اندیشیدن یا تفکر در مسیر تکنیکهای حل مسئله و خلاقیت و تصمیم گیری
مدرسه تخصصی رهبری ایرانیان
به روز رسانی جمعه 12 آذر 1400
مدرس تکنیکهای حل مسئله و خلاقیت و تصمیم گیری
نوشته دکتر مازیار میر محقق و پژوهشگر
#مازیارمیر
بازدید ها: 80139748
https://www.aparat.com/mazyarmir
https://www.aparat.com/zabane_badan
https://www.instagram.com/maziyare_mir
انواع تفکر pdf
فکر و تفکر چیست
-عقل بزرگترین اهرم برای بلند کردن همه چیزهاست، تفکر بشری عملی است که با آن به دفهایش میرسد.
مهمترین چیزی که عامل موفقیت و نابودی و پیشرفت انسانها و ملتها است همین تفکر است اما به راستی تفکر چیست؟
فقط یاد نگیرید، تجربه کنید
فقط نخونید، یاد بگیرید
فقط تغییر شکل ندید، باطن رو هم تغییر بدید
فقط ارتباط برقرار نکنید، به وقتش ارتباط رو قطع کنید
فقط قول ندید، عمل هم بکنید
فقط انتقاد نکنید، تشویق هم کنید
فقط به ظاهر قضایا فکر نکیند، در باطنشون هم تامل کنید
فقط گیرنده نباشید، بخشندگی را هم تجربه کنید
فقط نبینید ، احساس کنید
فقط رویا نبافید، اهل عمل هم باشید
فقط شنونده نباشید، عملگرا هم باشید
فقط حرف نزنید ، عمل هم بکنید
فقط نگویید، نشان هم بدهید
فقط زنده نباشید، زندگی هم بکنید…
روی تی بنت
اندیشیدن یا تفکر در مسیر تکنیکهای حل مسئله و خلاقیت و تصمیم گیری
اندیشه یا فِکر، یکی از نیروهای درونی انسان است که به مفاهیم مربوط است. ایمانوئل کانت از جمله فیلسوفانی است که در کتابش با عنوان «سنجش خرد ناب» دربارهٔ فکر و مفاهیم به بحث پرداختهاست. تلاش ذهنی برای حل مساله را فکر میگویند.
-دور اندیشی و پیش بینی وسیله ایست که با آن میتوان بدی و شر را در هسته خفه کرد و سوزاند. «کنفوسیوس»
«اندیشیدن فرایندی رمزی و درونی است که منجر به یک حوزه شناختی میگردد که نظام شناختی شخص متفکر را تغییر میدهد.»
«اندیشیدن فرایندی است که از طریق آن یک بازنمایی ذهنی جدید به وسیله تبدیل اطلاعات و تعامل بین خصوصیات ذهنی، قضاوت، انتزاع، استدلال و حل مسئله ایجاد میگردد.
ما معتاد افکار خودمون هستیم
اگر نتونیم تفکر خود رو تغییر بدیم
نمی تونیم چیزی های دیگه رو هم تغییر بدیم..
سانتوش کالوار
اندیشه و تفکر عبارتست از؛ آغاز یک فرایند و فعالیت ذهنی جهت طرح سؤال و پرسش، بررسی و تحلیل داد ههای مفروض، تعریف راهکار ملزوم جهت نیل به مقصود است.
-حرف زدن بدن فکر مانند تیراندازی بدون هدف است. «فیلسوف یونانی»
در منطق
عبارت است از مرتب ساختن امور معلوم برای رسیدن به کشف مجهول. به عبارت دیگر فکر عبارت است از حرکت ذهن به سوی امور و مقدمات معلوم و سپس حرکت از آن امور معلوم به سوی کشف مقصود.
روشهای تفکری
هر یک از روشهای تفکری را میتوان متدهایی دانست که به کمک آنها، قسمتی از فرایند حل مسئله، با موفقیت طی میشود. تفکر برتر تفکری است که از بهترین روشها به حل مسئله برسد.
-انسان هر وقتی از پیشامد آتیه درباره ی خود اندیشید و از آن بیم و هراس در خاطرش نشانید آن خطر زودتر او را تعقیب میکند. «ابو علی سینا»
اندیشیدن یا تفکر در مسیر تکنیکهای حل مسئله و خلاقیت و تصمیم گیری
انواع روشهای تفکری
اندیشیدن تحلیلی
اندیشیدن انتقادی
اندیشیدن اجرایی
اندیشیدن راهبردی
اندیشیدن جانبی
اندیشیدن خلاق
تفکر سیستمی
-بعقیده ی من تنها فکری که شایسته است مغز انسان را نگران بدارد آینده فرزندان اوست و اندیشه این موضوع که چکار کند تا فرزندان خوشبخت شوند؟ «افلاطون»
همه ما در زندگی روزمره با انواع و اقسام ادعاها مواجه میشویم؛ هدف اساسی این ادعاها شکل دادن به افکار ما و تأثیر گذاشتن بر رفتارهایمان است. چک کردن کانالهای تلگرامی، گوش دادن به رادیو در تاکسی، دیدن تلویزیون در خانه، مکالمههای کاری و حتی صحبت با دوستانمان همه و همه موجب تأثیرگذاری بر باورها و نگرشهای ما و احیانا انجام دادن کاری میشوند.
تمام افکار واقعاً عالی،
هنگام راه رفتن خلق می شوند…
فردریش نیچه
ولی ما از کجا بدانیم که چه ادعاها و عقایدی را بپذیریم و کدام عقاید را رد کنیم؟ ما نیازمند ابزارهایی عقلانی هستیم تا بتوانیم ادعاهای نادرست کمتری را بپذیریم و با پیامدهای منفی کوچکتری روبهرو شویم. تفکر نقادانه ابزارهای لازم را برای بررسی ادعاهایی که به طور روزانه با آنها روبهرو میشویم، در اختیارمان میگذارد. اما تفکر نقادانه چیست؟
برای تفکر نقادانه تعریفهای مختلفی وجود دارد. ما در این یادداشت به معرفی سه تعریفی میپردازیم که ضعفهای یکدیگر را پوشش میدهند و با یکدیگر تضادی ندارند.
۱. تفکری که نشانگر اشراف بر مهارتها و تواناییهای فکری است.
۲.هنر اندیشیدن دربارهی تفکر خود در عین اندیشیدن به بهبود آن، یعنی تفکری واضحتر، درستتر و قابل دفاعتر.
۳.تفکری که کاملا از تمایل طبیعی آدمی به خودفریبی و توجیه عقلانی کسب خواستههای خودخواهانه خود آگاه است و دائما در برابر این تمایل از خود محافظت میکند.
اندیشیدن یا تفکر در مسیر تکنیکهای حل مسئله و خلاقیت و تصمیم گیری
ذهن ظرفی نیست که بشه پُرش کرد
بلکه آتشی هست که باید شعله ورش کرد…
پلوتارک
در این یادداشت قصد داریم به معرفی کتابهایی بپردازیم که به ما برای تقویت تفکر نقادانه کمک میکنند. همینطور با شیوه درست استدلال کردن آشنا میشویم.اما قبل از معرفی کتاب جملاتی از ناپلئون هیل نقل کنم نویسنده پروفروشترین کتاب جهان در دوران طلایی خودش.
ابتدا اندیشه می آید
بعد سازماندهی آن اندیشه به ایده ها و طرح ها
بعد تبدیل آن طرح ها به واقعیت
آغاز، همان طور که مشاهده خواهید کرد
در تخیل شماست…
ناپلئون هیل
تفکر انتقادی واکاوی مبانی نظری و عملی
تفکر انتقادی نقشی قابل توجه در عملکرد افراد در مقاطع تحصیلی، پیشرفت شغلی و جایگاه حرفهای دارد. پس از خواندن کتاب تفکر انتقادی با موضوعات زیر آشنا میشویم؛
۱. مرور مفهوم تفکر انتقادی، رویکردهای موجود نسبت به آن و فعالیتهایی که این نوع تفکر شامل میگردد.
۲.آشنایی با مفهوم جدیدی تحت عنوان عمق و کیفیت تفکرانتقادی
۳. شناخت مفهومی جدید به نام جسارت علمی به همراه پیامدهای گسترده آن برای تمامی جنبههای فراگیری.
۴.آموزش تفکر انتقادی که از طریق مباحثه و تمرینهای متعدد به آن میپردازیم.
۵.آموزش جسارت علمی بهعنوان مهارتی یاریبخش در تسهیل تفکر انتقادی
این کتاب برای استادان و معلمان، علاقهمندان به آشنایی با تفکر انتقادی، دانشجویان و افرادی که به دنبال ارتقای شغلی هستند، مناسب است.
جنیفرمون نویسندهی کتاب تفکر انتقادی در مرکز عالی مطالعات رسانه، دانشگاه بورنموث و بهعنوان مشاوری مستقل مشغول به فعالیت است. او جایزهی انجمن ملی تدریس را برنده شده است و کتابهای فراوانی در حوزه یادگیری و تعلیم و تربیت، نوشته است.
فرایند تفکر انتقادی دارای سه بعد است: ژرفا، وسعت و زمان. این فرایند عینی است و ماهیت ذهنی ندارد. تفکر انتقادی ارزیابی شحصی نیست، بلکه انعطافپذیری در بهکارگیری عقاید و نظریات دیگران است..
تفکر انتقادی تفکری راهبردی درباره یک موضوع بسیار مهم مثل یک سؤال امتحانی است. باید آن را به شکل انتقادی تجزیه کرده و نقطهنظر خود را توجیه کنیم تا بتوانیم جزئیات آن را درک کنیم.
اندیشیدن یا تفکر در مسیر تکنیکهای حل مسئله و خلاقیت و تصمیم گیری
راهنمای تفکر نقادانه پرسیدن سؤالهای بهجا
وقتی میخواهیم کاری را انجام دهیم، ممکن است بین کارشناسان، اختلاف نظری وجود داشته باشد. این اتفاق در برنامههای خبری تحلیلی هم رخ میدهد؛ دو کارشناس با وجود تحصیلات یکسان، دربارهی موضوع خاصی نظرات کاملا متفاوتی دارند. مشکل از آنجا شروع میشود که ما در همهی کارها نمیتوانیم مهارت کسب کنیم. نمیتوانیم همزمان پزشک، تحلیلگر بازار بورس، معلم فرزندمان، تعمیرکار خودرو و… شویم. اما مصرفکننده خدماتی هستیم که این کارشناسان ارائه میدهند. ما نیازمند ابزاری هستیم تا بتوانیم میان نظرات متفاوت کارشناسان، دست به انتخاب بزنیم. کتاب راهنمای تفکر نقادانه، حرفهایی برای گفتن دارد.
ام. نیل براون و استیوارت ام. کیلی، این کتاب را بر اساس تجربیات خود در کلاسهای درس نوشتهاند. تقریبا هر کداممان میتوانیم از راهنمای تفکر نقادانه استفاده کنیم تا بتوانیم کیفیت استدلال کردنهایمان را بالا ببریم.
