خلاصه کتاب موج سوم
Summary of the book The Third Wave by Alvin Toffler
جمع آوری و تلخیص دکتر مازیار میر
در اين كتاب تافلر با نگرش زيبا و قلم گوياي خود، با ديدي بسيار وسيع به تحليل گذشته، حال و آينده فن آوريهاي كليدي جهان
پرداخته است.وي با مثالهاي فراوان و جامع، مسائل و حوادث را به زيبايي، از زواياي مختلف و در قالب هاي متفاوت تجزيه و تحليل
و تركيب نموده و اثري را خلق كرده كه هر متفكري را وادار به تفكر و تجديد نظر در نگرش نسبت به جامعه انساني مي نمايد. تافلر به
زيبائي، آينده جهان را به تصوير كشيده و مطرح كرده است كه چگونه شيوه زندگي، تجارت و ارتباطات بر پايه نيازها و در چهارچوب
فن آوريها تغيير خواهد كرد. به عنوان مثال وي در كتاب \” شك آينده \” مستقيما به سازمانهايي با ساختار مديريت شبكه اي – مانند
GQI – اشاره نموده و آنها را بررسي و تحليل نموده است. بنابراين مي توان نتيجه گرفت كه ما هم اكنون سوار بر موج تكنولوژي در حال
پيشروي به سوي آينده هستيم و اگر خود در اين مسير حركت نكنيم، در سالهاي آينده بازار هدف و مصرف كشورهاي توسعه يافته قرار
خواهيم گرفت و اين نحوه تجارت بر ما تحميل خواهد شد ؛ بدون آنكه سود اصلي آن عايد ما شود. بنابراين اهميت تحقيق، آموزش و
يادگيري براي سوار بودن بر اين موج بسيار زياد و حياتي ميباشد.
مجموعه اي كه در زير آورده مي شود تنها به نكات مهم و كليدي كتاب اشاره خواهد داشت و مثالهاي جالب، حوادث واقعي و آمارهاي
دقيقي كه نويسنده در توضيح و تكميل نظرات و تحليل هاي خود آورده، حذف شده است. بنابراين اين مجموعه به هيچ عنوان بيانگر
تمامي مطالب كتاب و مفاهيم عميق آن نيست. اميد دارم آنچه به طور خلاصه آورده مي شود بتواند در خوانندگان عزيز و محترم –
بويژه دانشجويان و دانش آموختگان كه آينده سازان كشور عزيزمان هستند –احساس شيفتگي نسبت به مطالعه اصل كتاب و ساير
كتابهاي اين نويسنده ايجاد نمايد تا با ديدي بازتر و صحيح تر، به استقبال فرداهاي بهتر بروند.
قسمت هايي از يادداشت مترجم :
.:: موج سوم خواننده را در گستره اي وسيع از داده ها و عقايد و مسائل تازه قرار مي دهد، به نحوي كه او را در تحليل و درك آنچه در
اين جهان آشفته مي گذرد ياري مي كند.
.:: موج سوم بينش ما را نسبت به خودمان و جهان اطرافمان دگرگون خواهد ساخت. جامعه نگري خاص نويسنده تركيبي تكان
دهنده از همه موضوعات ميباشد كه بنيادي ترين فرضيات ما را متحول مي سازد.
.:: موج سوم بر اين مفهوم بنا شده كه تاريخ بشر دو انقلاب ( موج ) را پشت سر گذاشته، انقلاب كشاورزي و انقلاب صنعتي و اكنون
در آستانه سومين آن، يعني انقلاب الكترونيك قرار داريم.
.:: موج سوم توجه مارا نه به اهميت نظم،بلكه به اهميت بي نظمي وتصادف درتكامل پديده ها معطوف ميدارد.
قسمت هايي از پيشگفتار كتاب :
موج سوم به كساني تعلق دارد كه فكر مي كنند داستان بشري به انتها نرسيده و تازه آغاز شده است.
امروزه موجي قوي، بخشي عظيم از جهان را فرا گرفته و دنيايي عجيب و تازه براي كار و تفريح، ازدواج و پرورش اطفال، يا بازنشستگي
خلق كرده است. در اين فضاي گيج كننده، بازرگانان برخلاف جريانهاي نامنظم اقتصادي شنا مي كنند. سياستمداران دائما شاهد
نوسانات محبوبيتشان در ميان مردم هستند. دانشگاهها، بيمارستانها و ديگر سازمانها نااميدانه با تورم درجنگند.سيستمهاي ارزشي
درهم مي شكنند و فرو مي ريزند. در همان حال قايق نجات خانواده و كليسا و دولت با موانع و امواج خروشان در ستيزند.
با نظري سطحي به اين تحولات خشونت آميز، مي توان علائم بي ثباتي و فاجعه را مشاهده كرد. ولي با يك ديد وسيعتر حقايق
بسياري بر ما روشن خواهد شد و به وجود جرياني ديگر پي خواهيم برد. تحليل خود را چنين آغاز مي كنيم : بسياري از تغيير و
تحولات كنوني مستقل از هم و تصادفي نيستند و همه جزئي از يك پديده گسترده ترند. يعني غروب تمدن صنعتي و طلوع تمدني
نوين. تا زماني كه به اين رخدادها به صورت تغييرات مجزا بنگريم و وسعت و معني آنها را ناديده بگيريم، قادر نخواهيم بود براي آنها
پاسخهاي منسجم و كارسازي پيدا كنيم. در اين صورت به عنوان افراد، تصميمات شخصي ما بدون هدف يا خويشتن باخته باقي
خواهد ماند. و به عنوان دولتها، از منجلاب بحراني به بحران ديگر مي افتيم و بدون برنامه، بدون اميد و بدون بينش به سوي آينده
پيش خواهيم رفت. موج سوم كتابي است تركيبي در چهارچوبي وسيع. تمدن كهن كه بسياري از ما در آن پرورش يافته ايم را توصيف
مي كند.و تصويري دقيق و جامع از تمدن نوين كه در حال شكوفايي است ارائه مي دهد. اين تمدن جديد و عميقا انقلابي كليه پيش
فرضهاي كهنه، روشهاي كهنه تفكر، فرمولهاي قديمي و ايدئولوژيها را دگرگون خواهد ساخت. همانطور كه به كشف روابط تازه اي كه در
حال شكل گرفتن هستند مي پردازيم – رابطه بين الگوهاي متحول انرژي و اشكال جديد خانواده – ناگهان متوجه مي شويم كه
بسياري از همان شرايط كه بزرگترين مخاطرات امروز را ايجاد كرده اند – مانند نابودي در جنگ هسته اي، ركود اقتصادي، تعصب
نژادي و… – راه گشاي امكانات شگفت انگيز فردا خواهند بود. اين كتاب با ديدي بسيار وسيع تمدن را به سه قسمت تقسيم كرده
است. موج اوّل : عصر كشاورزي. موج دوم : عصر صنعتي. موج سوم : عصر ا لكترونيك. استعاره بزرگ اين كتاب برخورد امواج ميباشد.
