این مقاله در ادامه مطلب تربیت کودک و نوجوان نابغه قسمت سوم نگارش شده است:
تربیت کودک و نوجوان نابغه قسمت چهارم
محله مذاکره و زبان بدن
تربیت کودک و نوجوان نابغه قسمت چهارم
این سلسله مقالات نگاهی گذرا دادر به باید ها و نبایدها برای تربیت کودک و نوجوانی باهوش و مخصوصا زبان بدن کودک و نوجوان برای مثال مطابق جدیدترن تحقیقات آموزش زبان بدن به کودکان می تواند درصد قابل نوجهی به افزایش هوش و نبوغ کودکان کمک نموده ودر عین حال باعث افزایش تمرکز انها شود در مقالات قبل به مواردی اشاره شد در این مقاله این مبحث جذاب را دنبال خواهیم نمود….
در دوره تربیت کودک و نوجوان نابغه کل متد آموزش بازی و خلاق محور است به عبارت دیگر ما بازی و خلاقیت را باهم برای اولین بار در این دوره ترکیب نموده ایم چراکه به شدت معتقد هستیم هرچیزی را با بهترین عیار و بهترین راندمان می توان در قالب بازی به همگان آموزش داد و مخصوصا آموزش با چنین متدی بسیار مقبول تر و ماندگارتر است .
«آلن آلدا»، بازیگر و کارگردان نامدار آمریکایی، میگوید: “خلاقیت جایی است که هیچ کس دیگری تا به حال پای نگذاشته است. برای کشف خود و یافتن هر چیز فوق العاده ای به وسیله شهود، باید از شهر آسایش خود به بیابانهای وحشی و ناشناخته مهاجرت کرد.”
مامیتوانیم از راههای سادهای که در ادامه میآید، استفاده کنیم. راههای رسیدن به خلاقیت بسیار پیچیده و تاریک است ولی با چند نشانه و علامت، میتوان آن را یافت. در ادامه، چند راه ساده برای بالا بردن خلاقیت کودک و نوجوان را که به اولیاء و معلمین طی این دوره آموزش می دهیم خدمتان ارائه مینمائیم.
۱- از غلط به درست
پژوهشگر دانشگاه استنفورد، محقق روشهای فکری و نویسنده کتاب «روانشناسی جدید برای موفقیت»، «کارول دویک» بر این باور است که کودکانی که از شکست خوردن میترسند کمتر خلاقیت از خود نشان میدهند. اگر کودک شما از اشتباه کردن میترسد، به او بگویید: “باز هم سعی کن انجامش دهی.” همان گونه که دوست و همکارم «بن گراسمن کان» از سازمان نوآوری «نورداستورم» عقیده دارد که شکست، حرکت به جلو و پیشرفت است. با نگاه کردن به اشتباهات میتوان فرصتهای رشد را فراهم نمود.
۲- بهم نریزید
بیشتر ما خواستار یک مکان پاکیزه و مرتب هستیم و از شلوغی و بهم ریختگی احساس پریشانی میکنیم. با این حال هنگامی که کودکان و حتی بزرگسالان در حالت خلاقیت خود بسر میبرند، همه چیز به سرعت بهم میریزد. دفعات بعد که کودکتان از شما درخواست آبرنگ کرد و یا خواست اسباب بازیهای خود را روی کف اتاق بریزد، به او فضای کافی دهید و یا اگر هوا خوب و شرایط مناسب است او را به حیاط و یا بیرون از خانه ببرید. احتمالاً باید آن بهم ریختگی را هم خودتان جمع کنید ولی خلاقیت کودک شما بر آن ارجحیت دارد.
۳- هوشیار در تشویق کودک و نوجوان
همه ما درباره این که چگونه ستایش و تشویق به تفکر مستقل کودک آسیب میرساند، شنیدهایم. در کتاب «آلفی کوهن» به نام «تنبیه به وسیله تشویق»، در مورد مشکلات ستارههای طلایی، طرحهای تشویی، نمرات عالی، تشویقهای بی رویه و دیگر راههای رشوه دادن، نویسنده در مورد چگونگی تشویق و ایجاد انگیزه در مردم برای بدست آوردن پاداش بیشتر توضیح داده است. مشکلاتی به همراه تشویق وجود دارد که میتواند کودک را از جستجو برای انگیزههای درونی خود بازدارد. این موضوع نشان دهنده این نیست که هرگونه تشویقی نامناسب است ولی در آینده اگر میخواهید کودک خود را تشویق کنید، سعی کنید با جملهای هدفمند مانند؛ “میبینم کفشت را خودت پوشیدی!” یا “واقعاً برای حل این مسئله ریاضی زیاد زحمت کشیدی و سخت کار کردی!” همراه باشد.
۴- ذهن شکوفا
به کودک خود گزینههای را ارائه دهید که برای تفکر مستقل وی مناسب باشد. شما ممکن است که خود عادت به شام یا صبحانه خوردن نداشته باشید ولی اگر فرزند شما برای صبحانه و قبل از رفتن به مدرسه ماکارونی میخواهد، به وی در آشپزخانه کمک کنید که خودش غذای مورد علاقهاش را آماده سازد. اگر کودک شما علاقمند به کمک در کارهای آشپزخانه است، آنجا را به یک آزمایشگاه علمی برای وی تبدیل کنید و مواد و وسایل لازم را برایش مهیا سازید.
۵- مدل شویم
چه مقدار خلاق هستید؟ در چه کاری میتوانید از خلاقیت خود بهره و لذت ببرید؟ آشپزی، آواز خوانی، باغبانی، نقاشی، رقص؟ کودکانی که والدین خود را در حال خلاقیت ببینند بیشتر به سوی این فعالیتها جذب میشوند. اگر مدت مدیدی از آخرین خلاقیت شما میگذرد، به وسیله کودک درون خود فکر و تلاش کنید و آنچه شما را در آن هنگام خوشحال میکرد بیاد آورید و زمان خود را، حتی برای نیم ساعت، صرف آن کار کنید. سپس احساس خود را دریابید و ببینید آیا از انجام آن لذت بردید و میخواهید که روز دیگر هم این کار را تکرار کنید؟
۶- به عقب بازگشتن
این مورد ممکن است اینطور به نظر بیاید که موارد قبل را کمی نقض کرده باشد ولی مهم این است به یاد داشته باشید که تعادل داشتن در همه موارد لازم است. اگر کودک احساس کند که همواره تحت نظارت است، ممکن است که کمتر ریسک کند که این موضوع باعث کاهش خلاقیت وی گردد. اگر مشوق استقلال کودک خود باشید، خواهید دید که قوه تخیل وی هم شکوفا میشود. در آینده هنگامی که فرزند خود را در حال آرام بازی کردن، نقاشی یا نوشتن دیدید، از اظهار نظری مانند؛ «چه میکشی؟!» خودداری کنید. چنین جملاتی او را از حالت خلاقیت خارج میسازد، در عوض برای خود یک فنجان قهوه درست کنید و از لحظاتتان لذت ببرید.
۷-مدیریت زمان
این برای والدین شاغل میتواند مشکل باشد ولی کودکان نیاز به زمانِ از پیش تعیین نشده برای تصور، ساختن، تجربه اندوزی و کشف دارند. این موضوع میتواند نیم ساعت نقاشی پس از شام خوردن و کتاب خواندن قبل از رفتن به رختخواب باشد یا این که یک ساعت در آخر هفته خود را به او اختصاص دهید. برای این کار به طور حتم، زمان بگذارید.
۸- از اول شروع کردن
اسباب بازیهایی که سروصدا تولید میکنند، بسیار سرگرم کننده هستند و به طور قطع جای خود را دارند ولی به تفکر خلاق کودک شما کمکی نمیکنند. اسباب بازیهایی مانند میلههای سبک، لولههای پلاستیکی، بلوکهای سبک با اشکال متفاوت، عروسک، لوازم اداری، شن و ماسه و آب این کار را انجام میدهد. برای تماشای بازی کودک خود وقت بگذارید و نگاهی سریع به ابزار موجود خود بیاندازید. چه چیزی میتواند کودک شما را بیشتر سرگرم کند؟ چه اشیایی او را به بازیهای خلاقانه وامی دارد؟ آیا میتوانید اسباب بازیهایی که بسته هستند (اسباب بازیهایی که با یک یا دو دگمه کار میکنند) را با یک اسباب بازی باز (اسباب بازیهایی مانند بلوک که کار بیشتری میتوان با آن انجام داد) معاوضه کنید؟
۹- کاستن از زمان جلوی تلویزیون و لب تاپ و تبلت و…. نشستن
برای برخی از خانوادهها این مشکل به سختی حل میشود ولی همگی ما میتوانیم تلاش کنیم که زمان کمتری به تماشای فیلم و کارتون یا بازیهای کامپیوتری صرف و به جای آن نقاشی، شهر سازی با بلوک و خمیر بازی یا هر کار خلاقانه دیگر کنیم.
پروفسور جان یوئیل ( John Yuille)از دانشگاه بریتیش کلمبیا در ونکوور بیان میگوید: بهترین راه به خاطر سپردن هر چیز، آن است که اطلاعات مزبور را فورا به یاد بیاوریم .با جمع آوری اطلاعات و بازیابی سریع،راه هایی با بازدهی بیشتر درمغز پدید می آید.اگر می خواهید کودک خود را در این مسیر قرار دهید لطفا با مامکاتبه فرمائید ما اولین مجموعه حرفه ای و تخصصی در زمینه آموزش کودک و نوجوان نابغه کارآفرینی هستیم .
۶۶۹۱۶۰۶۷ -۰۹۱۰۳۹۸۰۸۰۲
مازیارمیرمشاورکسب و کار
قسمت های دیگر این مطلب را میتوانید از اینجا دنبال کنید:
فیلمها ابزار قدرتمندی برای الهامگیری و یادگیری هستند و در دنیای کارآفرینی، برخی از فیلمها میتوانند دیدگاههای جدیدی را برای توسعه کسبوکار و موفقیت در تجارت فراهم کنند. در این مقاله، به بهترین فیلمهایی که هر کارآفرین باید ببیند میپردازیم. این مطلب، ادامه مقاله «بهترین فیلمهایی که هر کارآفرینی باید ببیند (قسمت دوم)» میباشد. همچنین میتوانید از این لیست برای دانلود و تماشای فیلمهای الهامبخش برای افزایش انگیزه خود استفاده کنید.
فیلمها و اهمیت آنها برای کارآفرینان
بهعنوان یک مدرس و مشاور کسبوکار با بیش از دو دهه تجربه، به شما میگویم که کارآفرین شدن یک مسیر صاف و هموار نیست. شکست و خطر در هر لحظه از این راه وجود دارد. این مقاله به سوالات بسیاری از افراد پاسخ میدهد که چگونه برخی از الگوهای موفق، توانستهاند از موقعیتهای بحرانی عبور کنند.
یادمان باشد بیشتر افراد از شکست هراس دارند و به همین دلیل هرگز قدم در این مسیر پرخطر نمیگذارند. اما کارآفرینان واقعی همیشه به دنبال یادگیری و توسعه فردی هستند. یکی از منابع الهامبخش برای کارآفرینان، فیلمها هستند؛ فیلمهایی که ایدههای نو، قدرت تصمیمگیری و دیدگاههای نوینی را ارائه میدهند.
در این مقاله لیستی از فیلمهای پربازدید و الهامبخش را برای کارآفرینان معرفی میکنیم که تماشای آنها میتواند تجربههای بینظیری به شما ارائه دهد.
فیلمهای پیشنهادی برای کارآفرینان
۱. Glengarry Glen Ross
فیلم “گلن گری گلن راس” از جمله آثار برجستهای است که بر اساس نمایشنامهای به قلم دیوید ممت ساخته شده و جایزه پولیتزر را نیز از آن خود کرده است. این فیلم به دنیای معاملات املاک در شیکاگو پرداخته و از طریق حضور بازیگران بزرگی نظیر جک لمون، آل پاچینو، الک بالدوین و کوین اسپیسی به بررسی دروغها و خیانتهایی که در راه رسیدن به موفقیت رخ میدهند، میپردازد.
نقد فیلم Glengarry Glen Ross
چرا باید این فیلم را ببینیم؟
این فیلم نگاهی عمیق و تاثیرگذار به دنیای سخت و پیچیده تجارت دارد. با تماشای این فیلم میتوانیم بهترین راهحلهای ممکن را بیابیم و از تجربیات دیگران درس بگیریم. دنیای تجارت جای بیرحمی است و این فیلم بهنحو احسن این خشونت را نشان میدهد. تماشای این فیلم به کارآفرینان کمک میکند تا برای چالشهای سختتر آماده شوند و غافلگیر نشوند.
