بررسی کامل نظریه تکامل داروینیسم و نئو داروینیسم
نوشته دکتر مازیار میر محقق و پژوهشگر
https://www.aparat.com/mazyarmir
https://www.aparat.com/zabane_badan
https://www.instagram.com/maziyare_mir
مقدمه
بررسی کامل نظریه تکامل داروینیسم و نئو داروینیسم
نقش پیش فرضهای انسانشناختی در نظریه پردازیهای مربوط به علوم انسانی بر کسی پوشیده نیست. به طور کلی سمتگیریهای کلی نظریههای هر
دانشمند با مبانی انسانشناختی او هماهنگ و سازگار است به گونهای که هرگونه تحول و تغییر در مبانی و پیشفرضها به طور طبیعی، جهتگیری نظریههای او
را دگرگون میکند.
در تعلیم و تربیت نیز همین قاعده حاکم است. اهداف هر نظام و مکتب تربیتی بر اساس اصولی تعیین میشود که درباره انسان و جایگاه او در جهان تعریف
میشود. نظام تربیتی که به کرامت انسان و آزادی و اختیار و مسئولیت پذیری انسان در برابر سرچشمه هستی و وجود گرایشها و استعدادهای مشترک فطری
انسان اعتقاد دارد و مکتبی که انسان را منحصراً به آنچه در رفتارهای ظاهری او بروز مییابد، خلاصه میکند و نگاهی صرفاً مادی به انسان دارد و ارزش های
روحی و معنوی را نفی میکند، از حیث تصویری که از تعلیم و تربیت و اهداف آن دارند یکی نیستند.
یکی از نظریههای بسیار بحثانگیز و مسأله ساز و تأثیرگذار بر انسانشناسی و در نتیجه بر تعلیم و تربیت در غرب، نظریه تحول انواع داروین (۱۸۸۲-۱۸۰۹) بود.
این نظریه در مغرب زمین، تحولات شگرفی در معارف دینی و غیر دینی ایجاد کرد و مکاتب مختلفی را به وجود آورد که هر یک به گونهای بر جهانبینی مردم تأثیر
گذاشته، انسانشناسی آنها را دگرگون کرده است. با این نظریه بود که تفسیر متون دینی متحول شد؛ تقریرهای رایج از برهان اتقان صنع در اثبات وجود خالق
جهان متزلزل گردید. این نظریه بود که انسان را از مقام جانشینی خداوند ساقط، و او را میمونی تکامل یافته معرفی کرد و مطالعات انسانشناسی را به مطالعات
زیستی درباره انسان به عنوان یک حیوان پیچیدهتر محدود کرد. اخلاق و ارزشهای انسانی برگرفته از آموزههای وحیانی، متزلزل و اخلاق عملی بر محور نظریه
کامل و با تقلید از قوانین جاری در طبیعت جایگزین آن شد. (پیرمرادی، ۱۸:۱۳۷۴) درباره سیطره این نظریه دکتر نصر میگوید: «امروزه در دنیای متجدد هر
کسی، تقریباً درباره همه چیز با معیار تکامل میاندیشد و سخن میگوید.» (نصر،۲۶۹:۱۳۷۳-۲۶۸).
مروری کوتاه بر تاریخچه نظریه داروین
چارلز داروین، زیستشناس معروف انگلیسی، چهره برجسته قرن ۱۹ میلادی است. قرن نوزدهم را به دلیل تأثیراتی که نظریه تکامل زیستی داروین بر اندیشهها
نهاد، قرن داروین نامیدهاند. پیش از داروین، نظریات زیستشناسی بر پایه ثبات انواع استوار بود که با نظریات دینی و فلسفی عصر، همخوانی تام داشت. تورات
در سفر تکوین، آفرینش را دقیقاً به همان صورت که اکنون هست، آفریده خداوند میدانست و هرگونه تحولی را رد میکرد (کتاب مقدس، سفر پیدایش). بر
اساس فلسفه ارسطویی حاکم بر آن دوران، تحولات اجسام بر اساس نظریه کون و فساد یعنی آنی بود. لذا هرگونه قول به تغییر تدریجی در نهاد موجودات،
کفرآمیز و بلکه غیرعلمی تلقی میشد (ارسطو، ترجمه خراسانی، ۱۳۷۷).
لامارک، طبیعیدان فرانسوی (۱۸۲۹-۱۷۴۴) در سال ۱۸۰۲ یعنی هفت سال قبل از تولد داروین، اصل تأثیر محیط را مطرح کرد. براساس این اصل، محیط طبیعی هر
موجود زنده بر آن اثر میگذارد. حیوان برای ادامه حیات خود در هر محیط خاص، نوعی کار ویژه انجام میدهد و نوع کار او اقتضا دارد که از اندامهای خاص
استفاده کند و بعضی از اندامها را به کار نگیرد. اگر عضوی در دراز مدت مورد استفاده واقع نشد به تدریج حذف میشود و این امر از طریق وراثت به فرزندان
منتقل میشود .
لامارک، تمام تغییرات و اختلافات انواع گوناگون موجودات زنده را بر همین اساس توجیه میکرد؛ یعنی از راه تأثیر محیط بر نیازهای موجودات زنده، استفاده
کردن یا نکردن اندامها، تغییر تدریجی اندامها و در نهایت ارثی شدن تغییرات. داروین با مطالعه مقاله مالتوس (۱۸۳۴-۱۷۶۶) کشیش و اقتصاددان انگلیسی
درباره رمز تعادل جمعیت، اصل انتخاب طبیعی را به عنوان اساس فرضیه تکامل کشف کرد.
بر اساس نظر مالتوس، جمعیت جهان با تصاعد هندسی (یعنی به صورت ۱، ۲، ۴، ۸، ۱۶، ۳۲، ۶۴ و …) افزایش مییابد و آنقدر زیاد میشود که اگر همه آدمیان هم
بخواهند روی پا بایستند، دیگر نمیتوانند جای پایی پیدا کنند. مالتوس از اینجا به این نظریه رسید که «تعادل و توازن میان افراد بشر و موادغذایی موجود را
همیشه جنگها، بیماریهای مسری و سیل و زلزله و مانند اینها به وجود میآورد وگرنه بشر از گرسنگی میمیرد.» (داروین، ترجمه فرهیخته، ۹۷:۱۳۶۳). لازم به
ذکر است که مالتوس و داروین خبر نداشتند که قبل از آنها، قرنها پیش، قرآن کریم فرموده بود: لولا دفع الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض…. لهمدت صوامع و
بیع و صلوات و مساجد… (بقره/۲۵۱، حج/۴۰) اما شاید دانشمندان مسلمین میدانستند که تعمیم این امر به عالیم حیوانات و گیاهان قطعی نیست یا دست کم
موارد نقض دارد؛ چنانکه پس از داروین روشن شد. ولی در هر صورت، داروین پس از مطالعه از این مقاله ناگهان به ذهنش رسید که این مسأله تکثیر جمعیت به
قلمرو انسانی منحصر نیست، بلکه در دیگر حیوانات و گیاهان هم هست و تنها مرگ طبیعی نمیتواند در بین حیوانات و گیاهان تعادل ایجاد کند، بلکه کشمکش
دائمی برای ماندن در بین آنهاست و آنان که دارای صفات برجستهتری هستند و با آن صفت بهتر میتوانند با طبیعت و محیط سازش کند، میتوانند رقیبانی را
که فاقد این ویژگی هستند از میدان به در کنند و خود باقی بمانند. این نزاع همواره بین آنها وجود دارد و پس از گذشت قرنها، تصاعد صفات ایجاد میشود و
صفتی که در آخرین نوع مشاهده میشود به کلی با جد اولیه خود تفاوت دارد به گونهای که میتوان آن را نوع جدید خواند (داروین، ۹۸:۱۸۸۷).
بررسی کامل نظریه تکامل داروینیسم و نئو داروینیسم
انسانشناسی داروین
داروین در کتاب منشأ انواع درباره انسان سخن نگفته بود، اما یک دهه بعد در کتابی به نام تبار انسان (۱۳۸۱) راجع به منشأ انسان بسیار سخن گفت. در این
کتاب داروین تمام اختلافات اساسی بین انسان و حیوانات را نفی میکند و تمام اوصاف جسمانی و روانی انسان را حالت تکامل یافتهای از حیوانات دیگر نوعی
نیست بلکه رتبی و از مقوله شدت و ضعف است و به تعبیر فلسفه اسلامی اختلاف ماهوی بین انسان و حیوان نیست. مغز و هوش انسانی حالت کاملتر از مغز
میمون است و انسانهای بدوی، حلقه واسط انسان و میمونهای پیشرفتهاند. وجود مو در بدن انسان از اوصاف مشترک انسان و حیوان است و تمام اختلافات
نظیر روی دو پا ایستادن و چگونگی صورت و حرکت دست و صفات روحی از قبیل تصور و تخیل و توهم و تجرید و تعمیم در انسانها را در مورد میمونها
آزمایش و تأثیرات ناقصی از این موارد در آنها مشاهده کرد و حتی صفات ایثار و فداکاری، عاطفه، نوعدوستی را تحت قانون انتخاب طبیعی درآورد و نتیجه
گرفت که هیچ دلیلی وجود ندارد انسان را از مجموعه موجودات طبیعی استثنا کنیم (داروین، ۱۸۷۴). بدین سان وجود انسان، که تا آن زمان، مقدس و آسمانی
انگاشته میشد به حوزه قوانین طبیعی تنزل کرد و با همان مقولاتی مورد ارزیابی قرار گرفت که سایر جانداران ارزیابی میشدند. لذا هاکس لی انگلیسی
(۱۸۹۵-۱۸۲۵) از داروینیستهای معروف میگفت: «بین انسان و عالیترین میمونها تفاوت کمتری است تا بین عالیترین و پستترین میمونها.» (هاکس لی،
۸۰:۱۸۹۶).
۲- انسان که در آموزههای وحیانی، غایت آفرینش شمرده شده است براساس نظریه داروین، محصول تغییرات تصادفی و تنازع بقا و زاده شانس و تصادف کور و
قانون طبیعت گردید. با نظریه داروین، دیگر نه جهان برای ما بود و نه ما طبق تدبیری حکیمانه و قبلی و هماهنگ با جهان ساخته شدهایم. در این جهان
موجودات گوناگون آمدهاند و رفتهاند، اما بسیاری از آنها خود را با جهان هماهنگ ندیده و طرح و تدبیری هم در آن مشاهده نکردهاند و سرانجام هم بر اساس
قانون تنازع بقا از بین رفتهاند. از میان آن همه موجودات چندتایی از جمله ما انسانها به طور تصادفی با محیط انطباق پیدا کرده، باقی ماندهاند.
