به نظر میرسد با یک داستان ساده از یک ماهیگیر پیر کوبایی طرف هستیم که یک ماهی عظیم الجثه را شکار میکند؛ اما در کتاب پیرمرد و دریا چیزهای بیشتری
وجود دارند؛ داستانی از شجاعت و قهرمانی، مبارزه یک انسان در برابر تردیدهای خودش و سپس موفق شدن، شکست خوردن و دوباره پیروز
شدن! کتاب پیرمرد و دریا به احیای شهرت ارنست همینگوی به عنوان نویسنده کمک کرد و باعث تحسین وی در جوامع عمومی شد.
درباره کتاب پیرمرد و دریا
ارنست همینگوی پیرمرد و دریا را در سال ۱۹۵۲ منتشر کرد و این آخرین کار اصلی او بود. به راحتی میتوان داستان پیرمرد رمان موسوم به سانتیاگو را با زندگی
همینگوی موازی دانست. سانتیاگو علی رغم اینکه در جوانی ماهیگیر بزرگی بود، در سنین پیری از بدشانسی رنج میبُرد.
همینگوی نیز در تلاش بود تا موفقیت ادبی کتابهای قدیمی خود مانند «خورشید همچنان میدمد» و «زنگها برای که به صدا در میآیند» را باز پس بگیرد.
اگرچه سانتیاگو میتواند در اقیانوس راحتتر و نزدیکتر به موفقیت برسد اما او یک ماهی بزرگتری را شکار میکند. همینگوی نیز به دنبال یک موفقیت بزرگ است و
این پروژه بلند پروازانه را مینویسد.
سانتیاگو قهرمان داستان او در طول مبارزه برای صید ماهی، طناب را محکم نگه میدارد، حتی اگر به خاطر آن دستش به خواب برود یا بریده و کبود شود. او طناب را
طوری نگه میدارد، گویی که زندگیاش به آن وابسته است. در صحنههای مبارزه، همینگوی قدرت و مردانگی یک انسان عادی در یک زیستگاه ساده را برجسته
میکند. او نشان میدهد که حتی در پیش پا افتادهترین شرایط نیز قهرمانی ممکن است.
رمان بزرگ همینگوی نشان میدهد که چگونه مرگ میتواند زندگی را نشاط ببخشد، چگونه مرگ میتواند انسان را به درک درستی از زندگی برساند و قدرت خود
برای غلبه بر مرگ را افزایش دهد. همینگوی از زمانی مینویسد که ماهیگیری صرفاً یک تجارت یا یک ورزش نبود! در عوض، ماهیگیری بیان انسانیت در حالت طبیعی
آن بود. استقامت و قدرت عظیمی در وجود سانتیاگو به وجود آمد. ماهیگیر ساده در مبارزه حماسی خود به یک قهرمانی بزرگ تبدیل شد.
مشخصات کتاب پیرمرد و دریا
- عنوان اصلی: The Old Man and the Sea
- نویسنده: آنتوان دو سنت اگزوپری
- کشور: آمریکا
- سال انتشار: ۱۹۵۲
- ژانر: رمان، داستان ادبی
- مناسب برای: جوانان و بزرگسالان
- مترجم و انتشارات: این کتاب در ایران توسط ناشران و مترجمان بسیاری کار شده است.
- جوایز: جایزه نوبل ۱۹۵۴ و جایزه پولیتزر ادبی ۱۹۵۳
- امتیاز کتاب: ۳.۷۹ از ۵ (بر اساس وبسایت goodreads.com)
شخصیتهای کتاب پیرمرد و دریا
سانتیاگو: سانتیاگو قهرمان داستان کتاب است. او یک ماهیگیر پیر در کوبا است که در ابتدای کتاب، به مدت هشتاد و چهار روز، هیچ چیزی صید نکرده است. این
رمان به دنبال تلاش سانتیاگو برای گرفتن شگفت انگیز ماهی است که باعث نجات شغلی او خواهد شد.
سانتیاگو یک مبارزه بزرگ را با یک نیزه ماهی بزرگ و غیر معمول تحمل میکند و ماهی را به کوسههای خشن در راه بازگشت به خشکی از دست
میدهد. با وجود این باخت، سانتیاگو رمان را با روحیهای بدون شکست پایان میدهد. بسته به خوانش شما از رمان، سانتیاگو نمایانگر خود همینگوی است.
مانولین: مانولین تنها دوست و همراه سانتیاگو است. سانتیاگو ماهیگیری را به مانولین آموخت و پسرک با پیرمرد به دریا میرفت تا اینکه پدر و مادرش از بدشانسی
سانتیاگو اعتراض کردند.
