مقدمه های فاخر جهان برای کتاب به روایت مازیار میر
مقدمه مازیارمیر برای کتاب
به قول حافظ که میگوید:
قطع این مرحله بی همرهی خزر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
به نظر می رسد که کتابهای ترجمه این روزها بسیار از قبل بیشترند ….
جوایز ادبی از قبل خیلی بیشترند ….
جشنوارههای ادبی بهناگاه جایگاهی کلیدی در محبوبیت کتابها پیدا کردهاند….
نویسندگانی هستند که مثل ستارههای پاپ ستایش میشوند – که همهی اینها یعنی اوضاع برای نوشتن هیچ وقت بهتر از
این نبوده ولی فرهنگ ادبیات، به عنوان یک قالب، رو به افول است.
کتاب البته که عصبانی هستم
تمام عمر به بچههایم کتابهای خوب دادم بخوانند، به آنها گفتم که همیشه خوبی بر پلیدی غلبه میکند. اما زندگی هیچ ارتباطی با کتابها نداشته و ندارند.
کتاب سرانجام انسان طراز نوین
بزرگترین ترس ما در برابر مرگ درد نیست.
آنچه ما را میترساند این است که باید کسانی را که دوست داریم بگذاریم و بهتنهایی راهی سفر ابدی شویم.
کتاب استاد پترزبورگ
دوست دارم ده سال دیگر زندگی کنم، آنوقت دیگر جهنم پر شده و من میروم بهشت.
کتاب وقت رفتن
میزان آزادی فردیای که مردمی میتوانند به دست بیاورند و حفظ کنند، به درجه بلوغ سیاسی آن مردم وابسته است.
کتاب ظلمت در نیمروز
تصور مرگ یک نفر آسانترست تا مرگ صد نفر، یا هزار نفر. مصیبت وقتی تکثیر بشود انتزاعی میشود. آدم از چیزهای انتزاعی کمتر
ناراحت میشود.
کتاب جنگ آخر زمان
یک نظام بهتر خودبهخود تضمینی برای یک زندگی بهتر نیست. در واقع برعکس: فقط با ایجاد یک زندگی بهتر است که یک نظام بهتر
پرورانده میشود.
کتاب قدرت بیقدرتان
همدردی حس کمثباتی است. یا باید در قالب عمل دربیاید یا از بین میرود.
کتاب نظر به درد دیگران
اگر یاد بگیریم به خودمان متکی باشیم بهنحوی که دیگر وابسته تایید دیگران نباشیم میتوانیم از شدت احساس تنهاییمان بکاهیم.
» کتاب فلسفه تنهایی
هیچکس جز خود ما نمیتواند ما را به فکر کردن وا دارد.
» کتاب سرشت شر
زندگی در اروپای شرقی تحت حکومت کمونیستها به ما یاد داده بود که خودمان را با آنهایی مقایسه کنیم که ندارتر از ما بودند و نه
داراترها؛ با آنهایی که وضع نابسامانتری داشتند و نه هرگز با آنهایی که اوضاعشان بسامانتر و روبهراهتر بود.
»
در آخر ما حرفهای دشمنانمان را از یاد میبریم اما سکوت دوستانمان را هرگز.
» مارتین لوتر کینگ
رابطهای که پای عواطف فردی را به میان بکشد آدم را در معرض خطر قرار میدهد و هرچه اجازه دهم آدمهای بیشتری نزدیکم شوند
بر تعداد راههایی که میشود به من آسیب رساند افزوده میشود………
اگر دردهای ما میتوانست برای کسی فایدهای داشته باشد، میتوانستیم خودمان را دستکم با فکر فداکاری تسکین بدهیم!
» کتاب مادام بوواریدلم میخواست نادان باشم. در این صورت متوجه نمیشدم تا چه حد نادانم.
باور نمیکردم که او بهدوست قدیمی خودش نارو بزند. خب دیگر، سیاست یعنی همین، آدم روی جنازه دیگران جلو میرود.
» کتاب سور بز
ادبیات برای آنان که به آنچه دارند خرسندند، برای آنان که از زندگی بدان گونه که هست راضی هستند، چیزی ندارد که بگوید.
» کتاب چرا ادبیات
واژگان در شرح سکوت آدمها چهقدر اندک و چه مایه بیبضاعتاند.
» کتاب بیرون در
زندگی گردشگاه نیست تا در آن انسانها دو به دو بازو در بازوی هم افکنند و سرود عشق بخوانند. زندگی، خستگی، پیکار و خشونت است.
» کتاب سرگشته راه حق
تکنولوژی بد نیست. اگر بدانید از زندگی چی میخواهید تکنولوژی میتواند کمکتان کند تا آن را به دست آورید. اما اگر ندانید از زندگی چه میخواهید تکنولوژی خیلی راحت هدفتان را برایتان تعیین و کنترل زندگیتان را در دست میگیرد.
» کتاب ۲۱ درس برای قرن ۲۱
دانستنِ زیادی واقعا بیماری است، یک مرض حقیقی و تمام عیار.
» کتاب یادداشتهای زیرزمینی
یکی از بزرگترین روزهای زندگیم روزی بود که فهمیدم آنچه در من به نظر دیگران ناپسند و خطرناک میآید اتفاقا بهترین و اصلیترین خصوصیات من است!
» کتاب خانواده تیبو
عشق! عشق چیست؟ عشق مانع مرگ است. عشق زندگی است. همهچیز، هر آنچه درک میکنم فقط به آن سبب درک میکنم که عاشقم.
» کتاب جنگ و صلح
آیا در زندگی من معنایی هست که با مرگی که به طور حتم در انتظار من است از میان نرود؟
» کتاب اعتراف
مفهوم دنیا برای پادشاهان خیلی ساده است: همه مردم رعیت هستند.
» کتاب شازده کوچولو
ما غیر از آرزوهای بزرگ تقصیری نداشتیم.
» کتاب سووشون
وقتی تمایل به کاهش وزن بهعنوان ویژگی پیشفرض زنانگی در نظر گرفته شده، دیگر درباره فرهنگمان چه چیزی میتوان گفت؟
» کتاب گرسنگی
داستایفسکی هرگز اعتقاد نداشت که برای رسیدن به جامعهای بهتر میتوان و باید دست به انقلاب خشونتبار زد.
» کتاب فلسفه داستایفسکی
افراد غمگین به دو دلیل غمگینند: یا آگاه نیستند یا امیدوارند.
» کتاب اسطوره سیزیف
هیچ موجود زندهای، تا زمانی که با مرگ از نزدیک روبهرو نشده، تا زمانی که مرگ از کنار گوشش نگذشته، نمیتواند خوشبختی زنده بودن را درک کند.
» کتاب دانه زیر برف
زندگی چیزی است که باید تحملش کرد، نه چیزی که بتوان از آن لذت برد.
» کتاب کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم
ادبیات چیز عمیقی است! ادبیات دل آدمها را قوی میکند و به آنها خیلی چیزها یاد میدهد.
» کتاب بیچارگا
آن کسی که وجدان دارد اگر به اشتباه خود پی برد، رنج میکشد. این خود بیش از اعمال شاقه برایش مجازات است.
» کتاب جنایت و مکافات
روح از هر چه ساخته شده باشد، جنس روح من و او از یک جنس است.
» کتاب بلندیهای بادگیر
چیزی که از خودم میپرسم و فقط به تو میتوانم بگویم و به هیچکس دیگر نه، این است: آیا هدفمان صحیح است؟ آیا به سوی افق روشتری در حرکتیم