۳- حس اخلاقی انسان که یکی از ملاکهای مهم امتیاز و تفاوت انسان با سایر حیوانات است بنا به دیدگاه داروین از انتخاب طبیعی گرفته شده است. در سرآغاز
تاریخ انسان، قبیلهای که از عناصر اخلاقی مانند وفاداری و ایثار در راه خیر و صلاح عمومی برخوردار بودهاند، امتیازی بر سایر قبایل پیدا کردند و بدین ترتیب
اخلاق هم توانست جزء ارزشهای بقا قرار گیرد. از آنجا که اصول اخلاقی اغلب جلوی خشونت و منازعات ویرانگر را میگیرد، نژادهای وحشی که فاقد چنین
خصلتهایی بودهاند، منقرض گشتهاند و داروین این را شاهدی بر جسمانی بودن ارزشهای اخلاقی دانست و منشأ صفات عاطفی و عقلی انسان را در نژادهای
پستتر و موجودات مادون انسان یعنی حیوانات جستجو کرد (داروین، ۱۸۷۴).
۴- داروین بر این عقیده است که هر کاری که بشر میکند جلوهای از انتخاب طبیعی است. بنابراین انسان نیز آگاهانه از عملکرد سایر موجودات در طبیعت
الگوبرداری میکند؛ به عبارت روشنتر، چون انسان نیز موجودی طبیعی است؛ الگوی رفتاری او همان الگوی موجودات طبیعی ا ست. لذا ملاحظه کاریهای
احساساتی نظیر حمایت از ضعفا، بیماران و آسیب دیدگان در واقع مانع تراشی بر سر راه رقابت آزادانه قوی و ضعیف در طبیعت است و بازداشتن انسانهای
قویتر از پیشرفت و ترقی و بار آوردن نتیجه بیشتر و بهتر، آداب و رسوم است
بررسی کامل نظریه تکامل داروینیسم و نئو داروینیسم
نئوداروینیسم چیست و نظریه داروین چه مقدار محکم است ؟!
نظریه داروین در عصر خود بسیار کامل و تاثیرگذار بود اما با پیشرفت علم نظریه داروین دارای نقصهایی بود که توسط دانشمند کشیش گرگور مندل اصلاح شد .
این مندل بود که با نظریه خود توانست نظریه داروین را به صورت کلی به مردم نشان دهد و این نظریه اکنون به عنوان اصلی ترین نظریه در بین دانشمندان علم
زیست شناسی مطرح است و نشان داد که نظریه داروین بسیار محکم و با پایه و اساس است . گردآوری نظریه داروین و نظریه مندل توسط جولین هاکسلی
انجام شد و نام نظری << ترکیبی جدید >> را به خود گرفت که اکنون آن را مکتب و نظریه نئوداریوینیسم نامند .
به عبارت بسیار بهتر داروین هیچ اطلاعی درباره ژنها نداشت و تنها فکر میکرد که خصوصیات در خود وجود دارد و وقتی بر اثر تولید مثل خونها مخلوط میشوند
نوع جدید را به وجود می آورند و یا خصوصیات را انتقال میدهند . همچنین آنچه را که داروین << تغییرات تصادفی >> مینامید ( به طورت تصادفی در میان
گروهی از یک جمعیت فلان خصوصیت پیدا میشود ) امروزه به عنوان << جهشهای ژنتیکی بی جهت >> شناخته میشوند.
نظریه های تشکیل حیات
۱ – خلق الساعه : بانی آن ارسطو بوده و اعتقاد بر این داشته که موجودات زنده از اجسام بی جان ساخته شده اند .
۲ – بیوژنزیس ( Biogenesis ) : بانی آن پاستور و ردی بوده اند . نظرشان این بوده که زنده ٬ زنده را می سازد .
۳ – خلقت مستقل : این نظریه برگرفته از کتب آسمانی بوده و طرفداران آن بر این باور هستند که موجودات زنده به صورت مستقل خلق گردیده اند .
۴ – نظریه ی کیهانی : این نظریه بیان می کند که موجودات زنده برای اولین بار از سیارات دیگر وارد زمین شده اند ؛ علل آنرا نیز وجود عجایب هفتگانه می دانند
. مخالفین این نظریه بر این باورند که عبور از جو زمین امکان پذیر نیست .
۵ – Germ plasm : به همان شکل نظریه کیهانی است با این تفاوت که اعتقاد دارد موجود زنده به شکل موجود پست ( مثلاً هاگ ) وارد زمین می شود .
۶ – نظریه ی آلی ( Big Bang )
از دیدگاه علوم زیستی دو نوع رشد و نمو وجود دارد :
۱- آنتوژنی : که از تشکیل سلول تخم تا مرگ خود را در بر می گیرد . ( رشد و نمو فردی )
۲ – فیلوژنی : که در آن منشاء پیدایش گونه ها ٬ تکامل گونه و چگونگی اشتقاق آن ها ار هم مورد بررسی قرار می گیرد . در واقع می توان گفت که فیلوژنی تکرار آنتوژنی است . ( رشد ونمو گونه ای )
بررسی کامل نظریه تکامل داروینیسم و نئو داروینیسم
اثرات منفی داروینیسم
۱- فلسفهای که حزب نازی ساخت بر همین مبنا بود. او تحت تأثیر تکامل، اصل قدرت را تئوریزه کرد. در تنازع بقای بی وقفه آنچه به کار میآید اخلاق دینی
نیست بلکه قدرت طلبی است. اگر خوب آن است که باقی میماند، قدرتمندی برترین فضیلت است. بنابراین خوب با قدرت مساوی است و بد با ضعف برابر
است و هرکس میخواهد قوی و قهرمان باشد باید خود را از شر زندگی اخلاقی رها سازد (نیچه، ترجمه آشوری، ۱۳۸۲).
اصل تکامل، فلسفهای برای نژادپرستی هیتلر و قدرت پرستان ساخت که میلیون ها نفر را در جنگ جهانی دوم به نابودی کشانید.
۲- راسل، فیلسوف مشهور انگلیسی در قرن بیستم، نیز تحت تأثیر نظریه داروین به نظریهای برعکس نیچه رسیده است که به همان اندازه غیر انسانی است. او در
کتاب عرفان و منطق میگوید:
«انسان محصول عللی است که هیچ گونه عنایتی به مقصد و مقصودی که به آن رسیدهاند، ندارد. منشأ او، سیر او، بیم و امیدهای او، عشق و عقاید او چیزی جز
نتیجه همنشینی تصادفی اتمها نیست. ماده قدرتمند، خوب و بد نمیشناسد، از تخریب نمیترسد و بی پروا پیش میرود. بر انسان است که دندان بر جگر
بگذارد و از محکومیت خویش خم بر ابرو نیاورد» (دریا بندری، ۱۳۶:۱۳۶۲).
این جبرانگاری منفی که انسان را تحت اسارت طبیعت و در بند ماده بیرحم گرفتار میسازد نیز از پیامدهای نظریه تکامل بود.
۳- رقابت اقتصادی آزاد و به طور کلی نظام سرمایهداری افسار گسیخته و تبدیل جامعه بشری به قطبهای غنی و فقیر و در نتیجه قوی و ضعیف نیز محصول
استفاده نادرست از نظریه داروین و تقلید از مشی طبیعت و تسری آن به حوزه انسانی بود.
واکنش اندیشمندان مسیحی در برابر نظریه تکامل
۱- کتاب مقدس، آفرینش انسان را به صورت دفعی و بدون واسطه به دست خداوند میدانست. از این رو کشیشان نصگرای مسیحی با توسل به متن کتاب
مقدس در دفاع از مقام انسان، یکسره نظریه تکامل را باطل اعلام کردند زیرا نظریه تکامل آفرینش را تدریجی میدانست و این آشکارا با ظاهر آیات تورات
ناسازگار بود (گرین، ۱۹۶۱).
۲- از نظر هاج از حوزه کلیسای پرینستون آمریکا، نظریه تکامل با آنچه کتاب مقدس و اهل کتاب بطور کلی درباره ماهیت و سرنوشت انسان مطرح میکنند
ناسازگار است لذا اندیشهای ملحدانه است. به اعتقاد او هرچند تحولات گستردهای در سیر تکوینی حیوانات رخ داده است، نمیتوان گفت «انسان همانا میمون
تکامل یافته است» (هاج، ۱۶۵:۱۸۷۲).
۳- آلفرد راسل والاس (۱۹۱۳-۱۸۲۳) که خود طبیعیدان، و در سال ۱۸۵۸ مستقلاً به نظریه انتخاب طبیعی رسیده بود در آثار متأخرش مطرح کرد که انتخاب طبیعی
نمیتواند قوای دماغی عالیتر انسان را توجیه کند و این پرسش مهم را مطرح کرد که چگونه میتوان استعدادهای هنری و ذوقی و اخلاقی انسان را که هیچ
سهمی در بقای او ندارد با نظریه انتخاب طبیعی تبیین کرد. پس عقل و تدبیر عالیتری جریان تکامل نوع انسان را هدایت کرده است (والاس، ۳۵۶:۱۸۷۱).
۴- توماس هنری هاکسلی که خود از طرفداران داروین بود به شدت با نظریه اخذ ارزشهای اخلاقی از نظریه تکاملی مخالفت کرد و بر این نظر بود که راه و
روش زندگی انسان را نمیتوان از انتخاب طبیعی یا با تقلید از قانون جنگل به دست آورد. او صریحاً گفت که «اخلاق انسانی نظریه و شیوه گلادیاتوری را طرد
میکند» (هاکسلی، ۸۱:۱۸۹۶).
۵- فورس انگلیسی (۱۸۳۳-۱۷۸۱) از هاکسلی که داروینیست سرسختی بود، میپرسید آیا رد تبار پدری یا مادری خویش را تا میمون گرفته است؟ (باربور، ترجمه
خرمشاهی، ۱۲۱:۱۳۶۲).
۶- در برابر این مخالفتها، هرچند اولین واکنش واتیکان محکومیت شدید نظریه تکامل بود به تدریج کاتولیکها محتاطانه نظریه تکامل را پذیرفتند و در سال
۱۹۴۳ در یکی از جلسات واتیکان گفتند که شیوه بیان و تعبیرات کتاب مقدس همان شیوه بیان عصر نویسندنگان اناجیل است (والتر، ۱۹۶۰).
۷- منشور پاپی در ۱۹۵۰ با تفکیک جسم و روح، آنچه را داروین درباره تکامل انسان از دیگر موجودات زنده گفته بود مخصوص بدن انسان دانست و آنچه را
آفریده مستقیم خداوند است به روح مربوط دانست (پیوس دوازدهم، ۱۹۵۰ و فادر گیل، ۱۹۶۱).
۸- اما برداشت متجددان مسیحی از خداوند و کتاب مقدس و انسان، کاملاً تحت نفوذ و تأثیر نظریه تکامل بود. آنها کتاب مقدس را کتاب الهی نمیدانستند
هرچند آن را الهامبخش میدانستند. در انتقاد از برداشتهای سنتی راجع به خداوند میگفتند: پیشینیان خدا را از جهان جدا میانگاشتند ولی بر اساس نظریه
تکامل، خداوند حال در طبیعت و ساری و جاری در آن است؛ همچنانکه خداوند را حال در انسان میدانستند، تحت تأثیر تکامل میگفتند خداوند از درون و در
هیأت تکامل مداوم عمل می کند نه با دخالت و دستکاری از خارج در اشیا، البته خداوند محبوس در طبیعت نیست؛ همچنانکه روح آدمی محبوس در جسم او
نیست؛ در این برداشت از نظریه تکامل، نه تنها ضد دینی نیست بلکه از آن استفادهای کلامی و اعتقادی شده است (پیچر و کندی، ۱۹۰۷ و ابوت، ۱۸۹۷).