مانولین هنوز عصرها به سانتیاگو کمک میکند تا قایق خود را به ساحل بکشد و در صورت نیاز به پیرمرد غذا و طعمه میدهد. مانولین جایگزین خواننده در رمان است
و از روحیه و مهارت قهرمانانه سانتیاگو با وجود عدم موفقیت ظاهری او قدردانی میکند.
مارلین: اگرچه او صحبت نمیکند و ما به افکار او دسترسی نداریم اما مطمئنا مارلین یک شخصیت مهم در رمان است. مارلین همان نیزه ماهی است که سانتیاگو
بیشتر رمان را صرف ردیابی، کشتار و تلاش برای آوردن او به ساحل میکند.
مارلین از هر ماهی که سانتیاگو دیده است، بزرگتر بوده و روحیه بیشتری دارد. سانتیاگو ویژگیهای شکوهمندی را به ماهی نسبت میدهد؛ ماهی که اگر
میخواهد شایسته صید باشد، باید شکوه خود را به او ثابت کند. باز هم، بسته به خواندن شما، مارلین میتواند کتاب بزرگی باشد که همینگوی در تلاش
است آن را بنویسد.
دریا: همانطور که از نام کتاب پیرمرد و دریا آشکار است، دریا یکی از شخصیتهای اصلی رمان است. بیشتر داستان در دریا میگذرد و سانتیاگو دائماً با آن و
موجوداتش شناخته میشود.
دریا هم نشان دهنده آرامش و قدرت است و هم جایی برای صید ماهی! سانتیاگو از دریا به عنوان یک زن یاد میکند و به نظر میرسد دریا مکمل مردانگی سانتیاگو
است. دریا همچنین ممکن ناخودآگاهی باشد که از آن ایدههای خلاقانه گرفته میشود.
خلاصه کتاب پیرمرد و دریا
خلاصه کتاب پیرمرد و دریا به شرح زیر است:
سانتیاگو پیرمرد و ماهیگیری است که ماهها بدون صید ماهی به دریا میرود. بسیاری از افراد در تواناییهای او به عنوان ماهیگیر تردید دارند. حتی شاگردش
مانولین، او را رها کرده و در یک قایق بهترین کار میکند. پیرمرد یک روز عازم دریای آزاد میشود، در سواحل فلوریدا و کمی دورتر از حالت عادی خود با ناامیدی برای
صید ماهی اقدام میکند.
در ظهر، یک نیزه ماهی بزرگ (مارلین) به دام میفتد اما ماهی بیش از حد بزرگ بوده و برای سانتیاگو قابل حمل نیست. سانتیاگو برای جلوگیری از فرار ماهی، آن را
به کنار قایقش میبندد. او و قایقش به مدت سه روز در دریا کشیده میشوند. نوعی خویشاوندی و افتخار بین ماهی و مرد ایجاد میشود.
سرانجام، ماهی خسته میشود و سانتیاگو او را میکشد. این پیروزی سفر سانتیاگو را خاتمه نمیدهد. او هنوز در دریا است. او باید ماهی را پشت قایق بکشد و
خون ماهی مرده کوسهها را به خود جلب میکند. سانتیاگو تمام تلاش خود را برای راندن کوسهها انجام میدهد اما تلاشهای او بیفایده است.
کوسهها گوشت نیزه ماهی را میخورند و برای سانتیاگو فقط استخوان باقی میگذارند. سانتیاگو به ساحل بر میگردد، خسته و ناتوان! اما بقایای
اسکلت ماهی بزرگ به همراه او است. حتی با وجود بقایای ماهی، این تجربه او را تغییر داده و برداشت دیگران از او نیز تأثیر گذاشته است.
مانولین صبح روز بعد، پس از بازگشت، پیرمرد را از خواب بیدار میکند و پیشنهاد میکند که آنها یک بار دیگر با هم ماهی بگیرند.
نقد کتاب پیرمرد و دریا
پیرمرد و دریا حاوی بسیاری از مضامین است که همینگوی را به عنوان نویسنده مشغول به کار کرده است. روال زندگی در یک دهکده ماهیگیری در کوبا در صفحات
اول کتاب برانگیخته میشود. سانتیاگو میداند که باید فراتر از همۀ مردم، دور از خشکی و دریا، جایی که آخرین درام زندگی در آنجا بازی میشود، در یک عرصه
خالی از دریا و آسمان قدم بزند.
همینگوی به طرز مشهوری شیفته ایدههایی بود که مردان با رویارویی و غلبه بر چالشهای طبیعت ارزش خود را ثابت میکنند. هنگامی که پیرمرد
نیزه را با دستهایی خونین محکم نگه میدارد تا بتواند آن را به اندازه کافی نزدیک کند، در واقع سانتیاگو با تلاش خود توانایی روح انسان را در تحمل سختیها و
رنجها برای پیروزی نشان میدهد.