این کتاب از ۱۴ فصل تشکیل شده است که فصل پایانی تمرین و مرور مطالب را شامل میشود؛ با خواندن کتاب یاد میگیریم فایدهی پرسیدن سؤالهای بهجا چیست، دلایل استدلال کداماند، کدام واژهها یا عبارتها مبهماند، دربارهی مغالطهها مطالب مفیدی میآموزیم، دربارهی فریبدهنده بودن آمارهای عرضه شده اطلاعات مناسبی کسب میکنیم و مطالب بسیار مهم دیگری را یاد میگیریم.
ما انسانها در برخورد با هر ادعایی از قبل ذهنیتی داریم. یعنی آموختهاین که به بعضی چیزخا اهمیت بدهیم، به دنبال منافع خاصی باشیم و روی بعضی ادعاها حساب نکنیم؛ بنابراین ما تفکر نقادانه را همیشه از خلال عقاید فعلی خود آغاز میکنیم. ما به عقاید فعلی خودمان تعلق عاطفی داریم. آنها عقاید ما هستند و این کاملا قابل درک است که بخواهیم از آنها محافظت کنیم. این نکتهای است که جا دارد تأکید بهخصوصی بر آن داشته باشیم. ما در هر تصمیمی که میگیریم کولهباری شخصی به همراه داریم، یعنی تجربههایمات، رویاهایمان، ارزشهایمان، آموختههایمان و عادتهایی که از فرهنگ جامعه خود گرفتهایم.
اندیشیدن یا تفکر در مسیر تکنیکهای حل مسئله و خلاقیت و تصمیم گیری
ذهن فریبکار شما
بیشتر چیزهایی که ما به یاد میآوریم و باورشان داریم. یا مخدوش است یا کاملا اشتباه. مغز ما میتواند به طور پیوسته اطلاعات گمراهکننده، مشاهدهها و باورهای اشتباه تولید کند. اما اکثر ما، باورهایمان را درست و مسلم فرض میکنیم.
در کتاب ذهن فریبکار شما با ترفندهای مغز برای گمراه کردن ما و سوق دادن ما به سمت نتایج نامرتبط یا واقعیات آشنا میشویم. از طرف دیگر راهکارهایی که میآموزیم تا بتوانیم در برابر این فریبهای ذهنی، ایستادگی کنیم. در این کتاب درباره خود تفکر میاندیشیم.
مغز ما نقاط ضعف و قوت زیادی دارد که میتواند بر نحوهی تفکر ما اثرگذار باشد. ما توانایی خوبی در تشخیص الگوها داریم. اما در حوزه آمار و احتمالات ضعیف هستیم و آشنایی نداشتن ما با مفاهیم و روشهای ریاضی منجر به این میشود که در معرض خطا و فریبخوردن قرار بگیریم. ذهن ما میتواند باورهای نادرست را به رغم وجود شواهد و مدارک حفظ کند.
این کتاب از دو بخش اساسی تشکیل شده است؛ در بخش اول یاد میگیریم که ذهن ما چگونه عمل میکند، چه ضعفها و نقاط قوتی دارد و نحوهی عملکرد آن دارای چه پیامدها و منشأ چه خطاها و نارساییهایی است. بخش دوم کتاب، شامل راهکارها، مهارتها و ابزارهایی است که با استفاده از آنها با فریبهای ذهن مقابله میکنیم. مقداری درباره تاریخ علم و نحوه تمایز بخشیدن میان علم و شبهعلم میآموزیم و یاد میگیریم که چگونه تکنیکهایی را که آموختهایم در زندگی روزمره خود به کار ببریم و از اشتباههای متداول پرهیز کنیم. این کتاب از ۲۴ گفتار جالب و خواندنی تشکیل شده است.
کتاب ذهن فریبکار شما، تألیف پرفسور استیون نوولا، نورولوژیست و استاد دانشکده پزشکی دانشگاه بیل ایالات متحده آمریکا است. او در زمینههای مختلف آموزش پزشکی فعالیت میکند؛ همچنین در تحقیقات بالینی در حوزهی تخصصی خود فعال بوده است. دکتر نوولا دکترای خود را از دانشگاه جرجتاون اخذ کرد و برای تکمیل دوره رزیدنتی به دانشگاه ییل رفت.
دکتر نوولا از مؤسسان یک مؤسسهی آموزشی غیرانتفاعی به نام انجمن شکاندیشی نیوانگلنر است که با هدف ارتقای درک عمومی از علم به وجود آمده است.
وقتی مبنای هیجانی انگیزههای خود را بهخوبی درک کنیم میتوانیم بر اثرات ناخواسته آنها غلبه کنیم و در سطحی بالاتر، در سطح تفکر نقاد، دست به تصمیمگیری بزنیم. به زبان عصبشناختی در چنین حالتی به جای استفاده از بخش قدامی مغز برای منطقسازی تصمیمهای بد یا تصمیمهای ناخودآگاه، میتوانیم از آن برای تصمیمهای مناسب بهره بگیریم.
قاعده اکتشافی دسترسپذیری ممکن است تأثیری شدید و در عین حال نامحسوس بر تفکر داشته باشد. ما اساسا فرض میکنیم که اولین چیزهایی که در هنگام فکر کردن به ذهنمان میرسد حتما مهم و موثر است. در واقع فرض این قاعده این است که اگر بتوانیم نمونهای از چیزی را در ذهن خود تصور کنیم پس آن چیز باید متداول یا فراگیر باشد. این قاعده باعث میشود رویدادهایی که موخر، واضح، شخصی و هیجانی هستند، مهمتر به نظر برسند.
اندیشیدن یا تفکر در مسیر تکنیکهای حل مسئله و خلاقیت و تصمیم گیری
مبانی استدلال
استدلال کردن موضوعی قدیمی است اما کاربردی روزمره دارد؛ همهی ما انسانها قادر به استدلال کردن هستیم و کسی وجود ندارد که همه ادعاها را باور کند؛ اما گاهی اوقات در انجام استدلالها مرتکب خطا میشویم. هدف کتاب مبانی استدلال این است که بتوانیم مهارتهای استدلال کردن را بهبود ببخشیم، بتوانیم تفکر کردنمان را بهتر کنیم و تحلیل انتقادی را بیاموزیم. خوشبختانه مهارتهای استدلالی را میتوان با تمرین، تکرار و آموزش بهبود بخشید.
کتاب مبانی استدلال برای ما مجموعهای از ابزارهای عقلانی را فراهم میکند که در فرایند اثبات، فهم و آزمودن ادعاها به کار میآید. این ابزارها اصول و روشهایی هستند که بسیاری از فلاسفه، دانشمندان، متفکران و منتقدان در طول قرنها از آنها استفاده کردهاند و شرح و بسطشان دادهاند. در این کتاب مفاهیم اساسی استدلال به صورت مختصر، روان، ساده، روشن و قابل فهم بیان شده اند که در عین حال دقیق هم هستند.
مبانی استدلال از ۱۱ فصل تشکیل شده است و در انتهای هر فصل تمریناتی برایمان در نظر گرفته اند که با انجام دادن آنها، مفاهیم آموزش داده شده در ذهنمان تثبیت میشوند. کتاب با بحثی کلی دربارهی ماهیت استدلال شروع میشود و به سوی مفاهیم عمیقتر پیش میرود. به عبارت بهتر در فصل اول اصطلاح استدلال را برایمان تعریف میکنند. پس از پایان فصل اول، دربارهی شیوه تحلیل استدلالها اطلاعات بیشتری کسب میکنیم و با ساختار آنها آشنا میشویم.در فصل سوم با استدلالهای قیاسی و غیرقیاسی آشنا میشویم؛ در دو بخش بعدی کتاب تعدادی از صورتهای استدلالی معتبر به ما معرفی میشوند. در فصل ششم کتاب به تحلیل علّی و معانی مختلف کلمه علت اشاره میشود؛ در ادامه شروطی را برای آنکه تبیین علی پذیرفته شود، میآموزیم. فصل بعدی درباره استدلالهای تمثیلی و ارزیابیهای آنها است. در چهار بخش پایانی کتاب به ترتیب درباره خطاهای استدلال، باورهای معقول، ماهیت تعریف و ابهام و ایهام، مطالب ارزشمندی را یاد میگیریم.
ماهیت مبانی استدلال به گونهای است که میتوانیم به ترتیب دلخواه مطالعهاش کنیم.
توسل به عواطف و نگرشهای عمومی: وقتی نگرشهای عمومی و عواطف با یکدیگر عجین میشوند میتوان از آنها برای متمایل کردن مردم به قبول ادعاهای اثبات نشده بهره برد. تعصبات و ترسهای نژادی، غرایز وطنپرستی و میل به پیوستن به یک گروه اجتماعی خاص بعضی از منابع چنین نگرشها و عواطفی هستند. زمانی مرتکب این مغالطه میشویم که به جای توسل به دلایل و شواهد مربوط، به این منابع توسل جوییم. این عبارت نمونهای از توسل غیرماهرانه به وطنپرستی است: من به تو خواهم گفت که چرا هنوز باور دارم در ویتنام حق داشتیم بجنگیم. دلیلش این است که من کشورم را دوست دارم. اگر تو کشورت را دوست داشته باشی با نظر من موافق خواهی بود.
اندیشیدن یا تفکر در مسیر تکنیکهای حل مسئله و خلاقیت و تصمیم گیری
آشنایی با هنر پرسشگری
کیفیت زندگی ما وابسته به کیفیت تفکرمان است؛ کیفیت تفکر ما هم به کیفیت پرسشهایی که مطرح میکنیم؛ وابسته است. اگر پرسش وجود نداشته باشد چیزی نداریم که به آن فکر کنیم.
برای موفق بودن در زندگی به پرسشهای بنیادین نیاز داریم؛ این پرسشها میتوانند هنگام مطالعه، نوشتن، صحبت کردن، خرید، انتخاب دوست، برگزیدن شریک زندگی و… در ذهنمان ایجاد شوند.
پرسشها تعیین میکنند چه کار باید کرد، مشکل را بیان میکنند و نشان میدهند مسأله چیست. پرسشها پیشبرندهی تفکرند. بدون پرسش هیچ درکی اتفاق نمیافتد. پرسشهای سطحی به درک سطحی میانجامند و پرسشهای مبهم به درک مبهم میرسند. اگر ذهنی به صورت فعالانه پرسشگری را انجام ندهد، عملا مشغول یادگیری نیست.
موضوع این کتاب آشنایی با پرسشهای بنیادین در مقام لازمه تفکر است. به اصولی میپردازیم که برای تبیین، تحلیل، ارزیابی و ساماندهی پرسشهای بنیادین، ضروری است. ما در این کتاب سعی میکنیم به وضعیت ذهنی دست یابیم که در آن پرسشگری بنیادین به طبیعت ثانوی ما بدل شود.
از رایج ترین مشکلات در بررسی پرسشهای پیچیده ناشی از مبهم بودن پرسش است. وقتی پرسش مبهم باشد تفکر هیچ راهنمای مشخصی ندارد و سرگردان میشود. افکار پراکنده هستند. ولی اگر زحمت شفافسازی پرسش را به خود بدهیم پاسخ را راحتتر میتوانیم بیابیم؛ یعنی برای خودمان روشن کنیم آن کار فکری که باید بکنیم چیست و چه میطلبد.
