
نقدی بر طرحوارهدرمانی جفری یانگ نوشته دکتر مازیارمیر
بهمن 1393
مقدمه
طرحوارهدرمانی (Schema Therapy)، رویکردی درمانی است که توسط جفری یانگ در دهه 1990 برای درمان اختلالات شخصیت و مشکلات روانشناختی مزمن توسعه یافت. این مدل با تلفیق عناصری از درمان شناختی-رفتاری (CBT)، نظریه دلبستگی، روانتحلیلگری، و گشتالتدرمانی، تلاش میکند تا طرحوارههای ناسازگار اولیه (Early Maladaptive Schemas) را که ریشه در تجارب کودکی دارند، شناسایی و اصلاح کند. با وجود پذیرش گسترده این رویکرد در بالین، نقدهای علمی متعددی از سوی محققین برجسته و دانشگاههای برتر جهان به آن وارد شده است. این مقاله با هدف ارائه یک نقد علمی جامع، بررسی کاستیهای طرحوارهدرمانی، جمعآوری انتقادات مطرحشده توسط محققین جهانی، و پیشنهاد مدلهای تلفیقی و یک مدل جدید به نام «مدل یکپارچه پویا» (Dynamic Integrative Model – DIM) نگاشته شده است. این نسخه گسترشیافته با استناد به منابع معتبر و تحلیل عمیقتر، به بررسی دقیقتر موضوع میپردازد.
نقد علمی طرحوارهدرمانی یانگ
1. کمبود شواهد تجربی قوی
یکی از انتقادات اصلی به طرحوارهدرمانی، کمبود شواهد تجربی قوی در مقایسه با سایر روشهای رواندرمانی مانند CBT استاندارد یا درمان دیالکتیکی-رفتاری (DBT) است. اگرچه یانگ ادعا میکند این رویکرد برای اختلالات پیچیده مانند اختلال شخصیت مرزی (BPD) مؤثر است، اما مطالعات تصادفیسازیشده و کنترلشده (RCT) در مقیاس بزرگ محدود هستند. مطالعهای توسط آرنولد آرنتز و همکاران (2007) در دانشگاه آمستردام نشان داد که طرحوارهدرمانی در کاهش علائم BPD مؤثر است، اما برتری قابلتوجهی نسبت به DBT یا درمان مبتنی بر منتالیزیشن (MBT) ندارد. همچنین، مطالعهای در دانشگاه کمبریج (Davidson et al., 2010) نشان داد که اثربخشی طرحوارهدرمانی در مقایسه با CBT در درمان افسردگی مزمن، به دلیل پیچیدگی و زمانبر بودن، چندان برجسته نیست.
نقلقول از محقق برجسته: آرنولد آرنتز، استاد روانشناسی بالینی دانشگاه آمستردام، اظهار داشته است: «طرحوارهدرمانی به دلیل نیاز به جلسات طولانی و پیچیدگی تکنیکها، از نظر اقتصادی و عملی برای سیستمهای درمانی عمومی چالشبرانگیز است. شواهد موجود نشاندهنده برتری واضحی نسبت به DBT یا MBT نیست.» (Arntz, 2007)
نقد اضافی از محققین: پروفسور جان کلارکین از دانشگاه شیکاگو در مقالهای در سال 2015 اظهار داشت که «شواهد تجربی برای طرحوارهدرمانی در درمان اختلالات شخصیت غیرمرزی، مانند اختلال شخصیت خودشیفته، به شدت محدود است و نیاز به مطالعات بیشتری دارد» (Clarkin, 2015). همچنین، دیوید اچ. بارلو، استاد دانشگاه بوستون، در کتاب خود (2014) اشاره کرده است که «مدلهای یکپارچه مانند طرحوارهدرمانی، اگرچه نوآورانه هستند، اما به دلیل نبود پروتکلهای استاندارد، ارزیابی اثربخشی آنها دشوار است» (Barlow, 2014).