معرفی سایر فیلمهای مهم برای کارآفرینان
۱. The Social Network
این فیلم داستان زندگی مارک زاکربرگ و چگونگی تاسیس فیسبوک را به تصویر میکشد. یکی از مهمترین نکات این فیلم نشان دادن تاثیر خلاقیت، ریسکپذیری و اهمیت همکاری در موفقیتهای بزرگ است.
۲. The Wolf of Wall Street
این فیلم که بر اساس داستان واقعی زندگی جوردن بلفورت ساخته شده، به چالشها و پیروزیهای یک کارآفرین در بازار سهام پرداخته است. نکته قابل توجه این فیلم، درسهای مالی و مدیریتی است که از دیدگاههای مختلف به نمایش گذاشته میشود.
نتیجهگیری
تماشای فیلمهای الهامبخش میتواند راهی برای ارتقای ذهنی و فکری کارآفرینان باشد. این فیلمها با نمایش داستانهای واقعی و خیالی از دنیای تجارت، به کارآفرینان قدرت میدهند تا با چالشهای روزمره روبرو شوند و دیدگاههای خود را بهبود بخشند.
مطالعات بیشتر:
بهترین فیلمهایی که هر کارافرینی باید ببیند۱
تحلیل فیلم PLATOON
تحلیل زبان بدن فیلم عطر قسمت اول
تحلیل فیلم عطر قسمت دوم
تحلیل فیلم unfaithful
تحلیل فیلم the big short
مشاوره و راهاندازی کسب و کار
با مشاوره مدیریت و راهاندازی کسبوکار از دکتر میر، تصمیمات کلیدی بگیرید و کسبوکارتان را به سطح بالاتری برسانید. به شما کمک میکنم تا بهترین تصمیمات را برای رشد و موفقیت کسبوکارتان اتخاذ کنید.
تفکر، عملی ذهنی است و زمانی مطرح میگردد که انسان با مسئلهای مواجهاست و خواستار حل آن است. در این هنگام در ذهن،
تلاشی برای حل مسئله آغاز میگردد که این تلاش ذهنی را، تفکر مینامند. فعالیت برای حل مسئله، از مراحلی تشکیل شدهاست که
از تعریف مسئله به طور شفاف، روشن و ملموس، آغاز میگردد و با پیدا کردن راه حلهایی برای حل مسئله ادامه مییابد و با به
کارگیریِ عملی بهترین راه حل و یافتن جواب نهایی به پایان میرسد.
تعاریف دیگر
«تفکر سازمان دادن و تجدید سازمان در یادگیری گذشته جهت استفاده در موقعیت فعلی است.» «تفکر فرایندی رمزی و درونی است که
منجر به یک حوزه شناختی میگردد که نظام شناختی شخص متفکر را تغییر میدهد.» «تفکر فرایندی است که از طریق آن یک
بازنمایی ذهنی جدید به وسیله تبدیل اطلاعات و تعامل بین خصوصیات ذهنی، قضاوت، انتزاع، استدلال و حل مسئله ایجاد میگردد.»
«تفکر ، تلاشی است ذهنی، برای پاسخ گویی صحیح و دقیق به سوالات ذهنی که به ابزاری چون منطق ، خرد ورزی،دانش،تجربه و
درک صحیح موضوع نیازمند است. .»
در منطق
عبارت است از مرتب ساختن امور معلوم برای رسیدن به کشف مجهول. به عبارت دیگر فکر عبارت است از حرکت ذهن به سوی امور و
مقدمات معلوم و سپس حرکت از آن امور معلوم به سوی کشف مقصود.
روشهای تفکری
هر یک از روشهای تفکری را میتوان متدهایی دانست که به کمک آنها، قسمتی از فرایند حل مسئله، با موفقیت طی میشود. تفکر
برتر تفکری است که از بهترین روشها به حل مساله برسد.
از امام صادق علیهالسلام نقل شده است:
فکر و اندیشه و آئینه خوبیها و پوشاننده بدیها و روشنیبخش دلها و موجب خوشخویی وسعه صدر میشود.
به وسیله تفکر و انسان به صلاح روز رستاخیز و پایان کارش آگاه میشود و بر علم و دانشش افزوده میگردد و هیچ عبادتی بالاتر از تفکر
نیست.
پیامبر اکرم صلی اللهعلیهوآله و سلم فرمود:
یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است و تنها کسانی به این مقام میرسند که خداوند آنان را به نور معرفت و توحید ویژگی داده
باشند. همچنین از رسولاللهصلاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده که فرمود:
شخص عاقل برای خود باید ۳ برنامه روزانه داشته باشد: وقتی که برای مناجات با خداوند عز و جل و وقتی را برای حسابرسی از خویش
و وقتی را برای «تفکر و اندیشه» در آنچه خداوند عزوجل درباره او انجام داده است. علاوه بر اینها وقتی را نیز به استراحت و بهرهبردن از
لذات حلال اختصاص دهد. از امام علی علیهالسلام نقل شده است که: نبه بالتفکر قلبک . به وسیله تفک دل خود را بیدار کن
تفکر و اندیشه سبب پیشگیری و درمان غفلت نیز میشود هرگاه انسان به کارهای خوب و آثار مثبت آن و به کارهای بد و نتایج سوء آن
بیندیشد . غفلت از روح و جانش دور میشود. فکر و اندیشه در مورد مرگ و پایان زندگی جلوی سرچشمههای اصلی غفلت را که
هواپرستی و خودخواهی و فزونطلبی است میگیرد . حضرت علی علیهالسلام که در یکی از وصایای خود به امام حسین علیهالسلام
فرمودند: این فرزندم، تفکر نورانیت میبخشد و غفلت ظلمت و تاریکی
تفکر خلاق یعنی : با ایجاد ارتباط بین چیزهای بی ارتباط یک راه تازه برای حل مسئله پیدا کردن تقویت تفکر خلاق ما را در تصمیم گیری
بهتر و حل مسئله کمک می کند و ما را از بن بستهای زندگی خارج می نماید ، تفکر خلاق نه تنها شخص را قادر می سازد که از
تجربیات قبلی خود استفاده نماید و آن را با موفقیتهای تازه ارتباط دهد. بلکه قادر خواهد بود ارتباط بین چیزهایی که قبلاً با هم بی ارتباط
بوده اند را پیدا کند که از نظر خود فرد تازه و معنادار می باشد همچنین می تواند از روشهای غیر سنتی برای حل مسئله استفاده کند و
فراتر از اطلاعات گام بردارد. ویژگیهای افراد خلاق:
۱ ـ افراد خلاق افرادی هستند باهوش بالاتر از متوسط
۲ ـ افراد خلاق علاقمند به نوآوری، پیچیدگی و اتخاذ تصمیم مستقل هستند.
۳ ـ برای افراد خلاق پدیدهها و اشیاء پیچیده به اشیاء و پدیدههای ساده ارجحیت دارد.
۴ ـ افراد خلاق مایلاند خود تصمیمی مستقل اتخاذ کرده از پیروی و اطاعت از دیگران تا حدی دوری میکنند.
۵ ـ افراد خلاق میتوانند میان جنبههای مختلف پدیدهها وحدت ایجاد کنند.
۶ ـ میان افکار مختلف و جنبههای کلامی و غیرکلامی و نیز جنبههای عینی و ذهنی ارتباط و هماهنگی برقرار کنند.
۷ـ افراد خلاق میتوانند از یک پدیده جزئی یک قاعده استخراج کرده از یک قاعده یک راه حل جزئی و عینی استنتاج کنند.
۸ ـ افراد خلاق میتوانند میان تفکر منطقی و تفکر غیرمنطقی یا پدیدههای خیالی و پدیدههای عینی نیز هماهنگی ایجاد کنند.
۹ ـ افراد خلاق با انگیزههای درونی بیشتر سروکاردارند تا با محرکهای بیرونی مثل شهرت، پول، مقام و تحسین
شرایط ابراز تفکر خلاق :
۱-داشتن آزادی در ابراز عقیده : فرد باید بتواند به راحتی و بدون هیچ اضطراب و ترسی عقاید خود را بیان کند.
۲-داشتن اعتماد به دانش و مهارتهای شخصی : شخص بتواند با تکیه و اعتماد به آموخته های خود چیزهای منحصر به فرد بیافریند ولی
نباید انتظار کشف عجیب و بزرگ را داشته باشد.
۳-داشتن فرصت و زمان کافی : محدودیت زمانی می تواند فشاری ایجاد کند که مانع از تقویت تفکر خلاق شود. چرا که زمان فقط برای
یادگیری اهداف از قبل تعیین شده ، مشخص گردیده است.
۴-مهم دانستن اشتباهات :
خود اشتباهات نیز مهمند . چرا که تفکر را به جلو هدایت می کنند و برای پرورش فکر ، حیاتی هستند.
۵-کسب موفقیت : بدست آوردن موفقیتهای جدید باعث یادگیری راههای تازه شده و به پرورش اعتماد به نفس شخص و بروز احساس
توانائی (من می توانم) کمک می کند.
توصیه های عملی به والدین جهت پرورش تفکر خلاق :
تقویت تفکر خلاق برای رشد فعلی و آینده کودک و جامعه ضروری است. بنابر این آموزش و پرورش کودکان ما بایستی به نحوی باشد که روحیه
خلاقیت و نوآوری را در آنها ایجاد نماید.
۱-طرح سوالاتی که کودک را به حدس زدن و ایجاد تفکر در مورد علل و معلولها تشویق کند : مثلاً وقتی خورشید به گیاه نمی تابد چه اتفاقی می
افتد؟
۲-کمک گرفتن از کودک در یافتن پاسخ سوالات : مثلاً با کودک به جستجوی جواب در بین کتابها بپردازیم.
۳-ایجاد زمینه گفتگو و نظر خواهی از کودک در خصوص بعضی تصمیمات ساده : مثلاً برای رفتن به خرید از کودک بپرسیم بهتر است با چه وسیله ای
(ماشین شخصی ، پیاده یا وسیله نقلیه عمومی) به آنجا برویم ؟ و دلیل جوابش را هم بپرسیم.
۴-جدی گرفتن ایده های کودکان و عمل کردن توسط خود کودک : به تمام افکار کودک گوش داده و آنها را مهم بدانیم و خود کودک را به عملی کردن
افکارش تشویق کنیم.
۵-همراه کردن کودک در فعالیتهای ساده و روزمره: مانند خرید رفتن ، کار در آشپزخانه و یا باغچه و ….
۶-طرح بازیها معما گونه برای کودک : بین خلاقیت و بازی ارتباط بسیاری وجود دارد. چرا که در هر دو توانائی نگاه کردن به مساله از راههای مختلف ،
توانائی جستجو در مفاهیم تازه ، توانائی نگاه کردن به مساله از راههای مختلف ، توانائی جستجو در مفاهیم تازه ، توانائی آفرینش و بازآفرینی ،
انتخاب و گزینش بین راههای مختلف ، وجود دارد.
۷-استفاده از تشویقهای کلامی : مثلاً به کودک بگوئیم : چه فکر خوبی ، تو همیشه ایده های تازه ای داری و ….
۸-ایجاد فرصت کافی برای اندیشیدن و پرورش فکر کودک : مثلاً چراغ قوه ای را باز کنید و بعد با دادن فرصت کافی از کودک بخواهید که آن را دو باره به
شکل اول در آورد.
۹-صحبت از تجارب خود : تجارب بزرگتها برای کودکان آموزنده و مفید می باشد. آنها می توانند با کسب این تجارب مهارتها و راههای تازه ای جهت حل
مسئله پیدا کنند.
۱۰-آشنا ساختن با خصوصیات فرهنگی و مانوس ساختن کودک با محیط اجتماعی : با ایجاد علاقه و آشنائی کودک نسبت به داستانهای
آموزنده و مراسم خاص و همچنین چگونگی درست کردن انواع صنایع دستی می توان ضمن آشنایی کودک با فرهنگ و محیط اجتماعی باعث
باز شدن فکر و یادگیری بهتر او شد.