يعني همانطور كه امواج با هم برخورد مي كنند و با هم مي آميزند، در محيط ما هم تنش و تحول و تعارض ايجاد مي گردد
مـــوج ســـوم :
– در عصري كه زندگي مي كنيم تمدني نوين در حال تكوين است و انسانهاي بي بصيرت سعي دارند همه جا آنرا سركوب سازند.
– موج سوم با ازهم گسستن خانواده هايمان، متزلزل ساختن اقتصادمان، فلج كردن سيستمهاي سياسي مان و درهم شكستن
ارزشهايمان بر همه ما اثر خواهد گذاشت. اين موج همه روابط كهنه قدرت، مزايا و حقوق ويژه نخبگان در خطر گرفتار آمده امروز را
مورد سؤال قرار مي دهد. و در عين حال زمينه هايي را براي جنگ قدرت فردا فراهم مي آورد.
– بسياري از وجوه اين تمدن درحال تكوين با تمدن صنعتي در تعارض است. اين تمدن درعين حال كه به مقدار زياد فني است، غير صنعتي نيز ميباشد.
براي تحليل و درك مسائل جديد، به شيوه اي تازه براي شناخت و تحليل نياز داريم.
يك روش براي بررسي تاريخ، توجه به ناپيوستگي هاي آن يعني نوآوريها و گسستگي ها، ميباشد. اين روش الگوهاي مهم- تحول را به محض پديدار شدن مشخص ميكند،بطوري كه بتوان برآن تاثير گذارد.
برخورد موج سوم با نظامهاي اقتصادي و نهادهاي منسوخ موج دوم، همه كشورهاي صنعتي موج دوم را دچار آشفتگي كرده است.
كساني كه در نظام كشاورزي ماقبل، منافع شخصي داشتند، در برابر صنعت مبارزه اي پس گرا را سامان داده اند.
هرگاه سه موج با هم در يك جامعه پديدار شوند و هيچ كدام هم بر جامعه مسلط نباشند، برخورد امواج پيش خواهد آمد و فهم و درك اتفاقات آتي مشكل مي گردد. درنتيجه مردم بي هدف به دنبال شناخت خود و آينده، به هر دين و مذهب و تفكر جادويي براي هويت بخشيدن به خود پناه مي برند.
تعارض بين گروه هاي موج دوم و سوم در حقيقت براي كسب امتيازات باقيمانده نظام صنعتي رو به زوال مي باشد.
مسائل مهم جهان از قبيل غذا، انرژي، تسليحات و جمعيت و… را در چهارچوب نظام صنعتي نمي توان حل كرد.
صنعتي شدن، آيا وسيله اي براي آزادي از فقر و استعمار است يا وسيله اي براي وابستگي دائمي ؟
در موج اوّل، زمين مبناي اقتصادي و زندگي و فرهنگ و ساختار خانواده و سياست را تشكيل مي داد و همچنين تعداد طبقات اجتماعي از قبيل اشراف، روحانيون، رعايا و رزم آوران مشخص بود.
عمده جنگهاي قرن نوزده در اصل تداخل بين موج اوّل و دوم بود. مانند جنگهاي شمال و جنوب آمريكا كه در حقيقت مسئله مهم اين بود كه قاره جديد صنعتي شود يا كشاورزي ؟ ( راه حل خشونت آميز ! ). انقلاب ۱۹۱۷ روسيه نيز در حقيقت بر صنعتي شدن بود.هر تمدني براي تداوم احتياج به انرژي دارد. انرژي موج اوّل عبارت بود از نيروي عضلاني حيوانات، خورشيد، باد، آب و درختان – منابع احياء شدني – انرژي موج دوم عبارت بود از ذغال، نفت و گاز ؛ يعني سوختهاي فسيلي.
استخراج منابع از زمين باعث افزايش سرعت رشد اقتصادي مي شد. درحقيقت نوعي كمك مالي پنهاني – سوبسيد –
ابزار ساخته شده در موج اوّل در جهت افزايش نيروي عضلاني انسانها بود. در صورتي كه در موج دوم با اختراع ماشينهايي كه قادر به توليد دائمي ماشينهاي جديد – ماشينهاي توليد ابزار – بودند.
موج دوم تكنولوژي را به جهتي نوين سوق داد. ماشينهاي جديد نقشي بيش از تقويت نيروي عضلاني انسان را عهده دار بودند. زيرا آنها قادر به حس كردن، لمس كردن، شنيدن و ديدن بودند. آنهم با دقتي فراتر از دقت انسان.
دستاورد موج دوم توليد انبوه بود. در نتيجه نحوه توزيع كالا متحول شد و داراي تكامل گرديد. در ۱۸۷۱ اوّلين فروشگاه با صندوق دريافت و پرداخت افتتاح شد.
در موج اوّل خانواده ها بصورت دسته جمعي زندگي مي كردند و به صورت يك واحد توليدي كار و كشاورزي مي كردند ولي با تحول موج دوم، خانواده ها مجبور به تحرك شدند. تعليم و تربيت كودكان تخصصي شد و مردها به كار در كارخانه ها پرداختند.
طراحي الگوي آموزش و پرورش بر مبناي ساختار كارخانه اي و براي آموزش جوانان براي كار در واحدهاي صنعتي بود. دروس اصلي اين دوران ۱- اطاعت محض ۲- وقت شناسي و دقيق بودن ۳- كار تكراري و طوطي وار بود.
شركت سهامي، اختراعي براي گسترش نظارت اجتماعي بر دو نهاد آموزش و كارخانه بود. تكنولوژي موج دوم احتياج به سرمايه هاي كلان داشت، بنابراين شركتهاي سهامي با وجودي فناناپذير به وجود آمد كه قابل برنامه ريزي بلند مدّت بود.
در تكنولوژي موج دوم، توليد انبوه كارخانه به جريان يافتن انبوهي از اطلاعات نياز داشت. و اين انتقال اطلاعات به صورت شفاهي يا به كمك چاپارها امكان پذير نبود. بنابراين اداره پست به وجود آمد و متكامل شد و همچنين تلگراف و تلفن اختراع گرديد و سپس احتياج به وسيله اي براي ارتباط يك مدير باچندين هزار كارمند ويك فروشنده با چندين هزار مصرف كننده باعث پيدايش رسانه هاي همگاني شد.
