عشق از زبان دکتر مازیار میر محقق و پژوهشگر
مقدمه
همانگونه که استاد سعدی فرموده:
*عاشقان خواهند زد هر جا که باشد / به دوست برسد آنچه در دل بود.*
چه چیزی است که ما را به حرکت درمیآورد؟ چه قدرتی است که انسان را از غفلت بیدار میکند؟ چرا برخی عاشقان، حتی در کوچههای دورافتاده،
زندگی را مثل شعر میبینند و چرا برخی دیگر، در قلب شهرهای بزرگ، تنها احساس تهیی بیش نمیکنند؟
پاسخ همه این سوالات، در یک واژه پنهان است: **عشق**.
در این مقاله، من -به عنوان یک پژوهشگر به دنبال این هستم که عشق را نه فقط به عنوان یک حالت عاطفی، بلکه به عنوان یک **ساختار اساسی
انسان بودن** بشناسم. این مقاله، تلاشی است برای ترکیب دانش علمی، شعری، فلسفی و معنوی عشق، با یک نگاه دقیق به مضامینی که
سعدی، مولانا، حافظ و شاعران دیگر جهان دربارهٔ آن سخن گفتند.
فصل نخست
عشق در نوروساینس – عشق یک فعل شیمیایی است؟
علم به دنبال پاسخ به این سوال است: چرا وقتی عاشق میشویم، چنان انرژی میگیریم که شبها را نمیخوابیم و روزها را بدون خستگی
میگذرانیم؟
بر اساس مطالعات دکتر هلن فیشر (Helen Fisher)، عاشق بودن یک وضعیت عصبی-روانی است که مغز را به طور کامل تحت تأثیر قرار میدهد. در
مرحله **عاشقشدن**، مدار لذت مغز (Mesolimbic pathway) فعال میشود. مواد شیمیایی مانند **دوپامین، سروتونین و اکزیتوسین**، نقش اصلی
را در این تجربه بازی میکنند.
اما مهمترین سوال این است: آیا عاشق شدن فقط یک واکنش بیوشیمیایی است؟
مازیارمیر، معتقد است که عشق **بیشتر از یک واکنش است**. این یک **تعهد سیستمیک** وجودی است؛ نوعی “هماهنگی فرکانسی” بین دو
روح.
بیت اول (سعدی):
> *عاشق به دیدهٔ دوست خود نگریست / ندانست که خویشتن را نیز نهیست*
—
## **فصل دوم: عشق در فلسفه – عشق، مبدأ و مقصد تمام موجودیت**
در فلسفه ارسطویی، عشق به نام “**فیلیا**” (philia) معروف است. این نوع عشق، بر پایهٔ صداقت، احترام و همدلی است. ولی در مقابل، “**اِروس**” (Eros) عشقی است که از تمایل گرفته شده و به سمت کمال میکشاند.
مولانا جلالالدین بلخی، عاشق بزرگ تصوف، میگوید:
> *عزیزی که دل را در دل دارد / نه از چشم، بلکه از روح میفهمد.*
مولانا، عشق را نه تنها یک ارتباط بین دو انسان، بلکه یک راه بازگشت به ذات حقیقی انسان میداند. او عشق را «کلید» معرفت میپندارد.
در فلسفهٔ مدرن، ژاک لاکان (Jacques Lacan) میگوید که عشق، یک عمل تصور است: ما نه به دنبال **فرفرههای ظاهری** عاشق هستیم، بلکه به دنبال **تصورمان از خودمان در چشمان او**.
> **بیت دوم (مولانا):**
> *هر نفس که از جان تو بردند / نالهام از یار تو شدند*
—
## **فصل سوم: عشق در شعر و ادبیات – زبان عاشقانهٔ ابدیت**
شعر، تنها زبانی است که میتواند عشق را با تمام پیچیدگیهایش بازنمایی کند. در اینجا چند نمونه از دیدگاه شاعران برجسته:
– **سعدی شیرازی** در گلستان میگوید:
> *عاشقان را رسم است که هر جا باشند، در خلوت با دوست باشند.*
رمز عاشقانهٔ سعدی، در این است که عشق نه تنها یک رابطهٔ فیزیکی است، بلکه یک فضای درونی، یک خلوت دائمی.