نیلوفر ابی
در دنیای امروز، تکنیکهای خلاقانه و ساختارمند در حل مسئله برای مدیریت چالشها اهمیت بسزایی دارند. یکی از این تکنیکهای مؤثر،
تکنیک نیلوفر آبی (Lotus Blossom) است. این روش، به شکلی نظاممند و با بهرهگیری از ساختارهای ذهنی، راهحلهای متنوعی برای حل
مسائل ارائه میکند. تکنیک نیلوفر آبی به ویژه در شرکتها و سازمانهای خلاق برای ایدهپردازی، نوآوری و حل مسائل پیچیده بسیار کاربرد
دارد. در ادامه با مراحل و مزایای این تکنیک، نمونههای موفق و همچنین منابع معتبر آشنا خواهیم شد.
تکنیک نیلوفر آبی: تعریف و هدف
تکنیک نیلوفر آبی توسط یاسوا ماتسومورا، استاد دانشگاه در ژاپن، برای افزایش خلاقیت و حل مسئله طراحی شد. این روش، به افراد و
گروهها کمک میکند تا با کشف و بررسی ایدههای جانبی، به نتایجی جامع و چند بعدی در حل مسائل برسند. ایده اصلی این تکنیک بر پایه
گسترش ایدهها و بررسی راهحلها به صورت شاخهای مانند گل نیلوفر است.
مراحل هفتگانه تکنیک نیلوفر آبی
تکنیک نیلوفر آبی به هفت مرحله کلی تقسیم میشود که هر مرحله میتواند شامل چک لیستی از اقدامات موردنیاز برای پیشبرد فرآیند
باشد. در ادامه به بررسی این مراحل و چک لیستهای مربوط به آنها میپردازیم:
مرحله اول: تعیین مسئله اصلی
در این مرحله، مشکل یا چالش به صورت دقیق و شفاف تعریف میشود. تعریف درست مسئله به درک بهتر و پیدا کردن راهحلهای مناسب
کمک میکند.
چک لیست مرحله اول:
1. شناسایی مسئله اصلی و توصیف آن به زبان ساده
2. تحلیل جزئیات مسئله و دستهبندی موارد جانبی
3. شناسایی تأثیرات مسئله بر افراد و سیستمها
4. اولویتبندی مشکلات برای یافتن ریشهایترین بخش
5. تعریف اهدافی که حل مسئله دنبال میکند
6. بررسی محدودیتها و منابع موجود برای حل مسئله
7. تعیین سوالات اساسی مرتبط با مسئله
نمونههای جهانی:
برای مثال، در شرکت اپل هنگام مواجهه با چالشهای طراحی محصول، تیمها در جلسات ایدهپردازی بر روی تعریف دقیق مشکل تمرکز
میکنند تا تمامی جنبههای مسئله را شناسایی کنند.
مرحله دوم: تقسیم مسئله به اجزای کوچکتر
در این مرحله مسئله اصلی به زیرمسائل یا ابعاد کوچکتری تقسیم میشود تا امکان تمرکز بیشتر بر هر جزء فراهم شود.
**چک لیست مرحله دوم:**
1. تعیین بخشهای مختلف مسئله اصلی
2. تقسیمبندی اجزا بر اساس اولویتها
3. ارزیابی هریک از زیرمسائل به صورت جداگانه
4. شناسایی روابط بین بخشهای مختلف مسئله
5. بررسی ابعاد زمانی و مکانی هر بخش
6. تعیین مراحل عملی برای بررسی هر جزء
7. شناسایی ابزارهای موردنیاز برای حل هر بخش
نمونههای جهانی:
شرکت گوگل در توسعه محصولات جدید خود مانند گوگل مپس، با تقسیم مسئله به بخشهای کوچکتر، فرآیندهای بهینهای برای حل آنها
ایجاد میکند.
مرحله سوم: گسترش ایدههای جانبی
این مرحله شامل خلق و گسترش ایدههای جانبی بر پایه مسئله است. در اینجا میتوان از تکنیکهای بارش فکری نیز بهره برد.
چک لیست مرحله سوم:
1. ایجاد فضای مناسب برای بارش فکری
2. دعوت از افراد مختلف با دیدگاههای متنوع
3. شناسایی ایدههای خلاقانه و نامتعارف
4. بررسی امکانسنجی هریک از ایدهها
5. ثبت ایدههای جانبی و پیشنهادات
6. بررسی تأثیر هر ایده بر مسئله اصلی
7. اولویتبندی ایدهها بر اساس کارایی و خلاقیت
نمونههای جهانی:
در شرکت تسلا، هنگام مواجهه با مسائل فنی در تولید خودروهای الکتریکی، تیمها از تکنیکهای مختلف برای گسترش ایدههای خلاقانه
استفاده میکنند.
مرحله چهارم: پالایش ایدهها
ایدههای گسترش یافته، در این مرحله مورد پالایش قرار میگیرند تا موثرترین ایدهها انتخاب شوند.
چک لیست مرحله چهارم:
1. بررسی ایدهها از نظر عملی بودن
2. شناسایی ایدههای تکراری یا غیرکاربردی
3. انتخاب ایدههای با بیشترین بازدهی
4. ارزیابی هزینههای مربوط به هر ایده
5. تحلیل مزایا و معایب هر ایده
6. مشورت با کارشناسان برای پالایش نهایی
7. انتخاب ایدههای نهایی برای اجرای مرحله بعد
نمونههای جهانی:
در شرکت نایک، تیمهای خلاقیت پس از ایجاد ایدههای جدید، این ایدهها را از لحاظ بازدهی و همخوانی با بازار پالایش میکنند.
مرحله پنجم: توسعه راهحلها
در این مرحله، بر پایه ایدههای انتخاب شده راهحلهای اجرایی توسعه داده میشود.
چک لیست مرحله پنجم:
1. بررسی امکان اجرای هر راهحل
2. تحلیل ریسکهای مرتبط با اجرای هر راهحل
3. شناسایی منابع و ابزارهای موردنیاز
4. تهیه نقشه اجرایی برای هر راهحل
5. ارزیابی تأثیرات مثبت و منفی هر راهحل
6. برنامهریزی زمانی برای اجرای راهحل
7. تأمین پشتیبانیهای لازم برای اجرای راهحل
نمونههای جهانی:
مککینزی در بسیاری از پروژههای مشاورهای خود، پس از پالایش ایدهها، راهحلهای جامع و عملیاتی را برای حل مسئله ارائه میدهد.
مرحله ششم:
اجرای راهحلها
در این مرحله، راهحلهای توسعه یافته به مرحله اجرا گذاشته میشوند.
چک لیست مرحله ششم:
1. تأیید نهایی طرح اجرایی
2. تخصیص منابع موردنیاز برای اجرا
3. تعیین نقشها و مسئولیتها
4. نظارت بر فرآیند اجرا و کنترل کیفیت
5. رفع مشکلات احتمالی در هنگام اجرا
6. مستندسازی مراحل اجرایی
7. ارزیابی و تطبیق با اهداف اولیه
نمونههای جهانی:
شرکتهای بزرگ مانند مایکروسافت از تکنیکهای نیلوفر آبی برای اجرای راهحلهای خلاقانه و نوآورانه در پروژههای توسعه نرمافزار خود
استفاده میکنند.
مرحله هفتم: ارزیابی و بهینهسازی
در این مرحله، نتایج اجرای راهحلها بررسی و اصلاحات لازم انجام میشود.
چک لیست مرحله هفتم:
1. جمعآوری بازخورد از اجرا
2. بررسی انطباق نتایج با اهداف اولیه
3. شناسایی نقاط قوت و ضعف راهحلها
4. تحلیل علل مشکلات و چالشها
5. ایجاد تغییرات لازم برای بهبود
6. مستندسازی نتایج نهایی
7. برنامهریزی برای بهکارگیری تجربیات در آینده
نمونههای جهانی:
در شرکت آمازون، پس از اجرای پروژههای جدید، تیمها به طور مستمر نتایج را ارزیابی کرده و تجربیات به دست آمده را در بهبود فرآیندها بهکار میگیرند.
منابع و مراجع معتبر
– **کتابها:**
– *The Art of Problem Solving* – George L. Cain
– *Problem Solving 101* – Ken Watanabe
– **سایتها:**
– وبسایت *Mind Tools*: ابزاری قدرتمند برای یادگیری تکنیکهای حل مسئله
– *Harvard Business Review*: مقالات جامع درباره تکنیکهای مختلف حل مسئله
– **فیلمها و سریالها:**
– *Moneyball* – فیلمی بر اساس تحلیل دادهها و حل مسئله در دنیای بیسبال
– *House of Cards* – سریالی که بسیاری از اصول تفکر استراتژیک و حل مسئله را نمایش میدهد
نتیجهگیری نهایی دکتر میر
تکنیک نیلوفر آبی به عنوان ابزاری کاربردی در حل مسئله و ایدهپردازی شناخته شده است که با استفاده از مراحل ساختارمند و ایدههای
جانبی، میتواند راهحلهای نوینی برای مسائل پیچیده ارائه دهد. استفاده از این تکنیک در پروژههای جهانی به شرکتها کمک کرده تا با
موفقیت به چالشها پاسخ دهند و نوآوری را در فرآیندهای خود جای دهند.
تفکر سیستمی مجموعه تکنیکهای حرفه ای برای مقابله با سخت ترین مسائل
در جامعه امروز جهانی و حتی ایرانی بسیاری از مسائل و مشکلاتی که امروزه گریبانگیر نسل بشر شده اند به عناصر پیچیده ای وابسته هستند و
عناصر بسیار متعددی بصورت مستقیم و غیر مستقیم در آن نقش دارند.
معضل ترافیک امروز تهران و یا معضل آلودگی هوای امروز کلان شهرهای تهران نتیجه بسیار یاز اقدامات ریز و درشت شهرداری تهران و مدیریت شهری
است اما نباید ساده از این مسئله گذشت که این مشکل به همه عوامل اجرائی و وزارتخانه ها بازمی گردد این مشکل یک روز و دوروزه بروز نکرده
است و یک عقبه یک یا دو یا سه و حتی ۴ دهه را با خود بدنبال دارد اقدامات ضربتی در این خصوص کار را درست که نکرده است تازه کار را بدتر از بد
نموده است و این در حالی است اقدامات بلند مدت هم راه به جایی نبرده است . اقدامات متوسط هم با شکست مواجه شده است و بسیاری از
زحمات ریز و درشت دیگر را تحت تاثیر قرار داده است . اری تمامی اقدامات پیچیده و موردی و یا دامنه دار و همه و همه این رفتار و نتایج حاصل از
راهکارهای مرسوم معمولا به قدری کوچک ضعیف هستند که بر سر چشمانداز حل اثربخش مسئله مانع ایجاد میکنند. یکی از مزایای مهم تفکر
سیستمی، توانایی مواجههی اثربخش با این سلسله مسائل و یا یک سری از مسائل و ارتقای تفکرات به سطحی قابل قبول است که منجر به
کسب نتایجی استثنایی و بسیار مطلوب حتی در شرایط پیچیده و بغرنج خواهد شد مانند حمله های پیچیده نظامی ایران در طی جنگ تحمیلی به
شرکت تعاونی کارکنان معاونت سرمایه های انسانی و برنامه ریزی ریاست جمهوری
بعنوان یک مدرس و مشاور در زمینه آموزش و هدایت تیمها و سرپرستان و مدیران در مجموعه های مختلف برای رسیدن به حدبالای اخلاق حرفه ای و یا حتی مدیریت جلسات به یک حلقه مفقوده رسیدم و آن خلاقیت و نواوری است این کارگاه استراتزیک بنابه همین اساس تهیه شده است
مازیار میر همیشه معتقد است که
نوآوری و خلاقیت یعنی دو موجود را در کنار یکدیگر نهادن اما با روشی نو و تازه گویند
باید همیشه یادمان باشد که دانش باعث نوآوری و نوآوری هم باعث بهره وری
و بهره وری باعث رشد کسب و کارها و اقتصاد است
فرم مشخصات کلی دوره های آموزشی
دوره جامع اصول سرپرستی و مدیریت در سازمانهای پیشرفته
عنوان دوره : روشهای حرفه ای خلاقیت و نوآوری فردی و سازمانی
کد دوره : ۴-۱۱۰ ویرایش : ۰۱/۰۹/۹۳
هدف کلی دوره :شرکتهای چند ملیتی موفق جهان همواره با نگاه به گذشته و سنجش امکانات حال ، برای آینده برنامه ریزی می کنند. آنها مدیران موفق آینده را در حال می سازند. لازمه پشت سر نهادن این سه مهم در زندگی فردی و سازمانی یادگیری تکنیکهای خلاقیت و نوآوری در حل مسئله و تصمیم گیری و البته بکارگیری آنها در تجربه است. این دوره تلاش می کند تا دانش پذیران را با مهارتهای این فرایندهای مهم زندگی فردی و سازمانی به شکلی کارگاهی آشنا نماید.