موج دوم از يك سو، نظام كاملا يكپارچه اجتماعي ايجاد كرد و از سوي ديگر وحدت اجتماعي افراد – افراد در يك چرخه توليد و مصرف ( مانند زندگي كشاورزي ) زندگي مي كردند و مايحتاج خود را توليد مي كردند.– را ازهم دريد و درنتيجه شكافي نامرئي در دوجنبه زندگي يعني توليد و مصرف ايجاد كرد.
در موج اوّل گروه عظيمي مصرف كننده توليدات خود بودند و فقط عده اندكي به تجارت توليدمازاد، اشتغال داشتند.ولي درموج دوم اقتصاددوپاره شد. توليد كننده ومصرف كننده.
هركجا كه توليد كننده و مصرف كننده از هم تفكيك باشند، مكانيزمي به نام بازار بين آن دو رابطه برقرار مي كند.
نتيجه جدايي توليد از مصرف : افراد به جاي اتكا به مهارتهاي توليدي خود در رفع حوائج زندگي به بازار وابسته مي شوند و در نتيجه حرص براي داشتن پول و اشياء و كالا پيدا مي كنند. درنتيجه علائق اجتماعي كاهش پيدا مي كند.
جدايي توليد از مصرف از يك سو يك شخصيت مطيع و منضبط و حسابگر به عنوان توليد كننده در افراد ايجاد مي كند و از سوي ديگر يك شخصيت بي نظم و لذت بر به عنوان مصرف كننده. بنابراين در حقيقت ايجاد يك شخصيت دوگانه در افراد مي كند.
در موج اوّل كارها به صورت دسته جمعي و غير وابسته توسط افراد خانه انجام مي شد. ولي در موج دوم مردان در كارخانه مشغول به انجام كارهاي وابسته و زنجيره اي بودند ولي زنها مشغول انجام كارهاي خانه بودند. بنابراين بين زن و مرد شكافي به وجود آمد.
قواعد موج دوم ناشي از تفكيك توليد و مصرف :
۱- استاندارد كردن :
از ميان همه راهها يك راه بهتر ( استاندارد ) و همچنين يك ابزار بهتر (استاندارد ) در يك زمان معين ( استاندارد ) براي انجام هر كاري وجود دارد. استاندارد كردن در حيقت براي بالا بردن كارآيي و بخشيدن جنبه علمي به كارها مي باشد.
۲- تخصصي كردن :
از آنجايي كه استاندارد كردن باعث تنوع بيشتر در كالاها شد، تخصصي كردن باعث اتلاف وقت و نيروي كمتر در امر توليد گرديد.
۳- همزمان سازي :
هم در كارگاه ها و واحدهاي كوچك توليدي و هم در مقياس كلان بين كارخانه ها، در راديو و تلويزيون، بيمارستانها، حمل و نقل و زمان خواب و بيداري افراد همزمان سازي ايجاد شد. ولي زنهايي كه در خانه مشغول كار بودند به دليل دوري از چرخه توليد و نظام بازار اين مسئله را درك نمي كردند درنتيجه اين مسئله باعث افزايش شكاف بين زن و مرد گرديد.
۴- تراكم :
جمعيت در شهرها متراكم شد. كار در كارخانه ها، تحصيل در مدارس، سرمايه در واحدهاي توليدي و سرمايه گذاري، صنعت در شهر هاي صنعتي و…
۵- پيشينه سازي :
اصل بزرگ طلبي – هرچه خط توليد يك كارخانه بزرگتر باشد، قيمت تمام شده براي محصول آن كمتر ميباشد، درنتيجه اين امر باعث ادغام كارخانه ها، مدارس و ساخته شدن بلندترين برجها گرديد.
۶- تمركز :
اين شيوه نوين احتياج به يك مديريت نوين داشت. تمركز يعني جمع شدن قدرت در دست مديران، دولت مركزي، بانكها و…
–
انسجام دهندگان و مديران وظيفه تعريف كارها، نقشها و پاداشها را دارند. برنامه ريزي، تعيين ضوابط، تشويق و تنبيه و همچنين ايجاد ارتباط بين توليد و حمل و نقل را انجام مي دهند.
–
درخواست مديريت مشاركتي درحقيقت هجوم موج سوم به هرم قدرت موج دوم بود.
–
كليه كشورهاي موج دوم، ابتدا قدرت نخبگان موج اوّل را از بين بردند و سپس يك نظام صنعتي ايجاد كردند.
–
ماشين زدگي : بنيانگذاران انقلابي موج دوم، به علت ايمان كوركورانه به قدرت ماشين، نهادهاي سياسي اختراع كردند كه بسياري از مشخصاًت ماشينهاي صنعتي اوّليه را برخوردار بودند.
–
انتخابات : اين توهم را گسترش مي دهد كه سرنوشت و قدرت مردم دست خودشان است. اين توهم امري براي بازگرداندن اعتماد به مردم است.
–
براي همگامي با رشد واحدهاي اقتصادي موج دوم، يك واحد سياسي نيز مورد نياز بود.
–
ساخت اقتصادي جوامع موج دوم باعث يك تغيير بنيادي در آگاهي عمومي شد زيرا سطح توليد، از محلي به ملي ارتقاء پيدا كرد و افراد متوجه جهان بزرگتر شدند و از مرز روستاها فراتر رفتند.
–
درك نياز جامعه صنعتي به ملي گرايي باعث درك مفهوم دولت ملي براي عامه مردم شد.
–
ملت يعني تركيب يك نظام سياسي منسجم با يك نظام اقتصادي منسجم.
–
هرم قدرت نخبگان و در راس آن ابر نخبگان باعث ايجاد بنيانهايي براي مديريت و تمركز مديريت گرديد و تبديل به دولت مركزي شد و سياستي براي كنترل ايجاد گرديد.
–
گسترش مرزهاي سياسي و اقتصادي باعث كسب بيشتر قدرت و ثروت بود ولي موانعي از قبيل تفاوتهاي زباني، فرهنگي، اجتماعي و جغرافيايي بر سر راه موجود بود و در ضمن كشورهاي رقيب نيز وجود داشتند.
–
گسترش راه آهن باعث گسترش قدرت دولت ملي در كسب اطلاعات و قدرت نظامي شد.
–
تمدن صنعتي هر كشور با تمام قدرتش از خارج تغذيه مي شود پس مجبور است ساير كشورها را در نظام پولي ادغام كند و آن نظام را به سود خود تحت نظارت درآورد.
–
تمدن موج دوم نمي توانست در انزوا به زندگي ادامه دهد و محتاج منابع ارزان دنياي خارج بود درنتيجه مستعمرات براي تامين منابع مورد نياز كشورهاي صنعتي پديد آمدند.