۹- ریتسچل متکلم پروتستان آلمانی (۱۸۸۹-۱۸۲۲) تحت تأثیر کانت و برای اینکه نظریه داروین و دیدگاههای مسیحی درباره انسان در برابر هم قرار نگیرد، حوزه
انسان را از حوزه طبیعت جدا کرد؛ آنچه در انسان اصالت دارد روح است و جسم به حوزه طبیعت مربوط است و سخنان داروین تنها در این قلمرو معتبر است نه
درباره کل شخصیت انسان (ریتسچل، ۱۹۰۲).
۱۰-کاتولیکهای معاصر معتقدند واقعیات علمی راجع به تکامل قابل قبول است ولی وجود یک جدّ بیهمتای انسانی نمیتواند مورد نقض علمی واقع شود زیرا
آنچه مورد تحقیق علمی است جسم اوست نه روح. بنابراین وجود آدم ابوالبشر واقعی، حقیقتی وحیانی است ولی لزومی ندارد همچون بنیادگرایان (ارتدوکسها)
بر معنای ظاهری آن حمل شود یا همچون پروتستانها کتابی و تمثیلی دانسته شود بلکه بهتر است آن را تاریخ تمثیلی یک حقیقت عینی بدانیم؛ یعنی بیانی
تمثیلی از حادثهای واقعی که با تعابیری متفاوت از آنچه واقعاً رخ داده است بیان میشود (فادرگیل؛ ۱۹۶۱).
۱۱-تکامل زیستی داروین پس از نقض و ابرامهای فراوان، گرچه نتوانست بسیاری از دانشمندان را قانع کند، جهان نگری ایجاد شده توسط دیدگاه داروین سبب
شد که دانشمندان به نگرش مثبت از آن رضایت دهند. از این رو امروزه سخن از تکامل فرهنگی به جای بحث از تحولات زیستی درباره انسان اهمیت بیشتری
پیدا کرده است. جولیان هاکسلی نوه توماس هنری هاکسلی تکامل انسان را بیشتر روانی اجتماعی میداند تا زیستی. از نظر وی استعدادهای ذهنی و روانی و
به ویژه زبان آدمی به عنوان یک تفهیم و تفاهم کنایی قابل مقایسه با حیوانات نیست. لذا همانطور که در گذشته دور، دوزیستان با وارد شدن به خشکی
اندامهای جدیدی پیدا کردند، انسان هم با وارد شدن به حوزه فرهنگی باید بکوشد اندیشه و اهداف آگاهانهاش را به عنوان اندامهای تحرک روانی اجتماعی از
میان تنگناهای هستی به کارگیرد.
بررسی کامل نظریه تکامل داروینیسم و نئو داروینیسم
تکامل انسان از منظر اسلام
الف) تکامل در قرآن: آنچه به نظر میرسد این است که تکامل تدریجی انسان از منظر قرآن صحیح نیست. در آیه ۳۰ سوره بقره قرآن کریم میفرماید: «و اذ قال
ربک للملائکته انی جاعل فی الارض خلیفته قالوا تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدمآء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال انی اعلم ما لا تعلمون»
ترجمه: هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد، فرشتگان گفتند: آیا کسی را در زمین قرار میدهی که فساد
و خونریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را به جا میآوریم. پروردگار فرمود: من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید.
در این آیه فرشتگان بعد از اطلاع از خلقت آدم از خداوند سؤال میکنند که آیا موجودی را میآفرینی که فساد و خونریزی کند؟ گویا فرشتگان قبل از خلقت آدم
موجوداتی را مشاهده کرده بودند که همانند آدم بوده و به فساد و خونریزی اقدام کرده بودند که در اکثر تفاسیر یکی از احتمالاتی که نسبت به نوع آن موجودات
بیان میکنند این است که آنها هم انسان بودهاند.( تفسیر نمونه- مکارم شیرازی و دیگران- ج اول- ص ۱۷۲- چاپ سی و هشتم و تفسیر تسنیم- عبدالله جواد آملی-
ج سوم- ص ۶۴) از این آیه این گونه فهمیده میشود که خداوند در حالی حضرت آدم (ع) که جد انسان امروزی است را آفرید که قبل از او نیز انسانهای دیگری
را خلق کرده بود و آنها نابود شدند و انسان امروزی جایگزین آنها گردیده است. البته با آفرینشی جدای از آنها.
به عبارت دیگر این آیه تکامل تدریجی و این که انسان از موجودی دیگر انشقاق یافته باشد را تأیید نمیکند. در حدیثی از امام علی (ع) سوال میگردد که قبل از
آدم (ع) چه بوده، حضرت (ع) می فرمایند : آدم و اگر بارها هم بپرسید، میگوییم: آدم( یعنی انسان های دیگری همانند آدم قبل از او وجود داشته اند) . که
ظاهراً این حدیث تکامل تدریجی را رد مینماید.
اما آنچه مهم تر به نظر می رسد این است که محل نزاع در پیدایش نوع انسان بوده است و نه در سایر موجودات. زیرا اصولاً دین اسلام از نحوه پیدایش
موجودات دیگر بطور صریح و واضح سخنی به میان نیاوردهاند. هرچند که وجود موجودات دیگر را بدون بیان پیدایش دفعی یا تدریجی (تکاملی)آنها، از جانب
خداوند معرفی مینمایند.و حتی گویا قرآن نیز در خصوص سایر موجودات غیر انسان موافق نظر به وجود آمدن تدریجی و تکاملی است. مثلاً قرآن کریم در آیه
۳۰ سوره نبأ میفرماید: «وجعلنا من المآء کل شیء حی»، یعنی: و از آب هرچیزی را زنده گردانیدیم. و یا آیه ۴۵ سوره نور: «والله خلق کل دابه من ماء»، یعنی: و
خداست که هر جنبندهای را از آب آفرید.
از آیاتی مانند آیات فوق که اشاره به بوجود آمدن حیات از آب دارد میتوان حیات تکاملی را برداشت نمود که طبق نظریه تکاملی منشاء پیدایش حیات از
موجودات تک سلولی اولیهای بوده که در آب دریاها بوجود آمده بودند. و این نظر نیز با سنت خداوند که همان نظم و قانونمداری در هستی و آفرینش است
مطابقت بیشتری دارد.
همچنین قرآن هنگامی که داستان طوفان حضرت نوح را بیان میکند، در سوره هود آیه ۴۰ می فرمایید: …….. درآن هنگام به نوح خطاب کردیم تو با خود (در
کشتی )از هرنوع حیوان دو فرد (نر و ماده بر کشتی سوار کن) ………….
که دراینجا این سوال پیش می آید که اگر خداوند حیوانات را دفعی آفریده بود ، باز هم میتوانست آنها را بعد از طوفان نوح بیافریند. ولی خداوند به حضرت
نوح(ع) فرمان می دهد که برای بقای نسل حیوانات از هر کدام جفتی را در کشتی سوار نماید.که شاید بتوان گفت : این داستان موید وجود قانون تکامل در میان
حیوانات غیر انسان است.
همچنین قرآن مطلب بسیار جالب دیگری را بیان می کند که بسیار قابل تامل است و آن اینکه قرآن در چند آیه از قومی صحبت می کند که بر اثر گناهان تبدیل
به میمون و بوزینه گردیده اند.(مسخ گردیده اند) به عبارت دیگر قرآن منشاء نوعی از میمون را انسان معرفی میکند و میگوید که انسان اجداد این نوع میمون ها
است نه این که این میمون ها اجداد انسان باشد . یعنی ممکن است شباهت میان میمون های انسان نما و انسان همین مسخ شدن عده ای از انسانها باشد که
قرآن به آن اشاره می نماید. آیاتی که در آن قرآن به این موضوع اشاره نموده عبارتند از : آیه ۶۵ سوره بقره میفرماید : محققاً دانسته اید آن گروه را که در روز
شنبه عصیان و تعدی کردند گفتیم بوزینه شوید .
وآیه ۶۰ سوره مائده میفرماید : ……….کدام قوم را نزد خدای بدترین پاداش است کسانی که خدا بر آنها لعن و غضب کرد و آنان را به بوزینه و خوک مسخ
نمود………..
وهمچنین آیه ۱۶۶سوره اعراف میفرماید : آنگاه که سر کشی و تکبر کرده و آنچه ممنوع بود مرتکب شدند گفتیم به شکل بوزینه شوید که بس دور و بازمانده از
رحمت خدا باشید .
البته به این احتمال ایرادی وارد است و آن اینکه بعضی از علما اعتقاد دارند که افرادی که مسخ می شوند مدت زیادی زنده نخواهند بود و ممکن است این قوم
بعد از مسخ شدن از بین رفته باشند.
ب) تکامل در روایات: در کتاب توحید از حضرت صادق (ع) در حدیثی نقل میکنند که فرمود: شاید تو فکر میکنی که خداوند جز شما بشری نیافریده است، بلی
به خدا قسم که خداوند هزار هزار آدم آفریده که شما در آخرین سلسله قرار دارید.
ابن میثم در شرح نهج البلاغه از حضرت باقر روایتی نقل کرده که به همین مضمون است، و صدوق در خصال نیز آن را نقل نموده است.
در کتاب خصال از امام محمد باقر(ع) است که فرمود: خداوند عزوجل از آن روز که زمین را آفریده ، هفت عالم را در آن پدید آورده است و انسانهای این عوالم از
فرزندان آدم نبودهاند و خلقتشان از ادیم زمین است و خداوند آنها رایکی پس از دیگری با جهان مربوط به خودشان در زمین منزل داد، و سپس آدم ابوالبشر را
آفرید و فرزندانش را از او پدید آورد.
در نهج البیان شیبانی است که عمرو بن ابی المقدام از پدرش نقل میکند که گفت از امام محمدباقر (ع) پرسیدم: خداوند حواء را از چه آفرید؟ فرمود: این مردم
چه میگویند؟
گفتم: میگویند خداوند او را از دندهای از دندههای آدم آفریده است. امام (ع) فرمود: دروغ میگویند. آیا خداوند عاجز بود از اینکه وی را از چیز دیگری بیافریند؟
گفتم: جانم فدای تو باد. وی را از چه آفرید؟ امام (ع) فرمود: پدرم از پدرانش به من خبر داد و گفت که پیغمبر (ص) فرموده است:خداوند تبارک و تعالی یک
قبضه از خاک برداشت و با دو دست راست آنها را مخلوط کرد (هر دو دستش راست است) و از آن آدم را آفرید. قسمتی از خاک زیاد آمد و حوا را از آن آفرید.
صدوق از عمرو مثل آن را روایت کرده است.( تفسیر المیزان- علامه محمدحسین طباطبایی- ترجمه محمدرضا صالحی کرمانی و سید محمد خامنه ، چاپ پنجم
۱۳۷۰- ج ۴- ص ۲۴۷ و ۲۴۸٫)
آنچه از ظاهر این روایات بدست میآید این است که آنها تکامل تدریجی انسان را تأیید نمیکنند.