سیلابس دوره :تعریف و مفهوم خلاقیت و نوآوری و مهم ترین تفاوت های تفکر منطقی و خلاقمهارتهای پیش نیاز برای تصمیم گیری و حل مسئله خلاقü شش عامل موثردر ایجاد خلاقیت و تکنیکهای بکارگیری آنها در کار و زندگیراهکارهای غلبه بر موانع ذهنی تفکر خلاقü ویژگیهای افراد خلاق و هفت ویژگی فرهنگ نوآور
مخاطبین دوره :سید مازیار میر دکترای مدیریت و رهبری کارافرین برتر با بیش از ۱۰۰۰۰نفر بیمه شده طی ۲۰سال گذشتهدارای گواهینامه بین المللی مدیریت ورهبری –مدرس و مشاور شرکت های متعدد خصوصی و دولتی مدرس دانشگاه و مشاور در حوزه های مدیریت و معماری سازمان در شرکتها و سازمانهای داخلی و خارجیعضو انجمن های متعدد داخلی و خارجی عضو مجمع عالی نخبگان مشاور و نویسنده اصحاب رسانه مدرس برتر ارتباط موثر و نویسنده اولین کتاب زبان بدن ایرانی در حال چاپ
روش تدریس : سخنرانی فیلم و آموزش بدون پاورپوینت و و معرفی اپهای جدید و اینترنت کارگاه علمی ترکیبی
سطح آموزشی : آشنایی مهارت تسلط
مدت دوره : دو روزه 16 ساعت
اگر علا قه مند هستید متفاوت باشید
آگر علاقمند هستید متمایز باشید
اگر علاقمند هستید منحصربفرد باشید و فضای جدیدی را تجربه کنید
در دوره های ارتباطات موثر مذاکره و زبان بدن ما به شیوه دانشگاه هاروارد شرکت فرمائید و یا به پشت نقاب چهره ها نفوذ کنید اگر می
خواهید…
واقعیت انسانها را بیشتر درک کنید و اگر علاقه مند هستید در مذاکره و تجارت و کسب و کارتان موفق تر ظاهر شوید و اگر می خواهید
کمتر فریب نیرنگ دیگران بخورید لطفا و حتما کتاب زبان بدن ایرانی را مطالعه فرمائید و یا با ما در دوره های تخصصی ارتباط موثر و زبان
بدن همراه ما شوید لطفا برای کسب اطلاعات بیشتر با ما تماس فرمائید .cfhk fnk.cfhk fnk jjg.cfhk fnk jjg,ggبهترین استاد مذاکره و زبان بدن
قبل از توضیح مطالب فوق بد نیست ابتدا با تعریف تفکر سیستمی اشنا شویمسیستم مجموعهای از اجزای مرتبط است که در کلیت خویش برای ایفای وظیفه مشخص در کنش متقابل و هماهنگ با محیط میباشد.در تفکر سیستمی، سازمانهامانند سیستمهایی هستند که در دل یک مجموعه محیطی بزرگتر قرار گرفتهاند. هر سیستم شامل ورودی،خروجی، پردازش و بازخورد میباشد، بنابراین داشتن تفکر سیستمی برای مدیر بسیار حائز اهمیت است. به کمک یک نظارت دقیق اگرخروجی ما از خروجی مورد نظرمان فاصله کم و بیش چشمگیری داشت با استفاده از feedback (بازخورد) ورودی را تغییر داده و Replanning(برنامهریزی مجدد) میکنیم.
تفکر سیستمی
تفکر سیستمی به مدیران کمک میکند تا ساختار، الگوها و وقایع را در پیوند با یکدیگر مورد بررسی قرار داده و تنها به مشاهده وقایع اکتفا نکنند. تفکر سیستمی مبتنی بر کلینگری است که با تحلیل قابل درک نیست.
به عنوان مثال در بدن انسان، نحوه درک و فهم و یا موردی تر بخواهم بگویم دیدما انسانها و رفتار چشم بستگی به نحوه رفتار مغز دارد. هرزیر مجموعهای که از عناصر تشکیل شود، بر رفتار کل سیستم مؤثر است و این تأثیر بستگی به حداقل یک زیر مجموعهٔ دیگر از سیستم دارد.به عبارت دیگر اجزای یک سیستم چنان به هم مرتبط اند که هیچ زیر گروه مستقلی از آنها نمیتواند تشکیل شود. با استفاده از تعاریف فوقنتیجه میگیریم که هر سیستم را نمیتوان به اجزای مستقل تقسیم نمود. بطوریکه پس این تقسیمبندی انتظار اولیه از هدف اصلی سیستمرا برآورده سازد.
تفکر سیستمی به ما کمک می کند با نگرشی جدید به رویدادها و الگوها بنگریم و در پاسخ به آنها با دیدی کاملتر عمل نماییم. به عنوانمثال، فرض کنید رویدادی مانند آتش سوزی در شهر شما اتفاق افتاده است. شما میتوانید با خاموش کردن آتش به سادگی به آن واکنشنشان دهید. در این حالت شما فقط عکس العمل نشان داده اید و هیچ کاری برای آتش سوزی های بعدی انجام نداده اید. حال آنکه اگر شماآتش را خاموش نمایید و به مطالعه در محل آتش سوزی بپردازید، در این حالت شما به الگوها نیز توجه کرده اید. برای مثال، شما ممکن استمتوجه شوید که برخی از محله ها بیشتر آسیب دیده است. اگر شما ایستگاههای آتش نشانی را در این مناطق ایجاد کنید، خود را با وضعیتفعلی تطبیق داده اید. شما هنوز هم کاری برای جلوگیری از آتش سوزی های جدید انجام نداده اید . حال فرض کنید که شما در جستجویسیستمها هستید – مانند سیستمهای تشخیص دود و مواد و مصالح ساختمانی – تا مشکل الگویی که در محله ها یافتید را حل کنید. اگر شما سسیستمهای هشدار آتش و قوانین جدید در مورد ایمنی و آتش سوزی ایجاد کنید، تغییراتی ایجاد کرده اید. و در نهایت ، برای جلوگیری از آتش سوزی های جدید کارهایی انجام داده اید.به همین دلیل است که نگرش به دنیا از طریق تفکر سیستمی این چنین قدرتمنداست . تفکر سیستمی باعث میشود در عمل جهانی بهتربنا کنید.
کاربرد تفکر سیستماتیک
با مثالی تازه مطلب را ختم می کنم آلودگی هوای تهران نتیجه عدم شکل گیری و یا فشارهای مختلفی مثل جنگ افزایش جمعیت و حتی افزایش تغییر تفکرات در جامعه است به عبارت دیگر بسیاری از مسائل و مشکلاتی که امروزه گریبانگیر ما شدهاند، یگ روزه شکل نگرفته و حاصل تفکر و یا افکار کوچک و بزرگ و غیر سیستمی ما هستند .
در یک جمله مشکل امروز و پیچیده ما نتیجه عدم تفکر سیستمی است. باید تاکید کنم که در این میان معمولا عناصر متعددی در آن نقش دارند که بخشی از آن عناصر، در نتیجهی اقداماتی بوده است که در گذشته در جهت اصلاح تند و شتابزده و گاها غلط انجام شده است. رفع چنین مسائل و مشکلاتی به شدت سخت تر است و نتایج حاصل از راهکارهای مرسوم معمولا به قدری کوچک هستند که بر سر چشمانداز حل اثربخش مسئله مانع ایجاد میکنند. یکی از مزایای مهم تفکر سیستمی، توانایی مواجههی اثربخش با این دست از مسائل و ارتقای تفکرات به سطحی است که منجر به کسبنتایجی مطلوب حتی در شرایط پیچیده و بغرنج میشودو این مهم با تفکر ترکیبی و چند لایه و یا بعبارت ساده تر فقط با تفکر سیستمی میسر خواهد بود.
مازیارمیرمشاور و تحلیلگر
مقالات مرتبط:
تفکر مثبت
تکنیکهای تفکر سیستمی ویژه مدیران ارشد سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی ایران
دوره ویژه تفکر سیستمی در مصاحبه و استخدام ویژه ادارات دولتی و خصوصی
بعنوان یک مشاور کسب و کار یکی از بزرگترین دغدغه های کارافرینان و صاحبان کسب و کار در توسعه و بهبود کسب و کار این است که دیده
نمی شوند و یا درست دیده نمی شوند در این مقاله کوتاه ما به این مهم خواهیم پرداخت
چگونه بهتر و بیشتر دیده شویم
یکی از مهمترین بخشهای بازاریابی به روشها و سبکهای ختلف که در دستور کار همیشگی ما است بزرگتر و در مقام بالا و در حجم و ظرفیت بیشتر دیده شدن است البته واضح است که فقط دیده شدن هم موثر نیست تاثیر گذاری این دیده شدن هم بسیار بسیار مهم است شما هم اگر می خواهید با روشهای نوین کسب و کارها و تولیدات و خدمات خود را به همه و همه با روشهای نوین روز دنیا ارائه دهید لطفا مارا تا پایان دنبال فرمائید.
اری شما می توانید خدمات و تولیداتان را در دسترس بیش از یک میلیون نفر خواننده و شنونده مشتاق قرار دهید راهی نو وبدیع که اعتبار شما را چند برابر می کند و این راه جدید نفوذ شرکتهای بزرگ و پیش رویی مثل اپل مایکروسافت و دل و فیس بوک و…. را هموار نمود تا به وضعیت کنونی دست پیدا کنند.
مازیارمیر مشاوروتحلیلگرکسب و کار
آری رویکرد این روش تلفیق روشهای نوین روز جهان با رویکرد روابط عمومی است امروزه روابط عمومی را هنر هشتم و دست آورد قرن بیستم می دانند.اما به راستی روابط عمومى چیست؟
روابط عمومی یا public Relations است که در ادبیات عرب (العلاقات العامه) نیز ترجمه شده است. باید بدانید که روابط عمومى پلی قوی و بزرگ است میان یک سازمان و مخاطبان آن و عملى ممتد، مداوم و طرح ریزى شده ، که از طریق آن افراد و سازمان ها مى کوشند تا تفاهم و پشتیبانى کسانى را که با آنها سرو کار دارند و برای توسعه شان اهمیت دارند ، را به دست آورند.
اری تقریباً هر سازمانی که با افکار عمومی سر و کار دارد و نیازمند تصویر روشنی از خود نزد آن است، روابط عمومی را به خدمت میگیرد ، آنها می دانند که چطور به شکلی شفاف بنویسند، صحبت کنند و با تجزیه و تحلیل امور مبتلابه سازمان و موسسه خود به رفع و رجوع مسائل بپردازند.
روابط عمومی برای بلندمدت برنامهریزی میکند و با صبر وحوصله و اختصاص زمان به مشتری برای فکر کردن و نیز همین زمان برای شرکت در جهت جلب رضایت هرچه بیشتر مشتری و ارائه خدمات بهتر سعی در دائمی کردن مشتریان و مخاطبان شرکت دارد.
ارائه چهره واقعی و شفاف شرکت به مشتریان، از وظایف مهم روابط عمومی است و اگر این درک بوجود آید که مشتریان صاحبان اصلی شرکت هستند و بدون وجود آنها شرکت وسود دهی معنی نخواهد داشت در مییابیم که باید به روابط عمومی حرفهای به دیده یک عنصر و یک لازمه در هر سازمانی نگریسته شود.
بازگو کردن واقعیتهای سازمانها برای مشتریان و حد این شفاف سازی دغدغه اصلی روابط عمومیها است چرا که آنجا که پای بازگو کردن اسرار سازمان در میان است میان حقوق مشتری و اسرار سازمان باید به بهترین نحو توازن برقرار کرد.
ساختن چهرهای مناسب از سازمان در میان مردم و مخاطبان اصلی سازمان یا شرکت و نیز مطرح کردن نام یا برند در بین این همه سازمان و شرکت که روزانه به تعداد آنها افزوده میشود، کاری است که تنها یک روابط عمومی حرفهای و آگاه از عهده آن بر میآید.