–
تخصصي كردن در بعد بين المللي و بين كشورها وجود دارد و همچنين تمركز نخبگان براي كنترل آن، بايد تمام كشورها سود ببرنند ولي در عمل اينگونه نبود زيرا اكثر معاملات عادلانه نبود. يك طرف كشورهاي سودجو و زورگوي موج دوم و طرف ديگر عمدّتا قبايلي كه ارزش مواد خام اوّليه اي را كه در اختيار داشتند نمي دانستند و قدرت دفاع از خود را در مقابل تمدن صنعتي نداشتند.
–
از طرفي ضعف شديد قدرتهاي صنعتي ردن در حيقت ( استاندارد ) از سوي ديگر يك شخصيت بي نظم وجنگ زده باعث مي شد كه مستعمراتشان براي كسب آزادي عليه آنها قيام كنند.
–
مسئوليت تجديد سازمان و انسجام مجدد نظام موج دوم بعد از جنگ جهاني دوم را كشورهاي آمريكا و شوروي برعهده گرفتند.
–
صندوق بين المللي پول، كشورها را مجبور ساخت كه پشتوانه پول رايج خود را دلار يا طلا قرار دهند – چيزي كه آمريكا بيشترين آن را دراختيار داشت – بنابراين آمريكا فرصتي مناسب براي بدست آوردن قدرت، پيدا كرد.
–
بانك جهاني نيز علاوه بر دادن وام به كشورهاي جنگ زده، به كشورهاي صنعتي نيز وام مي داد تا با ساخت جاده، بندر و فرودگاه، انتقال مواد خام اوّليه به كشورهاي صنعتي سريعتر انجام شود.
–
موافقت نامه عمومي تعرفه گمركي و بازرگاني با هدف تاميم تجارت آزاد، باعث بالا رفتن قدرت رقابت صنايع آمريكا در بازارهاي جهاني شد و اين امكان را به آمريكا داد كه در كشورهاي موج اوّل كه داراي استقلال سياسي بودند، برنامه ريزي كند.
–
بانك جهاني در صورتي وام مي داد كه كشور مورد نظر عضو صندوق بين المللي پول و موافقت نامه عمومي تعرفه گمركي بود درحقيقت انسجام دهنده سه نظام مذكور فوق بود درنتيجه يك واحد انسجام دهنده اقتصاد جهاني را پديد آورد.
–
شوروي از نظام سرمايه داري آمريكا انتقاد كرد، غافل از اينكه اقتصاد خود را بر پايه جدايي توليد از مصرف بنا كرده بود و خود بخشي از بازار جهاني پول بود و محتاج يك بازار براي برقراري ارتباط بين توليد كننده و مصرف كننده بود و همچنين محتاج منابع اوّليه ارزان كشورهاي ديگر براي صنعت خود. درنتيجه شوروي هم درعمل مانند آمريكا عمل مي كرد.
–
شوروي درمقابل نظام منسجم آمريكايي شوراي همكاريهاي دو جانبه اقتصادي را براي اروپا ي شرقي ايجاد كرد.
–
موج دوم بيش از تكنولوژي بازرگاني را همراه داشت و شيوه اي جديد براي تفكر درباره واقعيت را به وجود آورد و كليه مفاهيم خدا، عدالت، عشق، قدرت و… را از نو تعريف كرد و فرضيات قديم درباره فضا، زمان و عليت را عوض كرد.
–
كليه كشورهاي در حال صنعتي شدن، دو جناح چپ و راست داشتند. ۱- فردباوري و تجارت آزاد.۲- جمع باوري و سوسياليسم.
.:: موافقين و مخالفين سرمايه داري مانند كاتوليك و پروتستان كه هردو از مسيح مي گفتند، خواهان صنعتي شدن بودند.
–
پيش فرضهاي « واقعيت صنعتي » : ۱- طبيعت يك شيء در انتظار استثمار شدن توسط انسان ۲- ثروتمندترين و قدرتمندترين افراد شايسته ترينند ( همينطور تمدن جديد كه قدرتمند است ) پس توجيهي براي ازميان بردن نسلها و تمدنهاي وحشي وجود داشت ۳- پيشرفت ( تكامل ) :
تاريخ به طور برگشت ناپذيري به سوي زندگي بهتر براي بشريت جريان دارد.
–
تعريف جديد زمان در موج دوم : زمان خطي يعني غير قابل برگشت ميباشد ولي در گذشته به صورت دايره اي بود يعني هر روز يا هر سال تكرار مي شد و عجله اي براي انجام كارها در ميان نبود.
–
تقسيم بندي زمان بسيار دقيق شد ( ثانيه ) و فضا هم تخصصي شد – محلهاي مختلف براي بانك، پليس و… – و واحدها تعريف شدند. استفاده از نقشه تفصيلي، استفاده از خطوط در طراحي منازل، مزارع و مسيرهاي حركت
–
در موج دوم اتم گرايي فلسفي همراه با اتم گرايي فيزيكي در جامعه و سياست پيشرفت كرد.
–
در موج دوم تمامي كهكشانها، جهان، مردم و جامعه قانونمند و قابل پيش بيني و برنامه ريزي هستند.
–
مشكل جديد :۱- محيط زيست ديگر تاب تجاوزات صنعتي را ندارد. ۲- ديگر نمي توان به سوختهاي فسيلي اطمينان كرد. در نتيجه پيشرفتها در محدوده محدوديتهاي مذكور صورت مي گيرند. درنتيجه كشورهاي صنعتي ديگر به سوخت و مواد خام اوّليه و ارزان – حداقل براي چند دهه – دسترسي ندارند و بايد آنرا خريداري كنند. درنتيجه كليه سازمانهاي موج دوم زير فشار قرار مي گيرند. درنتيجه كليه نظامهاي موج دوم و دولتهاي موج دوم تحت فشار قرار مي گيرند.
–
كم كم نقشهاي زير در جامعه دوباره تعريف مي شوند:
– كارمندان كه خواستار دخالت در امر مديريت اند.
– معلمين كه خواستار دخالت در الگوي آموزشند.
– پليسها كه خواستار دخالت در نحوه برقراري عدالتند.
– ……..
–
بنابراين مسائلي مانند ۱- محدوديت منابع ۲- نارسايي نظامها ۳- تعريف مجدد نقش ها باعث ايجاد بحران در موج دوم مي شوند و باعث ايجاد بي هويتي براي مردم مي گردند.
.:: تخصص در موج دوم تحليل و تجزيه گرانه بود نه تركيب گرانه – يعني هميشه بدنبال تجزيه به عناصر اوّليه بودند – بنابراين يك تصور پاره پاره از آينده را تداعي مي ساخت.
–
دو سوم انرژي مصرفي موج دوم از نفت و گاز تهيه مي گرديد.
–
تكنولوژي هاي جديد از تركيب تكنولوژيهاي گوناگون پديد مي آيند.