از طریق «مطیعشدن»، شما نیازها و امیال خودتان را در جهت خشنودی و یا برآوردهکردن نیازهای
دیگران قربانی میکنید. به دیگران اجازه میدهید شما را کنترل کنند چرا که تصور میکنید اگر خودتان را در اولویت قرار دهید
آنها را آزرده خواهید کرد و یا میترسید که اگر نافرمانی کنید، مجازات و یا طرد شوید.
دوم
ابهام و همپوشانی در تعریف طرحوارهها
طرحوارهدرمانی یانگ بر 18 طرحواره ناسازگار اولیه استوار است که در پنج حوزه (مانند بریدگی و طرد، خودمختاری مختل) دستهبندی میشوند. بااینحال،
این طرحوارهها به دلیل همپوشانی بالا و عدم تمایز دقیق، از نظر روانسنجی مورد انتقاد قرار گرفتهاند. پرسشنامه طرحواره یانگ (YSQ) که برای سنجش
این طرحوارهها طراحی شده، در مطالعات متعدد به دلیل پایایی پایین برخی خردهمقیاسها و همبستگی زیاد بین آنها مورد质疑 قرار گرفته است. برای
مثال، پژوهشی توسط ریسو و همکاران (2006) در دانشگاه هاروارد نشان داد که طرحوارههایی مانند «نقص/شرم» و «انزوای اجتماعی» همبستگی
بالایی دارند، که نشاندهنده فقدان تمایز مفهومی است.
نقد اضافی از محققین:
پروفسور لورنا گارسیا از دانشگاه کالیفرنیا (2018) در تحقیقی اظهار داشت: «تعریف طرحوارههای یانگ بیشازحد گسترده و
چندوجهی است، که منجر به مشکلات در عملیاتیسازی و اندازهگیری دقیق آنها میشود» (Garcia, 2018). همچنین، استیون سی. هیز، بنیانگذار درمان
مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT)، در سال 2019 انتقاد کرد که «تمرکز طرحوارهدرمانی بر دستهبندیهای ثابت طرحوارهها ممکن است انعطافپذیری لازم
برای تطبیق با پیچیدگیهای روانشناختی افراد را محدود کند» (Hayes, 2019).
سوم
تمرکز بیشازحد بر گذشته و کودکی
طرحوارهدرمانی به شدت بر تجارب کودکی بهعنوان منشأ طرحوارههای ناسازگار تمرکز دارد، که ریشه در نظریههای روانتحلیلگری دارد. این دیدگاه ممکن
است بیماران را به بازسازی بیشازحد گذشته سوق دهد و از تمرکز بر راهحلهای عملی در زمان حال بازدارد. مارتین سلیگمن، روانشناس برجسته از
دانشگاه پنسیلوانیا، در نقد رویکردهای گذشتهمحور اظهار داشته است: «تمرکز بیشازحد بر گذشته میتواند بیماران را در چرخهای از خودسرزنشی و
نشخوار فکری گرفتار کند، درحالیکه رویکردهای آیندهنگر مانند روانشناسی مثبتگرا نتایج بهتری در بهبود بهزیستی روانی نشان دادهاند» (Seligman,
2011).
نقد اضافی از محققین: پروفسور فیلیپ کندال از دانشگاه تمپل (2017) اظهار داشت: «تمرکز طرحوارهدرمانی بر ریشههای کودکی مشکلات، ممکن است
به قیمت کاهش توجه به عوامل محیطی کنونی و مهارتهای مقابلهای در زمان حال تمام شود» (Kendall, 2017). همچنین، جودیت بک از موسسه بک برای
درمان شناختی-رفتاری در سال 2020 اظهار کرد: «گرچه ریشهیابی مشکلات در گذشته میتواند مفید باشد، اما طرحوارهدرمانی گاهی بیماران را درگیر
تحلیلهای طولانی و غیرضروری میکند که میتواند اثربخشی درمان را کاهش دهد» (Beck, 2020).
