چکیده کامل کتاب انسان دویست و پنجاه ساله
بعنوان مدرس کتاب انسان ۲۵۰ساله فکر می کنم مطالعه این کتاب برای تمامی مدیران و کارکنان ب
- سال نشر: ۱۳۹۶
- تعداد صفحات: ۴۱۶
- ناشر: صهبا
- قطع: رقعی
- نویسنده: .
درباره محصول
بیانات رهبر انقلاب درباره زندگی سیاسی – مبارزاتی ائمه معصومین(ع)
این کتاب شامل ۱۷ فصل است که نحوه چینش عناوین فصل ها به ترتیب تاریخی زندگی ائمه(ع)، از دوران پیامبر اعظم (ص) تا دوره امام جواد (ع)، امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) است که بیانات مقام معظم رهبری درباره این سه امام(ع) در یک فصل ارایه شده است. محتوای کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» به دنبال انتقال مفهومی متعالی از مسیر و مقصد زندگی مجاهدانه ائمه (ع) است و از این رو، این کتاب بیش از آن که یک کتاب تاریخی صرف باشد، یک فراتحلیل تاریخی است که به جای شرح و تفصیل وقایع زندگی ائمه (ع) نگاهی کل گرایانه به زندگی هر یک معصومین (ع) را با توجه به بستر تاریخی دوره مربوط و در راستای مقصود واحدی که همه این بزرگواران دنبال می کردند، ارایه می دهد
عنوان کتاب عینا برگرفته از کلام مقام معظم رهبری است و بیانگر نوع نگاه ایشان به زندگی سیاسی مبارزاتی ائمه است و علت این نامگذاری بردر مقدمه کتاب به تفصیل از بیانات ایشان تشریح شده است
۱) حدیث داریم و اگر انسان گناهکار، توبه کند خدا آنقدر خوشحال می شه که صاحبی، حیوان گم شده اش را پیدا می کند.
۲) هر کس اطاعت خدا کند بهشت برای اوست.
۳) رزق از ما هست و به حلال رزق می دهند اللهم الرزقنی رزقاً حلالاً طیباً واسعاً
۴) قضا و قدر از من بعضی چیزها را می دونی که تو نمی دونی
۵) بلا از من است صبر از شماست. صبر و ظفر هر دو از دوستان قدیم است.
۶) اجابت از من است
از خداوند رزق بخواهید
* غم روزی نخورید.
* الهی شکر کنید.
* نعمت خدا را بجا مصرف کنید مثلاً چشم را به جا مصرف کنید مثلاً به نامحرم نگاه نکنید.
«اصلاً به کالر خدا ایراد نگیرید»
«اوفوا بعهدی»
«به عهد خود وفا کنید تا من نیز به عهد خود وفا کنم»
تعریف علم الاصول
عرف علم الاصول بانه «العلم بالقواعد الممهده لاستنباط الحکم الشرعی و قد لو حظ علی هذا التعریف:
اولاً: بانه یسمل القواعد الفقهیه، کقاعده ان (ما یضمن بصحیحه الحکم بخامس).
و ثانیاً: بانه لایسمل الاصول اللیله: لانها محر و اولیه عملیه و لیست ادله محرز فلا یثبت بها الحکم الشرعی، و انما تجدد بها الوظیفه العملیه.
و ثالثاً: بانه یعم المسائل اللغویه، کظهور کلمه «الصعید» مثلاً ادخلوها فی استعبا الحکم.
تقدیم به
مادر اهل البیت (علیهم السلام)
حضرت زهرا (سلام الله علیها)
«انسان ۲۵۰ ساله»
بیانات مقام معظم رهبری درباره ی زندگی سیاسی- مبارزاتی ائمه معصومین (علیهم السلام)
خلاصه و گزیده ای
(دیباچه ای مفید از انسانی ۲۵۰ ساله)
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه ۱
فصل اول: پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله وسلم) ۲
فصل دوم: امامت ۱۸
فصل سوم: امیرالمومنین (علیه السلام) ۲۳
فصل چهارم: حضرت فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) ۲۸
فصل پنجم: امام حسن (علیه السلام) ۳۲
فصل ششم: امام حسین (علیه السلام) ۳۶
فصل هفتم: حرکت زینب کبری (سلام الله علیها) و سفیران کربلا ۴۲
فصل هشتم: شرایط اجتماعی و سیاسی پس از حادثه کربلا ۴۶
فصل نهم: امام سجاد (علیه السلام) ۴۸
فصل دهم: امام محمدباقر (علیه السلام) ۵۶
فصل یازدهم: اواخر حکومت بنی امیه و امامت امام صادق (علیه السلام) ۵۹
فصل دوازدهم: امام صادق (علیه السلام) ۶۲
فصل سیزدهم: تشکیلات پنهان ۶۷
فصل چهاردهم: امام موسی کاظم (علیه السلام) ۷۱
فصل پانزدهم: امام رضا (علیه السلام) ۷۷
فصل شانزدهم: امام سجاد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) و امام حسن عسکری (علیه السلام) ۸۳
فصل هفدهم: غایت حرکت انسان ۲۵۰ ساله ۸۷
یک تلنگر- یک اشاره
مقام
|
نام
|
مدت امامت و نبوت
|
خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله وسلم)
|
محمد بن عبدالله
|
۲۳ سال
|
مقام
|
نام
|
مدت امامت
|
امام اول
|
حضرت علی (علیه السلام)
|
۳۰ سال
|
امام دوم
|
حضرت حسن (علیه السلام)
|
۱۰ سال
|
امام سوم
|
حضرت حسین (علیه السلام)
|
۱۱ سال
|
امام چهارم
|
حضرت سجاد (علیه السلام)
|
۳۵ سال
|
امام پنجم
|
حضرت محمد باقر(علیه السلام)
|
۱۹ سال
|
امام ششم
|
حضرت جعفر صادق (علیه السلام)
|
۳۴ سال
|
امام هفتم
|
حضرت موسی کاظم (علیه السلام)
|
۳۵ سال
|
امام هشتم
|
حضرت رضا (علیه السلام)
|
۲۰ سال
|
امام نهم
|
حضرت محمد تقی (علیه السلام)
|
۱۷ سال
|
امام دهم
|
حضرت علی نقی (علیه السلام)
|
۳۳ سال
|
امام یازدهم
|
حضرت حسن عسکری (علیه السلام)
|
۶ سال
|
امام دوازدهم
|
حضرت ولی هر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
|
بسیار طولانی
|
! مجموع مدت امامت= ۲۵۰ سال
مقدمه:
غربت ائمه (علیهم السلام) فقط به زمان خودشان محدود نشد بلکه امروزه در زمان ما هم دیده می شود و آن عدم توجه به ابعاد مهم و اصلی زندگی این بزرگواران است. که آنها آمدند اهدافی داشتند و حال در بین ما نیست ما مردم باید آن اهداف را زنده نگه داریم.
زندگی ائمه (علیهم السلام) درس اند، اسوه اند نه خاطر و یادگیری. و این بدون توجه به روش و منش و مبارزات سیاسی آنان امکان ندارد.
فصل اول
پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)
فصل اول: پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)
کار مهم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، دعوت به حق و حقیقت و جهاد در راه این دعوت بود. سخن حق خود را فرمود، تکرار کرد، تبیین کرد، روشن کرد. سختی ها و رنج ها و اهانت ها را با جان خرید، ناتو.انست جمع کثیری را مسلمان کند.
بعثت خاتم، آغاز بیداری؛
ایشان فرمودند: «بعثت لا تمم مکارم الاخلاق» بعثت با یک هدف در عالم پدید آمد که مکرمت های اخلاقی و فضیلت های روحی بشر عمومیت پیدا کند و به کمال برسد. و تا کمی خود دارای بهترین ها اخلاق نباشد، نمی تواند کسی را هدایت کند و آن فضیلت فقط در پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیدا شد و می شود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در جوانی مشغول به تجارت شدند. در راه خدا خرج کردند کوه حرا رفتن ایشان – نگرش عظیم ایشان به هستی و کیهان باعث شد ریشه های اخلاق و سیرت نیکو در ایشان جوانه زند . و در چهل سالگی درایشان نورانی ترین دل ها شد . و در این موقع بود که خدای متعال ، کلام و نور خود را بر دل ایشان فرود آورد .
در اوضاع نابسامان آن زمان ، که بی عدالتی همه جا را فرا گرفته چون نه فقط در مکه و جزیره العرب بلکه در برترین تمدن های ، چون ام÷راتوری ایران و روم نیز رسوخ کرده بود .
اولین سلول های ÷یکرهای امت اسلامی در همان روزهای دشوار مکه با دست توانای پیامبر ( صلًی الله علیه و آله و سلم ) نباشد ایشان بود که توانست ، تعصب ها – غیرت ورزی های غلط و قساوت ها و ظلم ها و افکار زنده و نهال سبز زندگی را بکارد .
شالوده ریزی نظام اسلامی
امت سازی ، سیاسی است ، تربیتی است ، پیامبر ( صلی الله علیه و سلم ) حکمت به آنها می آموزد و علم دانش را به کل جهان فراگیر می کند
بنای جامعه اسلامی ، تشکیل حکومت اسلامی برای مسلمان شدن بود . ایشان طوری کردند که هم به عبارت قرآن ایمان بیاورند و هم نیاز به سیاست قرآن داریم . و حکومت اسلامی شکیل شد برای استقرار عدالت اجتماعی در جهان و همه پیامبران برای همین منظور آمدند . ایشان ۱۳ سال در مکه و ۱۰ سال در مدینه هدفمند زندگی کردند . هدف این بود که پیام آزادی و بیداری و خوشبختی انسان به همه ی دل ها برسد . پیامبر خدا حضرت محمد مصطفی ( صلی الله علیه و آله و سلم ) که آمدند ، از لحظه ی ورود ، انسان سازی را شروع کردند و روز به روز مدیران لایق ، انسان های بزرگ ، شجاع ، با گذشت ، با ایمان قوی و با معرفت به عنوان ستون های مستحکم این بنای شامخ و رفیع، وارد مدینه شدند پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مجرد اینکه وارد مدینه شد، کار را شروع کرد. از جمله شگفتی های زندگی آن حضرت این است که در طول این ده سال، یک لحظه راه در نداد. دیده نشد که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از فشاندن نور معنویت و هدایت و تعلیم و تربیت لحظه ای باز بماند. بیداری او، خواب او، مسجد او، خانه او، میدان جنگ او، در کوچه و بازار رفتن ایشان معاشرت خانوادگی ایشان و وجود ایشان، هر جا که بود- درس بود. عجب برکتی در چنین عمری وجود دارد! کمی که همه ی تاریخ را مسحر فکر خود کرد و روی آن اثر گذاشت که من بارها گفته ام، بسیاری از مفاهیمی که قرن های بعد برای بشریت تقدس پیدا کرد؛ مثل مفهوم مساوات، برادری، عدالت و مردم سالاری، همه و همه تحت تاثیر ایشان بود.
روزی که شتر ایشان در کنار خانه فقیرترین مردم عرب مدینه نشست (مشخص شد) مساوات خواهی و تعامل اجتماعی ایشان برای کل جهان مشخص شد. ایجاد وحدت بین ۳ قبیله یهودی، قبیله ی بنی قینفاف- قبیله ی بنی النفیر و بین قریطه ایجاد کردند تا زمینه برای وحدت کل مسلمین جهان شد. مکه که مرکزیت قرار داشت باید آن را سامان دهد و گروه اشراف متکبر و قدرتمند را بر آنان حکومت مکی کرد که پیغمبر مهربان و با عطوفت ما سامان دهنده ی امور شد. امروز به آن حدی رسیده ایم که بتوانی فکرمان و راه مان را به جوامع مستضعف محروم و به میان دنیاهای ظلمت و تاریکی رسوخ بدهیم، این استخر آن قدر در خود آب دارد که بتواند جریان پیدا کند و به این نهال ها و درخت ها و سرزمین های خشک و تفتبده برسد. اگر قرار است که اسلام به پیروزی واقعی برسد و اگر اقرار است که گردونه ی با ابهت اسلام به سوی مناطق روانه بشود باید از جالیی شروع شود خدا به ایشان یاد می دهد، خدا برای ایشان پیش می آورد، خدا او را برای مصادره ی اموال قریش بیرون آورده است و به یک جنگ ناخواسته می کشاند تا در آن جنگ ناخواسته، با کمبود تجهیزات اما با ایمان قاطع، یک روز، دشمن را عقب بزند و راه برای جریان و پیشرفت و نفوذ باز کند، به دشمن بفهماند که آری، اسلام هست، باید او را جدی فرض کنید. «لیحق الحق و یبطل الباطل. شما را ای مسلمانان به طوری ناخواسته در مقابل انبوه لشکر جرار و بی شمار دشمن قرار دادیم تا ضرب شصتتان را به آنها بچشانید تا قدرت الهی را به رخ آنها بکشید و این چنین شد که در جنگ بدر ظفر یافتند. و خدای متعال مسلمان را به عبرت و تامل دعوت می کند. و باید ۳ خصلت را همیشه محور قرار دهید: ۱٫ وحدت کلمه ۲- محکم بایستید. ۳٫ و از فرمان رهبرتان اطاعت کنید. و در همه ی جنگ ها پیشامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همیشه میدان دار و با صلابت ایستاده بودند. اما مهمترین و خطرناک ترین دشمن، که در درون هر یک از افراد مسلمان و مومن وجود دارد و اگر بر روی آن کار نکنیم بر ما مسلط می شود. و این دشمن در درون ماست؛ تمکایلات نفسانی، خودخواهی ها، میل به انحراف، میل به گمراهی و لغزش هایی که زمینه ی آن را خود انسان فراهم می کند. منتها مبارزه با این دشمن، به وسیله ی شمشیر نیست، به وسیله ی تربیت و تزکیه و تعلیم و هشدار دادن است. و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی سربازان از جنگ بر می گشتند می فرمودند: جهاد اصغر را تمام کردید و از آن برگشتید ولی جهاد بزرگتر را آغاز کنید که از جهاد اصغر سخت تر است. بله! جهاد با نفس خودمان.
دذر آیه ۱۲۵ سوره مباره توبه خدای متعال این چنین می فرمایند: «الذین فی قلوبهم مرض» گاهی مومن است، اما در دلش مرض هست. این مرض یعنی چه، یعنی ضعف های اخلاقی پ، شخصیتی، هوس رانی و میل به خودخواهی های گوناگون، اگر جلویش را نگیری و با آن مبارزه نکنی، ایمان را از تو خواهد گرفت و تو را از درون پوک خواهد کرد. وقتی ایمان را از تو گرفت، دل تو بی ایمان و ظاهر تو با ایمان است؛ آن وقت اسم چنین کسی منافق است.
پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در رفتار خود و مدبرانه عمل کرد و سرعت عمل داشت. ایشان معصوم بودند و پاکیزه بودند. این خودش مهم ترین عامل در اثرگذاری است. و اثر گذاری با عمل، به مراتب فراگیرتر و عمیق تر از اثرگذاری با زبان است. هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ نظامی آگاه ترین مردم بود و با مومنین و مردم خود همیشه صریح و شفاف حرف می زدند اگر ما کارهای امروزمان را با آنچه که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم انجام داد مقایسه کنیم، آنگاه می فهمیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه کرده است. اداره ی حکومت و ایجاد آن جامعه و ایجاد آن الگو، یکی از معجزات پیشغمر (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
تثبیت نظام اسلامی:
حادثه ی غدیر خم: یک حادثه بسیار مهم و تعیین کننده ی تاریخ اسلام است که این اعلام هم امر الهی است و هم از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و ارزش تقوا را به عنوان برترین ارزش اسلامی باز تکرار کردند و تصریح کردند که هیچ کس بر هیچ کس دیگر جز به برکت تقوا و پرهیزگاری ترجیحی ندارد. و همه ی مسلمین موظفند به زمامداران اسلامی نظرات خیرخواهانه ی خودشان را بیان کنند و اعلان کنند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث ثقلین اصول کافی، ج ۱، ص ۴۱۰ می فرمایند: من وقتی از میان شما رفتم، دو چیز گران بها در میان شما می گذارم (کتاب الله و عترتی) قرآن را و عترتم را. و بعد دو انگشت سبابه را کنار هم قرار دادند و فرمودند: آن دو مثل این دو هستند، که دو انگشت سبابه هیچ تفاوتی با همدیگر ندارند.
