نقدی بر تفکرات مولانا
باید اذعان نمود که نفوذ مولوی فراتر از مرزهای ملی و تقسیمات قومی است.ایرانیان، افغانها، تاجیکها، ترکها، یونانیان، دیگر مسلمانان آسیای میانه و مسلمانان جنوب شرق آسیا در مدت هفت قرن گذشته به شدت از میراث معنوی رومی تأثیر گرفتهاند.
اشعار او بهطور گستردهای به بسیاری از زبانهای جهان ترجمه شدهاست. ترجمه سرودههای مولوی که با نام رومی در غرب شناسایی شده به عنوان «محبوبترین» و «پرفروشترین» شاعر در ایالات متحده آمریکا شناخته میشود.
بیشتر آثار مولوی به زبان فارسی سروده شده، اما در اشعارش بهندرت از ترکی، عربی و کاپادوسیهای یونانی نیز استفاده کردهاست.مثنوی معنوی او که در قونیه تصنیف شدهاست یکی از عالیترین اشعار زبان فارسی بهشمار میرود. آثار او بهطور گسترده در سراسر ایرانِ بزرگ خوانده میشود و ترجمه آثار او در ترکیه، آذربایجان، ایالات متحده، و جنوب آسیا بسیار پرطرفدار و محبوب هستند
هر کسی می تواند انحرافات زیادی داشته باشد و یا نکات مثبت و منفی داشته باشد و خوب مولانا هم از این مسئله بی نصیب نیست او می گوید سجده نکردن شیطان در برابر حضرت آدم شاید سناریو خود خدا بوده است و شیطان مجبور بوده است که سجده نکند …..
مولانای سنی مذهب است و زیارت شهدای کربلا و رفتن به حرم امام حسین(ع) را خیره سری و حتی بالاتر یک گستاخی می داند. اما چرا؟
مولانا می گوید از شهدای کربلا اگر هم چیزی مانده باشد استخوان و موی بیش نیست شاید تفسیر این باشد که رفتن به حرم و توسل به آنها را باعث خلوت شدن مساجد و… می داند و روحانیت را عوام اطلاق نموده و می گوید: « دینداری عامه شیعیان از جنس غم است و هر چیزی بهانه اشک گرفتن از مردم شده با وجود کشته شدن خلیفه دوم و خلیفه سوم، اهل سنت برای آنها عزاداری نمیکنند ولی شیعیان به هر بهانهای چرا اساسا باید عزاداری میکنند
نگاه پندآموز به تاریخ و دانستن چراییها خوب است ولی غم درآوردن و جاودانه ساختن و پاداشهای کلان تراشیدن و اضافه کردن از انبان دین بر آنها ناپسند است. شیعیان این افسانه غمگستر و آوازه مستنکر (مستند به ابیاتی از مولانا) را ایجاد کردهاند و قبل از آنها این گونه نبود.مولوی مخالف اشک ریختن نیست و آن را بسیار پربها میداند ولی مخالف گریههای بیارزش است.
اشک را کز بهر حق بارند خلق
گوهر است و اشک پندارند خلق.
مثنوی کتاب عشق است و مرامش مرام خنده و مولوی چهره متبسم اسلام است.
به نظر می رسد که این سخن چنین ایهامی دارد که عزاداری شیعیان و بدین پایه اشک ریختن ما بر رثای امامان(ع) و به ویژه امام حسین(ع) امری برساخته و ناسازگار با پاس داشت حرمت و قداست اشک و در نتیجه شایسته نکوهش است.
مولانا می گوید کسانی که عمری برای امام حسین(ع) عزاداری کرده اند در خواب غفلت به سر برده اند و حقیقت عاشورا را نفهمیده اند.
مولانا میگوید وحی قطع نشده است و من از وحی بهره مندم ولی به خاطر این که مردم عوام اذیتم نکنند برآن نام وحی نمی گذارم و می گویم حرف دل است! جناب سروش نیز جانانه و مغالطه آمیز به کمکش می شتابد ومی گوید بر مولانا نیز وحی میشد ولی پیامبر نبود چون دستوری برای هدایت و ابلاغ رسالت نداشت! او اشعار مولانا را مبتنی بر وحی می داند و تلویحا میگوید همانطور که یاران پیامبر قران کریم را نوشتند، اشعار مولانا را نیز یاران و همراهان او می نوشتند.