ج) تکامل در فلسفه اسلامی: در کتابهای منطق مانند حاشیه ملا عبدالله وقتی میخواستند مثال ذکرکنند درباره اینکه افراد یک نوع نامتناهی باشد، میگفتند مثل
نفوس ناطقه به عقیده فلاسفه. به عقیده حکما عدد نفوس ناطقه (نفوس انسانی) متناهی نیست. چرا؟
چون زمان متناهی نیست و در هر زمانی هم انسان بوده است، پس عدد نفوس ناطقه لایتناهی است. این نظریه یک پایه توحیدی داشته است و یک پایه
طبیعی. پایه توحیدیاش این بوده است که آن طبقات از فلاسفه انفکاک خلقت از خالق را نمیتوانستند قبول کنند و قبول هم نمیکردند، از نظر علم الهی
میگفتند که تا خدا بوده است خلقت هم بوده است. چون ذات الهی ازلی است، فیض و خلقت الهی هم ازلی است. انفکاک خلقت از خالق را به هیچ وجه
نمیپذیرفتند و قابل قبول نمیدانستند. یعنی اگر کسی خیال کند که ذات خدا ازلی است ولی این ذات ازلی بلامخلوق بوده، مدتی بوده، یک مرتبه مثلاً در صدهزار
سال پیش، یک میلیون سال پیش، صد میلیون سال، میلیاردها سال پیش – بالاخره هرچه بگوئیم، این زمان محدود میشود و او نامحدود است- به فکر خلقت
کردن افتاد، این غلط است. (مجموعه آثار شهید مطهری – ج ۴- ص ۲۲۶ و ۲۲۷ )
لذا بر طبق نظریه فلاسفه میتوان تکامل را رد کرد زیرا در تکامل این بحث وجود دارد که تمام موجودات از یک موجود تک سلولی که در آب بوده به وجود
آمدهاند یعنی قبل آن موجود تک سلولی حیاتی وجود نداشته است که این مخالف نظر فلاسفه است.
نحوه تعارض تکامل با دین
داروینیسم نزد فیلسوفان تجربه گرا و علم مشرب به فلسفه ای مبّدل شد که تفسیر ماتریالیستی هستی پیام آن است این هستی شناسی داروینیستی از جهات
مختلف با اندیشه و عقاید دینی تعارض دارد از جملۀ این تعارض ها عبارتند از :
الف – تعارض در آفرینش انسان بزعم کتب آسمانی :
داروینیسم منکر آفرینش انسان بزعم کتب آسمانی شد و نیرومندترین ضربه را به نظریۀ متافیزیکی طبیعت وارد آورد طبق این نظریه آیاتی که در سفر پیدایش
تورات و همچنین قرآن در مورد خلقت انسان نازل شده اند سخن کذبی تلقی شدند که واقعیّت نداشته اند!! همچنین با تمسّک به این حقیقت که این بخش از
کتاب مقدس نادرست است ، اعتماد به بقیۀ کتاب مقدس که شامل اصول اخلاقیات عالی میباشد تضعیف شد . داروین در پاسخ به پرسشهای مطرحه از ناحیۀ
مخالفین خود که معتقد بودند نظریۀ وی حقایق عینی باب « تکوین » کتاب مقدس را رد می کند چنین بیان می دارد که « طبیعت آن را تکذیب می کند من فقط
آنچه را مشاهده میکنم ثبت مینمایم طبیعت هرگز دروغ نمی گوی» ولی کتاب مقدس دروغ می گوید! این مایۀ انزجار است .حقیقت اینست که نظریه اش بنیان
عقیدۀ بعضی ازخدا پرستان را متزلزل ساخت برای گروههای بسیاری ایمان به خدا درهم شکسته شد.
ب- تعارض در علت العلل اولیه :
پس از کشف و پیدایش « اصل علیّت » طبعاً این فکر سلسله اعصاب مغزی انسان را به حرکت در می آورد که : « نخستین علت عالم » چیست ؟ علت العلل
اولیه ای که پدید آورندۀ این همه نقشهای گوناگون ، این صحنه های مختلف ، این موجودات رنگارنگ کیست ؟ یا چیست ؟ الهیون بر این باورند که باید مبدا
حقیقی را در ماوراء این دستگاه آنجا که از دستخوش تحولات بیرون است ، و دست قوانین عالم ماده بدامان آن نمی رسد جستجو کرد در صورتیکه مادیون علت
العلل اولیه را به مجموعه ای از عوامل طبیعی نسبت می دهند که جزء طبیعت است و ارتباطی با نیروی ماوراءالطبیعه
ندارد.
ج- تعارض در برهان نظم :
داروینیسم با تاکید بر نظم داری طبیعت ، آن را برخلاف برهان نظم و مدبّرانه بودن خلقت می داند چرا که از طریق نشان دادن علت فاعلی پدیدارهای زیستی
نیازی به فرض علت غایی نمی یابد یعنی تکامل از قوانین طبیعی تبعیت می کند که جنبۀ تصادفی و نامحدود در تحول انواع دارد به عبارتی دگرگونی ها اساساً
اتفاقی رخ می دهند و هیچ عاملی مگر فشار محیط به تکامل سمت و سو نمی دهد پس داروینیسم نظم حاکم بر خلقت را از طریق بی نظمی تفسیر می نماید به
همین دلیل در تجدید حیات برهان نظم در قرن نوزدهم و در اوج نگارش کتابهای علمی در اثبات نظم مندی عالم ، ضربۀ محکم دیگری را با ارائه تفسیر رقیب نظم
داری طبیعت بر آن وارد کرد در نتیجه حادترین تعارض بین علم و دین با ظهور داروینیسم مطرح شد . تئوری داروین ، برهان نظم را مورد مناقشۀ جدی قرار داد
انتقادهای امثال هیوم ، غالباً متوجۀ نظم داری طبیعت ( صغرای برهان نظم ) بوده است در حالی که تئوری داروین به منزلۀ تفسیری تازه از نظم داری طبیعت ،
مدبّرانه بودن آن (کبرای برهان نظم ) را مخدوش می کرد در تئوری انتخاب طبیعی ، ظهور نظم از طریق بی نظمی تفسیر می شود و هرگونه تدبیر و حکمتی که در
انتخاب فاعل عملی مثل انسان فرض شود ، در مورد طبیعت انکار می گردد.
د- تعارض در نظام ارزشها و اصول اخلاقی :
این نظریه همانگونه که هستی شناسی و انسان شناسی افراد را تحت تاثیر قرارداد ، به منزلۀ الگوئی برای نظریه پردازان اخلاق نیز به کار رفت و موجب ظهور
اخلاق داروینیستی گردید به عبارتی چون در طبیعت تنازع بقاء و انتخاب اصلح و انسب ناموس طبیعت است ، پس در جامعه و عالم انسانها نیز باید اینگونه
باشد و مطابق این قانون وحشیانه هر نیرومندی باید ذیحق باشد که ضعیف را از میان ببرد نظامی که در آن حذف ضعیف توسط قوی ارزش تلقی شد و هر گونه
اقدامی در خلاف جهت مسیر تکاملی بقای اصلح ضد ارزش قلمداد گشت آنوقت مبانی انسانی و اصول اخلاقی چطور میشود؟طبق این اصل جنگ و خونریزی در
اجتماعات بشری مثل سایر حیوانات امری حتمی است چرا که نوع انسان نیز مانند سایر انواع جانداران بر اثر تکثیر مثل فراوان دچار کمبود مواد حیاتی می شود
و به دنبال آن تنازع برای ادامۀ حیات و زندگی شروع خواهد شد همین تنازع مقدمۀ انتخاب اصلح خواهد بود .
در نتیجه دستگیری از تهیدستان ، خدمت به بیچارگان ، اشاعۀ بهداشت و درمان ، یاری به درماندگان ، طبابت ، و… همه شر محسوب گشتند کلماتی از قبیل مهر
و عاطفه ، صمیمیت و برادری و کمک به همنوع و ….مفهوم واقعی خود را از دست دادند پر واضح است که چنین نظام اخلاقی با نظام اخلاقی دینی که سراسر
ترغیب به خدمت به محرومان است منافات کامل دارد .
طبقۀ سرمایه دار خود را در پهنۀ رقابت اجتماعی با استناد به همین اصل خود را موفق و پیروز و محق میداند و شایسته تر بودن را با اندوختن مال و قدرت
اجتماعی بیشتر معنا می کند .همچنانکه گفتیم، فاشیسم و نازیسم نیز پیروزی و حقانیت مبارزۀ خود را به اصل انتخاب طبیعی مستند میکند و چون خود و حزب
خود را شایسته تر می دانند ، پیروزی خود را طبیعی می شمارند و حذف مخالفان خود را که مهر ضعف و ناشایستگی بر جبین آنها زنده اند ، به دلیل مشروعیت
انتخاب طبیعی لازم و جائز می دانند تعلیم تکامل راه را برای بسیاری از « ایسم » ها ، که برای آزار تیرۀ انسان بکار برده اند هموار نموده است . با استناد به اصل
سازش با محیط این نظریه ، استقلال فکری و روحی انسان از بین رفت و پیروی از وضع محیط در هر حال طبیعی و مجاز معرفی شد مثلاً با اصول فکر داروین
بخوبی می توان درک کرد که چرا مثلاً ملتی که سالیان دراز زیر بار عمال جور و ستم بوده است دارای صفات اخلاقی جدیدی شده است که پیش از آن نداشته می
بینیم طبیعی است که تملّق و چاپلوسی و ریا و دروغگوئی چون برای بقا و بجا ماندن در زیر حکومت ظلم صفات مفیدتری بوده اند بجا مانده اند و راستی و
صراحت لهجه و دلیری در گفتار چون برای زنده ماندن در زیر سلطه حکومت زور و ستم مناسب نبوده اند نابود شده اند در صورتیکه در کتاب خدا آمده است که
باید بر ضد حکومتهای ظلم و جور قیام کرد و سازش ننمود کتاب خداست که به انسان می آموزد دزدی و دروغ و تملّق و چاپلوسی چرا و چگونه بد است و آیین
ابدی و ازلی بر ضد ظلم و تبهکاری تنظیم شده است . بدین طریق با ارائۀ نظریۀ داروین تخم فساد اخلاقی نیز افشانده شد و این عیناً همان چیزی است که
منظور و هدف شیطان بود بدنبال پذیرش عمومی تئوری تکاملی یک عصر بی پروائی از خشونت پدیدار گردید بشریت شاهد دو جنگ جهانی بود که حیوانات از
دیدن آن شرم داشتند اخلاقیات فرو ریخت و هم اکنون نیز در معرض تهدید جنگ جهانی سوم می باشیم روشنفکران و اندیشمندان جهان طرحهای بسیاری
جهت عدم تکرار این گونه کشتارهای وحشیانه و استقرار صلح در جهان ارائه دادند: ۱- تشکیل سازمان ملل ۲- تشکیل سازمانهای عمومی ۳- افزایش
اتحادیه ها ۴- صلیب سرخ جهانی۵- گفتگوی تمدنها ….