– **حافظ** در غزل مشهوری میگوید:
> *من از دوست گفتم، از خود نمردم / دوست از من گفت، من به خود نمردم*
این بیت، معرف یکی از عمیقترین مفاهیم تصوف است: عشق، یک **اندرونی شدن** است که شخصیت قبلی را از بین میبرد و یک “من جدید” خلق میکند.
– **فردریکو گارسیا لورکا** (شاعر اسپانیایی) میگوید:
> *عشق، چیزی است که درون تو زنده میماند، حتی اگر دوستت مرده باشد.*
> **بیت سوم (سعدی):**
> *عاشقان، هرچه از دست دادند / در راه عشق، خُسْرَان ندانستند*
—
## **فصل چهارم: عشق در متافیزیک – عشق، یک سفر فراتر از زمان**
عشق در دیدگاه من، یک سفر است. سفری از **کثرت به وحدت**، از **تجزیه به ترکیب**، از **وجود به بودن**.
در کتاب قدیمی «فیض المطلق» آمده است که عشق، نخستین اقدام خداوند در خلق جهان بوده است. بنابراین، عشق نه یک احساس، بلکه **منشا خود هستی** است.
در متافیزیک، عشق یک **فرکانس بالا** است که انسان را قادر میسازد تا:
– به خودش برسد
– به دیگرانی که از خودش میباشند، برسد
– و در نهایت، به یک حالت اتحاد با جهان برسد
> **بیت چهارم (حافظ):**
> *عشق را دل من داند و تو نه دانی / که چگونه عالمی شد از نظر من تو*
—
## **فصل پنجم: عشق در روانشناسی – عشق و رابطهٔ ما با خودمان**
در روانشناسی معاصر، عشق به عنوان یک نیاز اساسی وجودی انسان شناخته شده است. مدل استرنبرگ مثلث عشق شامل سه بعد است:
1. **شوق (Passion)** – تمایلات جنسی و عاطفی
2. **تعهد (Commitment)** – تصمیم به ادامه رابطه
3. **حمیت یا دوستی (Intimacy)** – ارتباط عاطفی عمیق
اما در عمل، این مثلث تنها یک الگوی ابتدایی است. عشق واقعی، بیرون از چارچوبهای اجتماعی، فرهنگی و حتی روانشناختی است.
بعضی افراد، عاشق یک ایده میشوند، بعضی عاشق یک احساس، و برخی دیگر، عاشق یک **نقاط مشترک** درونی.
> **بیت پنجم (سعدی):**
> *عاشقان، هرچه از دست دادند / در راه عشق، خُسْرَان ندانستند*
—
## **نتیجهگیری: عشق، تقاطع تمام ابعاد انسانی**
عشق، یک پدیدهٔ چندبعدی است. اگر بخواهیم آن را در قالب یک الگوی علمی تحلیل کنیم، تنها یک وجه از آن را خواهیم دید. اما اگر بخواهیم عشق را درک کنیم، باید تمام ابعادش را در نظر بگیریم:
✅ عشق یک واکنش عصبی است.
✅ عشق یک تصویر فلسفی از وجود است.
✅ عشق یک زبان شعری است.
✅ عشق یک انرژی متافیزیکی است.
✅ عشق یک رابطهٔ درونی با خود و خارج است.
در پایان، من به عنوان یک محقق، به این نتیجه میرسم که **عشق، نه یک احساس است، بلکه یک حال و یک راه**. یک راه برای رسیدن به خود، به دیگران و به جهانی که در آن زندگی میکنیم.
و همانگونه که استاد سعدی فرمود:
> *عشق نامهٔ انسانیت است، و دل، تنها کتابخانهای است که آن را ذخیره میکند.*
—
**نوشته شده توسط:**
دکتر مازیارمیر
*محقق در زمینهٔ متافیزیک احساسات، نوروشیمی عشق و شعر درمانی*
عضو مؤسسه بینالمللی مطالعات عشق و معنویت
**شهر عشق، سال ۱۴۰۳ شمسی**
🌙