باید اذعان کنم چنین روابط عمومی بزرگی با رویکرد بازاریابی و فروش به یک اداره بیش از ۵۰ نفر نیاز مند است ما می توانیم این خدمات را بشما ارائه نمائیم و یا در این خصوص بصورت تایم شرینگ بشمما خدمات کاملا تخصصی ارائه دهیم برای مشاوره لطفا با این ایمیل مکاتبه فرمائید. [email protected]
زبان بدن یا body language یا همان زبان بی زبانی قدیمی ترین و رایج ترین زبان بین حیوانها و بین نسل بشر است سنگ نوشته های روی غارها و یا فسیلهای کشف شده و یا نوشته های حکمتانه و یا تخت جمشید و اهرام ثلاثه مصر همه و همه موید این مسئله است که زبان بدن یا زبان رفتار و یا تن گفتار قدیمی ترین و اولین زبان نسل بشر و حتی حیوانات است.نوزادی که تازه به دنیا آمده است نیز از همین زبان یاری می جوید تا احساس و نیازهای خود را به مادرش بازگو نماید.
که به انواع و اقسام اشکال ارتباطات غیر کلامی اطلاق می شود و یا بصورت تخصصی به رفتاری اشاره میکند که یک انسان بدون هیچ آوا و کلام و صدایی بتواند به دیگر افراد پیام و سخن و منظور خود را انتقال دهد گویند.
این زستها و رفتارها و حرکتها می تواند مانند انواع اداها و حالتها و به اصطلاح اطوارها و یا حالت بدنی خاص مانندکیفیت قرار گرفتن سر و صورت و یا پا بازوها و دستها و انگشتان دست و… باشد.به تعبیر دیگر باید گفت زبان بدن یا تن گفت یا تن گفتار به کلیه رفتار های بدنی و و زوایای بدنی و همچنین جلوه های هیجانی سر و صورت چشمها لب و دهان و ابرو و… اطلاق می گردد.
امروزه تمامی مردان و زنان جهان دنبال اکسیریبرای جذب همسر و یا عشق ابدی زندگیشان بسیار سیر می کنند و متاسفانه در سایتها به مطالب خوب و بومی ایرانی برخورد نمی کنند جز مطالبی بدیهی و ساده و پیش پا افتاده و بی اثر و اشتباه ما سعی داریم دراین سلسله مقالات کوتاه و کاربردی به این موارد بپردازیم آرزو می کنم در این امر مقدس به توفیق لازم دست پیدا نماییم لطفا مارا از نظرات خوب خودتان مطلع فرمائید.
چگونه هر مرد و زنی را تحت تاثیر خود قرار داده و جذب کنیم آیا این امر ممکن است؟ مرحله بعدی که بسیار مهم تر است این خواهد بود که بتوانیم زبان بدن طرف مقابل را ارزیابی کنیم که ایا به طرف شما جذب شداند یا نقش بازی می کنند و یا ….
واژهها و کلماتی که خانمها و آقایان به کار میبرند وبه دنبال آن هستند که ببینند فرد مورد نظرشان به طرف آنها جذب شده است یا نه کدام است؟
بهترین تکنیک استفاده از تکنیک ۶۰ ثانیه است شما باید ظرف سه تا پنج ثانیه طرف مقابل مرد و زن فرقی ندارد تحت تاثیر قرار دهید و کمتر از ۶۰ ثانیه تمام آنچه باید بگوئید را به نحو احسن بیان نمائید سلام کلید آغاز سخن است اما باید بدانید هر مرد و زنی از آهنگ طنین پر قدرت و زیبای آهنگ کلام تحت تاثیر قرار می گیرد که چاشنی اصلی آن یک لبخند آشنا و زیبا است برای آقایان سلامی محکم و مردانه و برای خانمها سلامی با حس زنانگی بهترین آغاز سخن است ارتباط چشمی در حداکثر توان و قدرت بهمراه لبخندی ملیح و دلچسب که به قدرت کلام شما می افزاید اما بعنوان کلید حسن ختام این قسمت حتما ظرف کمتر از ۶۰ ثانیه ارتباط چشمی را قطع کنید تا جسور و گرگ صفت شناخته نشوید خانمها از آقایان هیز بدشان می آید و آقایان هم از خانمهایی که خیرگیی در نگاهشان مستور باشد …..
یادتان باشد هیچ چیز و هیچکس و هیچ رفتار و تفکری آنگونه که به نظر می رسد نیست کتاب زبان بدن ایرانیcfhk fnk.cfhk fnk jjg.cfhk fnk jjg,gogبهترین استاد مذاکره و زبان بدن
ادامه مطلب را میتوانید از اینجا دنبال کنید:
پیشرفته ترین نکات زبان بدن عشق قسمت دوم
زبان بدن لوندقسمت اول
زبان بدن لوندقسمت دوم
زبان بدن لوندقسمت سوم
زبان بدن لوند قسمت چهارم
زبان بدن لوند قسمت پنجم
زبان بدن لوند قسمت ششم
یک پیشنهاد دوستانه حتما مطالب زیر را هم مطالعه فرمائید:
زبان بدن آرایش قسمت اول
کارگاه آموزشی پیشرفته مذاکره و زبان بدن در کسب و کار
….قسمت دوم: روی منافع تمرکز کنید، نه روی مواضع:برای یافتن راه حل عاقلانه، بین منافع دو طرف را سازش دهید، نه بین مواضع آنان:
با نگریستن به خواسته های افراد، و نه راه مورد نظرآنان برای رسیدن به آن خواسته ، می توان راهی پیدا کرد که طرفین به خواسته خود برسند. مسأله طرفین به شکل تضاد مواضع آنان جلوه می کند و لذا فکر آنان به سمت حل این تضاد کشیده می شود. چنین گفتگویی محکوم به شکست است.
منافع معرف مسأله هستند:
مسأله اساسی در یک مذاکره تضاد بین نیازها و امیال طرفین است .این ها همان منافع هستند. به دو دلیل سازش بین منافع بهتر از سازش بین مواضع جواب می دهد: اول اینکه در مورد هر یک از منافع، مواضع متعددی هستند که خواسته را برآورده میکنند . دیگر اینکه پشت مواضع متضاد، منافع بیشماری نهفته است که فقط بخشی از آنها با هم معارضند.
چگونه منافع را مشخص و تعیین می کنید؟
درک منافع دیگران به همان اندازه درک و مشخص کردن منافع خودمان اهمیت دارد. و حصول این درک بسیار سخت تر از اذعان داشتن به لزوم آن است. یک روش مطلوب این است که خود رابه جای طرف مقابل گذاشته و در برابر مواضع آنها از خود بپرسیم از اتخاذ این موضع چه نتیجه ای را
انتظار دارند. حتی می توان از خود ایشان پرسید که هدفشان چیست.
آنگاه باید از خود و حتی از آنان، بپرسیم که چرا نظر ما را قبول ندارند بدانیم که چه منافعی سد راه آنان برای اتخاذ تصمیمی است که از نظر ما راه حل مناسبی است. برای تغییر نظر دیگران ،ابتدا باید نظر فعلی آنان را خوب دریابیم. در کل این جریان نباید فراموش کنیم که با یک انتخاب بشری طرفیم و نباید انتظار داشته باشیم که همه نتیجه گیری ها دقیق و سنجیده باشد.
نیازهای اساسی انسان، قدرتمندترین منافع و خواسته ها هستند. امنیت، رفاه اقتصادی، احساس تعلق خاطر، استقلال و ادامه حیات، نیازهایی هستند که اغلب در مذاکرات ازنظر پنهان می مانند. اما حتی در مذاکراتی که برای رسیدن به توافقی بر سر یک رقم مالی است، نباید این منافع اساسی را از
نظر دور داشت. اگر بتوان این نیازها را برآورده ساخت، نه تنها حصول توافق آسان می شود، امکان رعایت آن از طرف مقابل را هم افزایش می دهیم.
تهیه فهرستی از منافع دیگران سه فایده دارد. اول اینکه منافع مزبور را به خاطر خواهیم داشت. دوم اینکه کیفیت ارزیابی خود را از اطلاعات جدید بهبود می بخشیم و آخر اینکه افکار جدیدی برای تحقق آن منافع در ذهن خود ایجاد می کنیم.
صحبت کردن در مورد منافع و خواسته ها
هدف مذاکره، تأمین خواسته های طرفین است اگر این خواسته ها روشن نباشد، نمی توان به طورسازنده در مورد منافع مذاکره کرد. اگر هم یخواهید طرف مقابل منافع شما را درنظر بگیرد، این منافع را برای آنان به طور صریح و روشن تشریح کنید. تمام جزییات را قاطعانه بیان کنید تا سخنان شما
اعتبار بیشتری به خود بگیرد. در عین حال نشان دهید که منافع طرف مقابل را هم جدی می گیرید و
نظرات ایشان را جویا و پذیرا شوید. از آنها نیز بخواهید تا خود را در جایگاه شما فرض کنند و آنگاه واکنش نشان دهند. منافع دیگران هم بخشی از مسأله است و باید به آن بها دهید .
چنانچه می خواهید دیگران به سخنان شما گوش داده و نتایج مورد نظر شما را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند، ابتدا مسأله را بیان کنید و سپس نتیجه گیری و خواسته خود را مطرح کنید و نه بالعکس! در غیر اینصورت، در زمانی که شما دلایل خود را مطرح می کنید، آنها در پی یافتن جواب
هستند و به سخنان شما گوش نمی دهند.
با ذهن باز و پذیرای نظر دیگران، پشت میز مذاکره بنشینید. آماده باشید که در صورت موافقت طرف مقابل با نظر شما، چگونه همراهی او را در ادامه مذاکره بخواهید. در عین قاطعیت، انعطا ف پذیر باشید و شقوق مختلفی را که برای رسیدن به توافق، امکان دارد درنظر داشته باشید.
به همان اندازه که بر منافع خود پافشاری می کنید وسرسختی نشان می دهید، با افراد ملایم باشید. به آنها نشان دهید که احترامشان را حفظ می کنید و برایشان ارزش زیادی قائلید. این تضاد، باعث ایجاد تضاد ادراکی در آنان شده و خود را از مسأله جدا خواهند کرد. بدین ترتیب آنان نیز خود را موظف به یافتن راه حل می بینند.
قسمت سوم: برای تأمین منافع متقابل، حق انتخا ب های متنوعی بیاندیشید
گاهی مذاکرات در یک بعد واحد جریان دارد. مانند وسعت یک سرزمین مورد اختلاف یا قیمت یک خودرو. در این حالت به نظر می رسد که یکی از طرفین می برد و دیگری می بازد. زمانی دیگر با مسأله ای مواجهیم که در آن حق انتخاب بین چند راه داریم و هرکدام از آنها برای طرفین معایب و مزایایی دارد. مهارت و توان اندیشیدن و یافتن حق انتخاب های متنوع یکی از مفیدترین توانمندی هایی است که یک مذاکره کننده می تواند داشته باشد . با غفلت از این نکته، اغلب درنهایت به توافقی می رسیم که می توانستیم به چیزی به مراتب بهتر از آن، که منافعمان را در سطحی بالاتر برآورده کند، در زمان مناسبی که از دست داده ایم، دست یابیم.
۱- تشخیص درد :
چهار مانع در راه اندیشیدن به انتخاب های متنوع وجود دارد :
۱-پیش داوری : پیش داوری از تخیل و ابداع راه های تازه جلوگیری می کند و آمادگی را برای تاختن به اندیشه های تازه ایجاد می کند. تحت فشارهای روانی ناشی از مذاکره، جنبه انتقادی در انسان تقویت می شود،خاصه اگر طرف مقابل هم از ابراز خلاقیت اجتناب کند. نگرانی از افشای اطلاعات محرمانه هم درهمین راستا موجب عدم ارائه پیشنهادات تازه خواهد شد.
۲-جستجو برای را ه حل واحد : افراد درگیر در مذاکره می اندیشند که یافتن راه های متنوع وظیفه آنان نیست وتنها باید شکاف بین مواضعشان را تنگ تر کنند. این نتیجه گیری زودرس ناشی از این تفکر است که از آنجا که نهایتاً تصمیم واحدی اخذ خواهد شد، پس تفکر درخصوص را ههای متنوع اتلاف وقت است.
۳-فرض ثابت بودن کیک :هریک از دوطرف این تصور را دارد که یا می برد یا می بازد – یا من در این اختلاف برنده می شوم یا شما .
