خلاصه کتاب درخت زیبای من نوشته ژوزه مائورو ده واسکونسلوس
دکتر مازیارمیر
#مای_پادکست
#مازیارمیر
مای پادکست پادکستی بری تمام فصول
my_podkast@
#مدرسه_رهبری _ایرانیان
نوشته دکتر مازیارمیر مشاور و پژوهشگر
https://www.aparat.com/mazyarmir
https://www.aparat.com/zabane_badan
https://t.me/Iranian_leadership_school
https://www.instagram.com/mazyare.mir
https://www.linkedin.com/in/mazyarmir
آمار وردپرس بازدید ها: 3,91,825
درخت زیبای من ، با عنوان اصلی my sweet Orange tree اثر ژوزه مائورو ده واسکونسلوس نویسنده پرتغالی- سرخپوست و متولد
برزیل است .
این کتاب اولین بار در سال ۱۹۶۸ به زبان پرتغالی چاپ و خیلی زود به زبان های دیگر ترجمه و راهی بقیه کشورها شد . ژوزه مائور
خودش در خانواده ای فقیر به دنیا آمده بود و در سالهای کودکی تحت سرپرستی اقوام و خویشاوندانش بزرگ شد . این کتاب تا حد
زیادی خاطرات تلخ آن دوران را در خودش دارد.کتابی بینهایت تاثیرگذار که خواندن ان نگاه مرا به زندگی کاملا عوض کرد و تا مدتها
تحت تاثیر جملات و کلمات آن بودم.
خلاصه کتاب درخت زیبای من
درخت زیبای من، درباره ی پسربچه ای بسیار باهوش،با استعداد،خرابکار و به شدت احساساتیست که در خانواده ای پرجمعیت با تعداد زیادی
خواهر و برادر زندگی می کند . .زه زه به سبب شیطنت هایش به شدت توسط خانواده تنبیه میشود و به دنیای خیال روی می آورد.
بهترین دوست زه زه درخت پرتقال کوچکی در کنار خانه است که در خیالات کودکانه با او حرف میزند و…
بریده ای از کتاب زیبای درخت زیبای من
حالا واقعا میفهمیدم درد کشیدن یعنی چه. درد کشیدن، کتک خوردن تا دم مرگ نبود. زخمی کردن پا با تکه شیشه شکسته و
بخیه زدن در درمانگاه نبود.درد کشیدن، این چیزی بود که قلب را می شکست و از آن می مردیم بی آنکه بتوانیم رازمان را با
کسی در میان بگذاریم.
درباره کتاب زیبای درخت زیبای من
« درخت زیبای من »رو خواندم چون قهرمانش پسربچه بود.
باید اعتراف کنم که به شدت به دنیای پسربچه ها علاقه دارم!معتقدم اگه یه عامل واسه شیرینی این دنیا وجود داشته باشه،قطعا شیطنت های
پسربچه هاست!
اما برخلاف انتظارم آنچنان از خواندن این کتاب لذت نبردم!
قهرمان این کتاب اون پسربچه ی شادی که تصور میکردم نبود;جهان بیش از توانش بهش سخت گرفته بود…!
مانع خوشبختی زه زه”فقر”بود،این واژه ی کوچک که وسعتی ژرف دارد….
به قدری این کتاب برام غمگین بود که گاه بی اختیار اشکم روان میشد….
در توضیحات کتاب می خوانیم:
« این رمان مخصوص کودکان و نوجوانان است. اما بزرگسالان هم ازش لذت میبرن »
این جمله رو درک نکردم و متوجه نشدم بر چه اساسی بیان شده!
به عقیده ی من مخاطب این کتاب بزرگسالان هستند و به شخصه هیچگاه به یک کودک پیشنهادش نمیکنم!
یکی از دلایلش هم این هست که شخصیت اصلی کتاب از اصطلاحات ناشایستی استفاده میکنه که گاه حتی منشوری میشن!تا به حدی که
برخی قسمتهای کتاب سه نقطه گذاشته شده بود!(که البته قابل حدس بود تا حدودی چون فقط نیمی از اصطلاح سانسور شده بود!!!)
خب کودکان حس همذات پنداری عجیبی دارن و طبیعی هست که اصلاحات قهرمان داستان رو به خاطر بسپارن!
نکته ی دیگری که در این کتاب آزارم می داد”کودک آزاری”بود.
زه زه به هر بهانه ای به شدت کتک میخورد و تحقیر میشد!تا جایی این تنبیه صورت گرفت که این کودک ۵ ساله به سرحد مرگ رسید و غش کرد!
حتی در بخشی از کتاب زه زه اقرار میکنه:
“موفق نمیشدم زخم درونی حیوان کوچکی رو که بی رحمانه و بی آنکه بداند چرا کتک خورده بود،درمان کنم”
یا در بخش دیگری زه زه به دوستش میگه:
« به چهره ی من نگاه کن،البته چهره که نه به پوزه ام،در خانه میگویند من پوزه دارم،چون آدم نیستم حیوانم… »کودک آزاری،تحقیر،حیوان خطاب
کردن کودکان رو نمیتونم تحمل کنم،حتی در عالم کتاب!من معتقدم این کتاب نمونه ی تلخی از حقایقی بود که میدانستم اما دوست نداشتم
برایم تااین حد ناگوار و عذاب اور یاشد.
جمع آوری و تنظیم تیم مرجع مذاکره و زبان بدن ایران