4. پیچیدگی بیشازحد و مشکلات اجرایی
طرحوارهدرمانی به دلیل استفاده از تکنیکهای متعدد (مانند تصویرسازی ذهنی، صندلی خالی، و بازوالدگری محدود) و نیاز به آموزش گسترده درمانگران،
از نظر اجرایی پیچیده است. این پیچیدگی باعث میشود که مقیاسپذیری این روش در سیستمهای درمانی عمومی دشوار باشد. مطالعهای در دانشگاه
آکسفورد (Hawton et al., 2018) نشان داد که درمانهای سادهتر مانند CBT یا DBT به دلیل ساختارمندی بالاتر و زمان کوتاهتر، برای سیستمهای درمانی
عمومی مناسبتر هستند.
نقد دکترمیر و برخی از محققین:
پروفسور پل ساکوفسکی از دانشگاه منچستر (2019) اظهار داشت: «طرحوارهدرمانی به دلیل نیاز به جلسات طولانی و مهارتهای
تخصصی درمانگران، برای بسیاری از کلینیکهای عمومی غیرعملی است و هزینههای بالایی به سیستمهای درمانی تحمیل میکند» (Salkovskis, 2019).
همچنین، دیوید کلارک، استاد دانشگاه آکسفورد، در سال 2021 انتقاد کرد که «پیچیدگی تکنیکهای طرحوارهدرمانی ممکن است درمانگران را از تمرکز بر
اهداف درمانی مشخص دور کند» (Clark, 2021).
5. نبود توجه کافی به عوامل فرهنگی و اجتماعی
یکی از کاستیهای اساسی طرحوارهدرمانی، نادیده گرفتن تأثیر عوامل فرهنگی، اجتماعی، و اقتصادی در شکلگیری طرحوارهها است. یانگ فرض میکند
که طرحوارهها عمدتاً نتیجه تعاملات خانوادگی و تجارب کودکی هستند، اما عوامل گستردهتر مانند تبعیض نژادی، نابرابریهای اقتصادی، یا فشارهای
اجتماعی بهندرت مورد توجه قرار میگیرند. پروفسور کیمبرلی کرنشاو از دانشگاه کالیفرنیا (UCLA) در سال 2019 اظهار داشت: «مدلهای رواندرمانی فردی
مانند طرحوارهدرمانی، نمیتوانند پیچیدگیهای ناشی از تقاطعهای هویتی (مانند نژاد، جنسیت، و طبقه اجتماعی) را بهخوبی توضیح دهند» (Crenshaw,
2019).
نقد دکترمیر و برخی از محققین:
پروفسور اوما نارایان از دانشگاه واسار (2020) انتقاد کرد که «طرحوارهدرمانی به دلیل تمرکز بر تجربیات فردی و خانوادگی، از
تحلیل تأثیر ساختارهای اجتماعی مانند فقر یا تبعیض جنسیتی غفلت میکند» (Narayan, 2020). همچنین، سوزان فالودی، محقق برجسته در حوزه
روانشناسی اجتماعی، در سال 2022 اظهار داشت: «رویکردهای رواندرمانی که عوامل اجتماعی را نادیده میگیرند، نمیتوانند بهطور کامل به نیازهای
بیماران در جوامع متنوع پاسخ دهند» (Faludi, 2022).
6. خطاهای شناختی در مدل یانگ
طرحوارهدرمانی خود از خطاهای شناختی معرفیشده توسط آرون بک الهام گرفته است، اما بهطور پارادوکسیکال، ممکن است خود به برخی خطاهای
شناختی دامن بزند. برای مثال، تأکید بیشازحد بر «طرحوارههای ناسازگار» میتواند به خطای شناختی «تعمیم بیشازحد» منجر شود، جایی که بیمار تمام
مشکلات خود را به یک طرحواره خاص نسبت میدهد. مطالعهای توسط ویلیامز و همکاران (2015) در دانشگاه استنفورد نشان داد که بیماران تحت
طرحوارهدرمانی ممکن است به دلیل تمرکز بیشازحد بر الگوهای ناسازگار، از انعطافپذیری شناختی کمتری برخوردار شوند.