برای پیامبر وحی قطع شد و در سرودن اشعار برای مولانا هم دوسال وقفه افتاد. یعنی مولانا بود ولی حرفی برای گفتن نداشت! مولانا بشر بود و دارای حالات متعدد ولی معمولا سر حال بود ولی گاهی هم خسته می شد و می گفت:
این سخن ناقص بماند و بیقرار
دل ندارم بیدلم معذور دار
ذرهها را کی تواند کس شمرد
خاصه آن کاو عشق عقل او ببرد
می شمارم برگهای باغ را
می شمارم بانگ کبک و زاغ را
پیامبرهم چون بشر بود و قرآن کریم تالیف اوست فراز و فرودها دارد. در تبت یدا ابی لهب او اصلا بلاغتی وجود ندارد. او می گوید قران بیان حال انبیاست
و مثنوی نیز بیان حال مولانا از اینرو مولانا می فرماید:
ما چه خود را در سخن آغشتهایم
کز حکایت ما حکایت گشتهایم .
البته او این نکته را تذکر میدهد که مولانای او کلمات و الفاظ رکیکی را هم در مثنوی به کار برده است این هم به دو علت بوده است یکم به خاطر رعایت حال شنوندگان بوده است و دوم خواسته است قدری از آن حشمت مولانایی خود بکاهد.
فکر می کنم برخی می گویند :ما یک قرآن عربی داریم و یک قرآن فارسی و نعوذبالله قرآن فارسی مثنوی مولاناست و قرآن کریم ، قرآن حضرت محمد(ص) ! قرآن کریم بیم و امید و تبشیر و تنذیر میدهد و در اصل تقوانامه و خشیتنامه است اما خالی از عشق
اما قرآن فارسی ما که مثنوی است عشقنامه و مکمل آن قرآن کریم عربی است! از نظر دکتر سروش چون مثنوی قرآن فارسی است مولانا میگوید هر وصفی برای قرآن کریم ذکر شده است برای قرآن فارسی (مثنوی)است نیز وجود دارد و خود مولانا در مقدمه بلند مثنوی در دفتر اول میگوید همان صفاتی که در باره قران ذکر شده است چون لایمسه الامطهرون ، یذل به کثیرا و یهدی به کثیرا و…برای مثنوی نیز وجود دارد!!
چند نکته….
نکته اول:
برخیها متون روایی و زیارت ناحیه و…حمله میکنند و میگویند این یعنی شیعه ی غالی اما جالب است بدانید هیچ عالم شیعه ای چون مولوی اهل سنت در مقدمه کتابش ننوشته است همه اوصافی چون لایمسه الاالمطهرون و… که در مورد قرآن کریم وارد شده است ، برای مثنوی من نیز هست!
هیچ عالم یا شاعر شیعه ای چون مولانا نگفته است بر من وحی نازل میشود. و هیچ عالم شیعه ای نگفته و ننوشته است کتاب من، قرآن فارسی است! راستی اگر شیخ عباس قمی در مقدمه یکی از کتابهایش چنین جملات و ادعاهایی مینوشت اکنون جناب دکتر سروش در مورد او چه می نوشت؟!
نکته دوم:
برخیها به شیعیان انتقاد میکنند و میگویند تقیه ای که شماها به آن معتقد هستید همان دروغ است ولی جناب مولوی میگوید نزول وحی ادامه دارد و بر من نیز وحی نازل میشود ولی از ترس مردم می گویم اینها وحی نیستند بلکه حرف دل هستندآری تقیه شیعه دروغ است و تقیه اهل تسنن حرف دل !
نکته سوم:
مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی را باید خرافه دانست و باید از رده خارج شود چون فاصله شخصیتی مولانا و شیخ عباس قمی نویسنده مفاتیح، به فاصله ای بین مشرق و مغرب است چون: به مولانا وحی می شده است ! مولانا دلالت و صریح آیاتی از قرآن کریم که در مورد شیطان نازل شده اند را تحریف میکند و میگوید اصلا خداوند چیزی به نام شیطان خلق نکرده است ! شیطان همان نفس اماره انسان است! مولانا ابلیس را تقدیس می کند و می گوید او فقط برای خداوند سجده میکند و در قصه و قضیه سجده نکردن برای حضرت آدم ، شیطان برای خداوند تاتر بازی کرده است و نقش او سجده نکردن بر آدم بوده است!
