خلاصه کتاب اخلاق نوشته باروخ اسپینوزا
- نویسنده: باروخ اسپینوزا
معرفی کتاب اخلاق
از برجستهترین و تاثیرگذارترین آثار فلسفه غرب! کتاب اخلاق مشهورترین اثر باروخ اسپینوزا، فیلسوف عقلگرای قرن هفدهم است که تصویری منسجم از واقعیت هستی و راهنمایی
برای معنای زندگی اخلاقی ارائه میدهد. اسپینوزا بر اساس اندیشههای خود ماهیت خدا، ذهن، عواطف، اسارت انسان به احساسات و قدرت درک را شرح میدهد.
دربارهی کتاب اخلاق:
یکی از کتابهای به شدت توصیه شده که روی من هم بسیار تاثیر گذاشت و نگاهی این کتاب که اندکی پس از مرگ اسپینوزا منتشر شد بدون شک بزرگترین اثر اوست. باروخ اسپینوزا (Benedict de Spinoza) که فیلسوفی یهودی تبار بود با اندیشههای خود انقلابی
در دنیای فلسفه ایجاد کرد و تاثیر بسزایی بر فلسفهی پس از خود به جا گذاشت. فیلسوفانی که بعد از اسپینوزا زیستهاند معمولاً اندیشههای او را با تفاسیر متفاوتی سنجیدهاند.
او در کتاب اخلاق (Ethics) کلیات نظام فلسفی را با بعضی از نتایج علوم جدید دوران خود ترکیب کرده و برداشت مذهبی و اخلاقی خود را که هدف غایی کتاب است ارائه میدهد.
برخی از فلاسفه کتاب اخلاق را عمیقترین و پر محتواترین اثر اسپینوزا میدانند و معتقدند که این اثر منتخبی از کلیه افکار و آرای فلسفی این فیلسوف بزرگ است.
بسیاری از فیلسوفان بزرگ جهان بعد از اسپینوزا مانند اینشتین، هگل و… کتاب اخلاق را کتاب فلسفی مورد توجه خود برمیشماردند. این اثر که یکی از مشهورترین آثار فلسفی جهان
است به روش اقلیدسی به نگارش درآمده و در آن به طور تاثیرگذار و موجز از اخلاق سخن گفته میشود و عقاید نویسنده در مورد خدا و جهان هستی را شرح میدهد.
نقد کتاب اخلاق اسپینوزا
پیوسته هر داروی مفیدی ضرر و زیانی دارد و یا باید بگویم هرچیزی قیمتی دارد برخی تجربه های ادم به قیمت گزافی کشف می شوند قیمتی که اسپینوزا پرداخت کرد فرار از هلند و
زادگاهش و سفر به لاهه بود و تا زمان مرگ همانجا بود و در گمنامی هرچه تمامتر و در غربت و تنهایی مرد این تاوان اسپینوزا بود …. تاوان من و شما چه خواهد بود از عمر تلف
کردن و کتاب نخواندن و جواب این سوال را به خود شما واگذار می نمایم .
من فکر می کنم که در گیتس آنچه پدید می آید علت و معلولی دارد هر چیزی هزینه و بهایی دارد یا به قول مرحوم اسپینوزا واقعیت و یا رشد و ترقی و نوعی از کمال است … اما
سوال اینجا به وجود می اید که اگر اتفاقی من به شما سیلی بزنم و یا حرفهای زشت و ناشایست بزنم این باعث کمال است یا اساسا اگر رخ دادها اتفاقی متبلور شوند این به لحاظ درو
فهم ما خواهد بود یا به علت عقل و درک ما از طبیعت است.به
به نظر می رسد که در حالیکه اجزاء مجموعه هایی از علت و معلول ها هستند و این دقیقا همان چیزی است که من به شخصه با ان مشکل دارم و انرا فراتر از درک خودو نسل بشر
تلقی می کنم…
من باب مثال بزرگان نیروی برق و نیروی خورشید و یا سفر به ماه را روزی به سخره می گرفتند اما امروز ما انها را به سخره می گیریم که مگر داریم و یا مگر می شود…
آری فراتر از فهم انسانی امروز برای آینده و پسا آینده و یا گذشته استدور و یا نزدیک حادث می شود چه بخواهیم و چه نخواهیم…. به شدت معتقدم که فهم انسانی از کل مجموعه
نامحدود محدود است که بخاطر محدودیت علمی به وجود می آید . که مسلما به صورت تجربه وار برداشتی از توابع بسیار کلی است.