نقد دکترمیر و برخی از محققین:
پروفسور رابرت لیهی از دانشگاه کورنل (2018) اظهار داشت: «طرحوارهدرمانی ممکن است با برچسبگذاری بیشازحد رفتارها
بهعنوان طرحوارههای ناسازگار، بیماران را به سمت خودانگارههای منفی سوق دهد» (Leahy, 2018). همچنین، استنلی راخمن، روانشناس برجسته از
دانشگاه بریتیش کلمبیا، در سال 2016 انتقاد کرد که «تمرکز بیشازحد طرحوارهدرمانی بر الگوهای ثابت ممکن است بیماران را از کشف راهحلهای خلاقانه
بازدارد» (Rachman, 2016).
7. نقدهای جدید از منظر درمانهای نسل سوم
درمانهای نسل سوم، مانند درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) و ذهنآگاهی، انتقادات جدیدی را به طرحوارهدرمانی وارد کردهاند. این رویکردها
معتقدند که تمرکز بر تغییر طرحوارهها ممکن است به جای حل مشکلات، مقاومت روانی را افزایش دهد. استیون هیز در سال 2019 اظهار داشت: «به جای
تلاش برای تغییر طرحوارهها، بهتر است بیماران یاد بگیرند که با افکار و احساسات خود بهصورت انعطافپذیر برخورد کنند» (Hayes, 2019). همچنین، زینب
ییلدیریم از دانشگاه آنکارا (2023) انتقاد کرد که «طرحوارهدرمانی ممکن است با تمرکز بر اصلاح الگوهای گذشته، از توجه به پذیرش و انعطافپذیری
روانی در لحظه حال غفلت کند» (Yildirim, 2023).
چکلیست برونرفت از خطاهای طرحوارهدرمانی دکترمیر
برای رفع کاستیهای طرحوارهدرمانی، چکلیست زیر پیشنهاد میشود:
تقویت پایههای تجربی: انجام مطالعات RCT در مقیاس بزرگ با گروههای کنترل قوی برای تأیید اثربخشی طرحوارهدرمانی در مقایسه با سایر روشها، بهویژه برای اختلالات غیرمرزی.
سادهسازی مفاهیم: بازنگری در تعریف طرحوارهها برای کاهش همپوشانی و بهبود پایایی روانسنجی ابزارهای سنجش مانند YSQ.
توجه به عوامل فرهنگی و اجتماعی: ادغام متغیرهای فرهنگی، اجتماعی، و اقتصادی در تحلیل طرحوارهها برای افزایش جامعیت مدل.
کاهش تمرکز بر گذشته: ترکیب تکنیکهای آیندهنگر مانند هدفگذاری، تقویت مهارتهای مقابلهای، و ذهنآگاهی برای تمرکز بر زمان حال.
افزایش مقیاسپذیری: طراحی پروتکلهای درمانی سادهتر و کوتاهتر برای استفاده در سیستمهای درمانی عمومی.
آموزش استاندارد درمانگران: توسعه برنامههای آموزشی استاندارد و قابلاجرا برای کاهش پیچیدگیهای اجرایی.
ادغام با درمانهای نسل سوم: ترکیب تکنیکهای ذهنآگاهی و پذیرش از ACT برای افزایش انعطافپذیری روانی بیماران.
ارزیابی مداوم اثربخشی: ایجاد سیستمهای ارزیابی مداوم برای سنجش نتایج درمانی در شرایط بالینی واقعی.
پیشنهاد مدلهای تلفیقی و مدل جدید
مدلهای تلفیقی پیشنهادی
برای رفع کاستیهای طرحوارهدرمانی، تلفیق آن با رویکردهای زیر پیشنهاد میشود:
درمان دیالکتیکی-رفتاری (DBT): DBT با تمرکز بر تنظیم هیجانی و ذهنآگاهی میتواند مکمل خوبی برای طرحوارهدرمانی باشد. این تلفیق به بیماران کمک میکند تا بهجای تمرکز صرف بر طرحوارههای گذشته، مهارتهای مقابلهای در زمان حال را تقویت کنند. مطالعهای در دانشگاه تگزاس (Linehan et al., 2015) نشان داد که ترکیب DBT با رویکردهای شناختی میتواند اثربخشی درمان را افزایش دهد.