و آن بعدی که مورد نظر من است- بعد بین المللی اسلامی وب ین الفرق اسلامی که مخصوص شیعه نیست- این است که اگر فرض کنیم که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این اعلان، که حتماً این اعلام انجام گرفته و این جمله از زبان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صادر شده، اگر فرض کنیم نمی خواست رسول خدا حکومت بلافصل امیرالمومنین (علیه السلام) را بیان کند، حداقل این بود که می خواست سوالات و پیوند و رابطه ی عمیق مسلمین با امرالمومنین (علیه السلام) و با عترت خود را در این بیان استقرار فرمود که در حدیث ثقلین در سخنرانی بنی و غدیر خم آن را تصریح کردند.
و در واقعه ی غدیر قصد دارند یک نمونه کامل از انسان طراز اسلام، از انسان مقبول و مورد پذدیرش اسلام را ارائه بدهند بر مردم و به همه ی نسل های آینده و آن شخصیتی که همه ی مسلمان ها او را به عنوان جانشین پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبول دارند باید برای همه ی مسلمان ها به عنوان یک الگو یک مسطوره ی کامل از انسان اسلامی، جاودانه بماند. و پیوند میان او و میان مسلمانان باید تا ابد به عنوان یک رابطه ی فکریف رابطه ی اعتقادی، رابطه ی عاطفی، رابطه ی عملی باقی بماند.
امیر المومنین (علیه السلام) با این دیدگاه دیگر فقط متعلق به شیعیان نیست متعلق به همه ی مسلمان هاست. و مخصوص امیرالمومنین (علیه السلام) هم نیست، بلکه عترت و خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) شیعه که اولاد امیرالمومنین (علیه اسلام) هستند آنها هم، چون که مشمول عترت هستند، آنها هم همواره به عنوان نمونه ی کامل انسان اسلامی در دیدگاه مسلمان ها باید باقی بمانند، این یک نکته است.
امروز همه ی مسلمان ها احتیاج دارند که از معارف اسلامی که از طریق اهل بیت (علیهم السلام) پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می رسد استفاده کنند، فرق نمی کند که معتقد باشند به امامت امیرالمومنین (علیه السلام) و امامت اولاد او یا معتمد نباشند. البته شیعه عقیده ی حق و متضاد قطعی از این حدیث را خلافت بلافصل می داند و به او معتقد و پایبند است. آنهایی که به این عقیده پای بند نیستند. یعنی برادران اهل سنت. ارتباط و پیوند فکری و عقلانی و اعتقادی و عاطفی خودشان را از خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و از امیر المومنین (علیه اسلام) باید قطع نکنند. لذا مسئله ی غدیر، بعد ایجاد پیوند میان علی ابن ابی طالب (علیه اسلام) و عترت (علیه اسلام) پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با آحاد مسلمان هاست، حال همه ی مسلمان هاست.
مسئله ی غدیر یک مسئله ی تاریخی صرف نیست: نشانه ای از جامعیت اسلام است.
برای پاک کردن رسوبات جاهلی از اعمال این جامعه و مستقیم نگه داشتن خطه هدایت اسلامی بعد از ده سال زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، یک تدبیری لازم اگر این تدبیر انجام نمی شد، کار ناتمام بود. اینکه در آیه ی ۳ سوره ی مبارکه ی مانده می فرمایند «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی: تصریح به همین معناست که این نعمت. نعمت اسلام، نعمت هدایت، نعمت نشان دادن صراط مستقیم به جامعه ی بشریت- آن وقتی تمام و کامل می شد که نقشه ی راه، برای بعد از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم معین باشد. این هدایت الهی بود، دستور الهی بود، نصب الهی بود؛ یعنی نشان دهنده ی جامعیت اسلام و نگاه به آینده و آن چیزی که در هدایت و زعامت و ریاست امت اسلامی شرط است.
همان چیزی که شخصیت امیرالمومنین (علیه السلام)، مظهر آنهاست، یعنی تقوا، تدین، پایبندی مطلق به دین، ملاحظه ی غیر خدا و نیز راه حق را نکردن، بی پروا در راه خدا حرکت کردن، برخورداری از علم، برخورداری از عقل و تدبیر، بر خورداری از قدرت عزم و اراده، این یک عمل واقعی و در عین حال نمادین است. و غدیرف این چنین حقیقی است که زمامت و رهبری اسلامی در طول زمان ها را مشخص کند و در این حال نماد همه ی خوبیها در علی بن ابی طالب امیر مومنان، امیر بیان نمود و تجلی می کند.
فصل دوم
امامت
واژه ی امامت، که در اصل به معنای مطلق پیشوای است. در فرهنگ اسلامی بیشتر بر مصداق خاصی از آن اطلاق می گردد و ان، پیشوایی و رهبری در شئون اجتماعی است: چه فکری و چه سیاسی، در هر جا که از قرآن که مشتقات واژه امامت- مانند امام و ائمه- به کار رفته، ناظر به همین معنای خاص، یعنی پیشوایی امت است. چه پیشوایی فکری یا پیشوای فکریف پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر انشعاب فکری و سیاسی مسلمانان که به چند فرقه شدن پیروان اسلام انجامید و سر و نکته ی اسلامی اختلاف در مسئله رهبری سیاسی است و واژه امامت و امام بود که باعث اختلاف و درگیری هایی شد. هنگامی که شیعه کسی را به عنوان امام می شناخت، نه تنها اداره ی امور اجتماعی، که راهنمایی و ارشد فکری و آموزش دینی و تصفیه و تزکیه ی اخلاقی را نیز از او انتظار می برد؛ و اگر این وظایف از او ساخته نمی بود، او را به عنوان «امام به حق» نمی شناخت و به حسن اداره سیاسی و قدرت نمایی نظامی و سلحشوری و کشورگشایی- که در نظر دیگران، معیارهای بسنده ای به شمار می آمد- قناعت نمی ورزید.
این نکته گفتنی است که امیختگی ۳ مفهوم «رهبری سیاسی»، «آموزش دینی» و «تهذیب روحی» در خلافت و حکومت اسلامی- که امامت و حکومتا اسلام را درایا سه جنبه و سه بعد قرار داده است: پس پیشوای امت نیز به معنای پیشوایی در این ۳ جهت است و شیعه به دلیل همین گستردگی معنای امامت است که عقیده دارد امام باید از طرف خدا تعیین شود.
نتیجه آنکه برخلاف نظر سطحی نگر کسانی که «امامت» را چیزی در قبال «خلافت» و «حکومت» پنداشته و آن را صرفاً یک منتخب الهی، معنوی و روحی و فکری شمرده اند، امام در فرهنگ تشیع «رهبر امت» است؛ هم در امور دنیایی و نظم و فسق زندگی مردم و ادارهی سیاسی و اجتماعی جامعه (رئیس دولت) و هم در تعلیم و ارشاد معنوی و روحی و گره گشایی از مشکلات فکری و تبیین و ایدئولوژی اسلام (ایدئولوگ).
درصدها مدرک قرآنی و حدیثی «امامت» را به طور روشن بیان و مشخص می کند:
در رواتی از اصول کافی جلد یک صفحه ی ۱۹۶ از امام صادق (علیه اسلام) صراحتاً گفته می شود: همه ی
«جری له من افقبل ماجری لمحمد … و لقد حلمت علی مثله حموله … و کذلک یجری الائمه الهدی واحداٍ بعد واحد» همه ی امتیازات و نیز همه ی تعهدات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را علی (علیه السلام) و نیز امامان دیگر دارا می باشند.
در روایات دیگری از امام صادق (علیه السلام) وجوب فرمانبرداری از «اوصیاء» یادآوری شده و سپس توضیح داده شده است که اوصیاء همان کسانی هستند که قرآن از آنان با تعبیر «اولی الامر» (در سوره ی مبارکه ی مائده/ آیه ۵۹) یاد می کند.
و این نکته را تصریح کنم و باید این را بدانیم که مبارزه در هر زمانی به شکل خاصی است، گاهی مبارزه با کار فرهنگی،؛ علمی، سیاسیف تشکیل و تحزب و ایجاد سازماندهی و گاهی با کارهای خونین، فعالیت های جنگی و نبرد آشکار است و هر زمان مبارزه به نحوی است.
چهار دوره ی جریان امامت:
جریان امامت، از نخستین روز پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) – ماه صفرسال یازدهم هجری- پدید آمد و تا سال وفات امام حسن عسکری (علیه اسلام) – ماه ربیع الاول سال دویست و شصت هجری- در میان جامعه ی مسلمانان ادامه یافت.
چهار دوره ی امامان (علیه السلام) در این زمان، آن هم به طور تقریبی.
دوره ی اول: دوره ی سکوت یا همکاری امام با این قدرت هاست.
جامعه ی نوپا و جدید الولاده ی اسلامی با وجود دشمنان قدرتمند و ضربت خورده ی خارجی و با وجود عناصر تازه مسلمان و درست جا نیفتاده، به هیچ وجه تاب دو دستگی و اختلاف صفوف را ندارد. کمترین رخنه ای در پیکر استوار این جامعه می تواند همچون تهدیدی نسبت به اصل و اساسی آن باشد. از طرفی زاویه ی انحراف دلسوزرتین معتمدترین انسان نسبت به مکتب و جامعه ی اسلامی است- قابل تحمل نباشد و شاید به همین جهات، که از پیش در آینه ی بینش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) منعکس بود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به این شاگرد برگزیده ی خود فرمان داده بود که در برابر چنین حوادثی صبر و تحمل پیشه سازد.
این دوره سراسر بیست و پنج سال میانه ی رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) – سال یازده هجری- و آغاز خلافت امیرالمومنین (علیه دالسلام)- سال سی و پنج- را در بر می گیرد.
زندگی بیست و پنج ساله ی امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) در این دوره، حاکی از دخالت فعال و کمک و حمایتی است که از روی کمال دلسوزی است نسبت به اسلام و جامعه مسلمانان انجام می گرفته است. پاسخ ها و راهنمایی آن حضرت به خلفای زمان درباره ی مسائل سیاسی و نظامی و اجتماعی و غیره، در نهج البلاغه و دیگر کتب حدیث و تاریخ نقل شده و شاهد تردید ناپذیری است بر این شیوه در زندگی امام (علیه السلام) که در اسلام رخنه یا ویرانی ای پدید آید که خسارات آن عظیم تر است و موضوع خلافت نیز این بود که به پا خاستم و کمر بستم.
دوره ی دوم: به قدرت رسیدن امام (علیه السلام) است.
این دوره، همان چهار سال و نه ماه خلافت امیرالمومنین (علیه اسلام) و چند ماه خلافت حسن بن علی (علیه اسلام) است که به عنوان درخشنده ترین سال های حکومت اسلامی به شمار می آید.
این دوره از زندگی امامان (علیهم السلام)، نمونه ای بود برای حکومت و نظامن اجتماعی که در دو قرن بعد از آن همواره امامان شیعه بدان فراخوانده و در راه آن تلاش کرده اند و شیعه همچون خاطره ای گرامی از آن یاد می کرده و دریغ آن را می خورده و رژیم های زمان های بعد را در مقایسه با آن محکوم می ساخته است در عین حال درس و تجربه ی آموزنده ای بوده که می توانست وضع و حال یک حکومت انقلابی و صددرصد اسلامی را در یام جامعه و مردمی تربیت نیافته یا به انحراف کشانیده شده، نشان دهد و از آن روز روش هخای دراز مدت و همراه با تربیت های دشوار و روش های انسانی و عدالت خواه و سخت گیرانه ی حزبی را بر امامان بعدی (علیهخ داسلام) تحمیل کند.
دوره ی سوم: بیست سال میانه ی صلح امام حسن (علیه اسلام)- سال چهل و یک- و حادثه ی شهادت امام حسین (علیه اسلام)- محرم شصت و یک- است.
پس از ماجرای صلح، عملاً کار نیمه مخفی شیعه شروع شد و برنامه ای که هدفش تلاش برای باز گرداندن قدرت به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در فرصت مناسب بود، آغاز شد. بنابراین می توان دوره ی سوم را «دوره ی تلاش سازنده ی کوتاه مدت برای ایجاد حکومت و رژیم اسلامی» نام داد.
دوره ی چهارم: روزگار تعقیب و ادامه ی همین روش در برنامه ای دراز مدت است.
روزگار نزدیک به دو قرن، و با پیروزی ها و شکست هایی در مراحل گوناگون، و همراه با پیروزی قاطع در زمینه ی کار ایدئولوژیک، و آمیخته با صدها تاکتیک مناسب زمان، و مزین با هزاران جلوه از اخلاص و فداکاری و نمودارهای عظمت انسان طراز اسلام می گذرد.
مهمترین چیزی که در زندگی ائمه (علیهم السلام) به طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سیاسی» است از آغاز نیمه دوم قرن اول هجری، که خلافت اسلامی به طور آشکار با پیرایه های سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامی به حکومت جابرانه ی پادشاهی بدل گشت، ائمه (علیهم السلام) مبارزه ی سیاسی خود را به شیومه ای متناسب با اوضاع و شرایط شدت بخشیدند.
این مبارزه بزرگ ترین هدفش تشکیل نظام اسلامی و تاسیس حکومتی بر پایه ی امامت بود. بی شک تبیین و تفسیر دین با دیدگاه مخصوص اهل بیت ولی (علیهم السلام)، و رفع تحریف ها و کج فهمی ها از معارف اسلامی و احکام دینی نیز هدف مهمی برای جهاد اهل بیت (علیهم السلام) به حساب می آمد. اما طبق قراین حتمی، جهاد اهل بیت (علیهم السلام) به این هدف ها محدود نمی شد و بزرگ ترین هدف آن، چیزی جز «تشکیل حکومت علوی» و تاسیس نظام عادلانه ی اسلامی نبود، بیشترین دشواری های زندگی بار و پر از ایثار ائمه (علیهم السلام) و یاران آنان، به خاطر داشتن این هدف بود و ائمه (علیهم السلام) از دوران امام سجاد (علیه السلام) و بعد از حادثه ی عاشورا به زمینه سازی درازمدت برای این مقصود پرداختند.
در تمام دوران صد و چهل ساله ی میان حادثه ی عاشورا و ولایتعهدی امام هشتم جریان وابسته ی به امامان اهل بیت (علیهم السلام)- یعهنی شیعیان- همیشه بزرگ ترین و خطرناک ترین دشمن دستگاه های خلافت به حساب می آمد. در این مدت بارها زمینه های آماده ای پیش آمد و مبارزات تشیع، که باید آن را »نهضت علوی» نام داد، به پیروزهای بزرگی نزدیک گردید، اما هر بار موانعی بر سرراه پیروزی هایی پدید می آمد و غالباً بزرگ ترین ضربه از ناحیه ی تهاجم بر محور و مرکز اصلی این نهضت، یعنی شخص امام (علیه السلام) در هر زمان و به زندان افکندن یا به شهادت رساندن آن حضرت، وارد می گشت و هنگامی که نوبت به امام بعد می رسید، اختناق و فشار و سخت گیری به حدی بود که برای آماده کردن زمینه، به زمان طولانی دیگری نیاز بود.