من در لابلای سخنان اسپینوزا به نکته دیگری دست یافتم و آن این بود که او فکر می کند ادراکات حسی نسل بشر گرچه عملی و بسیار مفید است اما به نظر می رسد این موارد اساسا
برای فهم و درک و رسیدن به ژرفای حقیقت هرگز کفایت ننماید .
مازیار میر معتقد است که فهم من و شما و خوب جناب اسپینوزا از بقا قدرت می گیرد و این دقیقا ذات انسانی و حیوانی را تشکیل می دهد . شهوت به بقا از سوی یک موجود زنده
امری بسیار ضروری به نظر می رسد.
اسپینوزا فکر می کند قوه فضیلت آدم میتواند بصورت کامل معنی و تفسیر شود حال انکه من موجود زنده و انسان را در راس آن به عنوان موجود ناطق را در دایره ای محدود به دو
پرانتز باز و بسته اساسا محدود ندانسته و نمی دانم.
اسپینوزا در بیشتر صفحات کتابش موفقیت را در نگاهداری وجود از طریق نگاهداری عقل که آموزهٔ اساسی اخلاقیات بوده و هست ارزیابی می کند.
او در نهایت بالاترین فضیلت، عشق عقلانی را :
معرفت به طبیعت
معرفت به جهان هستی
و معرفت به پرودگار جهانبسط می دهد .
اما باروخ اسپینوزا کیست؟
اسپینوزا فیلسوفی یهودی الاصل و هلندی است که در سال 1632 متولد شد. از باروخ اسپینوزا به عنوان یکی از مشهورترین خردگرایان و جبرگرایان یاد میشود که گستردگی و اهمیت
آثارش تا سالها پس از مرگش کاملاً درک نشده بود. او زمینههای لازم برای ظهور نقد مذهبی در آن دوران را فراهم کرد و همچنین از تاثیرگذارترین افراد در تجلی عصر روشنگری در
قرن هجدهم به شمار میآید. اسپینوزا به جهت مهمترین کتابش یعنی اخلاق که در آن با دوگانه انگاری ذهن و بدن دکارت مخالفت کرد به عنوان یکی از مهمترین متفکران فلسفه
غرب شناخته میشود.
کتاب اخلاق اسپینوزا یکی از آثار مشهور فلسفی جهان است. سبک این کتاب به روش اقلیدسی است. برخی از فلاسفه اين كتاب را كه پس از مرگ اسپينوزا به طبع رسيده است، مهمترين و عميق ترين و پر محتواترين اثر وی، و به يک معنی زبده كليه افكار و آرای فلسفي وي می دانند.
باروخ اسپينوزا، فيلسوف و انديشمند عقل گراي بزرگ هلندي، در اين كتاب كه آخرين اثر اوست و از برجسته ترين كتب فلسفه غرب محسوب ميشود، اصول نظام هاي فلسفي را با برخي از ره آوردهاي علوم جديد زمانه خود در هم آميخته و زمينه استنتاج نتايج اخلاقي و مذهبي را كه هدف غايي كتاب اخلاق اسپینوزا است فراهم آورده است.
خلاصه کتاب
کتاب اخلاق اسپینوزا یکی از ماندگارترین، موجزترین، دشوارترین و همچنین متفاوت ترین آثار فلسفه ي غرب است. ماندگار از آن روی که هنوز هم که هنوز است درباب مطالب آن، خاصه در علم اعصاب و فلسفه ی ذهن معاصر، بحث وجود دارد. موجز از آن روی، که سبک نوشتاري آن، که سبکیست هندسی، مؤلف کتاب را برآن داشته تا مطالب عميق را با اختصار و ایجاز به روی کاغذ آورد. لیکن دشوار از آن روی که اصطلاحات با تعاریف جدید در آن کم نیست، و این تعاریف جدید در نهایت اختصار و گاه ابهام بیان شده اند.
اما متفاوت بودن کتاب اخلاق اسپینوزا ناشی از سبک نوشتاري آن است. اسپینوزا، مؤلف کتاب، به مانند سلف خود، دکارت، روش ریاضی را از برای تفکر برگزیده، لیکن، برخلاف دکارت، برای نگارش کتاب نیز از همین روش ریاضی بهره جسته است. کتاب اخلاق ازاسپینوزا کاملا به مانند کتب هندسی به تحریر درآمده و هر بخش از تعاریف، اصول متعارفه و اصول موضوعه آغاز می گردد و با قضايا و براهین قضايا ادامه می یابد و با علامت Q.E.D پایان می یابد، اکثر قضایا از تبصره و نتیجه نیز برخوردارند.