مولانا ابن ملجم را بهشتی می داند! مولانا در مثنوی احادیث پیامبر را به سود عایشه و ابوبکر و عمرها تحریف کرده است!
مولانا معاویه را بالا برده است و در اشعارش میگوید اگر معاویه یک وعده به نماز جماعت نمی رسید سیل غم و ماتم و اشک به راه می انداخت از اینرو شیطان وقت نماز معاویه را بیدار میکرد تا به نماز جماعت برود و به آن همه ثواب اندوهناک شدن برای جاماندن از نماز نرسد !
مولانارفتن امام حسین(ع) به کربلا را کورکورانه دانسته است! عزاداران امام را غفلت زده دانسته است! مولانا به حدی با تقوا شد که رقص و…او همانند نماز ثواب داشت! اما مرحوم شیخ عباس قمی فقط عالم و عابد و زاهد بود و تا آخر عمر نماز شب خواند ! وحیی بر او نازل نشد مفاتیح او چون مثنوی مولانا همه صفات قرآن را نداشت! در مثنوی مولانا که قرآن فارسی سروش و مولاناست حرفهای رکیک وجود دارد ولی در مفاتیح حرفهای رکیک وجود ندارد.
نکته چهارم:
یادمان باشد بی مهری امثال جناب سروش به آموزه های دینی و کتابهای دعا سابقه دار است و جریانات روشنفکری با هر ذوق و سلیقهای در مواجهه خصمانه با شیخ عباس و کتاب مفاتیح الجنان بودهاند به طوری که کسروی روزی را برای سوزاندن مفاتیح تعیین کرد. البته اگر کسی به مثنوی انتقاد کند جواب بسیار تندی دریافت می کند چون مولانا مثنوی را قران فارسی می داند ودر جواب منتقدها گفته اند:
خربطی نگاه از خرخانه یی/ سر برون آورد چون طعانه یی
کاین سخن پست است یعنی مثنوی/ قصۀ پیغمبر است و پیروی
ای سگ طاعن! تو عو عو می کنی/ قصۀ قرآن برون شو می کنی
جمله می گفتند کین مجنون مست/ از قضاء الله دیوانه شده است.
هست قرآن مر تو را همچون عصا/ کفر ها را بر درد چون اژدها.
و جای دیگر از زبان قرآن با منکران سخن می گوید که:
مر مرا افسانه می پنداشتید! / تخم طعن و کافری می کاشتید!
خود بدیدید، ای خسان طعنه زن/ که شما بودید افسانه نه من!
نور خورشیدم فتاده بر شما/ لیک از خورشید ناگشته جدا.
نکته پنجم :
با اینکه در مثنوی اشعاری سروده شده است که نمیتوان برای درست بودن محتوای آنها سندی یافت ولی نویسنده مفاتیح جدو جهد فراوانی کرده است که مستند بنویسد . مرحوم شیخ عباس در مقدمه کتاب مفاتیح نوشته اند: «بعضی از اخوان مؤمنین از این داعی درخواست نمودند که کتاب «مفتاح الجنان» را که متداول شده بین مردم مطالعه نمایم و آنچه از ادعیه آن کتاب که سند دارد ذکر نمایم و آنچه را که سندش به نظرم نرسیده ذکر ننمایم و اضافه کنم بر آن بعضی ادعیه و زیارات معتبره که در آن کتاب ذکر نشده و نامیدم آن را به مفاتیحالجنان.»
نکته ششم:
تناقض زیر درمثنویی را چگونه باید حل کنند؟ در مورد قصه و قضیه سجده نکردن شیطان بر حضرت آدم آنرا جبری میداند.
و ابن ملجم را در به شهادت رساندن امام علی(ع) آلت دست خداوند و سزاوار شفاعت می داند.
ولی در جایی دیگر چنان مردود بودن جبر را بدیهی میداند که شتر نیز جبر را رد میکند!