ه – تعارض در تفسیر حکیمانه و هدفدارانۀ خلقت :
داروینیسم خلقت موجودات زنده و منجمله انسان را بی هدف و تصادفی می داند و نظم داری عالم را بدون فرض غایت ، هدف و تدبیر و تنها با تکیه بر علل
طبیعی فاعلی آن ، تفسیر می کند و نظم را حاصل بی نظمی و محصول تحول و تکامل کور خلقت میداند و در تفسیر موجودات نیازی نیست به اینکه بگوئیم
جهان برای رسیدن به هدفی آفریده شده است بلکه کلیۀ موجودات زنده در شبکۀ حیات تنها با قانون طبیعی مکانیکی اداره می شوند و انسان نیز به عنوان
یکی از جانداران بی حساب این شبکه شناسانده شد که در اواخر دوران سوم زمین شناسی ، از بین گروه میمونهای انسان نما برخاسته است. در صورتیکه
الهیون این خلقت ها را نتیجۀ ارادۀ یک ذات با شعور و آگاه می شمارند در چشم انسان متدیّن که در خلقت آسمانها و زمین تدبّر می کند و در همۀ حالات به یاد
خداست ، خداوند جهان را عبث و بیهوده نیافریده است بلکه جهان آفرینش با حکمت و تدبیری الهی در خدمت به انسان به وجود آمده تا او را در حرکت
استکمالی به کمال نهائی که مقام قرب الهی است برساند .
نکته ای که نباید در آن تردید داشت این است که شرح و توصیف داروین دربارۀ مکانیسم تحولات ، به گونه ای است که عموماً سعی دارد همۀ پدیده ها را به
مجموعه ای از کنشها و واکنش های بی هدف نسبت دهد و به همین دلیل نیز تردیدهای ماتریالیستی را دامن می زند و یکی از دلایل توسل و تمسّک مادیون به
نوشته ها و نظرات داروین همین سنخ برخورد وی با مسئلۀ تکامل است
و- تعارض در کرامت قدسی انسان :
جایگاه رفیع و مقام والای آدمی در نظام آفرینش از ارکان اندیشۀ دینی است در بینش دینی محور خلقت و غایت آفرینش موجودات انسان است بشر همواره بر
این باور بود که ستارگان که زینت بخش آسمانند برای خاطر او می درخشیدند و گلها بخاطر انبساط خاطر انسان می روئیدند و تپه ها برای خوشی انسان بر پا
بودند اما نظریۀ داروین بی همتایی مقام بشر و اشرف مخلوقات بودن انسان را نقص کرد طبق نظر داروین تفاوت اساسی بین انسان و حیوان وجود ندارد .
هاکسلی ادعا کرد بین انسان و عالیترین میمونها تفاوت کمتری هست تا بین عالیترین و پست ترین میمونها . انسان مانند سایر حیوانات محصول تغییرات
اتفاقی و تنازع بقاء و زادۀ بخت و اتفاق کور و بی قانون است.
پوشه ، انسان شناس فرانسوی در سال (۱۸۶۴) به خوانندگان آثار خود اندرز داد که «دیگر خود را بازیگر اصلی صحنۀ طبیعت نپنداریم و بدون هراس از پله های
مدارج انسانی پائین آئیم!! » .ارباب کلیسا می گفتند و در این گفتۀ خود نیز ذیحق بودند که پذیرفتن منشاء حیوانی برای انسان خلع مقام آدمیت او و مغایر با
شرافت و افتخار اوست .
لذاهنگامی که نظریه تکامل مطرح گردید یکی از دلایلی که موجب موضعگیری علمای دینی گردید این بود که این نظریه تکامل تدریجی را شامل تمام موجودات
میدانست که استثنایی نداشت و از طرفی هم از ادیان الهی این گونه فهمیده میشود که انسان به صورت دفعی از جانب خداوند خلقت یافته است و نه بصورت
تکاملی.
واکنشهای دانشمندان جهان اسلام
مدتی طول کشید تا نظریه داروین به جهان اسلام رسید. اما هنگامی که در دهههای اولیه سده بیستم میلادی وارد دنیای اسلام شد، رویارویی با آن اندکی
متفاوت با آن چیزی بود که در آغاز تولد این نظریه در غرب رخ داده بود. همانطور که قبلاً اشاره شد، دیدگاه داروین برای غرب به منزله جهاننگری بنیادینی بود که
ساختار اندیشه جدید غرب بر آن بنا شده است. از این رو کسانی که این روش اندیشه غربی را پذیرفته بودند یعنی بعضی از متجددین جهان اسلام بطور طبیعی
این نظریه را پذیرفتند و آن را مبنا و پایه افکار و آرای خویش قرار دادند. مارکسیستها نظریه داروین را پایه جهانبینی مادی و ملحدانه خویش قرار دادند.
(ارانی، ۱۳۱۸).
آن دسته از تجدد گرایانی که به دین پایبند بودند، کوشیدند نوعی سازگاری بین این نظریه و متون مقدس آن ایجاد کنند. از این رو تفسیرهایی از متون مقدس به
عمل آمد که نظریه تکامل تدریجی را نتیجه میداد.
از سوی دیگر، عده قابل توجهی از دانشمندان علوم دینی و مفسران قرآن با این نظریه مخالفت کردند و این نظریه را به استناد اینکه با ظاهر آیات قرآن ناسازگار
است باطل شمردند. البته دیدگاههای عالمان دینی در این باب یکسان نیست. حتی بعضی از آنها این نظریه را پذیرفتند و تعارضی بین آن و قرآن کریم ندیدهاند
و بعضاً معرفتشناسی دینی مبتنی بر آن را عمیقتر یافتهاند.
از نظر علامه طباطبایی (ره) آنچه نظریه داروین درباره منشأ آفرینش انسان گفته است بر خلاف نظر قرآن است که براساس آن اولین فرد بشر و همسرش از هیچ
پدر و مادری متولد نشدهاند، بلکه از خاک یا گل بیواسطه و مستقیم آفریده شدهاند. بنابراین آفرینش انسان، آنی و بدون گذشت زمان بوده است. به همین
دلیل خداوند در قرآن، خلقت استثنایی حضرت مسیح (ع) را به آفرینش استثنایی حضرت آدم (ع) تشبیه کرده است و گرنه وجهی برای این تشبیه و مقایسه
وجود نداشت (طباطبایی، ۱۳۷۶).
علت مخالفت علامه طباطبایی با نظریه داروین تنها ناسازگاری آن با ظاهر آیات قرآن نبوده است، بلکه از نظر وی این نظریه هنوز به سرحد قطعیت نرسیده است
بلکه تنها یک فرضیه است که برای توجیه بعضی مسائل طرح شده است و هیچ دلیل قاطعی بر آن وجود ندارد. لذا کاملاً ظنی است و نمیتواند با این حقیقت
قرآنی که انسان نوعی متمایز از سایر انواع حیوانی است و تکامل یافته آنها نیست، معارضه کند (طباطبایی، ۱۳۷۶). دلیل علمی دیگری که علامه طباطبایی بر رد
دیدگاه تحول داروین مطرح میکند این است که پیوستگی نسلی انسان و میمون قابل تجربه هم نیست؛ یعنی ما تاکنون تجربه نکردهایم که فردی از افراد این
نوع به فردی دیگری از افراد نوع دیگر متحول شود. به عبارت روشنتر هرگز کسی مشاهده نکرده است که میمونی انسان شود (طباطبایی، ۱۳۷۶). عدهای در غرب
نیز شبیه چنین استدلالی را مطرح کرده بودند.
سیدحسین نصر از اندیشمندان معروف ایرانی مقیم آمریکا از جمله مخالفان سرسخت نظریه داروین است. مهمترین دلیل نصر برای مخالفت با نظریه داروین این
است که آن را از ارکان جهاننگری ماتریالیستی نوین غرب میداند. از نظر وی به همین دلیل است که در غرب اجازه طرح پرسشهای جدی در نقد نظریه داروین
داده نمیشود و به مخالفتهای اندیشمندان بزرگ نسبت به این نظریه عملاً وقعی نهاده نمیشود. دانشمندان بزرگی، که چه در قرن نوزدهم همزمان با طرح
نظریه داروین و چه در قرن بیستم با بحثهایی علمی و نه فلسفی یا کلامی با نظریه وی به مخالفت پرداختند، چون با رد نظریه تکامل در واقع کل ساختاری که
دنیای جدید بر آن بنا شده است فرو میریزد (نصر، ترجمه گواهی، ۱۳۷۹).
انتقاد مهم دیگر نصر به نظریه داروین نقشی است که در انهدام معنا و مفهوم تقدس آفرینش ایفا کرده است. از نظر وی، داروین به انهدام آگاهی مستمر از
خداوند به عنوان خالق و حافظ حیات انواع جانداران کمک کرده است که در متون مقدس با تعبیر حیّ و محیی آمده است.
نصر معتقد است نظریه تکامل در بیگانه کردن علم با دین و ایجاد جهانی که میتوان در آن سیر کرد و شگفتیهای آفرینش را بدون کمترین احساس اعجاب و
حیرت دینی مورد مطالعه قرار داد، تأثیر جدی داشت (نصر، ترجمه اسعدی، ۱۳۸۲).
آیت الله مصباح یزدی با کسانی که سعی میکنند از آیات قرآن، تفسیری موافق با نظریه داروین به دست دهند، مخالفت، و اظهارنظر کلی در اینباره میکند که
اگر مفاد آیهای طبق اصول محاوره بر نظریهای فلسفی و علمی و … منطبق بود که چه بهتر وگرنه نباید در تطبیق نظر مورد قبول عصر خود تلاش کنیم، بلکه هرجا
مطابقتی بطور روشن از قرآن فهمیده شود باید بپذیریم و نسبت به فراسوی آن سکوت کنیم (مصباح یزدی، ۱۳۶۷).
-رشیدرضا مفسر مصری (۱۹۳۵-۱۸۶۵) از شاگردان برجسته محمد عبده و سیدجمال الدین اسدآبادی صاحب تفسیر المنار، با اینکه معمولاً هنگام تعارض نظریات
علمی با آیات قرآن سکوت میورزد، ولی تحت نفوذ نظریه تکامل داروین گفته است: «همه نژادهای بشر از یک فرد به وجود نیامدهاند و … در قرآن هیچ نص
صریحی مبنی بر اینکه همه افراد بشر ذریه حضرت آدم (ع) هستند وجود ندارد. در تفسیر آیه اول سوره نساء میگوید درست است که گفته شود همه مردم از
یک نفس واحد به وجود آمدهاند و آن انسانیت است چه معتقد باشیم پدرشان حضرت آدم (ع) است یا میمون و غیر آن.» (رشیدرضا، ج۳۲۷:۴ و ۳۲۴).
-عبدالکریم سروش از دو جنبه، نظریه داروین را مورد مناقشه قرار داده است: یکی از جنبه منطقی و دیگری از جنبه پیامدهای برخاسته از آن؛ از نظر ایشان حتی اگر
کسی نظریه داروین را بپذیرد، برد محدودی دارد. بنابراین اگر این نظریه به صورت یک اصل علمی فراگیر تلقی شود مورد انتقادی جدی سروش است. از نظر وی
نظریه انتخاب طبیعی اگر بتواند مطلق تکامل را توجیه کند از توجیه و تبیین تکامل جهتدار ناتوان است. نکته مهم دیگری که سروش در نقد نظریه داروین
مطرح میکند این است که این نظریه، علمی نیست، زیرا ویژگیهای یک نظریه علمی را ندارد. نظریه علمی اولاً باید به صورت قضیه کلی مطرح شود. ثانیاً توان
پیشبینی داشته باشد. ثالثاً ابطالپذیر باشد، ولی نظریه داروین هیچکدام از این اوصاف را ندارد، بلکه صرفاً یک گزارش است.