–
انتقال تكنولوژي و صنعت غير اوّليه و تخصصي به كشورهاي در حال توسعه باعث ايجاد احساس نياز در آنها و در نتيجه پيشرفت كشورهاي صنعتي و ظهور علوم و تكنولوژيهاي جديد مي گردد.
–
انقلاب تكنولوژيك موج سوم باعث ورشكستگي صنايع موج دوم گرديد.
–
موج سوم نظام اقتصادي و سرمايه داري و سياسي مخصوصي احتياج دارد.
–
علومي كه ستون اصلي موج سوم را تشكيل ميدهند عبارتند از: ۱- الكترونيك ۲- كامپيوتر ۳-بيولوژيك
–
موج سوم: جايگزين كردن لوازم پرمصرف انرژي با ابزارهاي جديد كم مصرف.
–
مردم در آغاز، در برابر موج سوم به دليل ترس از عواقب بد آن ( تسلط ماشين بر انسان ) ايستادگي مي كنند. مانند مبارزات مردم در برابر صنعت موج دوم. ولي اينبار تكنولوژي مهار شده را مي خواهند زيرا مانند قبل فقير و بي سواد نيستند.
–
جامعه آينده چگونه بايد باشد؟ در حال حاضر طرحها و امكانات فني خيلي زيادند و نميتوان روي همه آنها سرمايه گذاري كرد، بلكه بايد بهترين آنها را با توجه به اهداف جامعه انتخاب نمود. يعني بايد تكنولوژي تحت تسلط جامعه و در خدمت جامعه باشد.
–
تكنولوژي جديد و كم مصرف منطبق با نظام انرژي جديد، صنايع پويا و پيشرفته كه تحت كنترل از نظر آثار اجتماعي و زيست بومي قرار دارند و بر پايه دانش استوارند همراه صنايع نه چندان پويا ولي پيشرفته كه در مقياس كوچكتر و انساني تر عمل مي كنند، برج فرماندهي فردا را تشكيل مي دهند.
–
موج اوّل افراد در محدوده خود ( خانه، مدرسه، كليسا، مزرعه،… ) اطلاعات محدود و هماهنگ از محيط خود دريافت مي كردند. موج دوم اين جنبه ها را گسترش داد و با كمك رسانه هاي جمعي حجم اطلاعات بيشتر، و تنوع و گسستگي آنها بيشتر شد و اطلاعات زود گذر شدند و هر روز بايد به روز شويم وگرنه از اجتماع عقب مي افتيم.
–
در نسل جديد رسانه هاي غير توده اي ( رسانه هايي كه برنامه آنها براي عموم مردم نيست و براي عده اي خاص است ) باعث كاهش استفاده از رسانه هاي توده اي شده.
–
سپهر اطلاعاتي : افراد به ميل خود به اطلاعات مورد نظر خود، در زمان مورد نظر خود به اطلاعات دسترسي پيدا مي كنند و ديگر در محدوديت زمان و مكان قرار ندارند.
–
افراد و سازمانها براي شناخت يكديگر احتياج به اطلاعات دارند تا بتوانند باهم كار كنند و در مقابل هم عكس العمل مناسب انجام دهند و رقابت كنند. در نتيجه احتياج به اطلاعات بيشتري مي باشد.
–
درموج سوم كامپيوترها به صورت متمركز نيستند وتوزيع شده ميباشند و هوشمند ( DAI ).
–
موج دوم در واقع قدرت عضلاني ما را افزايش داد و موج سوم قدرت مغز و تفكر و تصميم گيري ما را افزايش داد.
–
انواع حافظه :۱- فردي كه فنا پذير است ۲- اجتماعي كه راز تكامل بشر بوده است.
–
عوامل ۱- سواد ۲- سپهر اجتماعي جديد باعث تحول در حافظه اجتماعي امروز گشته اند.
–
موج دوم حافظه را گسترش داد ولي آن را ايستا و فرسوده و منجمد و جامد كرد.- با انتقال از مغز روي كاغذ- ولي موج سوم هم آن را گسترش داد و هم دوباره جان داد (كامپيوتر نيروي محرك تمدن)
–
در كشورهاي پيشرفته حجم كارگران كمتر مي شود زيرا اوّلا صنايع معمولي به كشورهاي درحال توسعه منتقل مي شوند، ثانيا تكنولوژي باعث كاهش استفاده از كارگر و افزايش توليد مي شود.
–
دوره توليد در موج دوم طولاني مدّت بود ولي در موج سوم كوتاه مدّت است و كالاها عموما سفارشي خواهند بود.
–
در كشورهاي پيشرفته، توليد كالاهاي كليدي با حجم كم ولي تخصصي همراه با هزينه پژوهش سنگين انجام مي پذيرد ( مانند IC ها )
–
پيشرفت انبوه زدايي باعث توليد كالاها براي هر شخص و به ميل وي علت وجود دستگاههاي سريعتر و ارزانقيمت تر مي گردد. در حقيقت دوباره به كار انداختن نظام توليدي موج اوّل با ابزارهاي موجود در موج سوم.
–
يكي از بارزترين نشانه هاي موج سوم حذف منشيها در ادارات،بدليل مكانيزه شدن كارها.
–
موج سوم باعث دگرگوني ماهيت كار گرديد يعني ديگر كارها به مكان وابسته نيستند و در هر مكاني شخص مي تواند كارهاي خود را انجام دهد ( تكنولوژي ارتباطات و كنترل از راه دور ) بنابراين، كارها دوباره به محيط خانواده بر مي گردند.
–
عوامل بيكاري عبارتند از:۱- عوامل دروني مانند تنبلي و بي عرضگي ۲- عوامل بيروني از سوي كارفرمايان مانند توزيع نابرابر ثروت، سرمايه گذاري كوته بينانه، حدسيات عجولانه و حكومت نالايق.
–
كارمندان بيش از كارگران به سنت و خانواده پايبندند ولي از نظر فكري و رواني تحرك بيشتري دارند.
–
فرهنگ خانواده هاي موج سوم: ۱- افزايش مجردها ۲- فرهنگ بدون بچه ۳- خانواده هاي چند والدي
–
در موج سوم انتقال كارها به خانه باعث اشتراك بيشتر زن و مرد در كارهاي يكديگر و درنتيجه ايجاد صميميت بيشتر مي شود و باعث ادغام و تفكيك ناپذيري زندگي خصوصي و شغلي مي گردد.
–
معيارهاي جديد خانواده : عشق بعلاوه آگاهي، مسئوليت، انضباط و خصوصيات ديگري كه شخص بايد درمحيط كار داشته باشد.