ائمه (علیه السلام) در میان توفان سخت این حوادث، هوشمندانه و شجاعانه تشیع را همچون جریانی کوچک اما عمیق و تند و پایدار از لابه لای گذرگاه های دشوار و خطرناک گذراندند. و خلفای اموی و عباسی در هیچ زمان نتوانستند با نابود کردن اما (علیه السلام)، جریان امامت را نابود کنند. و این خنجر برنده همواره در پهلوی دستگاه خلافت، فرورفته ماند و به صورت تهدیدی همیشگی، آسایش را از آنان سلب کرد.
فصل سوم
امیرالمومنین (علیه السلام)
وجود امیرالمومنین (علیه الصلاه و السلام) از جهات متعددی در شرایط گوناگون، برای همه ی نسل های بشر، یک درس جاودانه و فراموش نشدنی است: امیر بیان (علیه السلام) می فرمایند: ای جلوه های دنیا، ای زیبایی های پرجاذبه، ای هوس هایی که قوی ترین انسان ها را به دام خود می کشید، بروید کس دیگر را غیر علی فریب بدهید. علی بالاتر و بزرگ تر و قوی تر از این حرف هاست.
آن وقتی که هیچ کس در میدان نمی ماند، او می ماند، آن وقتی که هیچ کس به میدان قدم نمی گذاشت، او می گذاشتپ، آن وقتی که سختی ها مثل کوه های گران، بر دوش مبارزان و مجاهدات فی سبیل الله سنگینی می کرد، قامت استوار او بود که به دیگران دلگرمی می بخشید. برای او، معنای زندگی همین بود که از امکانات خدا داد. از قون جسمی و روحی و ارادی و کلا از آنچه که در اختیار اوست. در راه اعلای کلمه ی حق استفاده کند و حق را زنده نماید. با قدرت اراده و بازو و جهاد علی، حق زنده شد. وضع زندگی امیرالمومنین (علیه السلام) در دوران حکومت، قیامتی است. اصلا علی (علیه السلام)، معنای حکومت را عوض کرد.
ایشان تجسم حکومت الهی، تجسم آیات قرآن در میان مسلمین، تجسم «اشداد علی الکفار رحماء بینهم»
[۱] (سوره مبارکه فتح/ آیه ی ۲۹) و تجسم عدل مطلق است.
آنچه در چشم و دل او ارزش داست. ایمان و تقوا و اخلاص و جهاد و انسانیت بود. بزرگ ترین خصوصیت ایشان تقواست. نهج البلاغه ی ایشان کتاب تقواست و زندگی او راه و رسم تقواست و نمایانگر ایشان آیه ی شریفه ی :
«ومن بشری نفسه ابیعاد مرضات الله»
[۲]
علی اختیارش این بود که در حضار «خود» گرفتار نبود. «من» برای او هیچ مطرح نبود، آنچه برای او مطرح بود وظیفه بود و هدف بود و جهاد فی سبیل الله بود و خدا بود.
خب مشخص است، یک پیامی از سوی یک انسان بزرگی مطرح شده که همه چیز این جامعه را می برد زیر سوال، عقایدشان را، آدابشان را، سنت هایشان را. خط طبیعی است که همه با او مخالفت می کنند.
در همین لحظه که همه معمولاً تلاش می کنند زودتر خودشان را برسانند، اگر بتوانند از مناصب اجتماعی چیزی را بگیرند، جایگاهی پیدا بکنند؛ در همین لحظه امیرالمومنین (علیه السلام) آماده شد تا در جای پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، در بستر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم) در شبی ظلمانی و تاریک بخوابد، تا پیغمبر از این خانه و از این شهر خارج بشود.
در تمام این دوران ها، امیرالمومنین (علیه السلام) به عنوان پیش قراول، به عنوان فدایی ترین کس و پیش مرگ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم) در تمام این مراحل و صحنه های خطرناک حضور داشته باشد:
دوران سکوت و همکاری؛
سخت ترین دوران های زندگی امیرالمومنین (علیه السلام)، در این سی سال بعد از رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم) شروع شد؛ در یک چنین شرایطی، امیرالمومنین (علیه السلام) بزرگ ترین امتحانات ایثار را داد. ایشان می فرمایند: تا وقتی که به مردم ظلم نمی شود «و لم نکن فیها جور الاعلی خاصه»
[۳] و فقط من مظلوم واقع شدم در جامعه، تا این جوری است، من هیچ کاری به کار کسی ندارم، هیچ مزاحمتی، هیچ اعتراضی نخواهم کرد.
و در همه ی قضایای مهم اجتماعی امیر بیان حضور داشتند و حضور خودش را در دوران بیسن و پنج ساله ی خلافت خلفای سه گانمه تعبیر می کند به «وزارت»
[۴].
دوران خلافت؛
آن جوری که خودم علم دارم و می دانم و تشخیص دادم و از اسلام دانستم، شما را حرکت خواهم داد و اداه خواهم کرد.
امیرالمومنین (علیه السلام) در ۳ اردوگاه با سه خط جداگانه ی ناکثین، قاسطین و سارقین جنگید. درباره حضرت علی (علیه السلام) گفته اند: علی را عدلش به خاک و خون غلتاند. لذا علی (علیه السلام)، واقعاً میزان الحق است.
امیرالمومنین (علیه السلام) می خواهد به دنیا نشان دهد که این اصول اسلامی در همه ی شرایط قابل پیاده شدن است. واقع قضیه هم همین است. اصول اسلامی شکل لباس امیرالمومنین (علیه السلام) نیست که اگر امیرالمومنین (علیه اسلام) لنگ می بست یا پیراهم می پوشید، امروز لازم باشد ما هم همان کار را بکنیم، اصول اسلامی عبارت است از عدالت، توحجید، انصاف با مردم، ارج نهادن به حقوق مردم، رسیدگی به حال ضعفا، ایستادگی در مقابل جبهه های ضد اسلام و دین، پافشاری بر مبانی حق و اسلام و دفاع از حق و حقیقت. اینها در همه ی زمان ها هم قابل پیاده شدن است.
اقتدار، مظلومیت و پیروزی در زندگی امیرالمومنین (علیه السلام)
دوران حکومت علوی، دوران یک حکومت مقتدرانه و در عین حال مظلومانه و پیروز بود. یعنی در زمان خود توانست دشمنان را به زانو درآورد.
سه جریان در مقابل حضرت صف آرایی کردند: قاسطین (ستمگران)، ناکثین (شکنندگان) و سارقین یعنی گریزان./ و بعد از شهادت مظلومانه اش، در طول تاریخ توانست مشعلی بر فراز تاریخ باشد. البته خون دل های امیرالمومنین (علیه السلام) در این مدت، جز پر محنت ترین حوادث و ماجراهای تاریخ است.
فصل چهارم
حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)
بشریت یک جا مرهون حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) است. و این گزاف نیست حقیقتی است و آنچه ما وظیفه داریم، این است که خود را شایسته ی اتساب به آن خاندان کنیم.
در حقیقت مجمع همه ی خیراتی است که روز به روز ا سر چشمه دین نبوی، بر همه ی بشریت و بر همه ی خلایق فرو می ریزد. خلیل ها سعی کردند آن را پوشیده بدارند و انکار کنند، اما نتوانستند؛ «والله متمم نوره و لوکره الکافرون»
[۵] و باید با عمل و نه محبت خالی، نورانی بشویم؛
در روایتی خواندن که درخشندگی و ایمان فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) باعث می شود تا چشمان کر و بیان ملا اعلی خیره شود: «زهر نورها لملائکه السما»
[۶] برای آنها می درخشید. می دانید چرا چون ایشان خوب از امتحان بیرون آمده است: «امتحنک الله الذی خلقک قبل ان یخلقک فوجدک لما امتحنک صابره»
[۷] قضیه این است.
اما در دوران طاقت فرسای شعب ابی طالب که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، همسر و پسر عمودی گرامیشان را از دست می دهند و مرهم دل پدر، دختر است تا جایی که به «ام ابیها» آن هم در سن شش یا هفت سالگی پیدا می کند، آدم تاریخ را که نگاه می کند، این گونه موارد را در گوشه کنارها هم باید پیدا کند. تا جایی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست او را می بوسد! بوسه بر دست حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) از طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را هرگز نباید حمل بر یک معنای عاطفی کرد. این خیلی غلط و خیلی حقیر است.
زنی که در بیت انقلاب متولد شد و تمام دوران کودکی را در آغوش پدر می گذراند که در حال یک مبارزه ی عظیم جهانی فراموش نشدنی بود. آن خنمی که در دوران کودکی، سختی های مبارزه ی دوران مکه را چشید، گرسنگی و سختی و رعب و انواع و اقسام شدت های دوران مبارزه ی مکه را لمس نمود و بعد هم که به مدینه هجرت کرد، همسر مردی شد که تمام زندگیش جهاد فی سبیل الله بود و در تمام قریب به یازده سال زندگی مشترک فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و امیرالمومنین (علیه السلام) هیچ سالی، بلکه هیچ نیم سالی نگذشت که این شوهر، کممر به جهاد فی سبیل الله نبسته و به میدان جنگ نرفته باشد و این زن بزرگ و فداکار، همسری شایسته ی یک کرد مجاهد و یک سرباز و سردار دائمی میدان جنگ را نکرده باشد.
و ایشان در محیط علم نیز یک دانشمند والاست و در زندگی، دریای پهناوری از تلاش و مبارزه و کار و در نهایت هم شهادت است. دیده اید که چگونه خطبه و سخنرانی کوبنده ی ایشان در تاریخ حک شده است، هر حرفی نمی ماند، و ایشان است که برای یک دختر جوان الگوست.
بعضی خیال می کنند انسانی که مشغول عبادت می باشد، یک عادب و متضرع و اهل دعا و ذکر است و نمی تواند یک انسان سیاسی باشد. یا بعضی خیاب می کنند کمی که اهل سیاست است- چه زن و چه مرد- و در میدان جهاد فی سبیل الله حضور فعال دارد، اگر زن است، نمی تواند یک زن خانه با وظایف مادری و همسری و کدبانویی باشد و اگر مرد است، نمی تواند یک مرد خانه و دکان و زندگی باشد. خیال می کنند اینها با هم منافات دارد؛ در حالی که از نظر اسلام، این سه چیز با یکدیگر منافات و ضدیت که ندارد، در شخصیت انسان کامل، کمک کننده هم است. و شخصیت زهرای اطهر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ابعاد سیاسی و اجتماعی و جهادی، شخصیت ممتاز و برجسته ای است.
امروزه که فضای مجازی ما، بودجه می ریزد که نظام اسلامی ما را به چالش بکشاند. هدف را بر زنان و مادران نشانه گرفته اند. و می گویند از بین بردن اسلام تنها با کشتن مسلمانان فایده ندارد به جای بمب بر سر آنها باید دامن کوتاه بریزند. فساد اخلاقی ایجاد کنند. و این جز از طریق زنان و دختران و مادران به ثمر نمی نشیند چون مادر از هر سازنده ای، سازنده تر و با ارزش تر است، بزرگ ترین دانشمندان، ممکن است مثلاً یک ابزار بسیار پیچیده ی الکترونیکی را به وجود آورند، موشک های قاره پیما بسازند وسایل تسخیر فضا را اختراع کنند؛ اما هیچ یک از اینها اهمیت آن را ندارد که کسی یک انسان والا به وجود آورد. و او، مادر است. این، آن الگوی زن اسلامی است.
فصل پنجم
امام حسن (علیه السلام)
انقلاب اسلام، یعنی تفکر اسلام و امانتی که خدای متعال به نام اسلام برای مردم فرستاد، در دوره ی اول، یک نهضت و یک حرکت بود و در قالب یک مبارزه و یک نهضت عظیم انقلابی، خودش را نشان دادو آن را در هنگامی بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، این فکر را در مکه اعلام کردند و دشمنان تفکر توحید و اسلام در مقابل آن صف آرایی نمودند؛ برای اینکه نگذارند این فکر پیش برود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، با نیرو گرفتن از عناصر مومن، این نهضت را سازماندهی کرد و یک مبارزه ی هوشمندانه و قوی و پیشرو را در مکه به وجود آورد. این نهضت و مبارزه، سیزده سال طول کشید، این، دوره ی اول بود.
بعد از سیزده سال، با تعلیمات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، با شعارهایی که داد، با سازمانده ای که کرد، با فداکرای ای که شد، با مجموع عواملی کمه وجود داشت، این تفکر، یک حکومت و یک نظام شد و به یک نظام سیاسی و اجتماعی یک ملت تبدیل گشت. و آن هنگامی بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، به مدینه تشریف آوردند و آنجا را پایگاه خودشان قرار دادند. و حکومت اسلامی را در آنجا گستراندند و اسلام از شکل یک نهضت، به شکل یک حکومت تبدیل شد، این دوره ی دوم بود.
دوران امام مجتبی (علیه السلام) و حادثه صلح آن بزرگوار با معاویه، حادثه ی سرنوشت ساز و بی نظیر در کل روند اسلامی صدر اول بود. و دوره ی دوم بعد از حیات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، و در دوران خلفای چهارگانه و سپس تا زمان امام مجتبی (علیه اسلام) نیز که تقریباً شش ماه بود طول کشید. هیچ کس نمی تواند بگوید که اگر امام حسین (علیه اسلام) به جای امام حسن (علیه السلام) بود، این صلح انجام نمی گرفت. نخیر، امام حسین (علیه السلام) با امام حسن (علیه السلام) بود و این صلح انجام گرفت و اگر امام حسن (علیه السلام) نبود و امام حسین (علیه السلام) تنها بود، در آن شرایط، باز هم همین کار انجام می گرفت و صلح می شد.
پر شکوه ترین نرمش قهرمانانه ی تاریخه:
بعد از صلح امام حسن مجتبی (علیه الصلا و السلام)، کار به شکلی هوشمندانه و زیرکانه تنظیم شد که اسلام و جریان اسلامی، وارد کانال آلوده ای که به نام خلافت، و در معنا سلطنت، به وجود آمده بود نشود. این هنر امام حسن مجتبی (علیه السلام) بود. امام حسن مجتبی کاری کرد که جریان اصیل اسلام، در مجرای دیگری، جریان پیدا می کند، منتها اگر نه به شکل حکومت، زیرا ممکن نبود، لاقال دوباره به شکل نهضت جریان پیدا کند.
این دوره، دوره ی سوم اسلام است. اسلام دوباره نهضت شد.
متاسفانه، در تمام دوران خلافت اموی و عباسی، انسان ها را با تدابیر گوناگون، اهل دنیا و هوس و شهوات و تملق و دوری از معنویات و انسان های بی شخصیت و فاسق و فاسدی می ساخت و رشد می داد.
اگر امام حسن (علیه السلام) وارد جنگ می شد، جو طوری نبود که امام حسن مجتبی (علیه السلام) غلبه پیدا کند. همه ی عوامل، در جهت عکس غلبه ی امام مجتبی (علیه السلام) بود. معویه غلبه پیدا می کرد، چون دستگاه تبلیغات ددر اختیار او بود.
اگر امام حسن (علیه السلام) صلح نمی کرد، تمام ارکان خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، را از بین می بردند و کسی را باقی نمی گذاشتند که حافظ نظام ارزشی اصیل اسلام باشد. همه چیز به کلی از بین میرفت و ذکر اسلام برای افتاد و نوبت به جریان عاشورا هم نمی رسید. اگر بنا بود امام مجتبی (علیه السلام) جنگ با معاویه را ادامه بدهد و به شهادت خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، منتهی بشود، امام حسین (علیه السلام) هم باید کشته می شدند، همه باید از بین می رفتند و کسی که بماند و بتواند از فرصت ها استفاده بکند و اسلام را در شکل ارزشی خودش بازه حفظ کند، دیگر باقی نمی ماند. این، حق عظیمی است که امام مجتبی (علیه السلام) بر بقای اسلام دارد.