شش کلاه تفکر
اگر از مهارت فکری خود خیلی راضی باشیم به احتمال بسیار زیاد، توانایی فکری ضعیفی داریم. تفکر اندوخته نهایی ما انسانها است اما معمولا از آن راضی نیستیم و به دنبال هر چه بهتر کردن مهارتهایمان در حوزه تفکر هستیم. کتاب شش کلاه تفکر به ما کمک میکند تا بتوانیم مهارتهای بیشتری یاد بگیریم.
در این کتاب مفاهیم به صورت خیلی ساده شدهای به ما آموخته میشود؛ به باور نویسنده، مشکل اصلی در تفکر، اغتشاش است. میخواهیم چند کار را به طور همزمان انجام دهیم اما معمولا از کیفیت کارهایمان راضی نیستیم؛ در این وضعیت احساسات با اطلاعات، منطق با امید و… مخلوط میشوند و بر ما فشار وارد میکنند. در شش کلاه برای تفکر یاد میگیریم که در یک لحظه یک کار معین را انجام دهیم؛ عواطف، منطق، خلاقیت، اطلاعات و.. را از یکدیگر جدا کنیم و به هر کدام یک کلاه بدهیم. وظیفهی ما رهبری کردن این ارکستر شش نفره ایت تا در جا و زمان مناسب از هر یک از آنها استفاده کنیم.
به وسیله منطق میتوان دلیلی داشت داشت برای گفتن چیزی بیش از بیان آن. با انگیزش ممکن است دلیلی برای گفتن چیزی تا پس از گفته شدنش نداشته باشیم. انگیزش یک تأثیر پدید میآورد و ارزش این تأثیرات است که انگیزش را توجیه میکند.
روش خوب حل کردن مسائل چیه؟؟؟!
-روش حل خوب است به شرطی که ازهمان آغاز بتوان پیش بینی کرد که با دنبال کردن
این روش می توان به هدف رسید. لایپ نیتس
-حل مسئله،هنری عملی است. جرج پولیا
-هر راه حلی که برای مسئله ای پیدا می کنم به عنوان سرمشق به من کمک می کند
تا مسئله های دیگری را هم به نتیجه برسانم. دکارت
-تسلط بر ریاضیات یعنی توانایی ومهارت در حل مسئله ها،ضمنا نه فقط در مسئله های
عادی و قالبی؛ تسلط بر ریاضیات بیشتر به معنای داشتن استقلال اندیشه ،عقل سلیم
ونیروی نو آوری و نوآفرینی است. جرج پولیا
-حل مسئله عبارت است از خود ویژه ترین و خاص ترین نوع تفکر آزاد. ویلیام جیمز
-تصور هندسی مسائل بی نهایت مفید است زیرا هیچ چیز عینی تر از شکل برای ما نیست؛
شکل را می توان احساس کرد ودید. دکارت
اندیشیدن یا تفکر در مسیر تکنیکهای حل مسئله و خلاقیت و تصمیم گیری
حل مسئله
حل مسئله بخشی از تفکر است. حل مسئله که پیچیدهترین بخش هر عملیات فکری تصور میشود، به عنوان یک روند مهم شناختی تعریف میگردد که محتاج تلفیق و مهار یک سری مهارتهای بنیادین و معمولی است. حلّ مسئله وقتی مطرح میشود که یک موجود زنده یا یک سامانهٔ هوش مصنوعی نداند که برای رفتن از یک موقعیت به موقعیت دیگر باید چه مسیری را بپیماید. این نیز خود بخشی از روند یک مسئلهٔ بزرگتر است که یافتن مسئله و شکلدهی مسئله بخشی از آن میباشد.
گامهای حل مسئله
۱. فهم مسئله : دراین مرحله میباید درک کاملی از مسئله در ذهن خواننده به وجود آورید. این یعنی باید بفهمیم مسئله چه معلوماتی به ما دادهاست و چه مواردی را از ما خواستهاست.
۲. انتخاب روش: در این مرحله با استفاده از درکی که از مسئله در ذهن ما وجود دارد یکی از روشهای حل مسئله مناسب با این مسئله را انتخاب میکنیم.
۳. اجرای روش: حال که روش مناسب را انتخاب کردیم آن را اجرا میکنیم.
۴. بازگشت به عقب: جوابهای بدست آمده را با صورت مسئله مقایسه کرده و یکبار دیگر مراحل بالا را مرور میکنیم تا مطمئن شویم قسمتی از مسئله را اشتباه نرفته یا جا نینداخته باشیم.
تکنیک اسکمپر – SCAMPER
اسکمپر: تکنیکی برای چالش خلاقیت و پروراندن ایدها است . اما واژه اسکمپر از کجا آمده است . این کلمه از جمع حرف اول کلمات زیر حاصل شدهاست:
Substitution – جایگزینی
Combine – ترکیب
Adapt – سازگار کردن
Magnify – بزرگ سازی
Put to Other Use – کاربردهای دیگر
Ellimination – حذف کردن
Reverse – معکوس سازی
چند سوال مهم برای درک بهتر اسکمپر:
چه ترتیبی ممکن است بهتر باشد؟
آیا می توان اجزا را مبادله کرد؟
آیا الگو، طرح بندی یا توالی دیگری موجود است که بتوانم از آن استفاده کنم؟
آیا می توانم علت و معلول را جابجا کنم؟
آیا می توانم سرعت یا برنامه زمان بندی تحویل را تغییر دهم؟
آیا می توانم مثبت و منفی را جابجا کنم؟
آیا می توانم آن را برعکس کنم؟ بالا را در پایین قرار دهم یا پایین را در بالا بگذارم؟
اگر آن را برعکس تصور کنم، چه؟
اگر دقیقاً در خلاف جهت اولیه ام، آن را انجام دهم، چه می شود؟
حل مسئله به روش تریز
روش TRIZ
TRIZ سر واژههای یک عبارت روسی است که برابر فارسی آن به معنی «الگوریتم حل مسئله ابداعی» میباشد.TRIZ یک دستورالعمل نظام یافته برای شناسائی راه حل مسئله غیراستاندارد با استفاده از قابلیتهای همه فنون و روشهای خلاقیت میباشد. TRIZ روششناسی ویژهای جهت حل مسئله ارائه مینماید.
کاربردهای TRIZ
با استفاده از TRIZ میتوان به نتایج و دستاوردهای متعددی از جمله موارد زیر دست یافت: ۱- دستیابی به نوعی نگرش جامع علمی به ابداعات و اختراعات و به طورکلی به خلاقیت و نوآوری. ۲- شکلگیری جنبههای بسیار مهمی از علم خلاقیت شناسی. ۳- دستیابی به نوعی جهان بینی خلاق. ۴- در اختیار داشتن یک سیستم بهطور نسبی جامع و قدرتمند برای حل مسئله. ۵- دستیابی به بهترین و مؤثرترین راه حلها برای انواع مسائل علمی، فنی، انسانی و اجتماعی. ۶- پیشبینی روند ابداعات و اختراعات در آینده (خلاقیتشناسی آینده شناختی) ۷- ارائه آموزشهای نوین مبتنی بر TRIZ در مدارس و دانشگاهها (مانند برنامه آموزشی تتریس Tetris). ۸- تسهیل و تسریع روند رشد و توسعه نوآوری در همه زمینهها.
مفاهیم اصلی تریز
بهطور کلی مجموعه نتایج حاصل از خلاقیتشناسی تحلیلی اختراعات (اختراعشناسی تحلیلی – مطالعه تحلیلی پتنتها) توسط آلتشولر که تشکیل دهنده دانش TRIZ است شامل مفاهیم مختلفی است که مهمترین آنها بهطور خیلی خلاصه و فهرست وار موارد زیر میباشند:
قانون افزایش سطح ایدهآل بودن (قانون کمال)
به این معنی که نظامهای فنی همواره به سمت افزایش درجه ایدهآل بودن یا کمال خود حرکت میکنند. ایدهآلی یا سطح ایدهآل بودن عبارت از نسبت جمع کلیه جنبههای مثبت و مفید یک سیستم به جمع کلیه جنبههای منفی و مضر آن سیستم میباشد.
سیستم ۴ مرحلهایuu حل مسئله ابداعی
- شناخت و تحلیل مسئله (مثلاً با استفاده از ابزار ISQ (پرسشنامه موقعیت نوآوری))
- فرمول بندی مسئله.
- جستجوی مسائل قبلاً حل شده.
- استفاده از الگوهای راه حلهای کشف شده (۴۰ راه حل یا اصل ابداعی).
سطوح ۵ گانه حل مسئله و نوآوری
انواع حل مسئله و بهطور کلی انواع خلاقیت و نوآوری در ۵ سطح قرار میگیرند:
- راه حلهای مشخص
- بهبودهای کوچک (نوآوریهای کوچک)
- بهبودهای بزرگ (نوآوریهای بزرگ)
- مفاهیم جدید (نوآوریهای خیلی بزرگ)
- کشفها بنیادی (نوآوریهای بسیار بزرگ و ایجادکننده تغییرات بنیادی).
تحلیل ماده – میدان (تحلیل Vepol)
با استفاده از این تحلیل مسائل بهطور کلی به دو دسته تقسیم میشوند:
- مسائل آشنا (مأنوس) تحت عنوان مسائل استاندارد
- مسائل ناآشنا (نامانوس) تحت عنوان مسائل غیر استاندارد
قوانین ۸ گانه تحول و تکامل نظامهای فنی (قوانین پیشرفت فناوری)
تعداد ۷۶ راه حل ابداعانه استاندارد
مسائل استاندارد شناخته شده با تحلیل Vepol میتوانند با استفاده از این ۷۶ راه حل ابداعانه استاندارد حل شوند.
مفهوم تناقض و ماتریس تناقضها[
TRIZ بر حل نوعی از مسئله تحت عنوان مسئلهٔ ابداعی متمرکز میباشد و اختراع را راه حل مسئلهٔ ابداعی میداند. مسئله ابداعی مسئلهای است که شامل یک یا تعدادی تناقض یعنی وضعیت تضاد و تعارض میان دو پارامتر (از پارامترهای ۳۹ گانه مانند وزن، جرم، حجم، درجه حرارت، سرعت و …) میباشد. (مثلاً در یک مسئله ابداعی، اعمال یک راه حل مستلزم تغییر در یکی از پارامترهای ۳۹ گانه در جهت ایجاد تغییر مطلوب و حل مسئله میباشد ولی همزمان این تغییر مثبت موجب ایجاد تغییر نامطلوب در یکی دیگر از ۳۹پارامتر و ایجاد نتیجه منفی در همان سیستم میشود، بنابراین در چنین حالتی وضعیت تناقضی وجود دارد).