همچنین عشق و دانش عمیق او نسبت به دریا، در بیرحمی و خیرخواهی او خلاصه میشود که به او اجازه میدهد برتری یابد. بوی نمک و خون ماهی، گرفتگی و
حالت تهوع و خستگی پیرمرد، تشنج وحشتناک حاصل از مرگ ماهی بزرگ، انزوا و حرکت امواج دریا، همه روایتی از مبارزه پیرمرد برای اثبات وجود خویش است.
پیرمرد و دریا یک موفقیت فوری بود و به عنوان یکی از بهترین کارهای همینگوی شناخته شده بود، زمانی که او برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۴ شد. در
سرتاسر کتاب میتوان لحن بیان سرسخت و فیلسوفانه همینگوی را احساس کرد، روایت او در ظاهر ساده ولی در باطن از عمیقترین خواستههای بشری سَر باز
میزند. نویسنده میخواهد بگوید که تلاش خود به تنهایی پیروزی است، اگر رسیدن به مقصد همچنان دور باشد.
جملات معروف از کتاب پیرمرد و دریا
«اما انسان برای شکست ساخته نشده است. یک انسان میتواند نابود شود اما شکست نمیخورد.»
«بگذارید او فکر کند که من بیش از آنچه هستم مرد هستم و خواهم بود.»
«اکنون وقت آن نیست که به آنچه ندارید فکر کنید.»
«به این فکر کنید که چه میتوانید انجام دهید.»
«چرا پیرمردها خیلی زود بیدار میشوند؟ آیا قرار است یک روز بیشتری داشته باشم؟»
«من ممکن است آنقدرها که فکر میکنند بدقلق نباشم اما بسیاری از ترفندها را میدانم و از تجربه بالایی برخوردار هستم.»
«امید گاهی اوقات میتواند احمقانه باشد.»
«اکثر مردم در مورد لاک پشتها بیرحم بودند زیرا قلب لاک پشت پس از بریده شدن و قصابی ساعتها میتپید؛ اما پیرمرد فکر کرد، من هم چنین قلبی دارم.»
«اگر دیگران بشنوند که من با صدای بلند صحبت میکنم، فکر میکنند که من دیوانهام؛ اما از آنجا که من اینگونه نیستم، پس اهمیتی نمیدهم.»
«خوب است که ما مجبور نیستیم خورشید، ماه یا ستارهها را بکشیم. کافی است در دریا زندگی کنیم و برادران واقعی خود را بکشیم.»
«شانس چیزی است که به اشکال مختلفی وجود دارد و چه کسی میتواند آن را تشخیص دهد!»
از کتاب پیرمرد و دریا چه میتوان آموخت؟
از کتاب بزرگ همینگوی میتوان درسهای زیر را فرا گرفت:
استقامت، تلاش و سرسختی مهم است
همینگوی داستان خود را با شخصیت پردازی ماهیگیر سانتیاگو از طریق ظاهرش آغاز میکند. همینگوی مینویسد: «لکههای قهوهای ناشی از آفتاب خورشید روی
گونههای سانتیاگو نقش بستهاند و در دستانش زخمهایی با چین و چروک عمیق دارد. بدن سانتیاگو با جنگ طولانی علیه خصومتهای طبیعت زخمی شده است
اما جای زخمهای او زشت نیستند.»
از نظر همینگوی، عزت از طریق قدرت در میان مبارزه، توانایی قدم زدن در برابر درد و خستگی حاصل میشود. در پایان کتاب، نویسنده این روح را با این جمله معروف
خلاصه میکند: «انسان برای شکست ساخته نشده است، او نابود میشود اما شکست نمیخورد.»
انسان و طبیعت رابطه ای عمیق دارند
سانتیاگو از مارلین متنفر نیست بلکه به آن احترام میگذارد. این تفاوت واحدی است که وی قادر ماست بین ماهیها و انسان ترسیم کند. همینگوی میگوید:
«ماهیها به اندازه ما که آنها را میکشیم باهوش نیستند اما نجیبتر و تواناتر هستند.»
او در جنگ خود احساس احترام به ماهی میکند. مارلین دارای فضایل قدرتمندی در خود است و سانتیاگو نیز دارای ویژگیهای خاص خود است. سانتیاگو میفهمد
که در طبیعت، تمامی موجودات برابر هستند.
هر انسانی برای کاری متولد شده است
سانتیاگو بیان میکند که نادرست است که ماهی را با تمام عظمت و جلال خود کشته است. او فکر میکند که کشتن ماهی گناه بوده، اگرچه این کار را برای تغذیه
خود و دیگران انجام داد.