–
كودكان موج دوم، به واسطه مدرسه خود و كار والدين از كار جداً بودند ولي كودكان موج سوم از بچگي در جريان كارها خواهند بود و مي توانند در كارها پيشرفت كنند.
–
موج سوم : تسريع در امر تصميم گيري براي رقابت و انتقال اطلاعات.
.:: تنوع و تغيير سريع محصولات در حقيقت، تلاش شركتها براي دست آموز كردن مشتريها، و ايجاد نيازهاي كاذب در وي و درنتيجه سود بيشتر از طريق عرضه كالاهاي گرانقيمت و اختصاصي مي باشد.
.:: در حقيقت كارها درحال متنوع شدن ( تخصصي تر شدن ) مي باشند و افراد فرديت بيشتري پيدا مي كنند و ديگر به راحتي نميتوان كسي را جايگزين كسي ساخت.
.:: تحول محصولات در حقيقت باعث انبوه زدايي مي شود.
.:: در موج سوم شركت نيز دوباره تعريف مي شود و شركتها علاوه بر سود آفريني ( تنها وظيفه شركتهاي موج دومي ) وظيفه دارند خود را در مقابل محيط زيست، مسائل اخلاقي، سياسي، نژادي و اجتماعي مسئول بدانند.
.:: درحقيقت فشارهاي موجود از قبيل۱- تحول در محيط فيزيكي ۲- در تجهيز نيروهاي اجتماعي ۳- در نقش اطلاعات ۴- در تشكيلات دولتي ۵- دراخلاق باعث تعريف مجدد شركت مي شوند.
.:: مدير مؤفق و خوب كسي است كه اهداف چندگانه را تشخيص دهد و با وزن دادن به آنها بين آنها ايجاد ارتباط نمايد.
.:: هدف جديد هر شركت : شركتها بايدبتوانندعلاوه برارائه يك گزارش مالي در انتهاي هر دوره، يك گزارش اجتماعي نيز ارائه دهند. بنابراين نياز به معيارها و ابزار جديد براي تهيه يك گزارش اجتماعي ميباشند.
.:: كتاب قوانين امروز برپايه نظام اقتصادي انبوه زدايي شده، رسانه هاي غير توده اي، خانه هاي جديد و موسسات اقتصادي با ساختاري نو تدوين مي شود ( ضد قوانين موج دوم ).
.:: در موج سوم ساعت كاري شناوروانعطاف پذيرخواهد بود تا كارمندان بتوانند براي زندگي خود بهتر برنامه ريزي نمايند درنتيجه كارآيي افزايش خواهد يافت و غيبتها كم مي شوند.
.:: در موج سوم افزايش كار به صورت نيمه وقت و شبانه خواهد بود. در حقيقت زمان در موج سوم انبوه زدايي و تخصص مي گردد.
.:: البته انبوه زدايي زمان باعث تشديد تنهايي و انزواي اجتماعي مي گردد و شخص بايد براي ديدار دوستان خود برنامه ريزي كند.
.:: در موج سوم افراد بيشتر مايل به حفظ شخصيت فرديشان مي باشند و تكنولوژي نيز در اين راستا مي باشد مانند لوازم صوتي و تصويري كه مي توان توسط آنها برنامه هاي مورد علاقه را انتخاب كرد.
.:: كامپيوترايجادامكان ارتباطات همزمان وغيرهمزمان ودسترسي به اطلاعات را انجام ميدهد.
.:: در موج دوم ماشينها همزمان بودند و انسان به قابليتهاي ماشين وابسته بود ولي در موج سوم شاهد جداسازي زماني ماشين ها هستيم.
.:: كامپيوتر يك زمان سنج دقيق مي باشد بنابراين واژه هاي جديدي مانند وقت واقعي براي تنظيم سرعت جامعه تعريف مي شوند.
.:: درموج سوم ذهن (توليد ومصرف) فراتر از استاندارد است وتوليد ومصرف بصورت سفارشي در مي آيند.
.:: در موج سوم شاهد عدم تمركز سياست، در مدارس و مديريت خواهيم بود.
.:: سازمانها به صورت ماتريسي درمي آيند ( در موج دوم هر فرد فقط يك رئيس مسئول داشت ) و هر نفر بيش از يك رئيس دارد.
.:: كوچك در چهارچوب بزرگ زيباست يعني شركتهاي بزرگ و واحدهاي سياسي تبديل به شركتهاي كوچك متصل به همديگر مي گردند. يعني تحول د ربيشينه سازي.
.:: در موج سوم شاهد عدم تخصص گرايي خواهيم بود يعني براي اينكه بدانيم چه مي خواهيم لازم نيست حتماً متخصص باشيم.
.:: دركل موج سوم متحول كننده همسان سازي، تمركز، بيشينه سازي، تخصص گرايي و تراكم خواهد بود.
.:: در موج دوم ديوانسالاري مرسوم صنعتي يك سازمان غول پيكر، سلسله مراتبي، تغيير ناپذير و دستورپذير از بالا به پائين براي انجام امور تكراري و محصولات مشابه بود.
.:: در موج سوم راس هرم قدرت كم اهميت تر شد و ديگر لازم نيست اجزا از طريق مركز با يكديگر در ارتباط باشند و سازمانهاي دوگانه يا چندگانه مي توانند ساختار خود را بر حسب شرايط تغيير دهند.
.:: موج سوم : پيدايش نظام توليد براي مصارف شخصي مانند رواج معاينات معالجات ابتدايي توسط خود شخص.
.:: موج دوم : تولد اقتصاد نامرئي، كارهايي كه – توليداتي كه – بدون داشتن دستمزد و براي خود شخص يا خانواده اش انجام مي شود مانند كا رزنان در خانه.
.:: در موج دوم اقتصاد نامرئي كمتر از اقتصاد مرئي بود ولي اقتصاد نامرئي در موج سوم بيشتر مي شود ( توليد براي مصرف شخصي ) و كم كم رابطه توليد نامرئي و مرئي متحول مي شود.
.:: انجمنها و گروه هاي قارچ مانند براي كمك به يكديگر در راستاي خودياري ( اقتصاد نامرئي ) ايجاد مي گردند و سپهر اجتماعي را از نو تشكيل مي دهند.
.:: رواج كار خود را انجام بده، بستگي دارد به: ۱- تورم گراني ۲- در دسترس نبودن متخصص ۳- تقلب و كلاه برداري تعميركاران ۴- افزايش اوغات فراغت.
.:: قانون عدم كارآيي نسبي : كاهش هزينه هاي كارهاي خودكار وافزايش هزينه هاي كارها و خدمات دستي.