حل «مسئلهٔ ابداعی» به معنی دستیابی به راه و روشی است که چنین تناقضی رفع گردد. آلتشولر با بررسی تحلیلی هزاران سند اختراع یعنی در واقع هزاران راه حل انواع مسئلههای ابداعی و تناقضها، ۳۹ پارامتر یا عامل ایجاد انواع وضعیتهای تناقضی در یک سیستم را شناسائی نموده و آنها را در یک جدول ۳۹ در ۳۹ قرار داد که نشان دهنده انواع وضعیتهای تناقضی میباشد. این جدول ماتریس تناقضها (: CM Contradiction Matrix) نام دارد.
۴۰ اصل ابداع
تعداد ۴۰ راه حل استخراج شده از مطالعه تحلیلی ی اسناد اختراعات موسوم به ۴۰ اصل ابداع یا اختراع. این ۴۰ اصل راه حل هائی برای رفع بخشی از انواع وضعیتهای تناقضی در ماتریس تناقضها میباشند.
تأثیرات علمی اساسی
مجموعهای از تأثیرات علمی اساسی (شامل انواعی از تأثیرات فیزیکی، شیمیائی، هندسی و زیست شناختی)
توسعه تریز (TRIZ) در حوزههای غیرفناورانه
هرچند خاستگاه شکلگیری دانش تریز (TRIZ) اختراعات و سیستمهای فناورانه میباشد ولی توسط پژوهشگران مختلف، نوعی برگردان و انتقال مفاهیم و تعمیم اصول و روششناسی (متدولوژی) آن به دیگر سیستمها مانند سیستمهای علمی (مانند علوم پایه و علوم انسانی)، سیستمهای اجتماعی، اقتصادی، سازمانی مدیریتی و غیره انجام گرفته و برای حل مسئله و خلاقیت و نوآوری در این حوزهها مورد استفاده واقع میشوند.
یکی از روشهایی که ما را در مرحله فهم مسئله یاری میدهد و کمک میکند تا مسئله به خوبی و نگاه سیستمی تحلیل شود، تحلیل مسئله با رویکرد آیسبرگ است. ICEBERG رویکردی نوین در حل مسئله: گام های اساسی حل مسئله صرف نظر از نوع آن عبارتند از:
1-کشف و فهم مساله
2-انتخاب راهحل
3-اجرای راه حل
4-بازخورد و اصلاح یافته ها
طی کردن هر یک از این مراحل مستلزم در اختیار داشتن ابزارها و تکنیکهای مربوطه و مهارت کافی در بکارگیری آنهاست. روش ICEBERG در حل مسئله رویکردی سیستمی و کاربردی است که طبق آن تحلیل یک مسئله شامل 4 مرحله یا لایه اصلی است.
این رویکرد بیان میدارد که مشکلات ما به مثابه یک کوه یخی میباشند که ما تنها بین 15 تا 20 درصد آن ها را مشاهده میکنیم و مابقی آن از دید ما پنهان است. اولین سطح از بررسی مسئله یعنی لایه اول ICEBERG بررسی و ثبت وقایع و رخداد های قابل مشاهدهای است که در هنگام بروز یک مشکل مشهود هستند. این لایه علیرغم در معرض دید بودنش، ممکن است گاهی به دلایل مختلف گمراه کننده باشد که باید به آن توجه شود. لایه دوم ICEBERG برای بررسی مسئله شامل الگوهای رفتاری آن و سوابق روند آن در گذشته است. الگوهای رفتاری این واقعیت را برای ما آشکار میسازند که مشکلات ما با وجود اینکه بصورت یکباره و غیر منتظره درک میشوند، یکشبه و بصورت ناگهانی بوجود نیامده و حاصل یک روند تدریجی هستند. در سطح سوم از تحلیل مسئله به روش ICEBERG بررسی ساختارهای مسئله و توجه به مجموعه علت و معلولهایی مطرح است که بر یکدیگر اثر گذاشته و مشکل را ایجاد کردهاند.
در این گام برای هر پدیده یک یا چند علت در نظر گرفته شده و به طور سیستمی ارتباطات آنها شناسایی میشود و در انتها ساختاری از نحوه ایجاد مشکل ترسیم میگردد.در لایه چهارم و آخرین لایه از ICEBERG این نکته مورد توجه قرار میگیرد که ساختارهای مسئله چگونه شکل گرفتهاند، بررسیها همواره مؤید این مطلب هستند که ذهنیات افراد باعث بوجود آمدن ساختارها میشود و اساساً ساختارها بر اساس تصمیمات انسانی شکل میگیرند.
پس حل ریشهای مشکل را باید در ذهنیات افراد مرتبط و درگیر با آن جستجو کرد. در این مرحله که به شناخت الگوهای ذهنی نیز موسوم است، سعی بر این است که از روش های مختلف، مدل های ذهنی افراد درگیر با مسئله شناسایی شده و ارتباط آنها با ساختارهای مشکلزا مورد بررسی قرار گیرد، اما پس از شناخت مدل های ذهنی و درک ارتباطات ساختاری مسئله و ذهنیات افراد چه باید کرد؟ بدیهی است که با شناسایی این ارتباطات، اینکه برای حل ریشه ای مشکل چه باید کرد روشناست.
آنچه که در عمل برای پیشگیری از تکرار دوباره مشکلات باید انجام شود اینست که ذهنیات غلطی که در مورد مسئله وجود دارد مورد اصلاح و بازنگری قرار گیرد و تنها در چنین شرایطی است که ایجاد تغییرات ساختاری نیز موثر خواهند بود.یک مشکل بسیار شایع که عموماً افراد دچار آن میشوند آنست که بلافاصله پس از مشاهده مشکل و رویارویی با یک مسئله به سراغ ارائه راه حل برای آن میروند. اما متاسفانه این شتاب برای ارائه راه حل بدلیل عدم آگاهی از جوانب مختلف مسئله نه تنها کمکی به حلمسئله نمیکند بلکه ممکن است وضعیت را حتی بدتر کند. برای جلوگیری از این شتابزدگی در عمل و دور ماندن از غلبه احساسات در مواجهه با مشکلات، لازم است که فرآیند حل مسئله در ذهن ما به شکلی روش مند و دارای قواعد مشخصی باشد که روش ICEBERG اجرای چنین فرآیندی را در عمل ممکن میسازد. در بخش قبل به گامهای اساسی حل مسئله اشاره شد و در این قسمت قصد داریم که گام های عملی رویکرد حلمسئله به روشICEBERG را که یک روش گام بهگام در تحلیل مسائل است معرفی نمائیم.
طبق روش ICEBERG گام اول پس از درک وجود مشکل آنست که یک مشاهده هوشمندانه از کل آنچه که به وقوع پیوسته است صورت گیرد. این مشاهده ما را در کشف و طرح مسئله یاری خواهد کرد. از اینکه گفته شد گام اول این روش در \”کشف مسئله\” کمک خواهد کرد تعجب نکنید، زیرا بسیاری از مواقع تصوری که ما از مسئله داریم با آنچه که واقعاً مشکل ما است همخوانی ندارد، ما اغلب در مشاهدات خود دچار خطاهایی هستیم که بخشی از آنها به حواس ما مربوط میشوند و بخشی دیگر به ادراکات ما و …. ولی صرفنظر از اینکه علت خطا چیست، نکته مهم این است که در صورت بروز این خطاها ما عملاً در گام اول از گام های عمومی حلمسئله که \”کشف و فهم مسئله\” است دچار انحراف خواهیم شد.
مشکل شایع دیگر آنست که بلافاصله پس از اتمام مرحله قبل یعنی مرحله مشاهده باز هم چون فکر میکنیم اطلاعات ما در مورد مسئله کامل است، عجولانه به ارائه راه حل میپردازیم. چنانکه گفته شد در گام دوم از حل مسئله به روش ICEBERG باید به سراغ کشف الگوهای رفتاری مشکل حاضر در گذشته و سوابق آن بپردازیم؛ هدف از انجام این مرحله دانستن اینکه اساساً زمینه های بروز مشکل از چه زمانی ظهور یافته اند و چگونه در طول زمان گسترش یافته اند، می باشد. در این گام گاهی لازم است که حتی روند فرآیندهای مرتبط با موضوع شناخته شده و تحت بررسی قرار گیرند .
در صورت مشاهده نشانه هایی از وجود ارتباطات معنادار با مسئله، آنها را مورد توجه ویژه قرار دهیم، در عین حال باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که پرداختن به دلایل ایجاد مشکل پیش از اتمام این گام به هیچ عنوان توصیه نمیشود.
پس از انجام دو مرحله اول اگر دو گام قبلی را به درستی طی کرده باشیم به طور معمول فرضیههایی از نحوه بوجود آمدن مشکل در ذهن ما ایجاد خواهند شد. در روش معمول، یکی از فرضیهها را محتملتر فرض کرده و بررسی های بیشتری را در مورد آن انجام میدهیم و طبعاً بر اساس آن به اقداماتی نیز دست خواهیم زد، اما مشکل آنجاست که در چنین شرایطی، ذهن ما به دنبال اثبات فرضیه اولیه خواهد بود، حتی اگر فرضیه درستی نباشد و به همین دلیل این فرضیه سازی ذهنی باعث خواهد شد که در گام دوم از مراحل عمومی حل مسئله که \”انتخاب راه حل\” است به دلیل تکیه بر فرضیات غلط دچار انحراف شویم.
برای پیشگیری از این انحراف در گام سوم از روش ICEBERG این موضوع مطرح شده که باید ساختارهای علت و معلولی حاکم بر مسئله مشخص گردد و فرضیههای مختلف مطرح شده با ساختارهای موجود، مطابقت داده شوند و میزان درستی آنها با توجه به ساختارها آزموده شود. منظور از شناسایی ساختارهای مسئله اینست که یک دیاگرام کامل علت و معلولی از اتفاقات و دلایل بوجود آمدن آنها با بهره گیری از روشهای مختلف ترسیم شده و از این طریق فرضیاتی مبتنی بر واقعیات مشهود و قابل استناد ایجاد شود. در این دیاگرامها علت هر پدیده باید کاملاً مشخص باشد و تاثیرات متقابل آنها به نحوی در نظر گرفته شود.
در گام چهارم و در عمیقترین لایه از ICEBERG این موضوع مورد توجه قرار میگیرد که دلایل اصلی بروز مشکلات ذهنیات افراد درگیر با آنها میباشد. گرچه ساختارهای علت و معلولی ترسیم شده در مرحله قبل دلایلی را برایمان روشن میسازند، اما این حقیقت را باید پذیرفت که اغلب ساختارها نیز به نوبه خود ساخته افراد و ذهنیات آنها هستند. در این لایه به این موضوع پرداخته میشود که افراد بر پایه چه ذهنیاتی ساختارهای فعلی را ایجاد کرده اند، علاوه بر این افراد درگیر در موضوع چگونه نسبت به آن مینگرند؟ مدیران آنها چطور؟ تیم حل مسئله چطور؟
آیا تفاوتی در نوع نگرش آنها وجود ندارد؟ علت این تفاوت در دیدگاه چیست؟ چه باید کرد؟ با دانستن پاسخ این سوالات، گام های اجرایی موثرتر و کارآمدتری را برای حصول سریعتر به نتیجه انتخاب خواهیم کرد که با واقعیات موجود و افراد درگیر در موضوع بیشترین هماهنگی را داشته باشد و بدین طریق گام سوم از گام های عمومی حل مسئله نیز که \”اجرای راه حل\” میباشد به صورت هوشمندانه تری طی میگردد. ضمناً بصورت همزمان فهم و شناسایی \”بازخوردها و اصلاح\” آنها نیز که گام چهارم از گام های عمومی حل مسئله است نیز با درکی روشن تر و واقعبینانه تر به انجام میرسد.