سانتیاگو تصمیم میگیرد این احساس گناه را کنار بگذارد. او با گفتن این جمله به خود که شما متولد شدهاید که یک ماهیگیر باشید، همانطور که ماهی برای ماهی
شدن متولد شده است، کارش را به تمامی توجیه میکند.
داشتن امید لازمه موفقیت است
وقتی سانتیاگو مارلین مرده را به قلاب خود متصل میکند، متوجه میشود که او بسیار عظیم است و به طور قابل توجهی بزرگتر از خود قایق است. در حالی که او
در مبارزه با ماهی ادامه میدهد اما کار او هنوز تمام نشده است. او باید به بندر برگردد و درگیر نبردی طاقت فرسا علیه کوسههای گرسنه شود.
او با پارو به جنگ کوسهها میرود اما کوسهها بیشتر صید با ارزش او را میخورند! با این حال او در برابر سرنوشت خود خشمگین نیست، اجازه نمیدهد که
تلخی یا ناامیدی او را فرا بگیرد. در عوض، ماهیگیر امیدوار است دوباره به دریا باز گردد.
تو و حقیقت تنها هستید
پس از رسیدن سانتیاگو به ساحل، گردشگران ستون فقرات سفید مارلین را مشاهده میکنند که اکنون فقط به زبالههایی تبدیل شدهاند. یک پیشخدمت اسپانیایی
زبان سعی میکند منظره را توضیح دهد و موفق میشود که آن را توصیف کند.
گردشگران کنجکاو دچار سوء تفاهم میشوند و در عوض فکر میکنند اسکلت متعلق به یک کوسه است. این اپیزود که داستان با آن خاتمه مییابد، نشان میدهد
که فقط سانتیاگو و دریا حقیقت واقعی را میدانند.
درباره نویسنده کتاب پیرمرد و دریا
ارنست میلر همینگوی نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی بود. سبک نویسندگی تأثیر قوی در داستانهای قرن بیستم داشت، در حالی که زندگی ماجراجویی و چهره
عمومی او بر نسلهای بعدی نیز تأثیر گذاشت.
همینگوی بیشتر کارهای خود را بین اواسط دهه ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰ تولید کرد و در سال ۱۹۵۴ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. وی هفت رمان، شش مجموعه داستان کوتاه
و دو اثر غیر داستانی منتشر کرد. سه رمان، چهار مجموعه داستانی کوتاه و سه اثر غیر داستانی پس از مرگش منتشر شدند. بسیاری از این کتابها، آثار کلاسیک
ادبیات آمریکا محسوب میشوند.
همینگوی در اوک پارک، ایلینوی بزرگ شد. به عنوان راننده آمبولانس در جنگ جهانی اول ثبت نام کرد. در سال ۱۹۱۸، به شدت زخمی شد و به خانه بازگشت.
تجربیات وی در زمان جنگ زمینه ساز رمان وی با نام «وداع با اسلحه» بود.
در سال ۱۹۲۲، او باهادلی ریچاردسون، اولین زن از چهار همسرش ازدواج کرد. این زوج به پاریس نقل مکان کردند، جایی که وی به عنوان خبرنگار خارجی کار میکرد
و تحت تأثیر نویسندگان و هنرمندان مدرنیست جامعه خارج از کشور، نسل گمشده دهه ۱۹۲۰ قرار گرفت.
خورشید نیز طلوع میکند، اولین رمان همینگوی در سال ۱۹۲۶ منتشر شد. پس از طلاق در سال ۱۹۲۷ ازهادلی ریچاردسون، همینگوی با پائولین فیفر ازدواج کرد.
آنها پس از بازگشت او از جنگ داخلی اسپانیا که به عنوان روزنامه نگار فعالیت میکرد، از هم طلاق گرفتند.
مارتا گلهورن در سال ۱۹۴۰ سومین همسر او شد. آنها هنگام دیدار با مری ولز در لندن در طول جنگ جهانی دوم از یکدیگر جدا شدند. در طی آن او در نرماندی
پاریس حضور داشت. اندکی پس از انتشار کتاب پیرمرد و دریا در سال ۱۹۵۲، همینگوی با سفر به سافاری به آفریقا رفت، جایی که تحت دو سانحه هواپیما قرار
گرفت و این باعث شد که وی در بیشتر اوقات در زندگی خود درد را تجربه کند.
همینگوی طی دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ در کی وست، فلوریدا و کوبا اقامت دائم داشت اما در سال ۱۹۵۹ از کوبا به کچوم، آیداهو نقل مکان نمود و در تابستان
۱۹۶۱ با اسلحه شخصی خودکشی کرد.