بازار خونین بازار بزرگ گل شادمان نوشته دکترمازیارمیر
هیاهوی همیشگی بازار گل شادمان، صبح زود هم به گوش میرسید. عطر گلهای داوودی، رز، و مریم، با بوی خاک نمناک گلدانها در هم آمیخته بود.
اما امروز، قرار بود عطر خون، جایگزین بوی گلهای معطر شود. مهندس ذکریایی در ابتدای بازار نشسته بود و به برگه های قراردادها نگاه میکرد.
چند مرد با هیکلهای ورزیده و لباسهای تیره رنگ و هر کدام با دو چاقوی بزرگ ، در دست وارد بازار شدند. آنان چاقوهایی را در دست میچرخاند و به
سمت بازار و مهندس ذکریایی حمله ور شدند…..
مردان با لهجه غلیظی گفتند: یا پول رو میدی، یا خون میبینی.
مهندس ذکریایی میدانست که با اراذل و اوباش و مشتی اخاذ حرفه ای طرف هستند. او هرگز فکرش را هم نمیکرد که قلب تهران و در بازار بزرگ گل
شادمان، به صحنهای برای این خشونت تبدیل شود. سعی کرد با آنها مذاکره کند: “من به شما پول میدهم. فقط خواهش میکنم آسیب نزنید. بازار را
تخریب نکنید زن و بچه مردم را نترسانید
اما مردان خندید. “ما فقط پول نمی خوایم. میخوایم همه بفهمن کی اینجا است.
یکی از مردها به سمت مردم حمله کرد. دومی، به تخریب اموال کسبه و همه چیز پرداختند و دو نفر هم با گروگان گرفتن مهندس ذکریایی سعی داشتند
ایشان را بربایند.
علیرضا ذکریایی با لحنی آرام و محکم،به آنها می گفت که این بازار، ثمره سالها تلاش و زحمت او و دیگر فروشندگان گل و گیاه است. او با صبر و
حوصله، به آنها توضیح داد که قانون از او و کسب وکارش حمایت میکند. از طرف دیگر، معتمدان و مشتریان وفادار بازار، به حمایت از او برخاستند. آنها با
دیدن مهندس ذکریایی و احترام و صداقت او، خود را موظف به دفاع از او در مقابل آدم ربایان دانستند.
یکی با چاقو به میز کوبید و با خشونت گفت: “حرف نزن. فقط ساکت باش و گوش کن و یکی دیگر از آنان با فحاشی همه را مبهوت نموده بود….
مهندس ذکریایی را به زور و در روز روشن داشتند می دزدیدند اری. بازار شادمان، دیگر آن جای امن و آرام نبود و خون برادر اقای محمد رضا ذکریای همه
زمین را گرفته بود و کسبه بازار به طور مخفیانه، با پلیس تماس گرفتند و خبر داند. پلیس هم به سرعت وارد عمل شد. نیروهای ویژه، بازار را محاصره
کردند .
مهندس ذکریایی، با کمک پلیس و کسبه ، از بند آدم ربایان رها شد. اگر ماموران پلیس به موقع حضور نمیافتند معلوم نبود سر مهندس چه می اومد. در
این رویارویی ده ها نفر منجمله ماموران پلیس و کسیه هم هدف ضربات چاقو آدم رباتها قرار گرفتند
آری بازارگل شادمان، بار دیگر آرام شد، اما زخم این حادثه، برای همیشه در دل مردم و کسبه بازار باقی ماند.در این حادثه محمدرضا ذکریایی علیرضا
ذکریایی و مهیار سالاری و ده ها نفر فرد بی گناه دیگر در روز روشن و در قلب تهران آسیب شدید دیدند.
این رویداد، یک یادآوری بود. یادآوری از اینکه، گاهی در دل شلوغترین مکانها، چه اتفاقات شومی ممکن است رخ دهد و اینکه شهامت و ایثار مردم و
کسبه و پلیس فداکار میتواند زندگیها را نجات دهد. بازار گل شادمان، دیگر فقط یک بازار نبود، بلکه نمادی از مبارزه با پلیدی و پیروزی نور بر تاریکی
بود.