در این سطح از بررسی مسئله با ارائه روش های مختلف باید سعی شود تا حد امکان مدل های ذهنی افراد درگیر با مشکل و تصمیم گیرندگان شناسایی شود. تنها از این طریق امکان ارائه راهکارهایی که مقبول همه بوده و تمام افراد درگیر بصورت جمعی با آن همراهی کنند، وجود خواهد داشت.
یکی دیگر از نتایج بسیار مهم در شناخت مدل های ذهنی اینست که درمییابیم چگونه ذهنیات ما بر ادراکات ما و در نتیجه بر تمام گام های حل مسئله از فهم مسئله، انتخاب راه حل، اجرا و گرفتن بازخورد تاثیر گذار است و لذا مدیریت بر مدل های ذهنی افرادی که خود عهده دار مسئولیت حل مسئله هستند بسیار حائز اهمیت است.
در حال حاضر رویکرد حل مسئله به روش ICEBERG روشی مبتنی بر دید چند بعدی است که بدلیل بهرهگیری از تکنیکهای کمکی حل مسئله و تلفیق آنها با مباحث انسانی بسیار کارآمد میباشد.
ICEBERG رویکردی نوین در حل مسئله(بخش دوم – آشنايي با لايه ها)
تهیه و تنظیم : عباس يعقوبي
در قسمت اول این مقاله در مورد ضرورت ارتقاء مهارت های حل مسئله و لزوم داشتن رویکرد سیستمی در حل مسائل امروز بدلیل پیچیدگی آنها صحبت کردیم. در ادامه، گام های اساسی حل مسئله صرفنظر از نوع آن نیز معرفی شد که عبارتند از:
کشف و فهم مساله
انتخاب راهحل
اجرای راه حل
بازخورد و اصلاح یافته ها
طی کردن هر یک از این مراحل مستلزم در اختیار داشتن ابزارها و تکنیکهای مربوطه و مهارت کافی در بکارگیری آنهاست. روش ICEBERG در حل مسئله رویکردی سیستمی و کاربردی است که طبق آن تحلیل یک مسئله شامل 4 مرحله یا لایه اصلی است.
این رویکرد بیان میدارد که مشکلات ما به مثابه یک کوه یخی میباشند که ما تنها بین 15 تا 20 درصد آن ها را مشاهده میکنیم و مابقی آن از دید ما پنهان است. اولین سطح از بررسی مسئله یعنی لایه اول ICEBERG بررسی و ثبت وقایع و رخداد های قابل مشاهدهای است که در هنگام بروز یک مشکل مشهود هستند. این لایه علیرغم در معرض دید بودنش، ممکن است گاهی به دلایل مختلف گمراه کننده باشد که باید به آن توجه شود. لایه دوم ICEBERG برای بررسی مسئله شامل الگوهای رفتاری آن و سوابق روند آن در گذشته است. الگوهای رفتاری این واقعیت را برای ما آشکار میسازند که مشکلات ما با وجود اینکه بصورت یکباره و غیر منتظره درک میشوند، یکشبه و بصورت ناگهانی بوجود نیامده و حاصل یک روند تدریجی هستند. در سطح سوم از تحلیل مسئله به روش ICEBERG بررسی ساختارهای مسئله و توجه به مجموعه علت و معلولهایی مطرح است که بر یکدیگر اثر گذاشته و مشکل را ایجاد کردهاند.
در این گام برای هر پدیده یک یا چند علت در نظر گرفته شده و به طور سیستمی ارتباطات آنها شناسایی میشود و در انتها ساختاری از نحوه ایجاد مشکل ترسیم میگردد.در لایه چهارم و آخرین لایه از ICEBERG این نکته مورد توجه قرار میگیرد که ساختارهای مسئله چگونه شکل گرفتهاند، بررسیها همواره مؤید این مطلب هستند که ذهنیات افراد باعث بوجود آمدن ساختارها میشود و اساساً ساختارها بر اساس تصمیمات انسانی شکل میگیرند.
پس حل ریشهای مشکل را باید در ذهنیات افراد مرتبط و درگیر با آن جستجو کرد. در این مرحله که به شناخت الگوهای ذهنی نیز موسوم است، سعی بر این است که از روش های مختلف، مدل های ذهنی افراد درگیر با مسئله شناسایی شده و ارتباط آنها با ساختارهای مشکلزا مورد بررسی قرار گیرد، اما پس از شناخت مدل های ذهنی و درک ارتباطات ساختاری مسئله و ذهنیات افراد چه باید کرد؟ بدیهی است که با شناسایی این ارتباطات، اینکه برای حل ریشه ای مشکل چه باید کرد روشناست.
آنچه که در عمل برای پیشگیری از تکرار دوباره مشکلات باید انجام شود اینست که ذهنیات غلطی که در مورد مسئله وجود دارد مورد اصلاح و بازنگری قرار گیرد و تنها در چنین شرایطی است که ایجاد تغییرات ساختاری نیز موثر خواهند بود.یک مشکل بسیار شایع که عموماً افراد دچار آن میشوند آنست که بلافاصله پس از مشاهده مشکل و رویارویی با یک مسئله به سراغ ارائه راه حل برای آن میروند. اما متاسفانه این شتاب برای ارائه راه حل بدلیل عدم آگاهی از جوانب مختلف مسئله نه تنها کمکی به حلمسئله نمیکند بلکه ممکن است وضعیت را حتی بدتر کند. برای جلوگیری از این شتابزدگی در عمل و دور ماندن از غلبه احساسات در مواجهه با مشکلات، لازم است که فرآیند حل مسئله در ذهن ما به شکلی روش مند و دارای قواعد مشخصی باشد که روش ICEBERG اجرای چنین فرآیندی را در عمل ممکن میسازد. در بخش قبل به گامهای اساسی حل مسئله اشاره شد و در این قسمت قصد داریم که گام های عملی رویکرد حلمسئله به روشICEBERG را که یک روش گام بهگام در تحلیل مسائل است معرفی نمائیم.
طبق روش ICEBERG گام اول پس از درک وجود مشکل آنست که یک مشاهده هوشمندانه از کل آنچه که به وقوع پیوسته است صورت گیرد. این مشاهده ما را در کشف و طرح مسئله یاری خواهد کرد. از اینکه گفته شد گام اول این روش در \”کشف مسئله\” کمک خواهد کرد تعجب نکنید، زیرا بسیاری از مواقع تصوری که ما از مسئله داریم با آنچه که واقعاً مشکل ما است همخوانی ندارد، ما اغلب در مشاهدات خود دچار خطاهایی هستیم که بخشی از آنها به حواس ما مربوط میشوند و بخشی دیگر به ادراکات ما و …. ولی صرفنظر از اینکه علت خطا چیست، نکته مهم این است که در صورت بروز این خطاها ما عملاً در گام اول از گام های عمومی حلمسئله که \”کشف و فهم مسئله\” است دچار انحراف خواهیم شد.
مشکل شایع دیگر آنست که بلافاصله پس از اتمام مرحله قبل یعنی مرحله مشاهده باز هم چون فکر میکنیم اطلاعات ما در مورد مسئله کامل است، عجولانه به ارائه راه حل میپردازیم. چنانکه گفته شد در گام دوم از حل مسئله به روش ICEBERG باید به سراغ کشف الگوهای رفتاری مشکل حاضر در گذشته و سوابق آن بپردازیم؛ هدف از انجام این مرحله دانستن اینکه اساساً زمینه های بروز مشکل از چه زمانی ظهور یافته اند و چگونه در طول زمان گسترش یافته اند، می باشد. در این گام گاهی لازم است که حتی روند فرآیندهای مرتبط با موضوع شناخته شده و تحت بررسی قرار گیرند .
در صورت مشاهده نشانه هایی از وجود ارتباطات معنادار با مسئله، آنها را مورد توجه ویژه قرار دهیم، در عین حال باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که پرداختن به دلایل ایجاد مشکل پیش از اتمام این گام به هیچ عنوان توصیه نمیشود.
پس از انجام دو مرحله اول اگر دو گام قبلی را به درستی طی کرده باشیم به طور معمول فرضیههایی از نحوه بوجود آمدن مشکل در ذهن ما ایجاد خواهند شد. در روش معمول، یکی از فرضیهها را محتملتر فرض کرده و بررسی های بیشتری را در مورد آن انجام میدهیم و طبعاً بر اساس آن به اقداماتی نیز دست خواهیم زد، اما مشکل آنجاست که در چنین شرایطی، ذهن ما به دنبال اثبات فرضیه اولیه خواهد بود، حتی اگر فرضیه درستی نباشد و به همین دلیل این فرضیه سازی ذهنی باعث خواهد شد که در گام دوم از مراحل عمومی حل مسئله که \”انتخاب راه حل\” است به دلیل تکیه بر فرضیات غلط دچار انحراف شویم.
برای پیشگیری از این انحراف در گام سوم از روش ICEBERG این موضوع مطرح شده که باید ساختارهای علت و معلولی حاکم بر مسئله مشخص گردد و فرضیههای مختلف مطرح شده با ساختارهای موجود، مطابقت داده شوند و میزان درستی آنها با توجه به ساختارها آزموده شود. منظور از شناسایی ساختارهای مسئله اینست که یک دیاگرام کامل علت و معلولی از اتفاقات و دلایل بوجود آمدن آنها با بهره گیری از روشهای مختلف ترسیم شده و از این طریق فرضیاتی مبتنی بر واقعیات مشهود و قابل استناد ایجاد شود. در این دیاگرامها علت هر پدیده باید کاملاً مشخص باشد و تاثیرات متقابل آنها به نحوی در نظر گرفته شود.
در گام چهارم و در عمیقترین لایه از ICEBERG این موضوع مورد توجه قرار میگیرد که دلایل اصلی بروز مشکلات ذهنیات افراد درگیر با آنها میباشد. گرچه ساختارهای علت و معلولی ترسیم شده در مرحله قبل دلایلی را برایمان روشن میسازند، اما این حقیقت را باید پذیرفت که اغلب ساختارها نیز به نوبه خود ساخته افراد و ذهنیات آنها هستند. در این لایه به این موضوع پرداخته میشود که افراد بر پایه چه ذهنیاتی ساختارهای فعلی را ایجاد کرده اند، علاوه بر این افراد درگیر در موضوع چگونه نسبت به آن مینگرند؟ مدیران آنها چطور؟ تیم حل مسئله چطور؟
آیا تفاوتی در نوع نگرش آنها وجود ندارد؟ علت این تفاوت در دیدگاه چیست؟ چه باید کرد؟ با دانستن پاسخ این سوالات، گام های اجرایی موثرتر و کارآمدتری را برای حصول سریعتر به نتیجه انتخاب خواهیم کرد که با واقعیات موجود و افراد درگیر در موضوع بیشترین هماهنگی را داشته باشد و بدین طریق گام سوم از گام های عمومی حل مسئله نیز که \”اجرای راه حل\” میباشد به صورت هوشمندانه تری طی میگردد. ضمناً بصورت همزمان فهم و شناسایی \”بازخوردها و اصلاح\” آنها نیز که گام چهارم از گام های عمومی حل مسئله است نیز با درکی روشن تر و واقعبینانه تر به انجام میرسد.