البته صلحف تحمیلی بود؛ اما بالاخره صلحی واقع شد. باید گفت حضرت، دل نداد. همین شرایطی که حضرت قرار دارد، در واقع پایه ی کار معاویه را متزلزل کرد، خود این صلح و شرایط امام حسن (علیه السلام) همه اش یک مکر الهی بود. «و مکررا و مکرالله»
[۸] بودم. یعنی اگر امام حسن (علیه السلام) می جنگیدند و در این جنگ کشته می شد معاویه می گفت من نکشتم، اصحاب خودش کشتند.
امام حسن (علیه السلام) شیعه را حفظ کرد، یعنی بنا را حفظ کرد تا بعد از بیست سال، بیست و پنج سال، حکومت به اهل بیت (علیهم السلام) برگردد.
فصل ششم
امام حسین (علیه السلام)
دشمن، دو نوع است یک دشمن که آفت برونی است و دومین دشمن که آفت درونی است. و برای هر نظامی، بای هر تشکیلاتی و برای هر پدیده ای وجود دارد. اسلام برای مقابله با هر دو آفتف علاج معین کرده و جهاد را گذاشته است. جاده، مخصوص دشمنان خارجی نیست. «جاهد الکفار و المنافقین»
[۹] منافق، خودش را در درون نظام قرار می دهد. لذا با همه ی اینها باید جهاد کرد. جهاد، برای دشمنی است که می خواهد از روی بی اعتقادی و دشمنی با نظام، به آن هجوم بیاورد.
ماجرای امام حسین (علیه السلام) تلفیق این دو بخشی است. یعنی آنجایی که هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، در اعلی مرتبه ی آن تجلی پیدا کرد، ماجرای عاشورا بود. یعنی خدای متعال می داند که این حادثه پیش می آید و نمونه ی اعلایی باید ارائه شود و آن نمونه ی اعلی، الگو قرار گیرد.
هدف قیام امام حسین (علیه السلام)؛
اگر این حادثه را دقیق در نظر بگیرید، شاید بشود گفت انسان می تواند در حرکت چند ماهه ی حضرت ابی عبدالله (علیه السلام)، از آن روزی که از مدینه خارج شد و به طرف مکه آمد، تا آن روزی که در کربلا شربت گوارای شهادت نوشید بیش از صد درس مهم بشمارد. نخواستم بگویم هزارها درس، می شود: گفت هزارها درس هست. ممکن است هر اشاره ی آن بزرگوار، یک درس باشد؛ اما اینکه می گویم بیش از صد درس، یعنی اگر ما بخواهیم این کارها را مورد داقه قرار دهیم، از آن می شود صد عنوان و سرفصل به دست آورد که هر کدام برای یک آفت، بیرای یک تاریخ و یک کشور، برای تربیت خود و اداره ی جامعه و قرب به دا، درس است. به خاطر این است که حسینن بین علی (علیه السلام) در دنیا مثل خورشیدی در میان مقدسین عالم، این گونه می درخشد.
یک درس در حرکت و قیام امام حسین (علیه اسلام) وجود دارد که من سعی خواهم کرد آن را به شما عرض کنم؛ همه ی آنها حاشیه است و این متن است. چرا قیام کرد. این درس است به امام حسین (علیه السلام) می گفتند شما در مدینه و مکه محترمید و در یمن، ان همه شیعه هست. به گوشه ای بروید که بیافرید کاری نداشته باشید، یزید هم اکنون با شما کاری نداشته باشد. این همه مرید، این همه شیعیان، زندگی کنید، عبادت و تبلیغ کنید! چرا قیام کنید؟ قضیه چیست؟ این آن سوال اصلی است. این، آن درس اصلی است. نمی گوییم کسی این مطلب را نگفته است؛ چرا، انصفاً در این زمینه، خیلی هم کار و تلاش کردند. حرف هم زیاد زدند. حال این مطلبی را هم که ما عرض می کنیم، به نظر خودمان یک برداشت و دید تازه ای در این قضیه است. دوست دارند چنین بگویند که حضرت خواست حکومت فاسد یزید را کنار بزند و خود، یک حکومت تشککیل دهد. این هدف قیام ابی عبدالله (علیه السلام) بود. این حرف، نیمه درست است؛ نمی گویم غلط است. اگر مقصود از این حرف، این است که آن بزرگگوار برای تشکیل حکومت قیام کرد، به این نحو که اگر ببیند نمی شود انسان به نتیجه برسد، بگوید نشد دیگر، برگردیم؛ این غلط است. بله؛ کسی که به قصد حکومت حرکت می کند، تا آنجا پیش می رود که ببیند این کار، شدنی است. تا دی احتمال شدن این کار، یا احتمال عقلایی وجود ندارد، وظیفه اش این است که برگردد. اگر هدف، تشکیل حکومت است، تا آنجا جایز است انسان برود که بشود رفت، انجا که نشود رفت، باید برگشت، اگر آن کسی که می گوید هدف حضرت از این قیام، تشکیل حکومت حقه ی علوی است، مرادش این است، این درست نیست. برای اینکه مجموع حرکت امام، این را نشان نمی دهد. امام حسین (علیه السلام)، هدف دیگری داشت: منتها رسیدن به ان هدف دیگر، حرکتی را می طلبیذ که این حرکت، یکی از دو نتیجه را داراست، حکومت یا شهادت. اما هیچ کدام هدف نبود، بلکه دو نتیجه بود. هدف، چیز دیگری است.
هدف آن بزرگار عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین، که آن واجب بود عظیم را هیچ کس قبل از امام حسین (علیه السلام)- حتی خود پیمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) انجام نداده بود. نه پیغمبر این واجب را انجام داده بود، نه امیرالمومنین (علیه السلام)، نه امام حسن مجتبی (علیه السلام). واجبی بود که در بنای کلی نظام فکری و ارزشی و عملی اسلام، جای مهمی دارد. و زمینه ی انجام این واجب، در زمان امام حسین (علیه السلام) پیش آمده اگر این زمینه کار در زمان امام علی النقی (علیه السلام) بوجود آمده بود و ادثه عظیم و ذبح عظیم تاریخ اسلام، امام علی النقی می شد. و امام حسین (علیه السلام) باید این واجب را عمل مر ککرد تا درسی برای همه ی تاریخ باشد.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و هر پیغمبر وقتی که می آید، یک مجموعه ی احکام می اورد، این احکامی را که پیغمبر می آورد، بعضی فردی است و برای این است که انسان خودش را اصلاح کند؛ بعضی اجتماعی است و برای این است که دنیای بشر را آباد و اداره کند و اجتماعات بشر را اصلاح کنند؛ بعضی اجتماعی است و برای این است که دنیای بشر را آباد و اداره کند و اجتماعات بشر را به پا بدارد. مجموعه احکامی است که به ان نظام اسلامی می گویند. خب، اسلام بر قلب مقدس پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) نازل شد. نماز را آورد، روزه، زکات، انفاقات، حج، احکام خانواده، و غیر روابط حاکم و مردم و وظایف مردم در مقابل حکومت را آورد. اسلام، همه ی این مجموعه را بر بشریت عرضه کرد، همه را هم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) بیان فرمود: «یا ایها الناس و الله ما من شی یقربکم من الججنه و یباعدکم من النار الا و قد اسرتکم به»؛ پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) همه ی آن چیزهایی را که می تواند انسان و یک جامعه ی انسانی را به سعادت برساند، بیان فرمود، نه فقط بیان، بلکه آنها را عمل و پیاده کرد.
مهندس این نظام و راهبر این قطار در این خط، بنی اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و آن کسی است که به جای او می نشیند. حکومت، یعنی اداره ی جامعه. پس امام حسین (علیه السلام)، باید قیام کند، زیرا اعراب پیدا شده است. اگر در زمان معاویه، امام حسین (علیه السلام) می خواست قیام کند، پیام او دفت می شد. ولی فضای جامعه آماده شده بود و می تواند پیام امام حسین (علیه السلام) به گوش انسان ها در همان زمان و در طول تاریخ برسد. و معارف حسین بن علی (علیه السلام) است که بخش عظیمی از معارف شیعه را در بر می گیرد.
پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامی به خط صحیح.
پس می توان این طور جمع بندی کنیم، بگویم امام حسین (علیه السلام) قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه ی اسلامی یا قیام و از طریق امر به معروف و نهی از منکر است؛ بلکه خودش یک مصداق بزرگ امر به معروف نهی از منکر است. البته این کار، گاهی به نتیجه حکومت می رسد – امام حسین (علیه السلام) برای این آماده بود- گاهی هم به نتیجه ی شهادت می رسد؛ و امام حسین (علیه السلام) فرمودند: اگر دنبال من آمدید راه راست با من است.»
[۱۰] یعنی می خواهم همان تکلیف بزرگ را انجام دهم که احیای اسلامی و احیای سنت پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و نظام اسلامی است.
فصل هفتم
حرکت زینب کبری (سلام الله علیها) و سفیران کربلا
حماسه ی زینب کبری (سلام الله علیها):
ارزش و عظمن زینب کبری (سلام الله علیها)، به خاطر موضع و حرکت عظیم انسانی و اسلامی او بر اساس تکلیف الهی است.
بخش عمده ی این عظمت از اینجاست که:
اولاً: موقعیت را شناخت.
ثانیاً: طبق هر موقعیت، یک انتخاب کرد. (این انتخاب ما زینب (سلام الله علیها) را ساحت)
* زنی که برای ماموریتی مشخص شد. و خود را آماده کرد، شروع کرد و به اتمام رساند.
* واقعاً کربلا بدون زینب کربال نبود. عاشورا بدون زینب کبری (سلام الله علیها) آن حادثه ی تاریی ماندنی نمی شد. آن چنان شخصیت دختر علی (علیه السلام) در این حادثه از اول تال آخرف بارز و آشکار است که انسان احساس می کند یک حسین دوم است در پوشش یک زن، در لباس دختر علی (علیه السلام)، غیر از اینکه اگر زینب (سلام الله علیها) نبود بعد از عاشورا چه می شد، شاید امام سجاد (علیه السلام) هم کشته می شد، شاید پیام امام حسین (علیه السلام) به هیچ کس نمی رسید.
آری، بسیار وضع زینب (سلام الله علیها) وضع سخت و طاقت فرسایی بود. تمام مکردها در روز عاشورا به شهادت رسیدند. زینب (سلام الله علیها) در این چند ساعت دائماً در حال حرکت، در حال دوندگی پیش آن زن، پیش آن مادر داغ دیده…عامل این پیروزی، آری حضرت زینبت (سلام الله علیها) بود. و الا خون در کربلا تمام شد. زن در حاشیه ی تاریخ نیست؛ این حادثه نشان می دهد زن در متن حوادث مهم تاریخ قرار دارد. در فضای مجازی و فضای سایبری زنان و مادران را مورد هدف قرار دادند چون واقعاً می تواند حتی تاریخ منفی نیز بسازد.
حضرت زینب (سلام الله علیها) نشان داد که می توان حجب و عفاف زنانه را تبدیل کرد به عترت مجاهدانه، به یک جهاد بزرگ، بروید ببینید ایشان در سخنرانیشان که امروز در دسترس ماست چه می فرمایند.»
[۱۱]
حرکت امام سجاد (علیه السلام) در دوران اسارت؛
اولین بخش افتخارآمیز زندگی امام چهارم بخش اسارت اوست. البته امام چهارم دوم مرتبه اسیر شده اسو و دو مرتبه با غل و زنجیر به شما برده شده اس. بار اول از کربلا بود و بار دوم از مدینه در زمان عبدالملک بن مروان، امام سجاد (علیه السلام)، در این باری که از کربلا با کاروان اسیران حسینی به شما برده شد مجسمه ی قرآن و اسلام بود. از لحظه ای که شهدا به روی خاک غلطیدند حماسه ی علی بن الحسین (علیه السلام) شروع شد. دخترهای خردسال، بچه های کوچک، زن های بی پنه، دور امام سجاد (علیه السلام) این همه را رهبری کرد. اینها را جمع کرد و در طول راه تا وقتی به شام رسیدند نگذاشت امام سجاد (علیه السلام) که این جمعی که با پیوند ایمان به یکدیگگر مرتبط هستند دچار تردید و تزلزل بشوند وارد کوفه شدند عبیدالله بن زیاد دستور داده بود که همه ی مردهای این خانواده را به قتل برسانند، دید مردی در میان کاروان اسیران هست، پرسید تو که هستی و گفت من علی بن الحسینم، علی بن الحسین (علیه السلام) را تهدید به قتل کرد، اینجا اولین بروز جلوه ی امامت و معنویت و رهبری آشکار شد؛ «ابالقتل تهدونی» آیا ما را به کشتن تهدید می کنی؟ در حالی که ما کرامتمان به شهادت است، ما کشته شدن در راه خدا را افتخار می دانیم، از مرگ نمی ترسیم.»
در آن دوران اصلی، بنای امام (علیه السلام) زیر بنای ملایم و حساب شد. و آرام است. و زمینه ی کار آینده ی ایشان، خون جوشان حسین بن علی (علیه السلام) بود که دید چه گذشت…
فصل هشتم
شرایط اجتماعی و سیاسی پس از حادثه ی کربلا
روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقش شده که آن حضرت وقتی درباره ی اوضاع ائمه (علیهم السلام، قبل از خودشان صحبت می کردند، فرمودند: «ارتد الناس بعد الحسین الائلائکه» مردم پس از امام حسین (علیه السلام) مرتد شدند مگر ۳ نفر و در روایتی دیگگر هس پنج نفر و بعضی روایات هفت نفر هم ذکر کرده اند. در روایتی که از حضرت سجاد (علیه السلام)- که راوی اش ابوعمرمهدی است- می گوید: از امام سجاد (علیه السلام) شنیدم که فرمود: « مابمکه و المدینه عشرون رجلا یحبتنا» در همه ی مکه و مدینه بیست نفر نیستند که ما را دوست می داندر. بعد از حادثه ی شهادت امام حسین (علیه السلام) مقداری مردم مرطول شدند، لکن آنچنان نبود که به کلی نظم تشکیلات پروان اهل البیت (علیهم السلام) را به هم برید.
دلیلش هم این است که ما می بینیم حتی در همان هنگامی که اسرای کربلا را به کوفه اوردند، حرماتی مشاهده می شود که این حرکات حاکی از وجود تشکیلات شیعه است.
البته وقتی از «تشکیلات پنهانی شیعه» سخن می گویم منظور یک تشکیلات منسجم کامل به شکلی که امروز در دنیا معمول است، نمی باشد، بلکه منظورمان رابطه های اعتقادی است که مردم را به یکدیگر متصل می کند و وادار به فداکاری می نماید به کارهای پنهانی بر می انگیزد و در نتیجه یک مجموعه را در ذهن ترسیم می کند.
در صورت این حوادث از حادثه عاشورا شروع شد و دنباله هایی داشت از قبیل واقعه ی حره و سرکوب کردن حرکت توابین در عراق و شهادت مختار و شهادت ابراهیم بن مالک اشتر نخعی و دیگر بزرگان شیعه؛ که پس از شهادت این عده، حرکت آزادی خواهانه تشیع سرکوب شد و پیروان ائمه (علیه السلام) در نهایت غربت و تنهایی باقی ماندند.
فصل نهم
امام سجاد (علیه السلام)
امام سجاد (علیه السلام) در عاشورای سال شصت و یک هجری به امامت رسیدند در سال نود و چهار مسموم شده و شهید شدند. در تمام این مدت آن بزگروار همان هدف را دنبال کردند که پدر دنبال می کردند. اکنون با این بینش جزئیات کار امام سججاد (علیه السلام) را پیگیری کنی که چه مراحلی را پیمودند و چه تاکتیک هایی را به کار بردند و چه موقعیت هایی را به دست آوردند. تمام جملاتی که آن حضرت بیان کردند- حرکاتی که داشتند و دعایی که خوانندند و مناجات و راز و نیازهایی که به صورت صحیفه سجادیه درآمده است، تمام اینها را با توجه به آن خط کلی باید تفسیر کرده و همچنین موضع گیری های امام (علیه السلام) در طول مدت امامت:
۱- موضوع گیری در برابر عبیدالله بن زیاد و یزید که بسیار شجاعانه و فداکارانه بود.
