.خلاصه کتاب جهان همچون اراده و تصور اثر آرتور شوپنهاور
مفهوم **اراده** در فلسفههای نیچه و شوپنهاور
مفهوم **اراده** در فلسفههای نیچه و شوپنهاور هرچند در ظاهر مشابه است، تفاوتهای اساسی دارد. این دو فیلسوف هرکدام اراده را به
عنوان نیروی اصلی در جهان میپذیرند، اما دیدگاههایشان نسبت به ماهیت و نقش این اراده کاملاً متفاوت است.
1. **اراده در فلسفه شوپنهاور: اراده به زندگی (Will to Live)**
شوپنهاور در کتاب **«جهان همچون اراده و تصور»** اراده را به عنوان نیروی بنیادی و پیشبرنده تمام
موجودات معرفی میکند. این اراده به زندگی **کور و غریزی** است و بدون جهت یا هدف مشخص عمل
میکند. مهمترین نکات مربوط به اراده در فلسفه شوپنهاور عبارتند از:
– **اراده یک نیروی کور و بیهدف است:** شوپنهاور معتقد بود که اراده نیرویی غیرمنطقی است که نه از روی آگاهی، بلکه به شکل
غریزی عمل میکند. اراده برای زندگی و بقا در تمام موجودات وجود دارد و هدف اصلی آن ارضای خواستهها و نیازهای بیپایان است.
– **اراده منشأ رنج است:** در فلسفه شوپنهاور، اراده به زندگی باعث میشود که انسانها و موجودات دیگر همواره در تلاش برای ارضای
نیازهای خود باشند، اما این خواستهها هرگز به طور کامل ارضا نمیشوند. از این رو، اراده منجر به نارضایتی دائمی و رنج میشود. به عقیده
شوپنهاور، هرگاه نیازی برآورده شود، نیازی جدید جایگزین آن میشود و این چرخه باعث ایجاد رنج مداوم در زندگی است.
– **راه حل شوپنهاور: فرار از اراده:** شوپنهاور معتقد بود که راه فرار از این چرخه رنج و بیپایانی اراده، **کنترل امیال** و **زهدگرایی**
است. او توصیه میکرد که فرد باید از تمایلات و خواستههای خود فاصله بگیرد و به نوعی رهایی از اراده دست یابد. هنر، بهویژه موسیقی،
یکی از راههای موقت فرار از رنج ناشی از اراده است.
2. **اراده در فلسفه نیچه: اراده به قدرت (Will to Power)**
نیچه، برخلاف شوپنهاور، اراده را نه به عنوان یک نیروی کور و رنجآور، بلکه به عنوان **اراده به قدرت**
معرفی میکند. او این مفهوم را به عنوان اساسیترین نیروی زندگی و محرک اصلی موجودات برای
پیشرفت و تعالی میداند. ویژگیهای اصلی اراده به قدرت در فلسفه نیچه عبارتند از:
– **اراده به قدرت نیروی خلاق و پویا است:** در دیدگاه نیچه، اراده به قدرت نیرویی است که موجودات زنده، بهویژه انسانها، از طریق آن به
دنبال **تسلط بر محیط، چالشها و خودشان** هستند. این اراده، برخلاف اراده شوپنهاور، نیرویی مثبت و خلاق است که به انسانها کمک
میکند تا از محدودیتها فراتر بروند و به **خلق ارزشها** و **توسعه فردی** دست یابند.
– **اراده به قدرت به دنبال رشد و تعالی است:** اراده در فلسفه نیچه نه تنها به دنبال ارضای نیازهای ابتدایی یا بقا نیست، بلکه به دنبال
**تکامل**، **رشد شخصی** و **ارتقاء تواناییها** است. انسانهایی که از این اراده برخوردارند، تلاش میکنند بر موانع غلبه کنند و
**خود را به برتری برسانند**. به همین دلیل نیچه معتقد است که برخی افراد با پذیرش و تقویت اراده به قدرت، به **ابرانسان
(Übermensch)** تبدیل میشوند.
– **اراده به قدرت به جای انکار زندگی، آن را تأیید میکند:** نیچه برخلاف شوپنهاور که زهدگرایی و انکار امیال را توصیه میکرد، به
**پذیرش و حتی استقبال از زندگی**، با تمام چالشها و رنجهایش، اعتقاد داشت. او باور داشت که رنجها بخشی از فرایند تعالی انسان
هستند و به جای فرار از آنها، انسان باید با آنها روبرو شود و آنها را به عنوان ابزار رشد و تحول بپذیرد.
– **اراده به قدرت و خلق ارزشها:** نیچه همچنین معتقد بود که اراده به قدرت به انسانها این امکان را میدهد که **خالق ارزشهای
جدید** باشند. او اخلاقیات سنتی را نقد کرد و باور داشت که این اخلاقیات، برخاسته از ضعف و زهدگرایی هستند. در مقابل، اراده به قدرت
انسان را به سوی خلق ارزشهای فردی و قویتر هدایت میکند.
3. **تفاوتهای کلیدی بین اراده نیچه و شوپنهاور:**
– **ماهیت اراده:** در فلسفه شوپنهاور، اراده به عنوان نیرویی کور و غریزی معرفی میشود که تنها به دنبال ارضای نیازهای بیپایان است
و در نهایت منجر به رنج میشود. در مقابل، نیچه اراده را نیرویی خلاق و آگاهانه میداند که به دنبال رشد، تعالی و تسلط بر محیط و خود
است.
– **تأثیر اراده بر زندگی:** شوپنهاور اراده را منشأ رنج و نارضایتی میداند و راه فرار از آن را در زهدگرایی و انکار امیال میبیند. اما نیچه اراده
به قدرت را منبعی از نیرو و خلاقیت میداند و معتقد است که با پذیرش و تقویت آن، انسان میتواند به خودشناسی، خودآفرینی و حتی
رهایی از محدودیتها برسد.
– **راه برخورد با اراده:** شوپنهاور توصیه میکند که برای کاهش رنج، فرد باید امیال و خواستههای خود را کنترل کند و به نوعی رهایی از
اراده دست یابد. نیچه اما از انسان میخواهد که اراده خود را تقویت کند و آن را به نیرویی برای رشد و برتری تبدیل کند.