در این سطح از بررسی مسئله با ارائه روش های مختلف باید سعی شود تا حد امکان مدل های ذهنی افراد درگیر با مشکل و تصمیم گیرندگان شناسایی شود. تنها از این طریق امکان ارائه راهکارهایی که مقبول همه بوده و تمام افراد درگیر بصورت جمعی با آن همراهی کنند، وجود خواهد داشت.
یکی دیگر از نتایج بسیار مهم در شناخت مدل های ذهنی اینست که درمییابیم چگونه ذهنیات ما بر ادراکات ما و در نتیجه بر تمام گام های حل مسئله از فهم مسئله، انتخاب راه حل، اجرا و گرفتن بازخورد تاثیر گذار است و لذا مدیریت بر مدل های ذهنی افرادی که خود عهده دار مسئولیت حل مسئله هستند بسیار حائز اهمیت است.
در حال حاضر رویکرد حل مسئله به روش ICEBERG روشی مبتنی بر دید چند بعدی است که بدلیل بهرهگیری از تکنیکهای کمکی حل مسئله و تلفیق آنها با مباحث انسانی بسیار کارآمد میباشد.
ادامه رویکرد حل مساله
برای پیشگیری از این انحراف در گام سوم از روش ICEBERG این موضوع مطرح شده که باید ساختارهای علت و معلولی حاکم بر مسئله مشخص گردد و فرضیههای مختلف مطرح شده با ساختارهای موجود، مطابقت داده شوند و میزان درستی آنها با توجه به ساختارها آزموده شود. منظور از شناسایی ساختارهای مسئله اینست که یک دیاگرام کامل علت و معلولی از اتفاقات و دلایل بوجود آمدن آنها با بهره گیری از روشهای مختلف ترسیم شده و از این طریق فرضیاتی مبتنی بر واقعیات مشهود و قابل استناد ایجاد شود. در این دیاگرامها علت هر پدیده باید کاملاً مشخص باشد و تاثیرات متقابل آنها به نحوی در نظر گرفته شود.
در گام چهارم و در عمیقترین لایه از ICEBERG این موضوع مورد توجه قرار میگیرد که دلایل اصلی بروز مشکلات ذهنیات افراد درگیر با آنها میباشد. گرچه ساختارهای علت و معلولی ترسیم شده در مرحله قبل دلایلی را برایمان روشن میسازند، اما این حقیقت را باید پذیرفت که اغلب ساختارها نیز به نوبه خود ساخته افراد و ذهنیات آنها هستند. در این لایه به این موضوع پرداخته میشود که افراد بر پایه چه ذهنیاتی ساختارهای فعلی را ایجاد کرده اند، علاوه بر این افراد درگیر در موضوع چگونه نسبت به آن مینگرند؟ مدیران آنها چطور؟ تیم حل مسئله چطور؟
آیا تفاوتی در نوع نگرش آنها وجود ندارد؟ علت این تفاوت در دیدگاه چیست؟ چه باید کرد؟ با دانستن پاسخ این سوالات، گام های اجرایی موثرتر و کارآمدتری را برای حصول سریعتر به نتیجه انتخاب خواهیم کرد که با واقعیات موجود و افراد درگیر در موضوع بیشترین هماهنگی را داشته باشد و بدین طریق گام سوم از گام های عمومی حل مسئله نیز که \”اجرای راه حل\” میباشد به صورت هوشمندانه تری طی میگردد. ضمناً بصورت همزمان فهم و شناسایی \”بازخوردها و اصلاح\” آنها نیز که گام چهارم از گام های عمومی حل مسئله است نیز با درکی روشن تر و واقعبینانه تر به انجام میرسد.
در این سطح از بررسی مسئله با ارائه روش های مختلف باید سعی شود تا حد امکان مدل های ذهنی افراد درگیر با مشکل و تصمیم گیرندگان شناسایی شود. تنها از این طریق امکان ارائه راهکارهایی که مقبول همه بوده و تمام افراد درگیر بصورت جمعی با آن همراهی کنند، وجود خواهد داشت.
یکی دیگر از نتایج بسیار مهم در شناخت مدل های ذهنی اینست که درمییابیم چگونه ذهنیات ما بر ادراکات ما و در نتیجه بر تمام گام های حل مسئله از فهم مسئله، انتخاب راه حل، اجرا و گرفتن بازخورد تاثیر گذار است و لذا مدیریت بر مدل های ذهنی افرادی که خود عهده دار مسئولیت حل مسئله هستند بسیار حائز اهمیت است.
در حال حاضر رویکرد حل مسئله به روش ICEBERG روشی مبتنی بر دید چند بعدی است که بدلیل بهرهگیری از تکنیکهای کمکی حل مسئله و تلفیق آنها با مباحث انسانی بسیار کارآمد میباشد.
نظر بدهید
نوشته شده توسط زارع نعمتی در پنجشنبه پنجم اسفند 1389 ساعت 15:47 موضوع | لینک ثابت
این رویکرد بیان میدارد که مشکلات ما به مثابه یک کوه یخی میباشند که ما تنها بین 15 تا 20 درصد آن ها را مشاهده میکنیم و مابقی آن از دید ما پنهان است. اولین سطح از بررسی مسئله یعنی لایه اول ICEBERG بررسی و ثبت وقایع و رخداد های قابل مشاهدهای است که در هنگام بروز یک مشکل مشهود هستند. این لایه علیرغم در معرض دید بودنش، ممکن است گاهی به دلایل مختلف گمراه کننده باشد که باید به آن توجه شود. لایه دوم ICEBERG برای بررسی مسئله شامل الگوهای رفتاری آن و سوابق روند آن در گذشته است. الگوهای رفتاری این واقعیت را برای ما آشکار میسازند که مشکلات ما با وجود اینکه بصورت یکباره و غیر منتظره درک میشوند، یکشبه و بصورت ناگهانی بوجود نیامده و حاصل یک روند تدریجی هستند. در سطح سوم از تحلیل مسئله به روش ICEBERG بررسی ساختارهای مسئله و توجه به مجموعه علت و معلولهایی مطرح است که بر یکدیگر اثر گذاشته و مشکل را ایجاد کردهاند.
در این گام برای هر پدیده یک یا چند علت در نظر گرفته شده و به طور سیستمی ارتباطات آنها شناسایی میشود و در انتها ساختاری از نحوه ایجاد مشکل ترسیم میگردد.در لایه چهارم و آخرین لایه از ICEBERG این نکته مورد توجه قرار میگیرد که ساختارهای مسئله چگونه شکل گرفتهاند، بررسیها همواره مؤید این مطلب هستند که ذهنیات افراد باعث بوجود آمدن ساختارها میشود و اساساً ساختارها بر اساس تصمیمات انسانی شکل میگیرند.
پس حل ریشهای مشکل را باید در ذهنیات افراد مرتبط و درگیر با آن جستجو کرد. در این مرحله که به شناخت الگوهای ذهنی نیز موسوم است، سعی بر این است که از روش های مختلف، مدل های ذهنی افراد درگیر با مسئله شناسایی شده و ارتباط آنها با ساختارهای مشکلزا مورد بررسی قرار گیرد، اما پس از شناخت مدل های ذهنی و درک ارتباطات ساختاری مسئله و ذهنیات افراد چه باید کرد؟ بدیهی است که با شناسایی این ارتباطات، اینکه برای حل ریشه ای مشکل چه باید کرد روشناست.
آنچه که در عمل برای پیشگیری از تکرار دوباره مشکلات باید انجام شود اینست که ذهنیات غلطی که در مورد مسئله وجود دارد مورد اصلاح و بازنگری قرار گیرد و تنها در چنین شرایطی است که ایجاد تغییرات ساختاری نیز موثر خواهند بود. یک مشکل بسیار شایع که عموماً افراد دچار آن میشوند آنست که بلافاصله پس از مشاهده مشکل و رویارویی با یک مسئله به سراغ ارائه راه حل برای آن میروند. اما متاسفانه این شتاب برای ارائه راه حل بدلیل عدم آگاهی از جوانب مختلف مسئله نه تنها کمکی به حلمسئله نمیکند بلکه ممکن است وضعیت را حتی بدتر کند. برای جلوگیری از این شتابزدگی در عمل و دور ماندن از غلبه احساسات در مواجهه با مشکلات، لازم است که فرآیند حل مسئله در ذهن ما به شکلی روش مند و دارای قواعد مشخصی باشد که روش ICEBERG اجرای چنین فرآیندی را در عمل ممکن میسازد. در بخش قبل به گامهای اساسی حل مسئله اشاره شد و در این قسمت قصد داریم که گام های عملی رویکرد حلمسئله به روشICEBERG را که یک روش گام بهگام در تحلیل مسائل است معرفی نمائیم.
طبق روش ICEBERG گام اول پس از درک وجود مشکل آنست که یک مشاهده هوشمندانه از کل آنچه که به وقوع پیوسته است صورت گیرد. این مشاهده ما را در کشف و طرح مسئله یاری خواهد کرد. از اینکه گفته شد گام اول این روش در \”کشف مسئله\” کمک خواهد کرد تعجب نکنید، زیرا بسیاری از مواقع تصوری که ما از مسئله داریم با آنچه که واقعاً مشکل ما است همخوانی ندارد، ما اغلب در مشاهدات خود دچار خطاهایی هستیم که بخشی از آنها به حواس ما مربوط میشوند و بخشی دیگر به ادراکات ما و …. ولی صرفنظر از اینکه علت خطا چیست، نکته مهم این است که در صورت بروز این خطاها ما عملاً در گام اول از گام های عمومی حلمسئله که \”کشف و فهم مسئله\” است دچار انحراف خواهیم شد.
مشکل شایع دیگر آنست که بلافاصله پس از اتمام مرحله قبل یعنی مرحله مشاهده باز هم چون فکر میکنیم اطلاعات ما در مورد مسئله کامل است، عجولانه به ارائه راه حل میپردازیم. چنانکه گفته شد در گام دوم از حل مسئله به روش ICEBERG باید به سراغ کشف الگوهای رفتاری مشکل حاضر در گذشته و سوابق آن بپردازیم؛ هدف از انجام این مرحله دانستن اینکه اساساً زمینه های بروز مشکل از چه زمانی ظهور یافته اند و چگونه در طول زمان گسترش یافته اند، می باشد. در این گام گاهی لازم است که حتی روند فرآیندهای مرتبط با موضوع شناخته شده و تحت بررسی قرار گیرند .