۲- موضع گیری در مقابل سرف بن عقبه؛ کسی که در سال سوم حکومت یزید و به امر او، مدینه را ویران کرد و اموال مردم را غارت نمود. در اینجا موضع گیری امام بسیار نرم و ملایم بود.
۳- حرکت امام (علیه السلام) در رویارویی با عبدالملک بن مروان، قوی ترین و هوشمندترین خلفای بنی امیه، که گاهی تند و گاهی ملایم بود.
۴- برخورد با عمر بن عبدالعزیز.
۵- برخورد با اصحاب و یاران، و توصیه هایی که به دوستانشان کردند.
۶- برخورد با علمای دربار و وابسته به دستگاه های ستگر حاکم/
سی و پنج یا سی و چهار سال پس از پدر زنده ماند و دشوارترین دوران اممامت شیعه را چشید، برخی مورخان می گویند که ایشان در گوشه ای نشسته و به عبارت مشغول بوده و کاری به سیسا نداشته است. ولی دید که امامت نمی تواند با سیاست کاری نداشته باشد. و سیره ی هر کس به معنای واقعی کلمه، آنگاه روشن می شود که ما جهت گیری کلی آن شخص را بدانیم سپپس به حوادث جزئی زندگی او بپردازیم. اگر آن جهت گیری کلی را داشتیم، آن حوادث جزئی هم معنی پیدا می کند امام (علیه السیلان) با آن وضع بسیماری به اشارت در آمدند، در حقیقت مسوولیت امام سجاد (علیه السلام) از آن لحظه آغاز شد.
اگر ائمه (علیهم السلام) از جمله امام سجاد (علیه اسلام) در ان شرایط می خواستند به چنین حرکات آشکار و قهر آمیزی دست بزنند، یقیناً ریشه شیعه کنده می شد و هیچ زمینه برای رشد مکتب اهل البیت (علیهم السلام) و دستگاه ولایت و امامت در دوران بعد باقی نمی ماند، و نمی توانستند آشکارا به قیام مختار یا حنظله و … ملحق شوند، یا رهبری آن را به دست گیرند و آشکارا مقاومت مسلحانه کنند.
کلمات امام سجاد (علیه السلام) بیشترینش زهداست، بیشترینش معارف است، اما باز معارف را هم در عباس دعا، چون همان ور که گفته شد اختناق در آن دوران و نامناسب بودن وضع، اجازه نمی داد که امام سجاد (علیه السلام) بخواهد با آن مردم بی پرده و صریح و روشن حرف بزنند؛ نه فقط دستگاه ها نمی گذاشتند مردم هم نمی خواستند. حتی برای امام (علیه السلام)، ججاسوس هایی گماشته بودند ککه وضع زندگی امام سجاد (علیه السلام) حتی مسئله ی داخلی و خصوصیب ایشان را به او گزارش می دادند. و ما می بینیم که دوران امام باقر (علیه السلام) که می رسد، وضع فرق کرده بود، این به خاطر زحمات سی و پنج ساله ی امام سجاد (علیه السلام) است.
اهداف امام (علیه السلام):
بدون شک هدف نهایی حضرت سجاد (علیه السلام) ایجاد حکومت اسلامی است و همان گونه که در آن روایت امام صادق (علیه السلام) آمده است خدای متعال سال هفتاد را برای حکومت اسلامی در نظر گرفته بود و چون در سال شصت حضرت حسین بن علی (علیه السلام) به شهادت رسید، به سال صد و چهل و هفت، صد و چهل و هشت به تاخیر افتاده این کاملاً حاکی از این است که هدف نهایی امام سجاد (علیه السلام) و سایر ائمه (علیه السلام) ایجاد یک حکومت اسلامی است.
بزرگترین نقش امام سجاد (علیه السلام) این است که تفکر اصیل اسلامی یعنی توحید، نبوت مقام معنوی انسان، ارتباط انسان با خدا و بقیه ی چیزها را تدوین کرده است و مهمترین نقش صحیفه ی سججادیه همین بود.
هدف گیری معنویات و حرکت در راه رسیدن به آرمان های معنوی و اسلامی، و انسان را در رابطه با خدا و در رابطه با تکالیف قرار دادن و این درست نقطه ی مقابل آن چیزی است که حرکت مادی مردم آن روز ایجاد می کرد. و اولین کار امام سجاد (علیه السلام)، تفکر درست اسلامی به صورت واقعی خود در فضای جامعه اسلامی محفوظ بماند و از بین نرود.
ما اظهارات خود ائمه (علیهم السلام) و روایاتی که صادر از زبان ائمه (علیهم السلام) هست را بهترین منبع و مدرک برای شناخت زندگی آنها می دانیم، منتهی قبلاً اشاره کردیم که با این بیانات را در صورتی درک می کنیم که به جهت حرکت ائمه (علیهم السلام) و مقصود و مقصد آنها از این مبارزه و تلاش و سیری که می کردند، آشنا باشیم.
ایشان از طریق دعا (که مربوط به صحیفه سجادیه است) و از طریق موعظه مربوط به بیانات و روایاتی است که از آن حضرت نقل شده است. و با آن روش ضمن اینکه به ظاهر دارند مردم را موعظه و نصیحت می کنند، آنچه را که می خواهند در ذهن مردم جا بگیرد آن را به مردم القا می کنند و این بهترین نحو انتقال و القای ایدئولوژی و افکار درست است.
بیانات امام سجاد (علیه السلام)؛ تجلی گاه مبارزه ی سیاسی
آری، امام سججاد (علیه السلام) بعد از واقعه ی عاشورا، جور دیپر با مردم صحبت می کند، امام سجاد (علیه السلاخم) برای آنها که سخن او را قبول دارند، به آیات قرآن استنناد نمی ککند، لذا از اول تا آخر که نگاه کنید، آیه قرآن بسیار کم است.
ایشان از روشی استفاده می کنند که رش و روال موعظه است، در شمن یک گفتار، خطاب به عامه ی مردم، در ذهن مردم، بیدار می کند و زنده می کند. این یکی از روش های خیلی آرام امام سجاد (علیه السلام) است، که بعد به روش های تندترش نیز می رسیم.
بنابراین، در بیان عمومی که مربوط به عامه ی مردم است، می بنیم که امامان (علیهم السلام) به زبان موعظه معارف اسلامی، و از جمله آن معارفی را که مورد نظر خاص خود آن حضرت هست، در ذهن مردم زنده می کند، و سعی می کند که مردم این چیزها را یاد بگیرند آنچه در این خطاب مودر توجه است، یکی بیانات امام (علیه السلام) که خطاب به عامه ی مردم از نوع آموزش نیست، از نوع تذکر و یادآوری است و دیگر اینکه در خلال مسائل اسلامی که می گوید، ناگهان بر مساله امامت نیز تکیه می کند.
وقتی به زبان موعظه، در زبان یک آدم زاهد و عابد بیان می شود، برای دستگاه یک مقداری قابلیت قبول پیامی کند، یعنی این قدر حساسیت برانگیز نیست. ایشان حتی بیاناتی دارد که خطاب به عهده ی خاصی است.
ایشان بیشتر کارشان این بود که مردم را متوججه خدا می کند، متوجه قبر و قیامت می کند، که ای مردم خودتان را برای فردا آماده کنید. بنابراین مقصود امام (علیه السلام) از این گونه سخن گگفتن، مقصود ایشان، کادرسازی است. امام (علیه السلام) می خواهد از مومنین (علیهم السلام) کارهای لازم را برای هنگام لازم، ایجاد کند.
حضرت سجاد (علیه السلام) در همان روالی که قبلاً گفتم دارد اینها را موعظه می کند که مبادا این گونه حوادث زندگی شما را از آن خطی که دارید به فراموشی بیافکند و آن را از یاد شما ببرد. ایشان بارها از سلطان و حاکم جور یاد می کنند. و نمی گذارند آنها از طریق مبارزه منحرف بشوند. امام (علیه السلام) دارد آنها را شاداب و با طراوت و سرزنده نگه می دارد برای روزی که وجودشان بتواند در راه ایجاد حکومت اسلامی موثر باشد.
ایشان در کتاب «صحیفه ی سججادیه»، «رساله الحقوق» می خواهد، عاقبت کار ما را نیک کنند.
تاکتیک آغاز دوره ی سوم حرکت ائمه (علیهم السلام):
مهمترین بار مسئولیت اداره ی تشکیلات تشیع را بر دوش داشتند و اگر بخواهیم تشبیه کنیم، باید این دوران را به دوران آغازین پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در مکه، یعنی آن چند سال اول که حتی دعوت، علنی هم نبود. شاید بشود دوران امام باقر (علیه السلام) را به دوران دوم مکه دوران علنی شدن دعو- تشبیه کرد و دوران های پس از آن را به دوران های بعدی دعوت.
مطمئناً اگر آن برخوردههای تندی که ما در برخی از کلمات امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) و امام هشتم (علیه السلام) ملاحظه می کنیم، از امام سجاد (علیه السلام) سر می زد، عبدالملک مروان که در اوج قدرت خود بود، به آسانی می توانست بساط تعلیمات اهل بیت (علیه السلام) را برچیند و مجدداً کار از سر شروع شود و این عمل عاقلانه و توام با جزمی نبود. لکن با این حال در لابلای کلات امام سجاد (علیه السلام) که احتمالاً مربوط به اواخر زندگی و دوران طولانی امامت این بزرگوار هم می باشد، اشاره ها یا جلوه هایی از تعرض با دستگاه خلافت مشاهده می شود.
این جلوه های تعرض آمیز در چند شکل بود … یک شکل در بیان موضع پایگاه خلفای لغوی است در پوشش تعلیمات معمولی و عادی دینی. حدیثی از امام صادق (علیه السلام) که می فرماید: «ان بن امیه اطلقوا الناس تعلیم الایمان و لم یطلقوا تعلیم الشرک لکی اذا حملوهم علیه لم یعرفوا»
[۱۲] بنی امیه برای مردم راه فرا گرفتن ایمان را باز گذاشتند، اما راه فرا گرفتن شرکت را بستند، بدین خاطر که اگر مردم را به شرک کشاندند، مردم شرک را نشناسند. یعنی بنی امیه اجازه می دادند که علما و اهل دین- و از حمله ائمه (علیهم السلام)- راجع به نماز و حج و زکات و روزه و عبادات و … و همچنین راجع به توحید و نبوت، سخن بگویند و احکام الهی را در این گونه موارد بیان کنند. ولی راه را باز نمی گذاشتند که راجع به مفهوم شرک و مصادیق و جلوه های آن در جامعه بحثی کنند و مردم را بیاموزند، زیرا اگر این معارف مربوط به شرک را به مردم می آموختند، آنان فوراً می فهمیدند که مشرکند، می فهمیدند ان چیزی که بنی امیه آنها را دارند به سوی آن سوق می دهند شرک است؛ فوراً می شناختند که عبدالملک و دیگگر خلفای بنی امیه طواغیتی هستند که در برابر خدا قد علم کرده اند و کسی که از آنها اطاعت کند، در حقیقت به شرک رو آورده است. به این جهت بود که اجازه نمی دادند مردم معارف مربوط به شرک را فرا گیرند. این تعبیر شرک درباره ی مردمی که هم صدف می کند که اطاعت ذمامامن حق را ترک گفتند و از ائمه ی جور پیروی کردند. عبدالملک می گوید: زبان بنی هاشم است که صحره ها را می شکافد یعنی زبان استدلال اینها بسیار قوی است و درشت گو هستند.
برخورد شدید امام سجاد (علیه السلام) با علمای درباری
همانگونه که می دانیم، خلفای ستمگر و جائر برای اینکه بتوانند بر مردمی که معتقد به اسلام بودند، حکومت داشته باشند، چاره ای نداشتند جز اینکه ایمان قلبی مردم را نسبت به آنچه می خواستند انجام دهند، جلب کنند زیرا آن روز هنوز زمان زیادی از صدر اسلام نگذشته بود و ایمان قلبی مردم به اسلام به قوت خود باقی بود و اگر مردم می فهمیدند یعنی که با این ظالم کرده اند بیعت درستی نیست، و این ظالم شایسته ی خلافت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) نیست بدون شک تسلیم او نمی شدند.
امام سجاد (علیه السلام) موضع گیری بسیار تند و سختی در برابر این شخص کرده که این موضع گیری در یک نامه منعکس شده است. البته ممکن است کسی فکر کند که یک نامه مگر تا چه حد می تواند نشان دهنده ی این موضع گیری تند باشد، اما با توجه به اینکه مضمون این نامه نسبت به خود زهری و همچنین نسبت به دستگاه حاکم بسیار شدید است، و این نامه منحصر به محمد بن شهاب نمی شود بلکه به دست دیگگران نیز می افتد و به تدریج از زبان به زبان و از دهان به دهان می گردد و در تاریخ برای همیشه می ماند. همچنان که در تاریخ مانده است و امروز پس از گذشت بیش از ۱۲۰۰ سال، ما درباره این نامه بحث می کنیم- با توجه به این امور، می توان فهمید که این نامه به خاطب محمد بن شهاب است ولی افراد دیگری همانند او را نیز در بر می گیرد. معلوم است که وقتی این نامه به دست مسلمانان به خصوص شیعیان آن زمان، برسد و دست به دست بگردد، چه بی اعتباری شدیدی برای این گونه افراد درباری به وجود می آورد.
ایشان به یک حرکت علمی و تربیتی در میان یک جمع محدودی اکتفا نکرده، بلکه حتی به یک حرکت سیاسی هم در این حد دست زدند.
این خلاصه ای از زندگی امام سجاد (علیه السلام) است. البته این نکته را هم اشاره کنیم علی رغم اینکه امام سجاد (علیه السلام) در دوران امامت پپربار خود، که سی و چهار سال طول کشید. تعرض آشکاری با دستگاه خلافت نداشتند، ولی چیدن همان بساط پربار امامت و تعلیم و تربیت تعداد زیادی از عناصر مومن و مخلص و گستردن دعوت اهل بیت (علیهم السلام)، کار خود را کرد و دستگاه خلافت بنی امیه را نسبت به آن حرت بدبین و اندیشناک کرد، به طوری که به آن بزرگوار تعرض هایی که هم نمودند، و لالاقل یک بار آن حضرت را با غل و زنجیر از مدینه به شام بردند.
این غل و زنجیری که نسبت به امام سجاد (علیه السلام) معروف است در حادثه ی کربلا، به طور یقین معلوم نیست غل و زنجیر در ماجرای کربلا به گردن حضرت بسته باشند، اما در آن ماجرا یقینی است. یعنی حضرت را از مدینه سوارشتر کردند و با غل و زنجیر به شام بردند و در موارد متعدد دیگری هم، مورد شکنجخ و آزار مخالفان قرار گرفتند و سرانججام هم در سال نود و پنج هجری- در زمان خلافت و سید بن عبدالملک- به وسیله ی عمال دستگاه خلافت مسموم شدند و به شهادت رسیدند.