۴-وجود اندیشه ((حل مسأله آنها، مشکل خودشان است)) : علاقه صرف هر یک از طرفین به تأمین منافع فوری و آنی خود، موجب ایجاد این پندار است که ما خود به اندازه کافی مشکل داریم، پس آنها خود باید به فکر راه هایی برای خود باشند. این مسأله ریشه در این دارد که
پذیرش مشروعیت نظر دیگران اغلب با یک اکراه روانی همراه است.
۲- دستورالعمل در مان : برای آفرینش انتخابهای خلاق نیازمند موارد زیر هستید :
۱- آفرینش را ه حل ها را از تصمیم گیری درباره آن جداکنید .
برای تشکیل جلسات آفرینش ایده موارد زیر را رعایت کنید :
– هدف خود را تعریف کنید
– تعداد محدودی از افراد را برای شرکت در جلسه انتخاب کنید .
– محیط را تغییر دهید
– جوجلسه را غیررسمی نگهدارید
– کسی را انتخاب کنید که جلسه را آرام و هماهنگ سازد .
همچنین ضمن جلسه مشاوره :
– شرکت کنندگان را کنار یکدیگر و رودرروی مساله قراردهید .
– ضوابط اصلی جلسه راروشن کنید از جمله ضابطه عدم انتقاد
-آفرینش ایده های جدید
-ایده ها را تمام و کمال ثبت کنید .
پس از جلسه مشاوره :
– امید بخش ترین اید ها را علامتگذاری کنید .
– برای ایده های امید بخش راههای بهبود بیاندیشید
– برای ارزیابی ایده ها وقت معینی تعیین کنید
با طرف مقابل هم مشترکا برای آفرینش راه حل کوشش کنید .
۲-راهکارهای انتخاب خود را گسترش دهید اول با رفت وبرگشت بین کلیات و جزییات دامنه و تنوع حق انتخابها را چند برابر کنید .
دوم از دیدگاه کارشناسان مختلف به موضوع بنگرید .
سوم توافقهایی با درجات گوناگون از قدرت بیافرینید .
۳- به دنبا ل دستاوردهای متقابل باشید . اول منافع مشترک را مشخص سازید .
دوم منافع متفاوت را به هم نزدیک و جفت و جور کنید .
سوم : از آنها بخواهید ترجیح های خود را بیان کنند .
۴- اخذ تصمیم را برای آنها تسهیل کنید . قسمت چهارم: به استفاده از معیارهای عینی اصرار بورزید.
اگرچه می توان طرف مقابل را درک کرد و راه هایی هوشمندانه برای سازش بین منافع طرفین اندیشید، همواره با واقعیت ناگوار منافعی مواجهیم که با هم در تضاد هستند. حتی استراتژی پیروزی دوجانبه نمی تواند این واقعیت را مخفی سازد.
تصمیم گیری بر اساس مواضع نادرست است:قرار دادن امیال در مقابل هم نمی تواند راه گشای بن بست در یک مذاکره باشد . از آنجا که کوشش برای حل تضاد بین منافع دو طرف گران تمام میشود، راه حل این است که براساس چیزی مستقل از امیال و خواسته های هریک از طرفین مذاکره شود، یعنی بر اساس معیارهای عینی برای انعقاد یک قرارداد خوب، چیزی راحت تر از آن نیست که شالوده های قوی برای آن بنا کنیم. خودتان را برای رسیدن به راه حل، بر اساس اصول متعهد بدانید نه بر اساس زور و فشار . روی شایستگی های منطقی مسأله و استانداردهای مورد قبول، نه خمیره و فطرت طرفین تمرکز کنید . به دلیل و منطق گوش فرا دهید ولی زیر بار تهدید نروید
مذاکرات مبتنی بر اصول، توافقهای معقول را از طریق دوستانه و با کارایی پدید می آورد:توافقی که با رویه و سابقه و عرف هماهنگ باشد، کمتر دربرابر حمله آسیب پذیر خواهد بو د . اگریک قرارداد بر مبنای استانداردها باشد، احتمال اینکه هر یک از طرفین احساس غبن کند و بخواهد زیر آن بزند کمتر است. یک جدال مستمر برای سلطه ، موجب تیرگی روابط می شود و مذاکره بر مبنای اصول این احتمال را کاهش می دهد. از طریق بحث روی معیارهای عینی، میزان تعهداتی را که هر یک از طرفین به عهده می گیرند تا بعداً از زیربار آن شانه خالی کنند کاهش داده می شود. زمانی که بیش از دو طرف در مذاکره هستند و یا افراد نماینده سازمان یا کشوری هستند، استفاده از معیارهای عینی ارزش بیشتری پیدا می کند.
ایجاد و توسعه معیارهای عینی:معیار عینی می بایست مستقل از خواست و اراده هر یک از طرفین باشد. کمال مطلوب آن است که این معیار از شالوده علمی مشروع و علمی برخوردار باشد. معیار عینی باید برای دو طرف کاربرد داشته باشد.
روش های منصفانه، می توانند جایگزین معیارهای عینی مشخص و علمی شوند. روش ساده تقسیم کیک، که در آن یک نفر کیک را نصف میکند و دیگری حق انتخاب بین دو قطعه را خواهد داشت یکی از این رو ش هاست. این روش در موارد متعدد دعاوی کاربرد دارد .
مذاکره با بهره گیری از معیارهای عینی:برای شروع یک مذاکره بر مبنای معیارهای عینی سه گام باید بردارید:
۱- تلاش مشترک برای پیداکردن معیارهای عینی
۲-ابتدا در مورد اصول با هم توافق کنید .
۳- دلیل بیاورید و به دلایل طرف گوش فرا دهید
گفتار سوم : قسمت اول : اگر از شما قو یتر هستند چکار باید بکنید : هیچ روشی نمی تواند موفقیت شما را درمذاکره تضمین کند اگر تمام اهرم های قدرت در دست طرف مقابل باشد. در مواجهه با قدرت، حداکثر کاری که روش مذاکره می تواند بکند این است که اولاً از شما در برابر رسیدن به توافقی که باید رد کنید حفاظت کند و دوماً به شما کمک کند که از حداکثر توانایی که در اختیار دارید بهره گیری کنید تا به هر توافقی که میرسید منافع شما را تاحد ممکن تامین کند .
۱-از خود محافظت کنید:نگرانی از نرسیدن به توافق در یک مذاکره می تواند موجب این شود که به بسیاری از شرایط طرف مقابل تن دردهیم و توافقی را بپذیریم که می بایست آن را رد می کردیم . چهار گام برای اجتناب از چنین وضعیتی وجود دارد.
اول : هزینه و ضررهای استفاده از خط کف
دوم : بهترین راهکار توافق حاصل مداکره را برای خود طراحی کنید .
سوم : مخاطرات ناشی از عدم آگاهی بر بهترین راهکار توافق حاصل مذاکره .
چهارم : یک خط قابل انعطاف برای مذاکرات طراحی کنید .
۲- از توان های خود حداکثر بهره برداری را بکنید
۱- هر قدر را هکاری که برای توافق حاصل از مذاکرات طراحی کرد ه اید بهترباشد، قدرت وتوان شما بیشتر خواهد بود
۲- راهکارهای خود را توسعه و گسترش دهید .
۳-راهکارهایی را که طرف مقابل طراحی کرده است بررسی و ملاحظه کنید .
وقتی طرف مقابل قدرتمند تر است:
هر قدر طرف مقابل از نظر فیزیکی یا اقتصادی قوی تر باشد، صلاح شما در این است که مذاکرات را رو ی منطق وشایستگی ها بکشانید. شما می توانید منابعی را که در اختیار دارید، با بهبود بخشیدن به « بهترین شق توافق حاصل از مذاکره که برای خود طراحی کرده اید » بصورت قدرت مذاکره درآورید .
قسمت دوم: اگر وارد بازی مذاکره نشوند و منتظر بازی از طرف شما بمانند:۱- استفاده از روش ورزش رزمی ژاپنی جوجیتسو
اول : به موضع آنان حمله نکنید بلکه بفهمید پشت این موضوع چه نهفته است .
دوم : از ایده های خود دفاع نکنید بلکه از آنها بخواهید ایده های شما را مورد انتقاد قراردهند و راه حل پیشنهاد کنند .
سوم : حمله ای را که به شما می کنند بصورت حمله بر موضوع مذاکره در آورید .
چهارم : سوال کنید وبرای شنیدن پاسخ پرسشهای خود مکث کنید .
۲- روش تهیه متن واحد رابررسی کنید
۳-وادار کردن طرف به بازی و حرکت
قسمت سوم: اگرطرف مذاکره دست به نیرنگ و ترفندهای ناشایست بزند:
اگر طرف مقابل بخواهد شما را فریب دهد یا ذهنتان را از واقعیات منحرف کند و یا خواسته های خود را افزایش دهد، تاکتیک های دیگری به جز آنچه در مذاکره اصولی بیان کردیم لازم است. گروهی از مردم دربرابر چنین مذاکره کنندگانی دست به عمل مقابل نمی زنند و می گذارند تا طرف مقابل در شک و دودلی بماند یا خود عصبانی می شوند. گروهی دیگر نیز دست به عمل متقابل می زنند و در برابر فشارها و زیاده خواهی های آنان فشار وارد می آورند.
باید دانست که تاکتیکهای خدعه آمیز نامشروع هستند و به طور یک سویه طراحی و اجرا می شوند و روش های فوق هیچ کدام موفقیت مذاکره را تضمین نمی کنند. قواعد بازی چنین مذاکره ای از سه گام تشکیل می شود.
۱- تاکتیک را بشناسید .
۲- موضوع را به صراحت و وضوح عیان سازید .
مشروعیت و مطلوبیت تاکتیک را مورد سؤال قرار دهید و روی آن مذاکره کنید .
آنگاه باید چهار گام اصلی مذاکره اصولی را به اجرا درآورید.
۱- جدایی اشخاص از مسأله
۲- روی منافع تمرکز کنید نه روی مواضع
۳- برای تامین منافع متقابل راهکارهای متنوع بیندشید .
۴-اصرارکنید که معیارهای عینی بکاررود .
تمرکز برمنافع بجای تمرکز بجای مواضع حلقه گمشده مذاکره در کشور ما است
این جمله را سالها است از پدر علم مذاکره ایران می شنویم و آنرا هرگز فراموش نخواهیم نمود و امروز همراه ایشان در این دوره آموزشی آنرا تدریس نمودم . ادامه دارد …
کلیات زبان بدن بیشتر مشتمل از این است در فرهنگ های مختلف انواع ژست ها و حرکات بدون در نظر گرفتن زبان وکلام اما باید توجه کنید که ژست و حالت حرف زدن جزیی از زبان بدن است به عبارت دیگر در کلام زبان بدن وجود دارد ولی کلام جزیی از زبان بدن نیست ولی ما بقی حرکات ژست ها حالت ها رفتارها همه همه در مبحثی به نام زبان بدن یا زبان تن یا تن گفتار خلاصه و دسته بندی میشود.
توصیه مبکنم حتما مقاله زبان بدن را مطالعه فرمائید
اما زبان بدن چیست؟
زبان بدن یا همان زبان بی زبانی قدیمی ترین و رایج ترین زبان بین حیوانها و بین نسل بشر است سنگ نوشته های روی غارها و یا فسیلهای کشف شده و یا نوشته های حکمتانه و یا تخت جمشید و اهرام ثلاثه مصر همه و همه موید این مسئله است که زبان بدن یا زبان رفتار و یا تن گفتار قدیمی ترین و اولین زبان نسل بشر و حتی حیوانات است.نوزادی که تازه به دنیا آمده است نیز از همین زبان یاری می جوید تا احساس و نیازهای خود را به مادرش بازگو نماید.
که به انواع و اقسام اشکال ارتباطات غیر کلامی اطلاق می شود و یا بصورت تخصصی به رفتاری اشاره میکند که یک انسان بدون هیچ آوا و کلام و صدایی بتواند به دیگر افراد پیام و سخن و منظور خود را انتقال دهد گویند.
لخخل
لطفا و حتما این مقاله را بخوانید : مقاله زبان بدن فوربس
این زستها و رفتارها و حرکتها می تواند مانند انواع اداها و حالتها و به اصطلاح اطوارها و یا حالت بدنی خاص مانندکیفیت قرار گرفتن سر و صورت و یا پا بازوها و دستها و انگشتان دست و… باشد.به تعبیر دیگر باید گفت زبان بدن یا تن گفت یا تن گفتار به کلیه رفتار های بدنی و و زوایایی بدنی و همچنین جلوه های هیجانی سر و صورت چشمها لب و دهان و ابرو و… اطلاق می گردد.