در صورت مشاهده نشانه هایی از وجود ارتباطات معنادار با مسئله، آنها را مورد توجه ویژه قرار دهیم، در عین حال باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که پرداختن به دلایل ایجاد مشکل پیش از اتمام این گام به هیچ عنوان توصیه نمیشود.
پس از انجام دو مرحله اول اگر دو گام قبلی را به درستی طی کرده باشیم به طور معمول فرضیههایی از نحوه بوجود آمدن مشکل در ذهن ما ایجاد خواهند شد. در روش معمول، یکی از فرضیهها را محتملتر فرض کرده و بررسی های بیشتری را در مورد آن انجام میدهیم و طبعاً بر اساس آن به اقداماتی نیز دست خواهیم زد، اما مشکل آنجاست که در چنین شرایطی، ذهن ما به دنبال اثبات فرضیه اولیه خواهد بود، حتی اگر فرضیه درستی نباشد و به همین دلیل این فرضیه سازی ذهنی باعث خواهد شد که در گام دوم از مراحل عمومی حل مسئله که \”انتخاب راه حل\” است به دلیل تکیه بر فرضیات غلط دچار انحراف شویم.
آرشیو نظرات
نوشته شده توسط زارع نعمتی در پنجشنبه پنجم اسفند 1389 ساعت 15:45 موضوع | لینک ثابت
ادامه رویکرد حل مساله
انجمن آموزش و توسعه آمریکا ASTD1 در آوریل 1990 گزارشی از نتایج یک بررسی درباره ضرورت توسعه منابع انسانی منتشر کرد. در این بررسی مدیران اجرایی 93% از 500 شرکت فورچون2 و بنگاههای خصوصی کشور ایالات متحده اظهار کرده بودند که آنها علاوه بر آموزش خواندن، نوشتن و کار با رایانه، برنامه آموزش مهارتهای پایه را در محل کار خود فراهم کرده یا قصد فراهم کردن آنرا دارند.
مهارتهای ویژهای که در این شرکتها بیشترین توجه به آنها شده بود عبارتند از: حل مسئله (58%)، کار گروهی (51%)، مهارتهای میان فردی یا تعاملی (48%)، ارتباط کلامی (45%)، ارتباط شنیداری (43%)، ارتباط نوشتاری (41%) و هدف گذاری (33%).
اما از میان انواع روشهای حل مسئله کدامیک را باید انتخاب کرد؟ روشها و تکنیکهای معمول مانند: طوفان ذهنی، دلفی، FISH BONE CHART، 5 WHYs، TRIZو … که برای حل مسئله استفاده میشوند هر یک جایگاه خاص خود را دارند و در حل مسائل از آنها استفاده میشود، اما نکته مهم در تمام آنها اینست که هر یک از آنها برای انجام صحیح بخشی از فرآیند حل مسئله طراحی شدهاند و در صورت استفاده نابجا از آنها فاقد کارائی لازم خواهند شد. اما درک اینکه در کدام مرحله از حل مسئله هستیم و در این مرحله کدام تکنیک میتواند به ما کمک کند امری بسیار مهم است که مستلزم داشتن بینش کافی از موضوع مورد بررسی، روش حل مسئله و گامهای اجرایی آنست.
گامهای اساسی حل هر مسئله صرفنظر از نوع آن عبارتند از:
· کشف و فهم مسئله
· انتخاب راهحل
· اجرای راهحل
· بازخورد و اصلاح یافتهها
در هر یک از مراحل حل مسئله از ابزارها و تکنیکهای خاصی باید استفاده گردد. به عنوان مثال ابزار طوفان فکری با اینکه میتواند مانع محدودیتهای ذهنی برای ارایه ایدهها باشد اما تا زمانی که افراد ندانند که پیدایش یک مسئله تنها محدود به مکان و زمان به وجود آمدن آن مسئله نمیشود، نمیتوانند به درستی از این ابزار استفاده کنند. پس در کنار این ابزار یک بینش دیگر نیز مورد نیاز است و آن داشتن تفکر سیستمی است. میتوان گفت سازمانهای ما امروز مشکل ابزار ندارند بلکه باید با شناخت و بینش عمیقتر، تمامی ابعاد مسائل خود را بررسی و حل نمایند. یکی از روشهایی که میتواند در راستای ایجاد دید چند بعدی و سیستمی نسبت به مسائل پیچیده امروزی کمک کند روش موسوم به ICEBERG است که در ادامه به تشریح آن خواهیم پرداخت.
ICEBERG رویکردی آگاهانه و هدفمند بوده و در عین حال روشی سیستماتیک را برای حل مسائل پیشنهاد میکند. در این روش برای هر مشکل چهار لایه تعریف میشود که در چهار سطح مختلف قرار دارند و برای حل ریشهای یک مشکل باید بطور همزمان به تمام این لایهها توجه شود. این رویکرد بیان میدارد که مشکلات ما به مثابه یک کوه یخی میباشند که ما تنها بین 15 تا 20 درصد آنها را مشاهده میکنیم. جالب اینجاست که تمام مشاهدات ما از واقعه، تنها لایه اول ICEBERG را به خود اختصاص میدهد.
طی کردن هر یک از این مراحل مستلزم در اختیار داشتن ابزارها و تکنیکهای مربوطه و مهارت کافی در بکارگیری آنهاست. روش ICEBERG در حل مسئله رویکردی سیستمی و کاربردی است که طبق آن تحلیل یک مسئله شامل 4 مرحله یا لایه اصلی است.
آرشیو نظرات
نوشته شده توسط زارع نعمتی در پنجشنبه پنجم اسفند 1389 ساعت 15:44 موضوع | لینک ثابت
رویکرد حل مساله
رویکرد حل مساله چیست؟و گام هایی که فرد برای حل مساله باید انجام دهد را بررسی کنید؟
حل مساله رويكردي است كه بر اساس دستیابی به بهبود پايهگذاری شده است. اين رويكرد در اجرا از اثربخشي بالايي برخوردار است . رویکرد حل مساله يك رويكرد نتيجهگرا است و وجود ابزارهاي توانمند آماري و برنامه ریزی در آن سبب گرديده كه قادر باشد مسائل پيچيده و مزمن سازمان را با انجام تحليلهاي علمي و قدم به قدم بررسي و حل نمايد. استفاده از اين رویکرد در ساليان اخير رشد روزافزوني داشته است و بسياري از واحدهاي توليدي بزرگ مانند شركتهاي موتورولا، جنرال الكتريك، فورد، زيراكس و همچنين واحدهاي خدماتي با بكارگيري آن توانسته اند كيفيت محصولات و خدمات خود را ارتقاء دهند.
در كشور ما نيز همگام با ساير كشورهاي جهان فعاليتهاي ارزندهاي در خصوص پياده سازي و اجراي اين رویکرد صورت گرفته است. بسياري از صنايع بزرگ و کوچک كشور مانند صنايع خودروسازي، صنايع پتروشيمي، نفت و گاز، قطعه سازان، صنایع دفاع ،خدمات درمانی، بانکها، پست، نیروگاههای تولید برق دارو سازیها و بسياري از واحدهاي توليدي و خدماتي ديگر از اين رويكرد به طور موفقيت آميزي استفاده نمودهاند. حل مساله، مشكلات مختلفي در يك سازمان را مانند كاهش ضايعات، افزايش بهرهوري، افزايش رضايت مشتري، ارتقاي كيفيت محصولات و خدمات، را حل می کند
به طور کلی مسائل و مشكلات در دنياي پيچيده و پرشتاب امروزي، اجزايي جدا نشدني از زندگي و كار انسانها هستند. علاوه بر این دامنه مسائل و محدوديتهاي موجود، شرايط و ميزان همپوشاني آنها، مجهز شدن به مهارت تحلیل چند بُعدی مسائل را امری ضروری کرده است.
از نظر جایگاه، حل مسئله بخشی از فرایند تفکر است. حل مسئله که پیچیدهترین بخش هر عملیات فکری تصور میشود، به عنوان یک روند مهم شناختی تعریف میگردد. اما ایجاد انگیزه کافی در جهت حرکت به سوی چنین تفکری مستلزم پاسخگویی به سوالاتی نظیر:
· چرا باید مهارتهای حل مسئله را در خود بهبود بخشیم؟
· آیا این کار ارزش سرمایهگذاری از لحاظ تلاش و وقت را دارد؟
· برای ارتقای مهارت حل مسئله چه اقداماتی باید انجام بدهیم؟
اندیشیدن یا تفکر در مسیر تکنیکهای حل مسئله و خلاقیت و تصمیم گیری
میباشد که ممکن است در ذهن ما وجود داشته باشد. بر کسی پوشیده نیست که امروز آشنایی با مهارتهای حل مسائل برای همه افرادی که درگیر در تصمیمگیری هستند امری ضروری است. اگر مروری به دوران تحصیل خود داشته باشیم میبینیم که در دوران تحصیل و در نظام آموزشی مدرسه و دانشگاه به ما آموختهاند از ذهنمان برای ذخیره اطلاعات استفاده کنیم و مسائل را به کمک روشهای ریاضی و فرمولهای مشخص حل نماییم. ولی امروزه ما در دنیایی زندگی میکنیم که در عین تغییر و پیچیدگی، با مسائل دشوار بسیاری مواجه است. بنابراین همه به مهارتهای جدیدی نیاز داریم تا بتوانیم از عهده رویارویی با مسائل برآمده و راهحلهایی بیابیم که به کمک آنها دنیای فیزیکی و محیط اجتماعی خود را بهبود بخشیم. همچنین از آنجا که امروزه رایانهها به طور گستردهای در دسترس هستند، پس بسیاری از مسائل عادی و روزمره را میتوان بدون اندیشه زیاد و بوسیله آنها حل کرد و جایگاه انسان همچنان برای مسائلی که نیاز به سوال، بررسی، ابداع، کشف و خلقکردن دارند متمایز خواهد بود. به عبارت دیگر وقتی از ذهنمان برای حل مسائل پیچیده استفاده کنیم، بهرهوری ما ارتقاء پیدا میکند و این دقیقاً همان کاری است که رایانهها نمیتوانند از عهده آن برآیند.
در اینجا دو کتاب دیگر را هم با لینک آمازون به شما معرفی می کنم از ریچارد سال ورمن (Richard Saul Wurman) که دو کتابِ اضطراب اطلاعاتی (Information Anxiety) و فهمِ فهمیدن (UnderstandingUnderstanding) (فهمِ فهمیدن، در سال ۲۰۱۷ نوشته شده، اما اضطراب اطلاعاتی، کتابی قدیمی و کلاسیک و البته همچنان سرشار از ایدههای مفید و ارزشمند است).
تصمیم گیری
تصمیم گیری به فرایند های ذهنی (شناختی) گفته می شود که به انتخاب یک اقدام در میان اقدامات جایگزین می انجامند. تصمیم گیری در دو نوع تجویزی و توصیفی تعریف می گردد.