فصل دهم
امام محمد باقر (علیه السلام)
دوران سازندگی فکری و تشکیلاتی؛
و زمان، زمان فرهنگی است که سعی م کنند فضیت روم را و فرهنگ حاکم بر ذهن های مردم را عوض کنند تا راه را برای حکومت الهی هموار کنند و راه را بر حکومت طاغوتی و شیطانی ببندد و امام محمد باقر (علیه السلام) این کار را شروع کرد. باقرالعلم الاولین یعنی این؛ حضرت شکافننده ی حقایق قرآنی و دانش های اسلامی بود. واقعاً قران را برای مردم تبیین می کرد. لذا بود که هر کسی که نفس امام محمدباقر (علیه السلام به او می خورد و او را وابسته نبود. سر سپرده نبود، سرش در آخور جایی بند نبود، این یقیناً نسبت به وضع حاکمیت زمان ، نظرش بر می گشت. لذا بسیاری از مردمی که افراد متوسطی هم بودند در زمان امام باقر (علیه السلام) گرایش پیدا کردند به مکتب اهل بیت (علیه السلام) به مکتب امامت، به همان چیزی که در عرف رایج امروز ما را به او «تشیع» گفته می شود. تشیع یعنی این، یعنی پیروی از مکتب اهل البیت برای ایجاد حاکمیت حقیقی اسلام، برای اعلای حقیقی کلمه ی قرآن و برای روشن کردن و پیاده کردن معارف قرآنی در میان مردم هر کس که امام باقر (علیه السلام) با او ارتباط پیدا می کرد و مطالب را به او می گفت ذهنیت او تغییر پیدا می کرد و عوض می شد. این کار اول امام باقر (علیه السلام) بود که یک کار بسیار مهم و اساسی بود و بیشترین کار امام محمد باقر (علیه السلام) هم این بود.
ایشان صاحبان شاگرد و دوستان فراوان بودند. و شاگردان ویژه ایشان در سرتاسر دنیای اسلام آنها را به عنوان یک قطبی، یک رکنی، به عنوان وکیل خود، نایب خود بگذارد که آنها کار آن حضرت را دنبال کنند و ادامه ی تبلیغات و تعلیمات آن حضرت را به گردن بگیرند و به عهده بگیرند. این سازماندهی پنهانی امام محمد باقر (علیه السلام) بود، که از زمان قبل از امام باقر (علیه السلام) شروع شده بود، اما در زمان آن حضرت یک هیجان بیشتری پیدا کرد. و البته در زمان امام صادق (علیه السلام) و امام موسی بن جعفر (علیه السلام) به اوج خودش رسید؛ این هم کار دیگر بود، که کاری بود بسیار خطرناک.
پدرش- امام سجاد (علیه السلام)- در آخرین لحظات عمر، او را به پیشوای شیعه و جانشینی خود بر می گزیند و این منصب را برای او در حضور دیگر فرزندان و وابستگانش مسجل می کند. صندوقی را که به زبان روایات، انباشته از دانش
[۱۳] یا حاوی سلاح رسول الله است. بدو نشان می دهد و می فرماید: «ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)! این صندوق را به خانه ات ببر». سپس خطاب به دیگران می گوید: «در این صندوق از درهم و دینار چیزی نیست، بلکگه انباشته از علم است.»
[۱۴] و گویا به دین ترتیب و با این زبان، میراث بر رهبری علمی و فکری- دانش- و فرماندهی انقلابی- سلاح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به حاضران معرفی می کند.
ایشان شاگردانی در فقه و حدیث و کلام تربیت کردند.
به درستی که دولت، عاقبت متعلق به صاحبان تقوا است.
فصل یازدهم
اواخر حکومت بنی امیه و امامت امام صادق (علیه السلام)
یکی از پرماجراترین فصل تاریخ، سالها آخر زندگی امام محمد باقر (علیه السلام) و سر آغاز امامت فرزندش امام صادق (علیه ئالسلام) می باشد. و در این دوران که مهمترین ضایعه ی عالم السلام که همان ضایعه ی معنوی و فکری و روحی می باشد را به شمار آورد.
و ایشان باید از طریق احادیث پدر، اوضاع را به سامانی به پیش می بردند. در این فضای مسموم و خفه و تاریک و در این روزگار پر بلا و دشوار بود که امام صادق (علیه السلام) بار امامنت الهی را بر دوش گرفت.
امامت سرچشمه دو جریان حیات بخش است.
۱- تفکر درست اسلامی است.
۲- نظام عادلانه ی توحیدی است.
و استراتژی کلی امامت، همان ایجاد انقلاب توحیدی و علوی است به در فضایی که گروه لازمی از مردم، ایدئولوژی امامت را دانسته و پذیرفته و شتاقانه در انتظار عینیت یافتن آن بوده و گروه لزم دیگری، به جمع مصمم تشکیلات مبارز پیوسته باشند لازمه ی منطقی این خط مشی کلی، دعوتی دیگر است برای آماده سازی افراد مستعد و فداکار اعضای تشکیلات پنهانی شیعه». دشواری کار دعوت راستین امامت در همین نکته نهفته است. یک دعوت مسلکی کامل که می خواهد قدرت را از هرگونه زورگویی و تجاوز طلبی و تعدی به حق آزادی مردم دور نگاه داشته، اصول و موازین اساسی اسلام را مراعات کند، ناگزیر باید تکیه بر شعور و درک مردم در زمینه احساس نیاز خواسته طبیعی آنان، رشدئ و پیشرفت خود را ادامه دهد.
با توجه به راه دراز و پر مشقت نهضت تشیع، امام صادق (علیه السلام) مظهر امید صادقی باشد که شیعه سال ها انتظار آن را کشیده است؛
شرح زندگی امام صادق (علیه السلام)، در هاله ای از ابهام؛
در اینجا لازم است به یکی از تاسف انگیزترین چیزهایی که برای پژوهشگر زندگی امام صادق (علیه السلام) مطرح است، این است که شرح زندگی امام، و ویژه در سالیان آغاز امامتشان که مصادف با اواخر حکومت بنی امیه بوده در هاله ای از ابهام قرار دارد.
این زندگی پر ماجرا و حادثه خهیز که کشمکشها و فراز و نشیب های آن از لابلای صدها روایت تاریخی مشاهده می شود، هرگز به شکل مرتب و پیوسته منعکس نگشته و زمان و خصوصیات بیشتر حوادث آن تعیین نشده است.
بی گمان اگر نهضت علوی نیز به ثمر می رسید و قدرت و حکومت در اختیار امامان شیعه یا عناصر برگزیرده ی آنان در می آمد، ما امروز از همه ی رازهای سر به مهر دعوت علوی و تشکیلات همه جا گسترده و بسیار محرمانه ی آن مطلع می بودیم.
تنها راهی که می تواند ما را با خط کلی زندگی امام (علیه السلام) آشنا سازد، آن است که نمودارهای مهم زندگی آنئ حضرت را در لابلای ای ابهام ها یافته، به کمک آنها آنچه از اصولی کلی تفکر و اخلاق آن حضرت را می شناسیم، خطوط اصلی زندگی نامه ی امام را ترسیم کنیم و آن گاه برای تعیین خصوصیات و دقایق، در انتظار قراین و دلایل پراکنده ی تاریخی و نیز قراینی به جز تاریخی بمانیم.
فصل دوازدهم
امام صادق (علیه السلام)
نقشه امام صادق (علیه السلام) این بود که بعد از رحلت امام محمد باقر (علیه السلام) کارها را جمع و حور کند، یک قیام علنی به راه بیاندازد و حکومت بنی امیه را۰ که هر روز یک دولتی عوض می شد و حاکی از نهایت ضمناً بنی امیه بود- وازگون کند و از خراسان وری و اصفهان و عراق و حجاز و مصر و مراکش و همه ی مناطق مسلمان نشین که در همه ی این مناطق شبکه ی جزیی امام صادق (علیه السلام)- یعنی شیعه بود- همه جا گسترش یابد از همه ی آنها نیرو بیاید و مدینه و امام (علیه السلام) لشکرکشی کند به شام ، حکومت شام را ساقط کند و خودش پرچم خلافت را بلند کند و بیاید مدینه و حکومت پیغمبر (صلی الله علیه و آل وسلم) را به راه بیاندازد؛ این نقشه امام صادق (علیه السلام) بود.
لذا وقتی که در خدمت امام باقر (علیه السلام) در روزهای آخر عمرش صحبت می شود و سوال می شود که «قائم آل محمد» کیست، حضرت یک نگاهی می کنند به امام صادق (علیه السلام) می گویند که گویا می بینم که قائم آل محمد این است، البته می دانید که قائم آل محمد یک اسم عام است، اسم خاص نیست، اسم ولی عصر (سلام و صلوات الله علیه) نیست. حضرت ولی عصر (سلام و صلوات الله علیه) قائم نهایی آل محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) است. اما همه ی کسانی که از آل محمد در طول زمان قیام کردند- چه پیروزی به دست آورده باشند چه نیاورده باشند- اینها قائم آل محمدند و این روایاتی که می گوید وقتی قائم ما قیام کند این کارها را می کند، … و امام صادق (علیه السلام) قرار بود که قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) در آن روز باشد. در چنین وضعیتی امام صادق (علیه السلام) به امامت رسیده.
امام صادق (علیه السلام) می گویند مرد علم و دانش و درس و بحث بوده ولی ایشان مرد تشکیلات مرد مبارزه و میدان نیز بوده است. همین موجب شد که دشمن از او احساس خطر کند. اما مرد مبارزه بودنش را کمتر شنیده اند. امام صادق (علیه السلام) مشغول یک مبارزه دامنه دار پیگیر بود؛ مبارززه برای قبضه کردن حکومت و قدرت، و به وجود اوردن حکومت اسلامی و علوی، یعنی امام صادق (علیه السلام) زمینه را آماده می کرد تا بنی امیه را از میان ببرد و به جای آنها حکومت علوی را، که همان حکومت راستین اسلامی است، بر سر کار بیاورد.
امام صادق (علیه السلام) یک تشکیلات عظیمی از مومنان به خود و از طرفداران جریان حکومت علوی در سراسر عالم اسلام، از اقصای خراسان و ماورالنهر تا شمال آفریقا، به وجود آورده بود. یعنی هر موقع امام (علیه السلام) اراده می کند انچه را که او می خواهد بدانند، نمایندگان ایشان در سراسر آفاق (علیه السلام) به مردم می گویند تا بدانند. نمودار مهم و برجسته در زندگی امام صادق (علیه السلام) را می توان به شرح زیر بیان کرد:
۱- تبیین و تبلیغ مسئله ی امامت.
۲- تبلیغ و بیان احکام دین به شیوه ی فقه شیعی و نیز تفسیر قرآن به روال بینش شیعی.
۳- وجود تشکیلات پنهانی ایدئولوژیک – سیاسی.
دعوت امام صادق (علیه السلام) به امامت:
امام صادق (علیه السلام) خویشتن را به عنوان صاحب حق واقعی ولایت و امامت به مردم معرفی می کند و آن زمانی است که مردم در اطراف ایشان جمع شده اند و ایشان بلکه همراه نام خود، نام امامان به حق و اسلاف پیشین خود را نیز یادآوری می کند و سلسله ی امامت اهل بیت (علیهم السلام) را متصل و حدایی ناپذیر می داند. و سلسله ی خود را از کانالی مطمئن و تردید ناپذیر به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) متصل می کند.
دلیل این همه بی نشانی، دلیل این بی نشانی را نخست در پایبندی و سوای آمیز یاران امام (علیه السلام) به اصل معتبر و مترقی «تقیه» باید جست که هر بیگانه ای را از نفوذ در تشکیلات امام مانع می شد، و سپس در ناکام ماندن جهاد شیعه در آن مرحله و به قدرت نرسیدن آنان، که این خود نیز معلول عواملی چند است. اگر بنی عباس نیز به قدرت نمی رسیدند، بی گمان تلاش و فعالیت پنهانی آنان و خاطرات تلخ و شیرین که از فعالیت های تبلیغاتی شان داشتند، در سینه ها می ماند و کسی از آن خبر نمی یافت و در تاریخ نیز ثبت نمی شد.
وقتی از تقیه صحبت می کنیم، ممکن است بگویی تقیه متعلق، به ان زمانی بود که دولت مسلی بر سرکار بود و ماهم مخفی بودیم و از ترس چیزی نمی گفتیم، نه همان وقت هم تقیه مسئله ی ترس نبود. «التقیه ترس المومن»
[۱۵]
تقیه سپر مومن است. سپر را کجا به کار می برند و سپپر در میدان جنگ مورد استفاده قرار می گیرد و به هنگام درگیری به کار می آید. پس، تقیه در زمینه ی درگیری است؛ چون ترس و جرز و سنگر و سپر است.
تبلیغ و بیان احکام دین به شیونه ی فقه شیعی:
در زمان امام ششم، فقه شیعه به «فقه جعفری» تبدیل شد. امام صادق (علیه السلام) وسیع ترین یا یکی از وسیع ترین ححوزه های علمی و فتحی زمان خود را دارا بوده است. بلکه یک رهبری سیاسی مذهبی است. نام و لقب «خلیفه» برای حاکم اسلامی، نشان دهنده ی همین حقیقت است که وی بیش از یک رهبر سیاسی است، پس خلیفه در اسلام، به جز سیاست، متکفل امور دینی مردم و پیشوای مذهبی آنان نیز هست.
امام صادق (علیه السلام) توانسته بود به کمک تلاش وسیع پدرانش- یعنی امام سجاد (علیه السلام) و امام محمد باقر (علیه السلام). مخصوصاً اواخر زندگی امام محمد باقر (علیه السلام)- و سپس خودش به کمک این تلاش توانسته بود یک عده مومن و مسلمان مکتبی، اصیل و انقلای و فداکار، و آماده برای خطر پذیری در سراسر عالم اسلام درست کند. و اینها آدم های عادی نبودند؛ آدم های عادی نبودند نه اینکه از طبقات ممتاز بودند نه، همین کاسب و تاجر و غلام و از این چیزها؛ اما از لحاظ پایگاه معنوی به هیچ وجه اینها به آدم های عادی شبیه نبودند. کسانی بودند که زندگیشان در هدفشان و در مکتبشان خلاصه می شد و همه ججا هم بودند، عجیب این است که یاراهن امام صادق (علیه السلام) همه جا بودند، نه خیال کنید فقط در مدینه، نه؛ در کوفه بیشتر از مدینه بودند، در خود شام حتی کسانی بودند. اینها آن شبکه ی عظیم تشکیلاتی امام صادق (علیه السلام) است. حطب علوی، حزب تشیع، است یعنی این. و این از فصل های شناخته نشده ی زندگی امام صادق (علیه السلام) است؛ یک شبکه ی تشکیلاتی عظیم، یک حزب کامل به وسیله ی امام صادق (علیه السلام)اداره می شد، در سراسر عالم اسلام؛ این نقطه ی قوت بود.
فصل سیزدهم
تشکیلات پنهان
منظور از تشکیلات چیست؟ تشکیلات به معنای جمعیتی از مردم بوده که با هدفی مشترک، کارها و وظایف گوناگونی را در رابطه با یک مرکز و یک قلب تپنده و مغز فرممان دهنده انجام می داده و میان خود نوعی روابط و نیز احساسات نزدیک و خویشاوندانه می داشته اند.
مثلاً در زمان امام علی (علیه السلام)، کسانی بودند که هیچ گاه رای و نظر و تشخیص درست خود را از دست نداده و همواره پیروان علی باقی مانندند و به همین علت بود که به حق نام «شیعه ی علی» یافتند و به این جهت گیری فکری و عملی مشهور شدند. چهره های معروفی چون سلمان، ابی بن کعب، ابوذر، مقداد، عمار، حذیفه و … در این شمارند.
تشکیلاتی چون جمع شدن در سقیفه، باید قبول کرد این خود یک نوع تشکیل مخفی در زمان امام علی (علیه السلام) بود یا پس از حادثه صلح امام حسن (علیه السلام) وقتی جمعی از شیعیان به سرکردگی مسیب بن نجیه و سلیمان بن حمره خزایی به مدینه رفتند امام ایشان را نزد خود به خلوت برد و با بیاناتی که به هیچ وجه از کم و کیف آن اطلاعاتی در دست نیست، موضوع قیام نظامی را منتفی کردند و باید به کوفه برگردند و به کار خود مشغول شوند که وارد شده که نخستین سنگ بنای تشکیلات سیاسی شیعه در همان روز و در همان مجلس بود. بیست سال پس از واقعه ی صلح، نگاهی به عرصه ی فکری این مناطق بیافکنیم. در کوفه، رجال شیعه، نام آورترین و معروف ترین چهره های با شخصیت اند. در مکه و مدینه و حتی در برخی از نواحی دور دست هم شیعیان مانند حلقه های زنجیر به یکدیگر متصل و از حال یکدیگر مططلع اند.