….درر آن موقع تحصیلات عالیه در طبس در دست کاهنین (آمون) بود و دارالحیات مدرسه و بیمارستانی بشماره میآمد که در معبدانجام وظیفه میکرد. تمام مدارس عالیه طبس بوسیله کاهنین اداره میشد و آنها نسبت به انتخاب کسانی که باید در این مدارس درسبخوانند بسیار دقت میکردند تا کسانی را که مخالف آنان میباشند از مدارس عالیه دور نگاه دارند. از مدرسه طب گذشته، مدرسهحقوق و مدرسه بازرگانی و مدرسه هندسه و ریاضیات و مدرسه ستارهشناسی در معبد (آمون) بود. کاهنین از این جهت در انتخابمحصلین دقت میکردند که نصف خاک مصر به روحانیون تعلق داشت یعنی بظاهر متعلق به خدای (آمون) بود و آنها نمیگذاشتندغیر از کسانی که طرفدار آنها هستند طبیب و حقوقدان و بازرگان و مهندس و ستارهشناس شوند و جون افسران ارتش قبل از این کهوارد قشون شوند میباید یک دوره مدرسه حقوق را طی نمایند، کاهنین معبد (آمون) بتمام دستگاه اداری و نظامی مصر حکومتمیکردند.در بین این مدارس، دو مدرسه بیش از دیگران اهمیت داشت یکی مدرسه طب و دیگری مدرسه حقوق. دوره مقدماتی هریک از این دو مدرسه سه سال بود و شاگرد باید سه سال در دوره مقدماتی بماند تا بعد از امتحان در صورتی که خدای (آمون) بر اوظاهر میشد، اجازه بدهند که وارد مدرسه طب یا حقوق شود. من در فصول آینده خواهم گفت چگونه خدای آمون به محصل ظاهرمیشد و اکنون میگویم که منظور کهنه مصر از این که شاگرد را مدت سه سال در دوره مقدماتی نگاه میداشتند این بود که هر نوع فکرو نظریه مستقل را که با منافع کهنه مصری جور در نمیآمد در وجود شاگرد از بین ببرند. در این سه سال شاگردان در دوره مقدماتیهیچ کار نداشتند غیر از این که در معبد عبادت کنند و روایات مذهبی را بیاموزند. روحانیون خوب میدانستند شاگردی که وارد دروهمقدماتی میشود طفلی است که تازه قدم بمرحله جوانی میگذارد. تا آن موقع بازی میکرده و هیچ نوع فکر و عقیده مستقل نداشته ودوره ورود او بمدرسه مقدماتی معبد (آمون) دورهای است که میرود دارای نظریه و رای شود. پس باید در همین دوره، حریت فکر او رااز بین برد و او را مبدل بیک موجود کرد که بدون چون و چرا هر چه را که میشنود و میخواند بپذیرد. و وقتی از این مرحله سه سالگذشت و وارد مدرسه حقوق یا طب شد و دوره دروس هر یک از دو مدرسه را طی کرد، مبدل بیک جوان کامل میشود ولی جوانی کهغیر از تعلیمات کاهنان مصر چیزی نشنیده و نخوانده و فکر او طوری در چهار دیوار تعلیمات کاهنان محبوس شده که بعد از خاتمهتحصیلات عالی، نمیتواند طور دیگر فکر نماید. ما یک عده بیست و پنج نفری بودیم که در دوره مقدماتی مدرسه طب شروع بهتحصیل کردیم و من هر بامداد بمدرسه میرفتم و غذای روز را با خود میبردم و قبل از غروب آفتاب بمنزل مراجعت مینمودم. بعد ازاینکه من وارد مدرسه مقدماتی معبد (آمون) شدم بزودی حس کردم که سر شکاف سلطنتی حق داشت که میگفت تو باید سر افتادهو مطیع باشی و هرگز ایراد نگیری و عقیده باطنی خود را اظهار نکنی. زیرا متوجه شدم که کاهنین در بین محصلین جاسوس دارند و بهمحض اینکه یک محصل، راجع به موضوعی شک میکند و میگوید که این طور نیست و کاهنین دروغ میگویند، آن محصل را ازمدرسه بیرون مینمایند و دیگر محال است که محصل مزبور بتواند وارد یکی از مدارس عالیه طبس شود و برای بیرون کردن محصلهم عذری موثر دارند و اظهار میدارند که (آمون) میگوید که این محصل استعداد ندارد. روزی که من وارد مدرسه مقدماتی شدمسیزده سال از عمرم میگذشت و با اینکه یکی از شاگردان خردسال مدرسه بودم بیش از دیگران که اکثر فرزندان نجباء و کاهنین بزرگبودند استعداد داشتم و من میتوانم بگویم که اگر در آنموقع مرا وارد مدرسه طب میکردند، من میتوانستم تحصیل کنم و همه چیز رابفهمم برای اینکه علاوه بر سواد خواندن و نوشتن، معلومات علمی داشتم. چون بطوری که گفتم پدرم طبیب بود و من زیردست اواسامی بسیاری از داروها را فرا گرفته بودم و میدانستم چگونه یکزخم را که جراحت ندارد با روغن معالجه مینمایند و بچه ترتیبیک زخم را که دارای جراحت است بعد از خارج کردن جراحت، بوسیله آتش میسوزانند که دیگر جراحت نکند. من دیده بودم که پدرمبچه ترتیب گاهی به کمک یک قابله میرود و بوسیله یک ابزار مخصوص از چوب محکم سدر، بچه را در شکم مادر قطعه قطعه میکندو قطعات آن را بیرون میآورد تا اینکه مادر را از مرگ نجات بدهد. ولی با اینکه من بیش از اکثر شاگردان برای ورود به دارالحیاتاستعداد داشتم مدت سه سال مرا در مدرسه مقدماتی معطل کردند. ولی شاگردانی که پدرشان جزو کهنه بزرگ یا نجباء بودند پس ازچند هفته به دارالحیات منتقل میشدند و کاهنین میگفتند که (آمون) امر کرده که آنها را به دارالحیات منتقل نمائیم. گرچه اوقات ماصرف عبادت و فراگرفتن روایات مذهبی میشد ولی باز مقداری وقت باقی میماند و روحانیون بما دستور میدادند که کتاب اموات رابنویسیم و بعد آن کتابها را در صحن معبد بفروش میرساندند. بعد از سه سال که من جز اتلاف عمر کاری موثر نکردم، به آن عده ازشاگردان، از جمله من، که جزو اشراف نبودیم اطلاع دادند که باید خود را برای رفتن به دارالحیات آماده کنیم. قبل از رفتن به دارالحیاتما میباید مدت یکهفته روزه بگیریم و تمام مدت را در خود معبد بگذارنیم و از آنجا خارج نشویم. در شب آخر، میباید که خدای (آمون)خود را بر ما آشکار کند و با ما صحبت نماید و اگر آشکار مینمود و صحبت میکرد در آنصورت معلوم میشد که ما لایق ورود بهدارالحیات هستیم. ولی بطوری که خواهم گفت تقریباً محال بود که بعد از اینکه مدت سه سال مغز شاگردان را با افکاری که مربوط به(آمون) بود پر کردهاند، در آنشب (آمون) با آنها صحبت ننماید. فقط من بین شاگردان مستثنی بودم برای اینکه باتفاق پدرم بر بالینبیماران حاضر میشدم و مرگ آنها را به چشم خود میدیدم. من از کودکی تا سن شانزده سالگی بیش از پنجاه بیمار را دیده بودم کهمقابل چشم من مردند. من در همان موقع با وجود خردسالی، متوجه میشدم که هیچ چیز مثل مرگ، انسان را متوجه پوچ بودنبعضی از مطالب کاهنان نمیکند زیرا انسان با دیدگان خود میبیند که بین مرگ یک انسان و یک جانور فرق وجود ندارد و میفهمدکه اگر کاهنین همانطوریکه میگویند وکیل و نماینده مختار (آمون) در روی زمین هستند جلوی مرگ را میگرفتند و لااقل خودشاننمیمردند. انسان وقتی مرگ را میبیند و میفهمد که همه مطالب و معتقدات پوچ است، همه چیز را پوچ میبیند. شاگردان دیگر مثلمن بدفعات مرگ را ندیده بودند و لذا نمیتوانستند مثل من راجع به روایات کاهنان فکر کنند. باری بعد از اینکه یکهفته در معبد بسربردیم و روزه گرفتیم در روز هفتم موهای سر ما را ستردند و ما را در استخر بزرگ معبد شستند، بعد یک لباس خشن که لباس رسمیدارالحیات بود بر ما پوشانیدند. هنگام غروب وقتی (آمون) در قفای تپههای غربی ناپدید شد (در اینجا مقصود از آمون خورشید استکه در عین حال خدای بزرگ مصر هم بود – مترجم) نگاهبانان در بوقها دمیدند و درهای معبد بسته شد و آنوقت یکی از کاهنین کهآنقدر نوشیده بود که نمیتوانست بطور عادی راه برود بما گفت بیائید. ما براهنمائی کاهن مزبور، از یک دالان طولانی عبور کردیم و اودری را گشود و ما را وارد اطاقی وسیع که یک فرش داشت کرد و من دیدم که اطاق مزبور تاریک است ولی در صدر اطاق پردهایآویختهاند که قدری نور از پشت پرده باین طرف میتابد. تا آن موقع من وارد اطاق مزبور نشده بودم ولی میفهمیدم که آنجا اطاقآمون میباشد. کاهن پرده مزبور را عقب زد و آنوقت برای اولین مرتبه چشم من به خدای (آمون) که شبیه به انسان بود افتاد و چونجوان بودم و اعتقاد به خدای (آمون) داشتم بدنم لرزید. من دیدم که (آمون) لباس در بر دارد و چراغهائی که اطراف او نهادهاند، زر وسنگهای گران بهای سر و گردن او را میدرخشاند. کاهن گفت شما باید امشب در اینجا تا صبح بیدار باشید و عبادت کنید که شایدخدای آمون با شما صحبت نماید و اگر صحبت کرد دلیل بر این است که شما را برای ورود به دارالحیات لایق میداند و هرگاه لایقورود به دارالحیات شدید، فردا صبح باتفاق من (آمون) را شست و شو خواهید کرد و لباس او را عوض خواهید نمود و آنگاه بهدارالحیات میروید. بعد از این سخنان کاهن مزبور پرده را مقابل آمون کشید و بدون اینکه دستها را روی زانو بگذارد و سر فرود بیاورداز اطاق خارج شد و در را بست. بمحض اینکه کاهن از اطاق خارج شد شاگردهائی که از نظر سن بزرگتر از من بودند شروع بصحبت وخنده کردند و از جیب خود گوشت و نان بیرون آوردند و به خوردن مشغول شدند. یکی از آنها هم بیرون رفت و بعد شاگردان گفتندکه او باطاق کاهن میرود که در آنجا غذا بخورد و شب را نیز آنجا خواهد خوابید زیرا نمیتواند این جا روی سنگ بخوابد. ولی منروزه داشتم و حاضر نشدم که از غذای دیگران بخورم و خوردن غذا را در حالی که (آمون) در پس پرده است کفر میدانستم. جواناندیگر بعد از غذا خوردن به بازی با استخوان (مقصود قاپبازی است – مترجم) مشغول شدند و آنگاه هر یک از آنها روی سنگهایمسطح و صیقلی کف اطاق دراز کشیدند و بخواب رفتند. ولی من نمیتوانستم بخوابم و دائم در فکر (آمون) بودم و اوراد مذهبیخودمان را میخواندم و گوش فرا میدادم چه موقع صدای (آمون) را خواهم شنید. تا این که سپیده صبح دمید ولی من صدای آمونرا نشنیدم و نزدیک طلوع فجر بطرزی مبهم حس کردم که پردهای که مقابل آمون بود قدری تکان خورد. در بامداد نگاهبانان معبد بوقزدند و درها باز شد و مردم وارد معبد گردیدند و من صدای آنها را مثل همهمه امواج دریا که از دور بگوش برسد میشنیدم. وقتیآفتاب طلوع کرد کاهن باتفاق همان جوان که شب رفته بود در بستری راحت بخوابد وارد اطاق گردید و من از قیافه هر دوی آنهافهمیدم که شراب نوشیدهاند. کاهن خطاب بما گفت ای کسانی که آرزو دارید وارد دارالحیات شوید آیا دیشب بیدار بودید و عبادتکردید؟