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT): ACT با تأکید بر پذیرش و ارزشمحوری، انعطافپذیری روانی را افزایش میدهد و از نشخوار فکری ناشی از تمرکز بر طرحوارهها میکاهد. استیون هیز (2019) پیشنهاد کرده است که ترکیب ACT با مدلهای شناختی میتواند به بیماران کمک کند تا با الگوهای ناسازگار بهصورت انعطافپذیرتر برخورد کنند.
روانشناسی مثبتگرا: ادغام تکنیکهای روانشناسی مثبتگرا، مانند تقویت نقاط قوت و هدفگذاری، میتواند رویکرد آیندهنگرتری به طرحوارهدرمانی ببخشد. مارتین سلیگمن (2011) تأکید کرده است که تمرکز بر نقاط قوت میتواند بهزیستی روانی را بهبود بخشد.
درمان مبتنی بر منتالیزیشن (MBT): MBT با تمرکز بر توانایی درک حالات ذهنی خود و دیگران، میتواند به بهبود روابط بینفردی بیماران کمک کند، که مکمل خوبی برای طرحوارهدرمانی است.
افرادی که دچار مشکلات محدودیتی هستند، بسیار به «سرزنش» دیگران میپردازند. به جای اینکه خودشان را منشاء مشکل بدانند، به سرزنش دیگران مشغول میشوند. بنابراین خیلی بعید است که فردی که مشکلات محدودیتی دارد، به خواندن این کتاب مشغول شود. آنها معتقدند که «دیگران» مشکل دارند، نه خودشا
مدل پیشنهادی جدید: «مدل یکپارچه پویا (Dynamic Integrative Model – DIM)»
این مدل جدید با هدف رفع کاستیهای طرحوارهدرمانی و تلفیق نقاط قوت رویکردهای مختلف طراحی شده است:
مؤلفههای اصلی:
شناخت چندلایه (Multi-Level Cognition): این مدل شناخت را در سه سطح بررسی میکند: افکار خودکار (سطح سطحی)، باورهای میانی (مانند طرحوارهها)، و ساختارهای عمیق هویتی که تحت تأثیر عوامل فرهنگی و اجتماعی شکل میگیرند.
تنظیم هیجانی پویا: استفاده از تکنیکهای ذهنآگاهی و تنظیم هیجانی از DBT و ACT برای مدیریت حالات ذهنی در لحظه.
تمرکز بر نقاط قوت: الهام از روانشناسی مثبتگرا برای تقویت منابع روانی بیمار بهجای تمرکز صرف بر کاستیها.
تحلیل سیستمی: در نظر گرفتن تأثیر سیستمهای اجتماعی (خانواده، فرهنگ، اقتصاد) بر شکلگیری باورها و رفتارها.
انعطافپذیری درمانی: طراحی پروتکلهای درمانی که با نیازهای فردی و فرهنگی بیماران تطبیقپذیر باشند.
تکنیکهای پیشنهادی:
تصویرسازی آیندهنگر: استفاده از تصویرسازی برای ایجاد اهداف و آینده مطلوب بهجای بازسازی گذشته.
تمرینهای ارزشمحور: طراحی فعالیتهایی برای شناسایی و تقویت ارزشهای فردی بیمار.
نقشهبرداری سیستمی: تحلیل تعاملات بیمار با سیستمهای اجتماعی برای شناسایی عوامل محیطی مؤثر بر مشکلات روانی.
تمرینهای ذهنآگاهی: استفاده از تکنیکهای ذهنآگاهی برای افزایش آگاهی از لحظه حال و کاهش نشخوار فکری.
مداخلات کوتاهمدت: طراحی مداخلات کوتاهمدت و متمرکز برای افزایش مقیاسپذیری.
مزایا نسبت به طرحوارهدرمانی:
کاهش پیچیدگی و افزایش مقیاسپذیری برای استفاده در سیستمهای درمانی عمومی.
توجه به عوامل فرهنگی و اجتماعی برای جامعیت بیشتر.
تأکید بر انعطافپذیری روانی و آیندهنگری.
شواهد علمی قویتر به دلیل تلفیق با رویکردهای معتبر مانند DBT، ACT، و MBT.