پس از واقعه ی کربلا و شهادت امام حسین (علیه السلام)، فعالیت سازمان یافته ی شیعیان در عراق، به مراتب منظم تر و پر تحرک تر شده بود؛ و این تاثیری بود که حالات روانی شیعیان کوفه- که بسیاری از آنان که در برابر ضربه ی دستگاه خلافت، غافلگیر شد. و نتوانسته بودند خود را به صحنه ی پیکار عاشورا برسانند. آن را ایجاد کرده بود چون سلک سپاه مختار و ابراهیم بن نخعی، چچون توابین، بر ضد حکومت اموی می شورند.
مولف «جهاد الشیعه» به درستی اظهار نظر می کند که: «جمعیت شیعه پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)، همچون یک جمع متشکل و سازمان یافته که پیوندهای سیاسی و عقاید مذهبی به آن یکپارچگی می داد و دارای گردآمدهای رهبران و نیروهای رزمنده بود، ظاهر گشت و گروه توابین، نخسین نمودار چنین جمعی بود.
[۱۶]
و در دوران امام سجاد و امام محمد باقر و امام صادق (علیه السلام) همواره همین جمع بود که حرکات شبهه انگیزش، سران رژیم خلافت را به هراس می افکند و کاه به عکس العمل های خشونت آمیز بر می انگیخت.
آری، نام شیعه در فرهنگ تشیع و نیز در تفاهم و درک غیر شیعیان در قرن های نخستین اسلام و در زمان ائمخه (علیه السلام) برکسی اطلاق نمی شد که فقط محبت خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را در داشته باشد یا صرفاً به حقانیت آنان و صدق دعوتشان معتقد باشد. هر چند که در حوزه ی فعالیت و حرکتی که مرکز و محور آن، امام بود، شرکت نداشته باشد- بلکه به جز اینها، شیعه بودن یک شرط اساسی و حتمی داشت و آن عبارت بود از «پیوستگی فکری و عملی با امام و شرکت در فعالیتی که به ابتکار و رهبری امام در جهت بازیافتن حق غصب شده و تشکیل نظام علوی و اسلامی در سطوح مختلف فکری، سیاسی و احیاناً نظامی انجام می گرفت.:
این پیوستگی، همان است که در فرهنگ شیعه «ولایت» نامیده می شود. در واقع، شیعه نامی بود برای حزب امامت؛ حزبی که به رهبری امام به فعالیت های معینی سرگرم بود و همچون همه ی حزب ها و سازمان های معترض در دوران اختناق، با استتار و تقیه می زیست. و این چیزی نیست که بتوان برای اثبات آن در انتظار دلایل صریح نشست؛ چرا که هرگز بر سر در یک خانه ی پنهان، نباید و نمی توان در انتظار تابویی بود که بر آن نوته باشند: «این یک خانه ی پنهان است»؛ اگر چه نمی توان هم بدون قراین حکمت بخش؛ وجود آن را مسلم دانست پس شایسته است که به جستجوی قراین و شواهد و اشارات برخیزیم.
[۱۷]
فصل چهاردهم
امام کاظم (علیه السلام)
ایشان در دوران دو تن از مقتدرین سلاطین بنی عباس- منصور و هارون۰ و دو تن از جبارین آنان- مهدی و هادی- و زندگی می کردند. در دورانی که شعر و هنر، فقه و حدیث و حتی زهد و ورع، در خدمت ارباب قدرت در آمده و مکمل ابزار زرو زو آنان گشته بود.
در این دوران، تنها چیزی که می توانست مبارزه و حرکت فکری و و سیاسی اهل بیت (علیهم السلام) و یاران صدیق آنان را مجل رشد و استمرار بخشد، تلاش خستگی ناپذیر و جهاد خطیر آن بزرگواران بود و توسل به شیوه ی الهی تقیه، بدین ترتیب است که عظمت حیرت آور و دهشت انگیز جهاد حضرت موسی بن جعفر (علیه و علی ابائه التحیه و السلام) آشکار می گردد.
سهم شایسته ای از توجه و تفطن
[۱۸] را که باید به حادثه ی عظیم و بی نظیر «حبس طویل المدت» این امام همام اختصاص می یافت، بدان اختصاص نداده و در نتیجه از جهاد خطیر آن بزرگوار غافل مانده اند.
جهاد مستمری که همه ی عمر سی و پنج ساله ی امامت آن بزرگوار را فرا گرفته بوده است. این رشته، همان خط جهاد و مبارزه ی ائمه (علیهم السلام) است که در تمام دوران ۲۵۰ ساله و در شکل های گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، الاً تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایه یئتصویری روشن از معرفت اسلامی است. و ثانیاً تبیین مسئله ی امامت و حاکمیت سیاسی در جامعه ی اسلامی است و ثالثاً، تلاش و کوشش برای تشکیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظم اسلامی (صلی الله علیه و آله وسلم) و همه ی پیامبران (علیهم السلام)؛ یعنی اقامه ی قسط و عدل و زدودن انداد الله
[۱۹] از صحنه ی حکومت و سپردن زممام اداره ی زندگی به خلفاء الله و بندگان صالح خدا. امام موسی بن جعفر (علیه السلام) نیز همه ی زندگی خود را وقف این جهاد مقدس ساخته بود؛ درس و تعلیم و فقه و حدیث و تقیه و تربیتش در این جهت بوده البته، زمان او ویژگی های خود را داشت؛ پس جهاد او نیز به تناسب زمان مختصاتی می یافت عیناً مانند دیگر ائمه ی هشتگانه، از زمان امام سجاد (علیه السلام) تا امام حسن عسگری (علیه السلام) که هر یک یا هر چند نفر، مختصاتی در زمان و به تبع آن، در جهاد خود داشتند و مجموعاً زندگی آنان، دوره ی چهارم از زندگی ۲۵۰ ساله را تشکیل می دهد که خود نیز به مرحله هایی تقسیم می گردد.
در اتاق امام موسی کاظم (علیه السلام) ۳ چیز می باشد. ۱- لباس خشک و خشن (لباس رزم) ۲- شمشیر ۳- مصحف (قرآن).
شمشیری هست که نشان می دهد، هدف جهاد است. لباس خشنی هست که نشان می دهد، وسیله، زندگی خشونت بار رزمی یا انقلابی است؛ و قرآنی هست که نشان می دهد. هدف، این است، می خواهیم به زندگی قرآن برسیم با این وسایل و این سختی ها را هم تحمل کنیم، اما دشمنان حضرت هم این را حدس می زدند.
هیچ دورانی به گمان من بعد از دوران امام سجاد (علیه السلام)، به سختی دوران امام موسی بن جعفر نبود.
آری نوبت به خلافت موسی بن جعفر (علیه الصلا] و السلام) رسید که یک جوانی است تازه سال و با آن همه مراقبت، به طوری که کسانی که می خواهند بعد از امام صادق (علیه السلام) بفهمند که دیگر حالا به چه کسی باید مراجعه کرد، با زحمت می توانند راه پیدا کنند و موسی بن جعفر (علیه السلام) را پیدا کنند؛ و امام موسی بن جعفر (علیه السلام) به آنها توحید می کند که مواظب باشید، اگر بدانند که از من حرف شنیدید و از من تعلیمات دیدی و با من ارتباط دارید، الذبح، کشتن هست، مراقب باشید. در یک چنین شرایطی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) به امامت می رسد و مبارزه را شروع می کند.
دورانی است که چهار خلیفه به حکومت می رسند در این زمان سی و پنج ساله ی امامت ایشان یکی منصور عباسی ده سال و بعد پسر او مهدی است که هم ده سال خلافت کرد بعد پسر مهدی، هادی عباسی است که یک سال خلافت کرد، بعد از او هم هارون الرشید است که در حدود دوازده، سیزده سال هم از دوران خلافت هارون، امام موسی بن جعفر (علیه السلام) مشغول دعوت و تبلیغ امامت بودند.
نکات بسیار ریز در زندگی امامان ما هست و ایشان یقیناً یک دورانی را در خفا زندگی می کرده، اصلاً زندگی زیر زمینی که معلوم نبوده کجاست. ایشان تحت تعقیب دستگاه های حکم وقت و مورد تجسس جاسوس ها، قرار می گرفت.
ایشان کاری کرده بود که مردم به ایشان علاقه داشته و اطرافشان جمع می شدند. یک مبارزه ی طولانی ۳۵ ساله، یک مبارزه تشکیلاتی، یک مبارزه با داشتن افراد زیاد. در تمام آفاق اسلامی صدای خود را رسانده بودند.
آنجا که هارون الرشید در مودر فدک از امام (علیه السلام) می پرسند. امام موسی بن جعفر (علیه السلام) مسئله ی خلافت پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بود، مسئله ی حکومت اسلامی بود. جامعه اسلامی است. یعنی صریحاً مسئله ی واعیه ی حکومت و خلافت را آنجا اما مموسی بن جعفر (علیه السلام) مطرح می کند.
می دانستند خطر موسی بن جعفر برای دستگاه خلافت، خطر یک رهبر بزرگی بود که دارای دانش وسیع، دارای تقوا و عبودیت و صلاحی است. که همه ی کسانی که او را می شناسند، این را در او سراغ دارند. دارای دوستان و علاقه مندانی است در سراسر جهان اسلام، دارای شجاعتی است که از هیچ قدرتی در مقابل خودش ابا و واهمه ندارد، لذا در مقابل عظمت ظاهری سلطنت هارون، آن طور بی محابا حرف می زند و مطلب می گوید. البته شخصیت موسی بن جعفر (علیه السلام) در داخل زندان هم همان شخصیتی است نورانی است مشعل روشنگری است که تمام اطرافش را روشن می کند. ببینید حق این است، حرکت فکر اسلامی و جهاد متکی به قرآن یک چچنین حرمتی است، هیچ وقت متوقف نمی ماند حتی در سخت ترین شرایط. اما این امام همام (علیه السلام) با همان صلابت الهی و با اتکای به پروردگان و لطف الهی ایستادگی کرد و همان ایستادگی بود که قران را، اسلام را تا امروز حفظ کرد. این را بدانید که اقامت ائمه (علیهم السلام) مادر مقابل ان جریان های فساد، موجب این شد که امروز ما می توانیم اسلام حقیقی را پیدا کنیم؛ امروز نسل های مسلمان و نسل های بشری می توانند چیزی به نام اسلام، به نام قرآن، به نام سنت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در کتب پیدا کنند، اعم از کتب شیعه و حتی در کتب اهل سنت.
اگر این حرکت مبارزه جویانه سر سخت ائمه (علیهم السلام) در ول این ۲۵۰ سال نبود، بدانید که قلم ها به مفردها و زبان ها به مفردهای دوران بنی امیه و بنی عباس اسلام را تدریجا آن قدر عوض می کردند و می کردند که بعد از گذشت یکی دو قرن از اسلام هیچ چیز باقی نمی ماند، یا قرآنی نمی ماند یا قرآن تحریف شده ای می ماند. این پرچم های سر افراز، این مشعله های نورافشان، این مناره های بلند بود که در تاریخ اسلام ایستاد و شعاع اسلام را ان چنان پرتوافکن کرد که تعریف کنندگان و کسانی که مایل بودند در محیط تاریک، حقایق را قلب کنند، ان تاریکی را نتوانستند به دست بیاورند. شاگردان ائمه (علیه السلام) از همه ی فرقه های اسلامی بودند، مخصوص شیعه نبودند؛ از کسانی که آرمان تشیع یعنی به امامت شیعی اعتقاد نداشتند، کسان زیادی بودند که شاگر ائمه (علیهم السلام) بودند، تفسیر و قران و حدیث و سنت پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را از ائمه (علیهم السلام) یاد می گرفتند. اسلام را همین مقاومت ها بود که تا امروز نگه داشت.
حضرت را مسموم کردند با چند دانه ی خرما و در زیر بار سنگین غل و زنجیری که بر گگردن و دست و پای امام (علیه السلام) بسته بودند، امام بزرگووار و مظلوم و عزیز در زندان، روحش به ملکت اعلی پیوست و به شهادت رسیدند.
فصل پانزدهم
امام رضا (علیه السلام)
امام رضا (علیه السلام) توانستند درخت تشیع را از گزند توفان حادثه به سلامت بدارد و از پراکندگی و دل سردی یاران پدر بزرگوار مانه شود. و یکی از لوسن تدابیر ایشان حل مشکل علویان و مبارزات تشیع بود.
مامون این خطر را زیرکانه ححدس زد و درصدد مقابله با آن برآمد و به دنباله ی همین ارزیابی و تشخیص بود که ماجرای دعوت امام هشتم از مدینه به خراسان و پیشنهاد الزامی ولیعهدی به آن حضرت پیش آمد و این حادثه که در همه ی دوران طولانی امامت کم نظیر و یا در نوع خود بی نظیر بود تحقق یافت.
اما امام هشتم با تدبیری الهی بر مامون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی ای که خود با وجود آورده بود، به طور کامل شکست داد. و نه فقط تشیع، ضعیف یا ریشه کن نشود بلکه حتی سال دویست و یک هجری، یعنی سال ولایتعهدی آن حضرت، یکی از پربرکت ترین سال های تاریخ تشیع شد و نفس تازه ای در مبارزات علویان دمیده شد. و این همه با برکت تدبیر الهی امام هشتم و شیوه ی حکیمانه ای بود که آن امام معصوم (علیه السلام) در این آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.
اهداف مامون از تبعید را می توان در شش مودر خلاصه کرد:
هدف اول مامون: و مهمترین آنها، تبدیل صحنه ی مبارزات حاد انقلابی شیعیان به عرصه ی فعالیت سیاسی آرام و بی خطر بود.
امامان مظلوم ما تقیه توانستند به دو ویژگی برسند: ۱- مظلومیت ۲- قداست.
و همان مظلومیت و قداست بود که با پشتوانه ی تفکر شیعی، اینجا و آن جا در همه ی دوران های قیام های مسلحانه و حرکات شورشگرانه را ضد دستاه های خلافت سازماندهی می کرد که امام وقت خود و صرف در امور کشور کنند نه مظلومیت و قداست.
هدف دوم مامون: تخطئه ی مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافت های اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافت ها بود.
هدف سوم مامون: کنترل فعالیت های امام (علیه السلام)
جز این که همه ی سران و گگردنکشان و سلحشوران علوی را در سیطره خود درآورد، و این موفقیتی بود که هرگز هیچ یک از اسلاف مامومن چه بنی امیه و چه بنی عباس بر آن دست نیافته بودند.
هدف چهارم مامون: ایجاد فاصله میان مردم و امام رضا (علیه السلام)
هدف پنجم مامون: کسب وجهه و حیثیت معنوی برای خود
هدف ششم مامون: تبدیل کردن امام رضا (علیه السلام) به یک توجیه گر زشتی های دستگاه خلافت به جز اینها هدف های دیگری نیز برای مامون منصور بود.
تیری که با آن، اعتبار و حیثیت و مدعاهای امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را هدف گرفته بود، خود او را آماج قرار داد، به طوری که بعد از گذشت مدتی کوتاه ناگزیر شد همه ی تتدابیر گذشته ی خود را کان لم یکن شمرده، بالاخره همان شیوه را در برابر امام (علیه السلام) در پیش بگیرد که همهی گذشتگان در پیش گرفته بود یعنی «قتل»، و مامون که در آرزوی چهره ی قداست مآب خلیفه ای موجه و مثدس و خردمند، این همه تلاش کرده بود سرانجام در همان مزبله ای که همه ی خلفای پیش از او در آن سقوط کرده بودند، یعنی فساد و فحشا و عیش و عشرت توام با ظلم و کبر، فروغلتید.