-مهمترین انتقادی که سروش به نظریه داروین دارد، مغالطه اخذ اخلاق از علم است. ریشه این مغالطه از نظر سروش ابهامی است که در واژه اصلح وجود دارد که
داروین متوجه این ابهام بوده و اشاره کرده است که منظور او از این واژه اخلاقی نیست ولی خود در دام این مغالطه افتاده است. اصلح در نظریه داروین به
معنای ماندنیتر و سازگارتر و قابل انطباقتر با محیط است نه به معنای «بهترین» که موضوع اخلاق است. آنچه از تئوری داروین برمیآید ماندنیتر بودن جانوران
پیچیدهتر است اما نمیتوان گفت آنکه پیچیدهتر است بهتر است. بنابراین انتخاب طبیعی یک نوع انتخاب اخلاقی نیست و تکامل داروین به معنای بهتر شدن
نیست. بنابراین پیامد خطرناک نظریه داروین تقلید عالم انسانی از عالم طبیعی است. مشی طبیعت را مبنا و معیار عمل انسان قرار دادن نتیجه خطرناکی است
که از تئوری داروین گرفته شده است. چنین اخلاقی، اخلاق چنگ و دندان است و بر اساس آن پیروزی و شکست ظاهری در صحنه طبیعت و تاریخ معیار خوبی و
بدی تلقی میشود (سروش، ۱۳۵۱).این تعریض و کنایه سروش به مارکسیستهاست که بر اساس نظریه داروین، داوری اخلاقی میکردند.
-سید قطب از دانشمندان برجسته مصری با اینکه تحت تأثیر نظریه داروین از بعضی آیات قرآن تدریجی بودن آفرینش انسان را اثبات میکند (سید قطب،
۱۴۰۶،ج۴) تصریح میکند که نظریات علمی نمیتوانند مطلبی برخلاف قرآن اثبات نمایند و نظریه داروین را فرضیهای غیریقینی وظنی معرفی میکند (سید
قطب،۱۴۰۶،ج۳). در عین حال برای رفع تعارض کلی آیات قرآن و دستاوردهای علوم جدید تأکید دارد که قرآن کتاب علم نیست و هدف از نزول آن تدریس نجوم
و شیمی و طب و دیگر علوم تجربی نیست (سید قطب، ۱۴۰۶، ج۱ و۳). قرآن جز در موارد نادر، معترض حقایق علمی نشده است و آنجا که آیاتی را مطرح میکند
اهدافی کلامی دارد نه علمی (سیدقطب، ۱۴۰۶، ج ۱و۴و۵).
-طنطاوی (۱۳۸۵-۱۲۸۷ه.ق) نیز دیدگاهی که شبیه سیدقطب دارد و از اینکه قرآن در مورد کیفیت آفرینش انسان به اجمال سخن گفته است به این نتیجه میرسد
که قرآن از طرح موضوع خلقت انسان هدفی مهمتر از شناساندن پدران اصلی انسان داشته است …. آنچه از ورای این موضوع مدنظر بوده، وحدت کلی جوهر
انسانها بوده است (طنطاوی، ۱۴۱۲، ج۳).
-صاحبان تفسیر نمونه چند دیدگاه مختلف درباره نظریه داروین اتخاذ کردهاند:
۱- فرضیه تکامل ظنی و غیرقطعی است (مکارم شیرازی و دیگران، ۱۳۶۴، ج۷ و۱۱). چون فرضیه داروین را هرگز با تجربه نمیتوان اثبات کرد، دست بشر از آزمایش
و تجربه مسائلی که در میلیونها سال قبل ریشه دارد، کوتاه است.
۲- هرچند ظاهر آیات برچگونگی آفرینش تدریجی یا آنی انسان صراحت ندارد در مجموع با خلقت مستقل آنی سازگارتر است. زیرا بیان بعضی آیات سوره حجر
نشان میدهد که میان خلقت آدم از خاک و پیدایش صورت کنونی، انواع دیگری وجود نداشته است. همچنین مطرح میکند که قرآن در مورد کیفیت خلقت
سایر جانداران نظری ندارد (مکارم شیرازی و دیگران، ۱۳۶۴، ج۱۱ و۱۷).
۳- آنچه در دیدگاه صاحبان تفسیر نمونه اهمیت دارد این است که آنها نظریه داروین را مخالف خداشناسی نمیدانند و از لحاظ کلامی در آن مناقشه نمیکنند
امری که در غرب رواج فراوان دارد و مارکسیستهای جهان اسلام به تقلید از آنها نظریه داروین را نافی خالق جهان میدانستند.
۴- آیت الله مکارم شیرازی که از مفسران اصلی تفسیر نمونه است در آثار دیگرش نیز درباره نظریه داروین سخن گفته است. او برای رفع تعارض بین قرآن و علوم
جدید از جمله نظریه داروین میگوید: قرآن یک کتاب علوم طبیعی نیست و اگر چیزی از اسرار علوم و حقایق جهان آفرینش در آن باشد، حتماً برای یک هدف
تربیتی و اخلاقی و تعلیم درس توحید و خداشناسی است نه به منظور عرضه علوم طبیعی به سبک دایره المعارفها (مکارم شیرازی، ۴۷:۱۳۶۴). البته این نکته در
تفسیر نمونه هم ذکر شده است که بحث قرآن در زمینه آفرینش انسان از این رو سربسته و اجمالی است که منظور اصلی از طرح آن مسائل تربیتی بوده است
(مکارم شیرازی و دیگران، ۱۳۶۴، ج ۲۲ و ۲۳).
-آیت الله جعفر سبحانی نیز ضمن رد دیدگاه مارکسیستها و ماتریالیستها که از نظریه داروین به عنوان دلیلی بر انکار خداوند بهره میجویند، میگوید: این
نظریه هیچ مخالفتی با خداشناسی ندارد و نظریه اثبات انواع هم از دلایل خداپرستان بر وجود خدا نیست، بلکه نسبت هر دو نظریه به خداپرستی یکسان است
(سبحانی، بیتا، ۲۱).
-آیت الله معرفت با اینکه تطبیق قرآن را بر علوم جدید ناروا میداند با استناد به کلمات مفسران و سخنان داروین میکوشد ثابت کند که منظور قرآن از شروع
حیات با آب (در آیه ۳۰ سوره انبیا) همان است که نظریات علمی جدید میگویند که حیات از دریاها و آبها (با موجودات تک سلولی) آغاز شده است (رضایی،
۱۳۷۵).
-آیت الله علی مشکینی نیز آیه ۳۰ سوره انبیاء را مؤیدی بر نظریه تکامل میداند و اضافه میکند که قرآن کریم بر خلاف اصل اعتقادی و معلوم و اثبات شده این
دانشمندان و آیهای متضاد با این مسأله مورد تجربه آنها یعنی وجود تغییر و تکامل در گیاه و حیوان نیامده است (مشکینی، بیتا، ۱۷).
-مرحوم یدالله سحابی از استادان برجسته زیستشناسی، هرچند وابستگی نسلی انسان را به میمون فرضیهای اثبات ناشده و به طور کلی فرضیه داروین را قابل
ایراد و انتقاد میداند، معتقد است اصل نظریه تکامل تدریجی انواع، مسلم و پذیرفته شده، و مخالفت با آن در واقع مخالفت با یک اصل مسلم علمی است و
این داروین نیست که مبتکر این تئوری بوده است بلکه پیش از او لامارک و بوفن و دیگران و پیش از اینها علمای اسلام و یونانیان در این مسأله پیشقدم
بودهاند.
از نظر سحابی آیات متعددی از قرآن، مؤید خلقت تدریجی است و ما نباید با انکار این ناموس مسلم دستگاه آفرینش، حقانیت اسلام را زیر سؤال ببریم و حربهای
به دست معاندان و منکران خدا بدهیم. (سحابی،۱۳۵۱).
در واقع سحابی، نظریه تکامل تدریجی را از نظر داروین جدا میکند و استنباطات داروین و داروینیستها را از این نظریه قطعی تلقی نکرده، ولی اصل نظریه
خلقت تدریجی را مسلم، و از لحاظ علمی مقبول و از لحاظ سابقه مقدم بر دیدگاه خاص داروین میداند و نه تنها هیچ سازگاری بین آن و قرآن نمییابد بلکه بر
این نظر است که قرآن خود اثبات کننده آن است (سحابی، ۱۱:۱۳۵۱).
استاد شهید مرتضی مطهری (ره) نیز از جمله کسانی است که خلقت تدریجی را پذیرفته است و در جهت تعارضزدایی از قرآن و نظریه تکامل تدریجی به
ریشههای مخالفت با این نظریه پرداخته است.
شهید مطهری در مخالفت با کسانی که تکامل تدریجی را با توحید و خداشناسی منافی میدانند، میگوید: «از نظر قرآن چه خلقت را دفعی بدانیم و چه تدریجی،
کار خداست» (مطهری، ۱۳۶۹، ج۵۱:۱). علت تلقی نادرستی که این نظریه را مخالف خداشناسی و نظریه ثبات انواع را در راستای خداشناسی شمرده است از نظر
شهید مطهری، دو پیش فرض نادرست است: یکی اندیشه خدای رخنهپوش که خدا را در مجهولات خود جستجو میکند و دیگری اندیشهای یهودی که تدریجی
بودن آفرینش را با مخلوق خدا بودن آن در تضاد میبیند (مطهری، ۱۳۶۹، ج۶۷:۱).
از دیدگاه شهید مطهری بر اساس قرآن، خلقت، آنی نیست، بلکه یک حیوان و یک انسان در مراتب تکاملی که طی میکند، دائماً در حال خلق شدن است. به نظر
میرسد مرحوم مطهری با استفاده از آموزههای صدرایی در فلسفه اسلامی برداشتی نو از نظریه داروین کرده است. بر این اساس، جهان همیشه در حال خلق شدن
است و چون دائماً در حال پیدایش است، نیازمندی آن به خداوند عینیتر و ملموستر است. بنابراین نظریه آنی بودن خلقت از نظر مطهری، اسلامی نیست
(مطهری ۱۳۷۶،ج۱۶).
از نظر استاد مطهری، حتی اگر از نظر علمی قطعی باشد که انسان اجداد حیوانی داشته است با ظواهر دینی قابل تأویل است. از این رو برای قابل جمع ساختن
دیدگاه قرآنی و نظریه تکامل تدریجی، سعی وافری به عمل میآورد.
در این راستا، شهید مطهری غرض از داستان آفرینش آدم را در قرآن برخی تعالیم اخلاقی و تربیتی میداند نه بیان نحوه خلقت انسان. او تصریح میکند که
داستان آدم در قرآن سمبلیک است (مطهری، ۱۱۹:۱۳۵۶).