دانیل کاهن من برنده جایزه نوبل علم اقتصاد در سال ۲۰۰۲ میلادی، در کتاب خود تحت عنوان Thinking, Fast and Slow[۲] به بررسی جنبههای توصیفی تصمیمگیری پرداخته است.
انواع تصمیم گیری
تصمیم گیری را بر اساس فاکتورهای گوناگونی می توان تقسیم بندی نمود، ولی به طور کلی می توان از سه دیدگاه زمان؛ پیچیدگی و میزان تفکر بر آن نگاه کرد که هر یک از این سه دسته خود شامل موا ردی به شرح زیر می باشند:[۳]
بر اساس زمان
- فوری
- تأخیری
- تقدیری
بر اساس پیچیدگی
- ساده
- پیچیده
بر اساس میزان تفکر
- احساسی
- منطقی
- مشار کتی
الگوی کلاسیک بهترین طرز تصمیم گیری
- تحلیل موقعیت یا مسئله
- شناسایی چند راه حل مناسب
- انتخاب راه حل مناسب
- در میان گذاشتن راه حل مناسب با مخاطبان
- تجزیه و تحلیل نتایج ناشی از راه حل
در این قسمت بد نیست شما را با کتاب هنر شفاف اندیشیدن هم آشنا کنم اثر جاودانه رولف دوبلی نویسنده سوئیسی در سال ۲۰۱۳ نوشته شد. این کتاب ۹۹ خطای رایج هنگام اندیشیدن را در ۹۹ فصل کوتاه، توضیح میدهد. قسمتهای این کتاب در اصل، در هفته نامههای معروف آلمانی، هلندی، و سوئیسی، به تدریج منتشر شد و بعدها در ۲ کتاب آلمانی گردآوری شد.
عادل فردوسی پور در دیپاچه ترجمه کتاب نوشتهاست:
«تصور کنید در زمین فوتبال هیچ خطایی اتفاق نمیافتاد. آن وقت واژهای به نام پنالتی، اخطار و اخراج هم معنا نداشت. اشکها و لبخندها محو میشدند و زیبایی فوتبال هم رنگ میباخت. آدمها شبیه رباتهای برنامهریزی شدهای بودند که وظیفهشان بردن بدون کوچکترین اشتباه بود.
حالا تصور کنید در این جهان پهناور که هزاران زمین فوتبال را در خود جای داده، قرار میشد هیچ انسانی دچار خطا و اشتباه نشود؛ آیا جهان بهتری داشتیم؟ جنگافروزیها به پایان میرسید؟ جرم و جنایت از صفحه روزگار محو میشد؟ انسانها با همدیگر روابط بهتری برقرار میکردند؟ پاسخ به این پرسشها و پیشبینی جهانی که هرگز تجربهاش نکردهایم، کار دشواری است؛ اما آنچه قابل پیشبینی است، آن است که هر چه بیشتر خطاهای خود را بشناسیم، رویکرد بهتری به زندگی خود خواهیم داشت. از آنجا که خطاهای بشری در طول حیاتش از الگوهای مشابهی پیروی میکنند، امکان شناختن آنها نیز امری ممکن است.
رولف دوبلی در این کتاب میکوشد بر اساس مطالعات، تحقیقات و تجربیات شخصیاش عمدهٔ این خطاها را شناسایی، بازخوانی و معرفی کند. همانگونه که خود در مقدمهٔ کتابش ذکر میکند، فهرست خطاهایش کامل نیست و موارد دیگری را نیز میتوان به آن افزود.
تصمیمگیری دادهمحور
تصمیمگیری داده محور (Data-Driven Decision Making) فرایند تصمیمگیری بر اساس تحلیل داده به جای اتکای صرف به تجربه و شهود (Gut-Based Decision Making) است. یک متخصص بازاریابی میتواند تنها بر اساس تجریه خود نوع تبلیغات برای محصول را انتخاب کند یا بر اساس دادههای قبلی که نشان میدهد مشتریان چهطور به تبلیغات واکنش نشان میدهند. همینطور میتواند ترکیبی از این رویکردها را در تصمیمگیری داشته باشد. تصمیمگیری دادهمحور حالت همه یا هیچ (یا صفر و یکی) ندارد. شرکتهای مختلف میتوانند به تناسب شرایط خودشان از این رویکرد استفاده کنند.
سازمانهای داده محور
بسیاری از سازمانها تصور میکنند که دادهمحور هستند چرا که گزارشهای زیادی دارند یا داشبوردهای زیادی برای آنها طراحی شدهاست. در حالی که لزوماً چنین نیست. سازمانها زمانی دادهمحور عمل میکنند که دادههای مناسب را جمعآوری کنند، دادهها معتبر باشند، تحلیل درستی روی آنها انجام شود، نتایج آنها در تصمیمگیری در نظر گرفته شود و منجر به اقداماتی شوند که ارزش دادهها در آنها کاملاً قابل درک باشد. چنین ترتیبی زنجیره ارزش تحلیل دادهها نامیده میشود. تنها سازمانهایی دادهمحور هستند که بتوانند کل این زنجیره را تا رسیدن به تصمیمها و اقدامهای لازم در کسبوکار طی کنند.
تحلیل دادهها یک عنصر کلیدی در سازمانهای داده محور است. اما اگر نتایج آن جدی گرفته نشود یا به درستی بکار گرفته نشود، سازمان دادهمحور نخواهد بود. سازمان برای دادهمحور بودن باید فرایندهای لازم و فرهنگ تصمیمگیری بر اساس دادهها را داشته باشد به طوری که این تصمیمها روی کسبوکار سازمان مؤثر باشد. فرهنگ موضوعی چندبعدی است که کیفیت دادهها و به اشتراکگذاری آنها، استخدام و آموزش متخصصین علم داده، ارتباطات، ساختار سازمانی، طراحی شاخصها و فرایندهای تصمیمگیری را دربرمیگیرد.
معروفترین سازمانهای دادهمحور شرکتهای اینترنتی هستند: گوگل، آمازون، فیسبوک و لینکدین. البته دادهمحور بودن در انحصار شرکتهای اینترنتی نیست. والمارت در استفاده از دادهها از دهه ۱۹۷۰ همواره پیشگام بودهاست. این شرکت از اولین شرکتهایی است که از انباره دادههای حجیم برای مدیریت موجودی کالا استفاده کرد. در دهه ۱۹۸۰ والمارت اولین شرکتی بود که برای افزایش کیفیت دادههای خود از اسکنرهای بارکد استفاده کرد و بعدها که تعداد فروشگاهها و کالاها به سرعت افزایش یافت، اولین شرکت بزرگی بود که در فناوریهای RFID سرمایهگذاری کرد و در حال حاضر از فناوریهای پیشرفته پردازش دادهها مانند هدوپ و کاساندرا استفاده میکند.
مزایای تصمیمگیری دادهمحور
مزایای تصمیمگیری دادهمحور بر همگان آشکار شدهاست. اقتصاددانی به نام اریک برینجولفسن و همکارانش در دانشگاههای امآیتی و مدرسه وارتون دانشگاه پنسیلوانیا مطالعهای روی این موضوع انجام دادند که تصمیمگیری دادهمحور چه طور روی عملکرد شرکتها تأثیر میگذارد. آنها شاخصی را طراحی کردند که نشان میداد شرکتها تا چه حد از دادهها در تصمیمگیری استفاده میکنند و نشان دادند که به لحاظ آماری هر چه یک شرکت دادهمحورتر باشد بهرهوری آن بیشتر است. حتی با در نظر گرفتن گستره وسیعی از متغیرهای مداخلهگر چنین نتیجهای به دست میآید. یک انحراف معیار بالاتر در شاخص طراحی شده به معنای چهار تا شش درصد بهرهوری بیشتر است. همین مطالعه نشان داد که تصمیمگیری دادهمحور با نرخ بازگشت داراییها، بازگشت سهام، استفاده از داراییها و ارزش بازاری همبستگی مثبت دارد و این رابطه علی و معلولی به نظر میرسد.[۲] گزارش دیگری نشان داد که در سال ۲۰۱۴ هر دلاری که برای تحلیل دادهها هزینه میشود بهطور میانگین ۱۳٫۰۱ دلار بازگشت سرمایه دارد. این نسبت در سال ۲۰۱۱ میلادی ۱۰٫۶۶ دلار بودهاست
مطالعه دیگری که در دانشگاه نیویورک انجام شد، این مورد را بررسی کرد که استفاده از فناوریهای کلانداده تا چه اندازه میتواند به سازمانها کمک کند. این مطالعه نشان داد که با کنترل متغیرهای مداخلهگر احتمالی، استفاده از فناوریهای کلانداده با رشد در بهرهوری در ارتباط است. یک انحراف معیار بالاتر در استفاده از فناوریهای کلانداده با یک تا سه درصد بهرهوری بیشتر در مقایسه با یک سازمان میانگین در ارتباط است و یک انحراف معیار پایینتر با یک تا سه درصد بهرهوری کمترنمونه سوالات درس تفکر انتقادی سال1402
1. چه فردی تفکر انتقادی، یا تفکر نقادانه دارد?الف) فردی که پرسشی نداردب)فردی که پرسشهای مناسب طرح می کند ،د)الف و بج)هیچکدام2 . درتفکر انتقادی انعطافپذیری در بهکارگیری عقاید و نظریات دیگران ……. دارد؟الف)جایگاه ،ب)ضررد)الف و بج)هر سه موزد3.کدام گزینه جزو الگوهای کلاسیک بهترین طرز تصمیم گیری نیست؟الف)انتخاب راه حل مناسب
ب)حلیل موقعیت یا مسئله
د)شناسایی چند راه حل مناسب
ج)هیچکدام .
4.ماهیت تفکر انتقادی نوعی ارزیابی شخصی است.الف)بلهب)گاهی هستد)الف وبج)خیر،5.فرایند تفکر انتقادی دارای چند بعد است?الف)شش بعدب)پنج بعدد)چهار بعدج)هیچکدام،6.به نظر شماتفکر انتقادی واکاوی مبانی…….. استالف)نظریب)عملید)الف وب ،ج) هیچکدام7.حرف زدن بدون تفکر مانند تیراندازی …….الف) باهدف استب)بدون هدف است،د)الف و بج)هرسه مورد8.اگر نتونیم تفکر خود روتغییربدیم نمیتونیم….الف) یک نکته ای کوچک را عوض کنیمب) روبه عقب خواهیم رفتد)الف وبج)چیزی های دیگه رو هم تغییر بدهیم،9.تفکر انتقادی چیستالف) رسیدن به پاسخب) پرسشی نود)اندیشیدن وسازمان دادن و تجدید سازمان در یادگیری گذشته جهت استفاده در موقعیت نو ،ج) هیچکدام10.ساده ترین مفهوم تفکر یا فکر کردن چیست.الف)سوال .ب) رستی آزمایید)الف و بج)هیچکداممطالعات بیشتر:
توسعه مهارتهای مدیریت زمان
مهارتهای حرفه ای رهبری اثر گذار در سازمانهای متعالی
خصوصی: مهارتهای تفکر سیستمی
مهارتهای کلیدی کنترل خشم و استرس