.:: انواع كالاهاي كارخانه:۱- درون به بيرون – كه كارخانه طراح آن ميباشد( موج دوم ) – ۲- بيرون به درون – كه مشتري طراح ميباشد ( موج سوم ) و بسيار سودآور است.-
.:: اموري از قبيل جنبشهاي خودياري، گرايش به انجام كارهاي شخصي و تكنولوژيهاي جديد باعث مشاركت بيشتر مصرف كننده در امر توليد ميباشد.
.:: بازار نه سرمايه داري است ( با پول مبتني بر سود ) نه سوسياليستي( معاملات پاياپاي ) بلكه براساس جدايي توليد از مصرف پديد مي آيد.
.:: توليد براي مصرف شخصي باعث تعريف مجدد واژه هاي كار، بيكاري، فقر، رفاه و… خواهد شد.
.:: بازار علاوه بر يك ساختار اقتصادي، شيوه اي براي سازماندهي انسانها و طريقي براي تفكر و منش قوي و مجموعه ايست از انتظارات مشترك، درحقيقت يك ساختار رواني.
.:: موج سوم يك جامعه فرابازاري است و بازار با توجه به توليد براي مصارف شخص و تكنولوژيهاي ارتباطي براي ارتباط توليد كننده و مصرف كننده دوباره تعريف مي شود.
.:: موج سوم : تعريف دوباره مقياسها، روابط، طبيعت، تئوريهاي موج دوم و… درنتيجه تعريف مجدد ادراك ما از تكامل و خود تكامل.
.:: متفكرين موج دوم : انسان به اوج فراگرد تكامل رسيده است. در حالي كه متفكرين موج سوم با داشتن تكنولوژي ژنتيك، خود به طراح تكامل تبديل شده اند. يعني مفهوم تكامل از بنياد در حال تحول است.
.:: در موج سوم پيشرفت بشر بر پايه تكنولوژي يا ارتقاء سطح مادي نيست. درحقيقت پيشرفت يك راه مشخص نيست و معيار كاملي براي مقايسه پيشرفته تر نداريم. موج سوم پيشرفت رادوباره تعريف كرد.شاخص پيشرفت تنوع فراوان وغناي فرهنگهاي بشري است.
.:: تعريف دوباره طبيعت، تكامل و پيشرفت باعث تعريف دوباره فرضيات بنيادي فضا، زمان، ماده و عليت شده است.
.:: موج سوم : جامعه گرايي و كل گرايي – برخلاف موج دوم كه فرد گرا بود-، ديد سيستمي و يكپارچه نگاه كردن به مسائل – برخلاف موج دوم كه تحليل و تجزيه گر بود-، ارتباط علوم مختلف با هم. همه علوم و مسائل يك كل واحدند و ما همه بخشي از يك سيستم واحد طبيعتيم. درحقيقت تعريف دوباره عليت يعني عصيان فرهنگي عليه اصول فكري موج دوم.
.:: بازخورد منفي و مثبت توضيحاتي درباره جبر و اختيار دارد كه باعث پيشرفت عظيم فلسفي در عصر جديد شده است.
.:: در هر جهش يا تصادف پيش بيني راه يا محصول جديدي كه به وجود مي آيد غير ممكن است ( اختيار ) ولي بعد از توليد ساختار اوّليه دوباره جبر حاكم مي شود.
· افزايش بازخورد مثبت در يك مجموعه لزوما باعث تزلزل و از هم پاشيدگي آن نمي شود بلكه باعث توليد يك نظام و سيستم عالي تر و كاملتر مي گردد ( تكامل ).
· موج سوم : فشار بر روي دولتها از دو جهت : 1- از بالا به پائين : تجزيه دولتها به دولتهاي كوچكتر و خود مختار و آزاديخواه 2- از پائين به بالا : جاي گرفتن در غالب موسسات و سازمانهاي فرا مليتي ( در تجارت جديد مرزهاي سياسي برداشته خواهند شد – قانون تجارت آزاد – ) اين دو عامل با هم باعث تجزيه دولتها مي شوند.
جامعه روز به روز متنوع تر و گروه گروه تر مي شود و نيازهاي فردي و محلي مهمتر مي شوند. بنابراين سياست كلي دولتها كه با همه يكسان برخورد مي كنند، باعث خشم و انزجار مردم و طلب جدايي خواهي مي گردد و وحدت ملي دولتها را به خطر مي اندازد. اين تنوع ها و اختلافها به قدري كوچكند كه دولت مركزي نمي تواند از همه آنها آگاه شود و با آنها مبارزه نمايد.
برخي از مسائل نيز به قدري بزرگند كه يك دولت به تنهايي نمي تواند آنها را كنترل كند مانند اقتصاد به هم پيوسته، تورم، سياستهاي پولي، آب و هوا و… كه اثرات فرامرزي هستند. حتي فرهنگ ( تلويزيون ) نيز در اين دسته از امور قرار دارد. درنتيجه شركتهاي فرامليتي و جهاني براي حفظ منافع خود و فرار از قوانين محلي، فعاليتهاي خود را از يك كشور به كشور ديگري انتقال مي دهند و كشورهاي ميزبان را بجان هم مي اندازند و همجنين به دليل دارا بودن پول و تكنولوژي زياد قادرند بر روي دولتها اثر بگذارند.البته انجمنهاي فرامليتي مانند صليب سرخ،انجمن حقوقدانان،دندانپزشكان و…نيز پديد آمده است.
آيا صنعتي شدن به طريق مرسوم، تنها راه به سوي پيشرفت است؟ ( درحالي كه خود تمدن صنعتي به سكرات افتاده است ).
زماني كشورهاي موج دوم مؤفق بودند – با ثبات و ثروتمند و درحال پيشرفت – ولي در اواخر ۱۹۶۰ بحران عمومي نظام صنعتي به مرحله انفجار رسيد. اعتصابها، جنايت، ازهم پاشيدگي، مشكلات محيط زيست، بحرانهاي انرژي و…
پيش فرض ضمني در تمدن موج دوم : ابتدا توسعه پيدا كن درنتيجه ثروتمند خواهي شد. ولي در كشورهاي نفتي، تحريم اوپك باعث سرازير شدن ميليونها دلار به سمت كشورهاي نفتي گرديد. يعني اوّل پول و سپس انگيزه براي توسعه.
با وارونه كردن احتياجات موج دوم ( تشويق به ماندن در روستاها به جاي كوچ به شهرهاي صنعتي، خودكفايي و غذايي و توليدات روستايي به جاي توليدات صنعتي در كشورهاي فقير ) ثابت شد كه انتقال تكنولوژي به كشورهاي فقير فاجعه آميز است. دلايل: كمبود نيروي متخصص، احتياج به مواد خام گرانقيمت و غالبا وارداتي. در نتيجه تكنولوژي جايگزين يا تكنولوژي نيمه پيشرفته براي كشورهاي فقير ابداع شد ( مثلاً چيزي مابين داس و كمباين براي جمع آوري محصولات )
موج سوم : توليد نامتمركز، اندازه متناسب، انرژي احيا پذير، از شهر بريدن، كار در خانه، توليد براي مصارف شخصي در حقيقت مانند موج اوّل ولي همراه با تكنواوژي موج سوم. درحقيقت موج اوّل و سوم با هم متجانس ترند تا با موج دوم. زيرا براي انتقال از موج اوّل به سوم، احتياجي به صرفنظر از فرهنگ و سنت خود نيست در حاليكه شيوه هاي موج دوم باعث خرابي سنت و فرهنگ و آداب و رسوم گرديد.