بخشی از متن کتاب
ما نمی توانیم عملی را به حکم نفس انجام دهیم، مگر اینکه نخست آن را به خاطر بیاوریم. برای مثال نمی توانیم کلمه ای ادا کنیم، مگر آن را به خاطر آورده باشیم. از سوی دیگر به یاد آوردن و یا فراموش کردن یک چیز تحت قدرت نفس نیست. بنابراین، باید معتقد شد که قدرت نفس محدود است به اینکه در باره چیزی که به خاطر آورده ایم سخن بگوییم، یا خاموشی گزینیم. اما وقتی که خواب می بینیم که داریم سخن میگوییم باور میکنیم که به حکم آزاد نفس سخن می گوییم، در صورتی که ما سخن نمی گوییم، یا اگر هم بگوییم، آن نتیجه حرکت خود به خودی بدن است.
به علاوه ما خواب می بینیم که اشیائی را از دیگران پنهان میکنیم، و این عمل را به موجب همان حكم نفس انجام می دهیم که در وقت بیداری، به واسطه آن، دربارة آنچه می دانیم سکوت اختیار میکنیم. باز خواب می بینیم که به حکم نفس اعمالی انجام می دهیم که به هنگام بیداری جرئت انجام دادن آنها را نداشتیم. بنابراین دوست دارم بدانم که آیا در نفس دو نوع حکم وجود دارد، یکی مربوط به خواب است و دیگری آزاد؟ اگر این اندازه احمق نباشیم که این را بپذیریم، باید ضرور قبول کنیم که این حکم نفس که آزاد تلقی شده از تخیل یا تذکار قابل تمییز نیست.
در بخشی از کتاب اخلاق میخوانیم:
قضیۀ 15- هرچه هست، در خداست و بدون خدا هیچ چیز نمیتواند باشد، یا تصور شود.
برهان- علاوه بر خدا، هیچ ذاتی قابلتصور نیست (توسط قضیۀ 14)، یعنی (توسط تعریف 3) هیچ چیز نیست که از طریق خودش درک شود و اما حالات هم (توسط تعریف 5) بدون جوهر نه میتوانند وجود داشته باشند و نه تصور شوند. بنابراین آنها فقط میتوانند در ذات الهی باشند و فقط از طریق آن میتوانند به تصور درآیند و اما جواهر و حالات، مجموع وجود را تشکیل میدهند (توسط اصل 1). بنابراین بدون خدا هیچ چیز نمیتواند وجود داشته باشد یا تصور شود، ثابت شد.
تبصره – برخی ادعا میکنند که خداوند مانند یک انسان، از جسم و روان تشکیل شده و مستعد احساسات است. اینکه چقدر این افراد از حقیقت فاصله گرفتهاند، به اندازۀ کافی از آنچه گفته شد معلوم است. اما من اینها را کنار میگذارم و میگذرم؛ زیرا همۀ کسانی که درهرحال در ذات الهی تأمل کردهاند، جسمانیت خدا را انکار میکنند. از این نظر آنها روش اثبات بسیار خوبی در این واقعیت دارند که میگویند ما از نظر بدن مقدار مشخص و محدودی را درک میکنیم که دارای عرض و طول و عمق بوده و محدود به یک شکل خاص است و اوج پوچی است که چنین تصویری از خداوند که موجودی کاملاً بیمنتها است را ارائه دهند. درعینحال آنها باز به دلایل دیگری سعی میکنند حرف خود را ثابت کنند و اظهار میکنند که مادهای طبیعی یا گسترده را کاملاً جدا از ذات الهی میپندارند و میگویند این ماده توسط خداوند خلق شده است….
خواندن این کتاب را به همه دوستان و سروران گرامی به شدت توصیه می نمایم واز آن کتابهایی است که باید چندین و چند بار آنرا به دقت و با حوصله خواند.
فهرست کامل مطالب کتاب
بخش اول: خدا
تعاریف
قواعد
قضایا
بخش دوم: ماهیت و منشأ ذهن
پیشگفتار
تعاریف
قواعد
قضایا
اصول موضوعه
بخش سوم: منشأ و طبیعت عواطف
تعاریف
اصول متعارفه
قضایا
تعریف عواطف
تعاریف عمومی عواطف
بخش چهارم: بندگی انسان یا قوّت عواطف
پیشگفتار
تعاریف
اصل متعارف
پیوست
بخش پنجم: قدرت عقل، یا آزادی انسان
پیشگفتار
اصول متعارفه
قضایا