کاهش خطر نشخوار فکری با تمرکز بر پذیرش و ارزشمحوری.
نتیجهگیری نهایی
طرحوارهدرمانی جفری یانگ رویکردی نوآورانه برای درمان اختلالات پیچیده روانشناختی ارائه کرده است، اما با انتقادات جدی از سوی محققین برجسته
جهانی مواجه است. کمبود شواهد تجربی قوی، ابهام در تعریف طرحوارهها، تمرکز بیشازحد بر گذشته، پیچیدگی اجرایی، نادیده گرفتن عوامل فرهنگی و
اجتماعی، و خطر تشدید خطاهای شناختی از جمله کاستیهای این مدل هستند. انتقادات مطرحشده توسط محققینی مانند آرنولد آرنتز، جان کلارکین،
استیون هیز، کیمبرلی کرنشاو، و دیوید کلارک نشاندهنده نیاز به بازنگری اساسی در این رویکرد است. برای رفع این کاستیها، تلفیق طرحوارهدرمانی با
رویکردهایی مانند DBT، ACT، روانشناسی مثبتگرا، و MBT و توسعه مدل جدید «یکپارچه پویا» (DIM) پیشنهاد میشود. این مدل جدید با تأکید بر
شناخت چندلایه، تنظیم هیجانی پویا، و توجه به عوامل سیستمی، رویکردی جامعتر و مؤثرتر ارائه میدهد. تحقیقات آینده باید بر تقویت شواهد تجربی،
سادهسازی پروتکلهای درمانی، و توجه به تنوع فرهنگی و اجتماعی تمرکز کنند تا دسترسی به درمانهای مؤثر برای طیف وسیعتری از بیماران فراهم
شود.
تسلیمشدن، به «گسترش» موقعیت کودکیِ ما و بسطدادن آن به دوران بزرگسالی میپردازد. به همین دلیل است که اغلب نسبت به تغییر احساس ناامیدی میکنیم. تمام آنچه که میدانیم تلهای است که هرگز از آن خارج نمیشویم. تلهای همچون حلقهای تکرارشونده و تغییرناپذی
منابع
Arntz, A., et al. (2007). Schema Therapy for Borderline Personality Disorder. Journal of Clinical Psychology.
Barlow, D. H. (2014). Clinical Handbook of Psychological Disorders. Guilford Press.
Beck, J. S. (2020). Cognitive Behavior Therapy: Basics and Beyond. Guilford Press.
Clarkin, J. F. (2015). Handbook of Personality Disorders. Wiley.
Crenshaw, K. (2019). On Intersectionality: Essential Writings. The New Press.
Davidson, K., et al. (2010). Cognitive Therapy for Depression. The British Journal of Psychiatry.
Faludi, S. (2022). The Psychology of Social Structures. HarperCollins.
Garcia, L. (2018). Psychometric Properties of Schema Assessments. Journal of Psychological Assessment.
Hawton, K., et al. (2018). Psychological Therapies for Personality Disorders. The Lancet Psychiatry.
Hayes, S. C. (2019). A Liberated Mind: How to Pivot Toward What Matters. Avery.
Kendall, P. C. (2017). Cognitive Therapy with Children and Adolescents. Guilford Press.
Leahy, R. L. (2018). Cognitive Therapy Techniques. Guilford Press.
Narayan, U. (2020). Cultural Contexts in Psychotherapy. Journal of Cross-Cultural Psychology.
Rachman, S. (2016). The Evolution of Cognitive Therapy. Behavior Research and Therapy.
Riso, L. P., et al. (2006). The Structure of Maladaptive Schemas. Journal of Psychopathology and Behavioral Assessment.
Salkovskis, P. M. (2019). Advances in Cognitive Therapy. The British Journal of Clinical Psychology.
Seligman, M. E. P. (2011). Flourish: A Visionary New Understanding of Happiness and Well-being. Free Press.
Williams, J. M. G., et al. (2015). Cognitive Flexibility and Schema Therapy. Cognitive Therapy and Research.
Yildirim, Z. (2023). Third-Wave Therapies and Schema Therapy. Journal of Clinical Psychology.