از نظر شهید مطهری نه تنها نظریه تکامل ضد الهی نیست بلکه با اصل تکامل بهتر میتوان دخالت قوهای مدبر و هادی و راهنما را در وجود موجودات زنده و
هدفمداری جهان را اثبات کرد و علت اینکه در غرب، عدهای این اصل را ضد الهی و الحادی تلقی کردند ضعف دستگاههای فلسفی آنها بوده است (مطهری،
۱۲۴:۱۳۵۶).
مطهری آشکارا میگوید که دلالت اصلی تکامل بر وجود متصرف غیبی در کار جهان از هیچ اصلی کمتر نیست و قرآن کریم با کمال صراحت، خلقت تدریجی جنین
را در رحم مطرح میکند و آن را به عنوان دلیل و شاهدی بر معرفت خدا میشمرد (مطهری، ۱۳۷۶، ج۱).
در اینجا بدون اینکه وارد مباحث پیچیده مربوط به نسبت علم و دین شویم سعی می کنیم با توجه به تنوع دیگاههای مختلف در خصوص این موضوع طبقه
بندی ساده ای از انواع دید گاهها در در این زمینه را بیان کنیم :
الف – یک نظریه بین خلقت از دیدگاه قران و نظریه تکاملی داروین قائل به سازگاری است ( دکتر یدالله سحابی )
ب- نظریه دیگر قائل به ناسازگاری مطلق میان دیدگاه اسلام ونظریه تکامل است (علامه طباطبایی )
ج – برخی از شاگردان علامه قائل به ناسازگاری بین دو دیدگاه علم و دین در خصوص خلقت انسان هستند ولی معتقدند که در صورت اثبات شدن نظزیه تکامل
باید فهم سابق خودمان از ایات قران در باب خلقت انسان را تغییر بدهیم .
د – برخی دیگر از شاگردان علامه قائل به ناسازگاری بین دو دیدگاه علم و دین در خصوص خلقت انسان هستند ولی راه حل ایشان در رفع ناسازگاری این است
که در صورت اثبات شدن نظریه تکامل ٬ می گوییم که خلقت انسان یک استثناء و از باب معجزه است . اشکالی که بر این دیدگاه وارد شده اینستکه این نظریه در
مورد خود انسان است و دیدگاه مذکور خود انسان را استثناء می کند. ه – دیدگاه دیگری در این خصوص می گوید در قران دو دسته ایه در باره خلقت
وجود دارد ٬ یک دسته خلقت را تکاملی و دسته دیگر خلقت را ثبوتی معرفی میکنند . و لذا از قران هم می توان برداشت تکاملی وهم برداشت ثبوتی کرد .
و – برخی می گویند دین در رابطه با چگونگی خلقت انسان ساکت است و نظری ندارد . و میدان را برای علوم تجربی خالی می کنند .
ز – برخی مانند دکتر شریعتی زبان قران در ایات خلقت را سمبلیک ( نمادی ) می داند .
ح – برخی هم مثل دکتر قرا ملکی معتقدند که زبان قران علمی – تجربی نیست و قران در رابطه با خلقت انسان موضع تجربی ندارد ٬ مثلا قران می گوید ” انی
خالق بشر من طین ” اما نمی گوید تحولی ٬ تبوتی ٬ تدریجی یا ناگهانی.
* برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید به کتاب ” موضع علم و دین در خلقت انسان ” نوشته دکتر قرا ملکی مراجعه کنید .
تفاوت انسانشناسی اسلامی و انسانشناسی تحولی
به نظر میرسد آنچه سبب شده است که دانشمندان مسلمان درباره نظریه تکامل داروین اظهارنظر موافق و مخالف بکنند یک نکته مهم بوده است و آن مسأله تعارض علم و دین است. گروهی که تعلق خاطر به علم داشتند، جانب علم را گرفتند. اما دستهای که خواهان هر دو بودند و به هر دو اعتماد داشتند، سعی کردند نوعی وفاق و آشتی بین هر دو ایجاد کنند. با این وصف به اعماق نظریه داروین که چه بنیانی را برافراشته و چه ساختاری را تخریب نموده است بطور جدی نپرداختند. زیرا سرگرم رفع تعارضهای ظاهری بودند. اما اینکه این نظریه چه جهاننگری ساخته و بر سر انسان چه آورده و از ریشههای اساسی مادهگرایی و علمگرایی نظری و عملی است، چندان به آن توجهی نشده است. نقش نظریه داروین در تمدن جدید و اختلاف اساسی تمدن اسلامی و تمدن غرب، تنزل آدمی به موجودی کاملاً مادی و طبیعی و دست بسته نظام طبیعت، مورد بحث عمیق واقع نشده است. تفاوت انسانشناسی برخاسته از تئوری تحولی داروین و انسانشناسی اسلامی مورد بحث واقع نشده است. توجه نشده است که این نظریه از طریق روانشناسی برخاسته از آن، چه بر سر تعلیم و تربیت آورده است.
در اسلام، انسان، غایت خلقت است و همه چیز برای او آفریده شده است (جاثیه/۱۳) و او برای عبادت پروردگار (ذاریات/۵۶). جهان مسخر آدمی قرار داده شده، (لقمان/۲۰) و او در برابر خالق جهان مسئول است (اسراء/۳۶، صافّات/۲۴). آفرینش آدمی تصادفی و عبث نیست (احزاب/۱۱۵). اما با نظریه داروین نه جهان برای انسان خلق شده است و نه انسان بر طبق تدبیری حکیمانه و هماهنگ با جهان ساخته شده است، بلکه انسان هم، مانند سایر انواع، محصول تغییرات تصادفی و تنازع بقا و زاده تصادف کور و قانون طبیعت است. براساس نظریه انتخاب طبیعی، موجودات بیشماری به این جهان آمده و رفتهاند و جهان را با خود هماهنگ ندیده، طرح و تدبیری در آن مشاهده نکرده، عاقبت نیز از میان رفتهاند؛ از میان آن همه موجودات چندتایی از جمله انسان، بطور تصادفی با محیط انطباق پیدا کرده باقی ماندهاند.
-بنا به دیدگاه داروین نه ماندن ما دلیل بر شرافت ذاتی ماست و نه آنها که هلاک شدهاند، ذاتاً پست و حقیر بودهاند، زیرا آنچه بر تغییرات حاکم است تصادف است نه حکمت. اما در اسلام بنیآدم که کنایه از نوع انسان است مکرم است و بر بسیاری از موجودات برتری دارد (اسراء/۷۰). انسان امین خداوند و خلیفه اوست (احزاب/۷۳، بقره/۳۳).
-حس اخلاقی انسان بر اساس نظریه داروین از انتخاب طبیعی گرفته شده است و ارزشهای اخلاقی جسمانی هستند و ریشههای آنها را میتوان در موجودات مادون انسان جستجو کرد. در حالی که از نظر قرآن، ارزشهای اخلاقی الهامی است و بطور فطری در اعماق وجود آدمی نهاده شده است (شمس/۸و۹). بنابراین ارزشهای اخلاقی تابع قوانین طبیعت نیستند و تحلیلی مادی برنمیدارند، ممکن است ارزشهای اخلاقی، نتایج و منافع مادی برای آدمیان داشته باشند، اما نمیتوان انگیزه گرایشها و رفتارهای اخلاقی انسان را بر اساس منافع مادی و غریزی تعریف کرد (فجر/۲۷).
اخلاق فقط درباره موجودی مطرح است که دارای عقل و اختیار باشد و آن انسان است. از این رو زندگی اخلاقی، فصل ممیز آدمی از حیوانات است و آنچه در بین بعضی از حیوانات نسبت به فرزندانشان دیده میشود و ما آن را عاطفه مینامیم، تحت هدایت غریزه است و از مقوله اخلاق و ارزشگذاری خارج است. بنابراین حس اخلاقی انسان را نمیتوان با نظریه داروین تبیین کرد.
داروین انسان را حیوانی طبیعی معرفی کرده است که بر اساس قوانین طبیعی و نظریه تنازع بقای اصلح باقی مانده است. اما از نظر قرآن، انسان به واسطه ظرفیت علمی فوقالعاده و قوه تفکر و تعقلی که خداوند در او به امانت نهاده است (انفال/۲۲) و احساس مسئولیتی که در او نسبت به خالق جهان و همنوعان نهاده است، معلم فرشتگان و مسجود آنهاست. از سوی دیگر به جانشینی خداوند در زمین برگزیده شده است (بقره/۳۲). از این رو انسان از آفرینشی استثنایی برخوردار است. او مسخر نظام طبیعت نیست و تحت قوانینی کور زندگی نمیکند او میتواند طبیعت را دگرگون کند و در خدمت خویش آورد (لقمان/۲۰).
انسانی که قرآن معرفی میکند دو ساحتی است؛ واسطهای میان ماده و معنا است؛ درست است که از خاک برمیخیزد اما نفخه الهی او را تا آنجا میبرد که اندر وهم ناید. انسان فقط همان نیست که دیده میشود و هنگام بیماری به پزشک مراجعه میکند و رفتارهای مختلف از او سر میزند، بلکه علاوه بر این از واقعیاتی نامحسوس نیز برخوردار است. آنچه مبنا و پایه این امور معقول است، واقعیتی است که قرآن آن را روح مینامد که پس از طی یک روند تکاملی در جسم آدمی دمیده شده است (سجده/۹). روح واقعیتی غیرمادی است و نباید آن را با روان خلط کرد که در روانشناسی برخاسته از نظریه «انسان، همان حیوان است» مطرح است.
بنابراین از نظر اسلام، قوانین حاکم بر رفتارهای آدمی و بطور کلی حاکم بر تمام وجود آدمی برخاسته از اصول الهی و انسانی است. آدمی خود سرنوشت خویش را در انطباق و عدم انطباق با این اصول رقم میزند (رعد/۱۱، انسان/۳) و موجودی محصور در نظام طبیعت نیست که مشمول تغییرات تصادفی خواه در حوزه فیزیک و خواه در حوزه متافیزیک شود؛ یعنی حتی جنبههای فیزیکی وجود آدمی مثلاً مغز او و چشم او بر اساس نظریه داروین قابل توجیه نیست تا چه رسد به جنبههای متافیزیکی همچون تعالیجوییهای عرفانی و اخلاقی و روحیات لطیف و ظریف، جنبههای زیباییشناسانه و زبان آدمی که از طرف خداوند در او نهاده شده است.
خداوند در کلام الله مجید علاوه بر زبان تمجید گاهی با زبان ملامت و توبیخ با انسان سخن گفته است و آدمی را به صفاتی منفی متصف کرده است که حتی آن
صفات نیز خاص انسان است و او را از حیوانات جدا میکند. صفاتی چون شتابگری، ناسپاسی، ستمگری، مجادلهگری، تنگچشمی، بخل، بیحوصلگی که در
قرآن به آدمی نسبت داده شده است . در حیوانات دیگر به آن صورت که در آدمی است وجود ندارد.