و با تدبیر امام رضا (علیه السلام)، نقشه ی پیچیده و پخته ی مامون به سیاستی علیه خودش تبدیل می شود.
۱- امام رضا (علیه السلام) نارضایتی خود را از سفر به خراسان را به طور گسترده در فضای مدینه اعلام می کند.
در وداع با پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، در وداع با خانواده اش هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که برای وداع انجام می دهد، با گفتار و زبان، با زبان دعا و اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست.
۲- استکاف شدید امام رضا (علیه السلام) در مقابل پیشنهاد ولایتعهدی. می گویند تا جایی که مامون صریحاً آن حضرت را تهدیل به قتل کردند.
۳- امام رضا (علیه السلام) ولایتعهدی را مشروط به عدم دخالت در هیچ یک از شئون حکومت می پذیرد.
۴- بهره برداری اصلی امام رضا (علیه السلام) از ماجرای ولایتعهدی، اعلام آشکار داعیه ی امامت شیعه بود.
۵- در حالی که مامون امام (علیه السلام) را جدا از مردم می پسندید و این جدایی را در نهایت وسیله ای برای قطع رابطه ی معنوی و عافی میان امام (علیه السلام) و مردم می خواست، امام (علیه السلام) در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار می دادند.
۶- نه تنها سرجبنانان تشیع از سوی امام (علیه السلام) به سکوت و سازش تشویق نشدند بلکه قراین حاکی است که باعث دلگرمی شورشگران و مخالفان حکومت شد که دوران عمر خود را در کوه های صعب العبوری آبادی های دوردست می گذراندند با حمایت امام (علیه السلام) مودر تجلیل و احترام قرار گرفتند.
یک سال پس از ولایتعهدی؛ اوضاع برعکس آن چیزی است که مامون می خواست.
مامون، علی بن موسی (علیه السلام) را از امکانات و حرمت بی حد و مرز برخوردار کرده است، اما همه می دانند که این ولیعهد عالی مقام در هیچ یک از کارهای دولتی یا حکومتی دخالت نمی کند و به میل خود از هر آنچه به دستگاه خلافت مربوط می شود روگردان است و همه می دانند که او ولیعهدی را به همین شرط که به هیچ کار دست نزد قبول کرده است.
با این کار مامون، حشمت ظاهری بر عرف معنوی ایشان افزود و آنان که بر منبرها و در خانه هایشان بر علی و اولاد علی (علیه السلام) (تا هفتاد سال) دشنام می دادند حال زبان ستایشگری پس از ده سال به فضل و رتبه ی معنوی پدران مظلوم و معصوم ایشان گشوده اند. کتاه سخن آنکه مامون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی به دست نیاورد که بیار چیزها را از دست داده و در انتظار آن است که بقیه را نیز از دست بدهد. این جاست که مامون احسساس شکست و خزان کرد و درصدد برآمد که خاهای فاحش خود را جبران کند؛ شایعه پراکنی و نقل سخنان دروغ از قول امام (علیه السلام) و تشکیل جلسات متعدد مناظره، مناظره با مناظره کنندگان ادیان و مذاهب مختلف، هر متکلم و اهل مجادله ای را به این مجلس دعوت می کرد ولی با این کار قدرت علمی امام (علیه السلام) بر همگان آشکارتر می شد و مامون از تاثیر این وسیله نومیدتر.
بنابر روایات، یک یا دوبار توطئه ی قتل امام (علیه السلام) به وسیله ی نوکران و ایادی خود را ریخت و یک بار هم حضرت را در سرخس به زندان افکند، اما این شیوه ها هم نتیجه ای جز جلب اعتقاد همان دست اندرکاران به رتبه ی معنوی امام (علیه السلام) را به بار نیاورد، و مامون در مانده تر و خشمگین تر شد. در آخر چاره ای جز آن نیافت که به دست خود و بدون هیچ گونه واسطه ای امام را مسموم کند و همین کار را کرد و در ماه صفر دویست و سه هجری یعنی قریب دو سال پس از اوردن ان حضرت از مدینه به خراسان و یک سال و اندی پس از صدور فرمان ولیعهدی به نام آن حضرت، دست خود را به جنایت بزرگ و فرامخوش نشدنی قتل امام (علیه السلام) آلود.
این گذری بر یکی از فصل های عمده ی زندگی نامه ی سیاسی ۲۵۰ ساله ی ائمه (علیهم السلام) بود که امید است محققان و اندیشمندان و کاوشگران تاریخ قرن های اولیه اسلام همت بر تفتیح و پاک سازی و تشریح و تحقیق هر چه بیشتر آن بگمارد.
فصل شانزدهم
امام جواد، امام هادی و امام عسکری (علیه السلام)
اینکه آن بزرگوارها در غربت زیادی بودند، واقعا همین طور است دور از مدینه و دور از خاندان و دور از محیط مالوف؛ امام جواد (علیه السلام) در نوجوانی به رهبری امت اسلام منصوب شد و در سالهای کوتاه، جهادی فشرده، با دشمن خدا کرد و درس ها به ما اموخت و از جمله این درسها که باید همت کنیم که هوشیاری مردم را برای مقابله ی با این قدرت ها برانگیزیم. اگر دشمن، صریح و آشکار دشمنی بکند و اگر ادعا و ریاکاری نداشته باشد. کار او آسان تر است. اما وقتی دشمنی مانند مامون عباسی چهره ای از قداست و طرفتداری از اسلام برای خود می آراید، شناختن او برای مردم مشکل است، در دوران ما و در همه ی دوران های تاریخ، قدرتمندان همیشه سعی کرده اند وقتی از مقابله ی رویا روی با مردم عاجز شدند، دست به حیله ی ریاکاری و نفاق بزنند. امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) همت بر این گماشتند که این ماسک تزویر و ریا را از چهره ی مامون کنار بزنند و موفق شدند. امام جواد (علیه السلام)، اولین کسی بود که به طور علنی بحث آزاد را بنیان گذاری کرد. بحث آزاد، میراث اسلامی ماست، بحث آزاد در زمان ائمه هدی (علیهم السلام) رایج بوده است. و در زمان امام جواد (علیه السلام) با ان شکل نظیف انجام گرفته است.
در نبرد امام هادی (علیه السلام) و خلفایی که در زمان ایشان بودند، ان کس که ظاهراً و باطناً پیروز شد، حضرت هادی (علیه السلام) بود. در زمان امامت آن بزرگوار، شش خلیفه، یکی پس از دیگری آمدند و به درک واصل شدند. اخرین فقر انها معتنز بود که حضرت را شهید کرد و خودش هم به فاصله ی کوتاهی مرد. این خلفا غالباً با ذلت مردند؛ یکی به دست پسرش، یکی به دست برادر زاده اش و به همین ترتیب بنی عباس تار و مار شد. به عکس شیعه، روز به روز وسعت پیدا کرد و قوی تر شد. و پیام امامت را به سرتاسر دنیای اسلام- با نامه نگاری فرستاده- می رساند این مجاهدت و تلاش ائمه (علیهم السلام) نه فقط تشیع، بلکه قرآنف اسلام و معارف دینی را حفظ کرد؛
باید به این نکته در زندگی ائمه (علیهم السلام) توجه داشته باشیم که این بزرگواران، دائم در حال مبارزه بودند؛ مبارزه ای که روحش سیاسی بود؛ زیرا کسی هم که در مسند حکومت نشسته بود، مدعی دین بود. حتی، گاهی اوقات نظر دینی امام (علیه السلام) را هم می پذیرفت و چیزی که موجب می شد این مبارزه و معارضه با اهل بیت (علیه السلام) وجود داشته باشد، این بود که اهل بیت (علیهم السلام) خودشان را «امام» می دانستند.
بدیهی است که در این مبارزهف معارفف احکام فقهی، خلقیات و اخلاقیاتی که ائمه (علیهم السلام) ترویج می کردند، جای خود را دارد. و با ورود امام رضا (علیه السلام) به ایران، دامنه شیعیان وسیع شد و قبل از آن، شیعیان در همه جا تک و توک بودند، و فضای ایران، فضایی مسلمان و شیعی بود و در اختیار شیعه قرار داشت.
بعد از امام رضا (علیه السلام) تا زمان شهادت حضرت عسکری (علیه السلام) چنین حادثه ای اتفاق افتاده. حضرت هادی (علیه السلام) و حضرت عسکری (علیه السلام) در همان شهر سامرا، که در واقع مثل یک پادگان بود- یک شهر بزرگ آن چنانی نبود؛ پایتخت نو بنیادی بود که «سر من رای»، سران و اعیان و رجال حکومت و به قدری از مردم عادی که حوایج روزمره را برطرف کنند، در آن جمع شده بودند- توانسته بودند این همه ارتباطات را با سرتاسر دنیای اسلام تنظیم کنند. وقتی ما ابعاد زندگی ائمه (علیهم السلام) را نگاه کنیم، می فهمیم اینها چه کار می کردند. بنابراین فقط این نبود که اینها مسائل نماز و روزه یا طهارت و نجاسات را جواب بدهند. در موضع امام با همان معنای اسلامی خودش قرار می گرفتند و با مردم حرف می زدند. به نظر من این بعد در کنار این ابعاد قابل توجه است، شما می بینید که حضرت هادی (علیه السلام) را از مدینه به سامرا می آورند و در سنین جوانی- جهل و دو سالکی- ایشان را به شهادت می رسانند؛ یا حضرت حسن عسکری (علیه السلام) در بیست و هشت سالگی به شهادت می رسند؛ اینها همه نشان دهنده ی حرکت عظیم ائمه (علیهم السلام) و شیعیان و اصحاب آن بزرگوارها در سرتاسر تاریخ بوده، با اینکه دستاه خلفا، دستگاه پلیسی با شدت عمل بود، در عین حال ائمه (علیهم السلام) این گونه موفق شدند. غرض، در کنار غربت، این عزت و عظمت را هم باید دید.
در هیچ زمانی ارتباط شیعه و گسترش تشکیلاتی شیعه در سرتاسر دنیای اسلام، مثل زمان حضرت حواد (علیه السلام) و حضرت هادی و حضرت عسکری (علیه السلام) نبوده است. وجود وکلا و نواب و همین داستان هایی که از حضرت هادی و حضرت عسکری (علیه السلام) نقل می کنند نشان دهنده ی همین معناست. این ارتباطات، قبل از زمان حرت رضا (علیه السلام) هم بوده، منتها آمدن حضرت به خراسان، تاثیر خیلی زیادی در این امر داشته است. ائمه (علیهم السلام) ما در طول این ۲۵۰ سال امامت- از روز رحلت پیامبر نبی مکرک اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) تا روز وفات حضرت عسکری (علیه السلام) ۲۵۰ سال است- خیلی زجر کشیدند، کشته شدند، مظلوم واقع شدند و جا هم دارد برایشان گرریه کنیم؛ مظلومیتشان دل ها و عواطف را به خود متوجه کرده استغ اما این مظلوم ها غلبه کردند؛ هم مقطعی غلبه کردند، هم در مجموع و در طول زمان.
فصل هفدهم
«غایت حرکت انسان ۲۵۰ ساله»
فهرست تفصیلی
* اصل مهدویت مورد اتفاق همه ی مسلمان هاست. و شیعه با خبر مسلم و قطعی خود، منجی را با نام، با نشان، با خصوصیات، با تاریخ تولد، می شناسند.
* وجود مقدس حضرت بقیه الله الاعظم (علیه السلام) استمرار حرکت نبوت ها و دعوت الهی می باشد.
* یک مصداق انتظار، انتظار فرج نهایی است.
* امید به گشایش هر بن بستی در زندگی نیز معنای دیگری از انتظار فرج است.
* انتظار، یک عمل است، بی عملی نیست.
* انتظار یعنی قانع نشدن و قبول نکردن وضع موجود
* تشکیل نظام جمهوری اسلامی ایران، یکی از مصادیق بزرگ انتظار فرج است.
* جامعه ی مهدوی ان دنیایی است که همه ی پیامبران برای تامین آن ظهور کردند و امام زمان (علیه السلام) می آید تا آن را بسازد.
* خصوصیات جامعه ی مهدوی را به وضوح در روایات می توان مشاهده کرد.
* اولیای خدا در جامعه ی مهدویف عزیز و دشمنان خداف ذلیل هستند و حدود الهی اقامه می شود.
* بالا رفتن سطح اندیشه ی انسان در جامعه مهدوی.
* استخراج همه ی نیروهای طبیعت و نیروهای انسانی در جامعه ی اسلامی.
* در جامعه ی مهدوی، فضیلتت و اخلاق، محور تقدم هستند.
* خدای متعال حضرت ولی عصر را به وسیله ی رعبی که در دل دولت های ظالم ی اندازد، نصرت می کند.
* هیچ نقطه ی ویرانی در جامعه ی مهدوی وجود نخواهد داشت مگر اینکه آباد شود.
* سلامت نظام اخلاقیف اقتصادی و اجتماعی جامعه ی مهدوی
* در جامعه ی مهدوی، حاتم بخشی های حکومت های متکبر به دوستانش از بین می رود.
* در جامعه ی مهدوی، فقیری که محتاج زکات باشد وجود نخواهد داشت.
* ملت ایران با انقلاب خود موجب تسریع در ظهور حضرت ولی عصر شد.
* تکلیف ملت ایران بعد از انقلاب نیزف نزدیک شدن به ظهور حضرت ولی عصر (علیه السلام) است.
* نزدیک شدن به امام زمان (علیه السلام)، نزدیک شدن مکانی و زمانی نیست.
* ما امروز بای جامعه ی خودمان را به نحوی بسازیم و جهت دهیم که متناسب جامعه ی مهدوی گردد.
* ترسیم جامعه ی مهدوی، مانع یاس و نومیدی ملت های دنیا در راه مبارزه علیه دستگاه های ظلم و استکبار است.
* معنای صحیح روایت «یملا الله به الارض قسطاً و عدلاً کما ملنت ظلماً و جورا»
* انتظار فرج یعنی انتظار گشایش از کار انسانیت.
* اشاره ای به گره های سخت و پیچیده در زندگی بشر امروز.
* وظیفه ی بسیار مهم ملت انقلابی ایران در نزدیک کردن بشریت به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)
* حکومتی که امروز در دست ملت مسلمان ایران است، آرزوی هزار ساله ی مومنان بالله بوده است.
* لزوم ارتباط عاطفی، معنوی و روحی با امام زمان (علیه السلام) است.
[۱]– سوره مبارکه فتح/ آیه ۲۹
[۲]– سوره مباره فجر/ آیه ی ۲۰۷
[۳]– نهج البلاغه/ خطبه ۷۴
[۴]– نهج البلاغه/ خطبه ۹۲٫
[۶]– بحارالانوار، ج ۴۳/ ص ۱۷۳
[۷]– روضه المتقین شرح من لایحضر **/ ج ۵/ ص ۳۴۳٫
[۸]– سوره مبارکه آل عمران/ آیه ۵۴٫
[۹]– سوره مبارکه توبه/ آیه ی ۷۳٫
[۱۰]– بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۴۰٫
[۱۱]– بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۸٫
[۱۳]– بحار الانوار/ ج ۴۶/ ص ۲۲۹٫
[۱۴]– بحارالانوار/ ج ۴۶/ ص ۲۲۹٫
[۱۵]– بحار الانوار/ ج ۷۲/ ص ۳۹۴
[۱۷]– پیشوای صادق/ ص ۹۷-۱۰۷
[۱۸]– (ف طن) با هوشیاری مطلبی را فهمیدن
[۱۹]– شریکان و همتایان خدا