خشم در تو شد بیان اختیار/ تا نگویى جبریانه اعتذار
گر شتربان اشترى را مى زند / آن شتر قصد زننده مى کند
خشم اشتر نیست با آن چوب او /پس ز مختارى شتر برُدست بو
همچنین سگ گر بر او سنگى زنى/ بر تو آرد حمله گردد منثنى
سنگ را گر گیرد از خشم توست/ که تو دورى و ندارد بر تو دست
عقل حیوانى چو دانست اختیار/ این مگو اى عقل انسان شرمدار
نظر بزرگان در مورد کلیت مثنوی
درباره کلیت کتاب مثنوی نظرات مختلف و گاه متضادی در میان اهالی اندیشه و عرفان وجود دارد. گاه اثر او را نمونه کاملی از جبر میانگارند و گاه مثنوی را کتابی عمیق در بیان راههای رسیدن به معرفت الهی دانسته اند.امام خمینی(ره) درباره مثنوی فرمودهاند: «کثیرى از ناس شعر مثنوى را جبر میدانند و حال آنکه مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معناى جبر را نمیدانند. و چنانکه مرحوم حاجى (حکیم ملا هادی سبزواری) نیز در شرح خود بر مثنوى نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوى را برساند؛ زیرا حکیمى قول عارفى را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانى داشته باشد و بلاتشبیه مثل این است که ملحدى، مرام نبى مرسلى را شرح کرده باشد. بیان مرام شخصى قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد، براى شرح قول عارف رومى، مردى صوفى که یک نحوه کشف ذوقى داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمى که از روى ذوق عرفانى برخاسته باشد مانند نسیمى که از سطح آبى برمیخیزد، به شرح آن بپردازد.»
رهبر معظم انقلاب در شهریور سال 87 با اشاره به کتاب سترگ «مثنوی معنوی» میفرمایند: «… خودش میگوید: و هو اصول اصول اصول الدین. واقعاً اعتقاد من هم همین است. یک وقتى مرحوم آقاى مطهرى از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوى چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوى همین است که خودش گفته: و هو اصول … . ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیدهام همین است. البته در مورد حافظ یک مقدار با هم اختلاف عقیده داشتیم.
علامه طباطبائی در کتابالرسائل فرموده اند: «مولانا؛ عارف رازدان و خدابینی است که غواص اقیانوس معانی و معارف و قدوه اصحاب معرفت است». آیتالله مطهری در کتاب آشنایی با قرآن جلد دوم فرموده اند : «مولوی حرفی غیر از قرآن ندارد. هرچه میگوید تفسیرهای قرآن است منتها از دید رفانی» آیتالله جوادی آملی هم در درس میفرمودند: «آنچه جناب جلالالدین رومی در گفتههایش گفته بنابر عرفان و مبتنی بر مرحله برتری از تعقل دینی است.»
آیت الله خوئی فرمودهاند: «از احمد غزالی و محی الدین و عبدالرزاق کاشانی و عبدالله شبستری نقل کرده که اینها معتقدند که: شیطان سلطان العارفین است و اخلاص و توحیدی که داشت باعث شد که برای غیر خدا سجده نکند.
مرحوم آیه الله سید عز الدین زنجانی شاگرد برجسته علامه طباطبایی می نویسند:ین فخر رازی و آن ابن عربی، غزالی و هم چنین مولوی و امثال او، به قدری گمراهند که ضلالتشان از عمیق ترین ضلالت هاست. اینها هم در علم و هم در ریاضت تلاش کرده اند، گاهی هذیان های عجیبی می گویند و تعریف های فراوانی از دشمنان خدا، مانند طلحه، زبیر و معاویه می کنند.
آیت الله وحید خراسانی در نقد فلسفه و عرفان – اگر می شناختیم امام ششم (ع) کیست دنبال این و آن نمی رفتیم! اگر می شناختیم امام ششم (ع) کیست دنبال این و آن نمی رفتیم، قی کرده های فلاسفه یونان را نشخوار نمی کردیم ، زباله های عرفان اکسلوفان را هضم نمی کردیم ، خواه نا خواه واماندیم و بی چاره شدیم و از این اقیانوس معرفت محروم شدیم .عرفان پیش من است ، همه ی مولوی را می خواهید پیش من است ، هرجا را می خواهید برایت میگویم ، فلسفه را بخواهید از اول اسفار تا آخر از هرجا بگی ، از اول مفهوم وجود تا آخر مباحث طبیعیات برایت می گویم ، اما همه اش کشک است .هرچه هست در قرآن و روایات است و زمانی که خبراین کلام حضرت آیت الله وحید به آیت الله صافی گلپایگانی می رسد او به مزاح می فرمایند به کشک توهین شده است .