ویژگیهای ممتاز آدمی را نمیتوان مادی دانست و با قانون انتخاب طبیعی توجیه کرد، غفلت از این جنبههای معنوی، وجود آدمی در روانشناسی جدید که تحت
تأثیر نظریه داروین بوده است، این علم را دچار نقیصه بزرگی ساخته است؛ زیرا این علم از انسان، تعریفی ارائه میکند که به بخشی از ساختار وجودی او مربوط
است. از این رو راهکارهای تربیتی این علم برای انسان، آن گونه که هست، برنامهای ندارد، بلکه برای انسان آنگونه که مشاهده میکند، دستورالعمل زندگی
میدهد. بنابراین اگر کسی ایدئالیستی نیندیشد به راحتی میتواند در اعتبار این فرمولهای تربیتی تردید کند.
بررسی کامل نظریه تکامل داروینیسم و نئو داروینیسم
نقد و بررسی نظریه تکامل
حقیقت آن است که نظریه تکامل و منشاء گونهها هنوز در حد فرضیه و نظریه هستند و هیچ دلیل قطعی و یقینی برای اثبات آن وجود ندارد. لذا سؤالات و موارد مبهم بسیاری در این فرضیه به وجود میآید که هرکدام برای خود جایگاه ویژهای داشته و قابل تأمل است.
درخصوص تکامل انسان آزمایشهای جدیدی که صورت گرفته و شواهد علمی که پیدا گردیده است که نه تنها تکامل را در انسان تأیید نمیکنند، بلکه حتی آن را رد مینمایند که به چند مورد اشاره میگردد.چندی پیش رسانههای دنیا اخباری را منتشر نمودند مبنی بر اینکه دانشمندان علم ژنتیک سوئیس، به مقایسه DNA میمونها با انسان پرداختند که نتایج جالبی در پی داشت. این دانشمندان اعلام نمودند که شباهت قابل ملاحظه ای بین DNA انسان و میمون وجود ندارد و اگر میمون و انسان از یک جد مشترک میبودند باید شباهت قابل توجهی بین DNA آنها وجود میداشت. (خبر صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران)
.تحقیقات صورت گرفته توسط دانشمندان لیست بلندبالایی از اختلافات میان DNA انسان با شمپانزه هاو سرنخ هایی از هر آنچه که در این زمینه حیاتی و بسیار مهم است را فراهم کرده است. دکتر «رابرتواترستون» از دانشگاه واشینگتن معتقد است که دانشمندان توانسته اند کاتالوگ DNA شمپانزه ها راآماده کنند و در حال حاضر تنها کاری که باید بکنند این است که اختلافات و شباهت های موجود رامحاسبه کنند. وی می گوید: «منظور من این نیست که به سراغ یک ژن مشخص برویم. بلکه بایدمجموعه ای از تغییرات را مورد بررسی قرار دهیم.» پس از مقایسه دقیق و موبه موی DNA انسان وشمپانزه ها مشخص شد که ممکن است تعدادی از ژن های کدکننده تنظیم کننده های نسخه برداری درانسان سریع تر از شمپانزه ها تکامل یافته باشند.
دکترفرانسیس کالین رئیس اجرایی انستیتوی ملی تحقیق بر روی ژنوم انسان که از پروژه رهبری شدهتوسط واترستون نیز حمایت می کند، معتقد است: . تعداد اختلافات ژنتیکی میان یک انسان و شمپانزه۱۰بار بیشتر از اختلافات ژنتیک میان دو انسان با یکدیگر است.واترستون و هم گروهی هایش، بهعنوان مثال، ژن هایی که ظاهراً در انسان نسبت به شمپانزه ها یا جوندگان سریع تر دچار تغییر شده اندرا مورد بررسی قرار دادند. آنها حدس می زنند که ممکن است این ژن ها در تکامل انسان ها مهم بودهباشند. طبق تحقیقات صورت گرفته کاتالوگ اختلافات ژنتیکی انسان و شمپانزه مشتمل بر ۳۵ میلیونتغییرات تک نوکلئوتیدی، ۵ میلیون اضافه شدن و حذف شدن ژن ها و تعدادی بازآرایی های کروموزومیاست.
در تحقیق دیگری که توسط «وولفگانگ انارد» و هم دانشگاهی های او در مرکز انسان شناسیانستیتوی ماکس پلانک صورت گرفت توالی پروتئین ها و الگوهای بیان ژن در بافت های مختلفشمپانزه ها و انسان مورد بررسی قرار گرفت. پس از بررسی های بسیار معلوم شد درحالی که مغز دوگونه اختلافات ظاهری ناچیزی را با یکدیگر نشان می دهند اما فعالیت ژن های انباشته شده در مغزانسان تغییرات بیشتری را نسبت به مغز شمپانزه ها متحمل شده اند.
این دانشمندان دریافتند چندین ژن مضاعف شده که باعث ناهنجاری هایی در انسان می شوند تنها داراییک کپی در ژنوم شمپانزه ها هستند و این مسئله نیز دلالت بر این دارد که شمپانزه ها به این ناهنجاریها مبتلا نمی شوند.( ایشنای گانگولی. ترجمه: زینب همتی)
یوو گیلاد (Yoav Gilad) متخصص ژنتیک دانشگاه شیکاگو در یک گزارش گفته است :
مطالعه ژنهای اورانگوتان و شامپانزه نشان داد که تغییرات بسیار کوچکی در ژنهای این جانوران درطول ۶۵ میلیون سال دوران تکامل آنها بوجود آمده و سوال اساسی این است که چرا نحوه عملکرد ژنها در انسان تا این حد متفاوت است و چه تغییراتی در محیط و نحوه زندگی می توانسته باعث این جهش ژنتیکی عظیم در انسان شود.( گفتگو با ادوارد ویلسون – گونه زایى و تنوع زیستى- ترجمه: کاوه فیض اللهى)
حال این سؤال پیش میآید: بر فرض اینکه نظریه تکاملی انسان را پذیرفته باشیم. جد انسان چه موجودی بوده که انسان از آن انشقاق یافته است؟با توجه به اینکه دانشمندان انشقاق انسان را از میمونها میدانستند، به عبارت دیگر مشخص میشود که تکامل حداقل شامل انسان نخواهد شد.
موضوع دیگر این است که باستانشناسان، اسکلتهای نوعی انسان را پیدا نمودهاند که حدود سی هزار سال پیش زندگی میکردند که نام آن را «نئوناندرتال» گذاشتهاند. آنچه که دانشمندان را متعجب کرده این است که بین انسان امروزی و انسان نئوناندرتال، شباهت فامیلی وجود ندارد و اینکه این انسان به طور مرموزی نابود شده است و اثری ازآنها باقی نمانده است. و تمام احتمالاتی که بعنوان نظریه بیان شده بود را تحت شعاع قرار داد.مثلاً اینکه آنها از نیاکان نسل امروزی هستند یا اینکه با نسل امروزی وصلت کرده و ممزوج شدهاند. از طرفی هم این موضوع مطابق با نظر اسلام است که قدمت انسان امروزی را حدوداً هفت هزار سال بیان میکند و اینکه قبل از انسان امروزی نیز انسانهای دیگری وجود داشتهاند که با خلقتی جدا از انسان امروزی و همانند آدم و حوا خلق شدهاند.که در حدیثی از امام علی (ع) سوال میگردد که قبل از آدم (ع) چه بوده، حضرت (ع) می فرمایند : آدم و اگر بارها هم بپرسید، می گوییم:
آدم
بررسی کامل نظریه تکامل داروینیسم و نئو داروینیسم
آیا زیستشناسی دارای قانون است؟
هر چند داروین در کتاب منشأ انواع بیش از ۱۰۶ بار از قوانینی صحبت میکند که فرایندهای زیستشناختی خاصی را هدایت میکنند اما از سال ۱۹۶۳ که اسمارت
این ادعا را مطرح کرد که «زیستشناسی فاقد قانون است»، بحثهای زیادی درباره وجود یا عدم وجود قوانین در زیستشناسی درگرفت. از دیدگاه اسمارت یک
قانون طبیعت بایستی به لحاظ زمانی و مکانی فاقد محدودیت باشدو به هویات خاص ارجاع نداشته باشد. مثلاً این گزاره شرطی که «اگر در حجم ثابت دمای
گازی را افزایش دهیم فشار آن افزایش مییابد»، بیانگر یک قانون طبیعت است زیرا از نظر زمانی و مکانی محدودیتی ندارد و فاقد هویات خاص است یعنی برای
همه گازها صادق است. از دیدگاه اسمارت هیچ تعمیمی در زیستشناسی واجد این شرایط نیست(تامسون۲۰۰۰ ص۱۸ـ۱۷) مطابق این دیدگاه قوانین مندل،
قانون هاردیـ واینبرگ، قانون انتخاب طبیعی و غیره قوانینی واقعی نیستند. از طرفی دیگر این قوانین فیزیک است که به ما امکان مى دهد بگوییم خورشید دقیقاً
کى طلوع خواهد کرد. کسوف چه وقت شروع مى شود و چه وقت به پایان خواهد رسید. شهاب سنگ کى به زمین برخورد مى کند، آن وقت که دیوید لوى و
جین و کارولین شومیکر یک ستاره دنباله دار کشف کردند را یادتان هست؟ آنها براساس چند اندازه و مشخصات آن گفتند که دفعه بعد با مشترى برخورد خواهد
کرد. آنچه قابل توجه است اینکه هیچ کس در این پیش بینى تردید نکرد. زیرا همه مى دانند که این قدرت درک حاصل از مبانى فیزیک است که پیش بینى آینده
را با دقت زیاد امکان پذیر مى سازد. زیست شناسى این طور نیست. شیمى هم این طور نیست،بله، مى توان نتیجه واکنش ها را پیش بینى کرد. بله مى توان
مکانیسم ها را درک کرد. نظریه تکامل داروین چارچوبى است که تنوع حیات بر روى زمین در آن درک مى شود. اما در کتاب «اصل انواع» داروین هیچ معادله اى
نیست که بتوان با استفاده از آن گفت فلان گونه صد سال یا هزار سال دیگر به چه شکلى در خواهد آمد. زیست شناسى هنوز به آنجا نرسیده است که بتواند با
این دقت پیش بینى کند.
بررسی کامل نظریه تکامل داروینیسم و نئو داروینیسم
نتیجه گیری
اگر هم بر فرض قبول کنیم که منشاء تمام گونهها به موجودی تک سلولی برمیگردد که بقیه موجودات از او انشقاق یافتهاند، این سؤال پیش میآید که خود آن موجود تک سلولی چگونه بوجود آمده است؟ آیا ماده و انرژی بی شعور، بی نظم و بی هدف میتواند موجودی با شعور و بانظم و باهدف را به وجود آورد؟
حتی عده ای از متفکرین با استفاده از نظریه داروین بنیانگذار تئوری دیگری شدند ، آنها گفتند که
اگر منشا چندین ژن پایانی زنجیره داروین را تعقیب کنیم ، بی گمان به یک ژن می رسیم واین مشخص می کند که منشا همه ژنها و موجودات ، یک ژن بوده است ، پس همین ژن …..خداست ، و آفریننده اوست !
و آیا اساساً خود قانون تکامل (بر فرض صحت) که بیانگر نظم در طبیعت است نمیتواند گویای ناظمی آگاه باشد؟
وهمانطور که بیان کردیم تکامل نمیتواند در خصوص انسان صادق باشد
مازیار میر مشاور و تحلیلگر