موج سوم: استفاده از منابع احياپذير و متنوع انرژي ( انرژي هسته اي، انرژي خورشيدي و…) بجاي سوختهاي فسيلي.
كامپيوتري كردن ( اطلاعاتي كردن ) به معني غير شخصي كردن روابط انساني نيست.
جامعه جديد احتماًلا به دور يك شبكه شكل خواهد گرفت و نه به صورت سلسله مراتبي از نهادهاي جديد. يعني همه نهادها دركنار هم خواهند بود.
نيازهاي اساسي هر فرد عبارتند از: نياز به تعلق اجتماعي، به ساختار و به معني.
هر جامعه بايد احساس تعلق فرد به اجتماع را در فرد ايجاد كند، در غير اينصورت فرد احساس تنهايي مي كند.
در انبوه زدايي، تاكيد بر روي تفاوتها ست نه شباهتها. درنتيجه فرديت افراد افزايش مي يابد. بنابراين ايجاد ارتباط با افراد ديگر مشكلتر مي شود.
· ساختار يعني داشتن يك روال براي زندگي كردن، و معني يعني هدفدار بودن زندگي.
تنهايي، فقدان ساختار و معني و پوچي باعث روال بي سابقه كيش ها و فرقه هاي مذهبي گرديده است.
افراد احتياج به يك زندگي منظم و با هدف دارند. بنابراين نياز به سازمانهايي با هدف كمك به افراد براي بهترزندگي كردن ورفع مشكلات اجتماعي آنها،بجاي روان درماني يابستري كردن آنها، احساس مي گردد.
منش اجتماعي عبارتست از آن بخش از ساختار شخصيتي افرادكه بين اكثر افراد جامعه مشترك ميباشد.
كارمندان موج سوم نيازهاي چند بعدي دارند. (۱- پول ۲- فاصله منزل و محل كار ۳- نگهداري از فرزندانشان و… )
حفره سياه سياسي : سياست در همه جنبه ها (انرژي، محيط زيست، آموزش و پرورش و… ) بي ثبات و بدون برنامه مشخص فعاليت مي كند درنتيجه اعتبار حكومتها و طرفداران و راي دهندگان كمتر مي شود.
.: مردم فكر مي كنند كه ضعف سياسي موجود با جايگزيني رهبر فعلي با رهبر مدير مقتدرتر حل مي گردد. علت اين تفكر غلط :
۱- اقتدار هميشه كارساز است – ديكتاتوري دست كم نظم را مي تواند برپا سازد -.
۲- چون الگوي رهبري در گذشته كارساز بوده،در آينده نيز كارساز خواهد بود – رهبري در موج اوّل موروثي و پايبند هيچ قانوني نبود، در موج دوم رهبران با نخبگان سر و كار داشتند و مي بايست دانا بودند و تصميمات قانوني مي گرفتند. در موج سوم احتماًلا همبستگي و احتياج رهبري به مردم بيشتر مي شود.
۳- مشكل فقط يك مشكل پرسنلي نيست، يعني فقط يك رهبر به تنهايي نمي تواند مؤثر باشد و از بحرانهاي انرژي، تكنولوژي و…. جلوگيري كند.
موج سوم :
تسريع امر تصميم گيري. به دليل كاهش زمان انتقال اطلاعات ( مثلاً بين تهران – واشنگتن ) و همچنين تسريع در همه امور ( جابجايي و اتفاقات سياسي ) كليه نهادهاي كند موج دومي بايد تسريع شوند.مثلاً هيچگاه يك خلبان، هواپيما را مانند ناخداهاي قديمي -كه از كتابهاي دريانوردي استفاده مي كردند- ازروي كتاب راهنماي پروازهدايت نمي كند.
موج سوم :
انبوه زدايي باعث از بين رفتن هم رايي عمومي و درنتيجه نبود هدف ملي و نبود روحيه فداكاري و همكاري خواهد شد.
براي طرح ريزي يك قانون اساسي براي اجتماع آينده ما در مرحله طرح پرسشها ( طرح نيازها ) به سرمي بريم.
اوّلين اصل در نظام سياسي جديد : قدرت اقليت ( در حكومتهاي موج دوم حكومت اكثريت يعني دادن سهم بيشتر به طبقات كم درآمد كه اكثريت جامعه هستند ولي در موج سوم اين گروه در اقليت قرار دارند.) تبديل اكثريت به اقليتها معلول تنوع طلبي و باعث پيشرفت ابزار توليد مي باشد.
افزايش تنوع باعث كاهش تنش و تعارض خواهد بود – اگر همه يك چيز مانند طلا را بخواهند سر آن دعوا مي شود ولي اگر هر كس چيزي بخواهد زندگي مسالمت آميز و همزيستي خواهيم داشت -.
.:: راي گيري هيچگاه مشخص نمي كند كه يك اقليت كي احساس خطر مي كند يا كي موضوعي برايش اهميت اساسي دارد تا آنجا كه بايد براي نظرياتش اهميتي بيش از حد معمول قائل شد.
در جامعه قديم، اقليتها فاقد قدرت استراتژيك لازم، جهت درهم شكستن نظام اجتماع بودند ولي در جامعه امروز كه همه اقليت هستند ديگر اين امر صادق نيست.
دومين اصل :
دموكراسي نيمه مستقيم :
بدون اتكاء به نمايندگان افراد،هر فرد خود نمايند باشد. ولي در اين رابطه نيز مشكلات زیر وجود دارد :
۱- احساسات مردم. بايد صبر كرد تا احساسات متعادل شود.
۲- اطلاعات كم عامه مردم: بايد كلاسهاي آموزشي در زمينه هاي مختلف براي عموم تشكيل شود.
سومين اصل : توزيع تصميم گيري :
۱- انتقال تصميم گيري از دولت مركزي به سطوح بالاتر مانند شركتهاي فرامليتي.
۲- انتقال تصميم گيري از دولت مركزي به سطوح پائين تر مانند اقليتها. و دلیل ان ان است كه هر سازمان يا ارگاني تا حد معيني مي تواند از اطلاعات استفاده كند و تصميم درست بگيرد.