ما به یک صدا گفتیم بلی. کاهن گفت آیا (آمون) با شما صحبت کرد و صدای او را شنیدید؟قدری سکوت برقرار گردید و بعد یکی از شاگردان بنام موسی گفت بلی او با ما صحبت نمود. سایر شاگردان هم این حرف را تکرارنمودند ولی من چیزی نگفتم برای اینکه (آمون) با من صحبت نکرده بود و حیرت مینمودم چگونه دیگران جرئت میکنند دروغبگویند. جوانی که شب باطاق کاهن رفته، آنجا خوابیده بود، با وقاحتی حیرتآور گفت (آمون) بر من هم آشکار شد و اسراری را بمنگفت ولی تاکید کرد که به هیچکس بروز ندهم و من از شنیدن صدای آرام و با محبت او لذت میبردم. موسی گفت وقتی من (آمون)را دیدم او دست روی سرم گذاشت و گفت ای موسی، من بتو و خانوادهات برکت میدهم و تو روزی یکی از اطبای معروف مصرخواهی شد. بعد از موسی یکایک شاگردان، داستانی راجع به این که (آمون) را دیدند و وی با آنها صحبت کرد جعل نمودند تا این کهنوبت به من رسید و کاهن گفت (سینوهه) آیا تو (آمون) را دیدی و او با تو صحبت کرد؟ گفتم نه… من نه او را دیدم و نه صدایش راشنیدم و فقط نزدیک صبح حس کردم که قدری پرده تکان میخورد. کاهن نگاهی تند به من انداخت و سکوت برقرار شد. یکی ازجوانها که از بدو ورود به مدرسه با من دوست شده بود دست کاهن را گرفت و او را کناری برد و بعد آهسته با وی صحبت کرد ووقتی آن سه نفر مراجعت کردند کاهن با لحن خشمآلود گفت (سینوهه)، چون در عقیده صمیمی و پاک تو هیچ تردید وجود نداردممکن است (آمون) با تو صحبت کند. و آنگاه به اشاره وی همان جوان پرده را عقب زد و مرا مقابل مجسمه (آمون) برد و وادارم کردکه طبق معمول سر بر زمین بگذارم و بهمان حال گذاشت. یک مرتبه، صدائی در اطاق پیچید و خطاب به من گفت سینوهه …سینوهه… من دیشب میخواستم با تو صحبت کنم ولی تو که تنبل هستی خوابیده بودی. من سر را بلند کردم و متوجه شدم که صدا ازدهان (آمون) خارج میشود و بعد همان صدا گفت (سینوهه) من (آمون) هستم و بجرم غفلتی که دیشب کردی میباید تو را در کامخدای بلعکننده بیندازم ولی چون میدانم که بمن اعتقاد داری این مرتبه تو را میبخشم و…. من دیگر متوجه نشدم که آن صدا چهگفت زیرا فهمیدم صدای مزبور که من تصور میکردم صدای (آمون) میباشد غیر از صدای همان کاهن نیست و از استنباط این موضوعیک حال نفرت و خشم و عبرت شدید بمن دست داد. تا این که کاهن آمد و مرا از زمین بلند کرد و گفت بیا و در شست و شو وتجدید لباس (آمون) شرکت کن. من درست نمیدانم چگونه برای شستن و خشک کردن و تجدید لباس مجسمه (آمون) با دیگرانکمک کردم زیرا حواسم پریشان شده بود و حس مینمودم که یک ضربت بزرگ و غیر قابل جبران به اعتقاد من وارد آمده است. آن روزروغن مقدس بر سر من و دیگران مالیدند و یک پاپیروس (کاغذ مصری – مترجم) بمن دادند که حکم ورود من به دارالحیات بود ووقتی تشریفات ورود من به دارالحیات در آن روز خاتمه یافت و من از معبد خارج گردیدم که بخانه بروم از فرط نفرت و تاثر دچار تهوعشدم.
استادان مدرسه طبی دارالحیات، پزشکان سلطنتی بودند و کمتر در دارالحیات حضور بهم میرسانیدند. برای اینکه بیماران توانگر به آنها مراجعه میکردندو اوقات آنها طوری صرف مداوای بیماران میگردید که فرصتی برای حضور در دارالحیات باقی نمیماند. ولی گاهی از اوقات که اطبای عادی از عهدهمداوای بیماران بر نمیآمدند از اطبای مزبور درخواست میکردند که بدارالحیات بیایند و بیماران را مداوا کنند و بدین ترتیب در شهر طبس بیبضاعتترینبیماران، در صورتی که اطبای دیگر نمیتوانستند آنها را معالجه کنند از علم و تجربه یک پزشک سلطنتی استفاده میکردند. با اینکه در طبس فقیرتریناشخاص میتوانستند وارد دارالحیات شوند و در آنجا مورد مداوا قرار بگیرند من آرزو نمیکردم که بجای آنها باشم و از درمان مجانی استفاده کنم. برایاینکه اطبای جوان و محصلین دارالحیات انواع داروهای جدید را در مورد این بیماران فقیر بکار میبردند که بدانند اثر دارو چیست؟ همچنین وقتیمی خواستند که یک مجروح را مورد عمل جراحی قرار بدهند یا جمجمه یک نفر را بشکافند یا شکم بیمار دیگر را باز کنند بدون توسل به داروهائی کهدرد را از بین میبرد، مبادرت به این عملیات مینمودند. آن داروها گران تمام میشد و فقراء قوه خریداری دارو را نداشتند و دارالحیات هم داروهای مزبوررا در دسترس بیماران نمیگذاشت و گاهی که انسان وارد دارالحیات میشد فریادهای جگرخراش مجروحین را که تحت عمل جراحی بودند میشنید.دوره تحصیلات مدرسه دارالحیات طولانی بود زیرا محصل علاوه بر فرا گرفتن علم طب و فنون شکافتن سر و شکم و معالجه ریه و کبد و کلیه و مثانه وامراض زنها و امراض مربوط به زایمان، میباید اثر تمام داروها را بداند و اطلاع داشته باشد چگونه داروهای مزبور را از گیاهها بدست میآورند و چهموقع باید گیاه را چید و چگونه آن را خشک کرد. محصل مدرسه دارالحیات باید بداند که هر گیاه طبی در کجاست و چه فصل چیده میشود و در نظر اولباید خود گیاه را و خشک شده آن را بشناسد. مثلاً سی نوع ریشه گیاه طبی را مخلوط میکردند و مقابل محصل میگذاشتند و میگفتند این ریشههارا از هم جدا کنید و من بشما اطمینان میدهم که گاهی اطبای سلطنتی هم راجع به ریشه گیاهها اشتباه میکردند زیرا ریشه بعضی از گیاهها طوریبهم شبیه است که نمیتوان آنها را تمیز داد.در این گونه مواقع وسیله شناسائی ریشههای گیاههای طبی، این است که طبیب ریشه گیاه را در دهان قرار بدهد و بجود و از روی طعم آن بفهمد کهاز چه گیاه است. بعضی از اطبای سلطنتی بر اثر سالخوردگی، دندان نداشتند و مجبور بودند که ریشه گیاه را بکوبند و وقتی خوب نرم شد آنرا بدهانببرند و از روی طعم ریشه، بگویند که از کدام گیاه است. در دارالحیات مشگلترین موضوعهای تحصیلی عبارت از این بود که ما بتوانیم بوسیله انگشتان وچشمهای خود، رد بیماری را احساس کنیم و بدانیم کجای بیمار درد میکند و درد مزبور ناشی از کدام بیماری میباشد. چشمها و صورت او پی بمرضببرد و هنگامی که انگشتها را روی بدن بیمار میکشد درد او را احساس نماید وبهمین جهت در بین محصلینی که وارد دارالحیات میشدند جز چندنفر از آنها بقیه طبیب واقعی نبودند بلکه پزشک ظاهری بشمار میآمدند. حتی اگر طبیب سلطنتی هم میشدند، باز فاقد شم شناسائی امراضبودند.در دارالحیات دو نوع امراض مورد مطالعه قرار میگرفت یکی بیماریهایی که ناشی از جسم است و این بیماریها بر اثر غذای پخته و پیری تولید میشود. ودوم بیماریهای ناشی از روح زیرا روح مولد بیماری میشود و برای اینکه تولید بیماری کند، این وظیفه را بارواح کوچک میسپارد و ارواح مزبور آنقدر کوچکهستند که صدها هزار از آنها را میتوان روی وسعتی بقدر ناخن جا داد ولی هر یک از آنها به تنهائی میتوانند، مسبب یک بیماری شوند. ما دردارالحیات میباید بدانیم چگونه دردها را بوسیله دواهای مسکن تسکین میدهند و چه باید کرد که وقتی سر یا شکم یک نفر را میشکافند او احساس درد نکند. ما میباید بدانیم چگونه باید بعضی از دردها را افزایش داد زیرا بعضی از امراض را نمیتوان معالجه کرد مگر بوسیله افزایش درد. یکی از رشتههای تحصیلی این است که چگونه ما یک مرض را بوسیله ایجاد یک مرض دیگر معالجه نمائیم. بدین طریق که یک مرض خطرناک را بوسیله ایجاد یک بیماری بیخطر درمان میکردیم و بعد مرض بدون خطر را با سهولت معالجه مینمودیم. ما باید بفهمیم که کدام قسمت از اظهارات بیمار حقیقی و کدام قسمت غیر واقعی یعنی ناشی از تصور و تخیل اوست. زیرا بیمار مثل موجودی که گرفتار ارواح موذی شده دچار خیالات و تصورات وحشت آور میشود و دردهای واهی در کالبدش بوجود میآید و دردهای مزبور را با دردهای واقعی اشتباه مینماید، آنوقت اظهارات او طبیب را دچار اشتباه مینماید و از روی سهو مبادرت بمعالجه میکند و مریض را میمیراند. وقتی من در دارالحیات بودم، باین حقیقت پی بردم که مسئله استعداد در تربیت پزشک بسیار اهمیت دارد. من متوجه شدم آنقدر که استعداد در تربیت پزشک اهمیت دارد، تحصیلات دارای اهمیت نیست. زیرا اگر محصل دارای استعداد نباشد، دارالحیات که بزرگترین مدرسه طبی جهان است، نمیتواند او را یک طبیب واقعی کند. کسی که وارد دارالحیات میشود باید عاشق طب و حاضر شود که در راه این علم، همه چیز خود را فدا کند و در درجه اول، باید استراحت خویش را فدا نماید. من در دارالحیات فهمیدم که موظع اعتماد بیمار نسبت به طبیب، از لحاظ معالجه بسیار مهم است و بیمار باید ایمان داشته باشد که طبیب معالج او حاذق و بصیر و مصون از اشتباه است. بهمین جهت پزشک نباید اشتباه کند چون اگر اشتباه کند اعتماد بیماران از او سلب میشود و هر دوائی که این طبیب برای ناخوشها تجویز نماید بدون اثر است. من هنگام تحصیل در دارالحیات فهمیدم که معنای این جمله که (اطباء دسته جمعی بیماران خود را دفن میکنند) چیست؟ زیرا در خانههای اغنیاء که چند طبیب برای معالجه بیمار احضار میشوند، وقتی طبیب دوم و سوم میآیند و مشاهده میکنند که طبیب اول اشتباه کرده اشتباه او را بروز نمیدهند تا اینکه اعتماد مردم نسبت به اطباء متزلزل نشود. اطبائی که به منزل اغنیاء میروند طبیب سلطنتی هستند و وقتی که مردم بفهمند یک طبیب سلطنتی اشتباه کرده اعتماد آنها نسبت به تمام اطباء متزلزل میشود. عمده این است که مردم هرگز پی به اشتباه یک طبیب نبرند چون، اگر بدانند که یک طبیب اشتباه کرده فکر میکنند که هر طبیب ممکن است اشتباه نماید. این است که هر طبیب دقت دارد که اشتباه طبیب دیگر را مسکوت بگذارد تا اینکه مردم نسبت بخود او بیایمان نشوند و لذا میگویند که اطباء دسته جمعی بیماران را دفن میکنند. در دارالحیات گرچه مستخدم هست ولی مستخدمین مزبور کار نمیکنند زیرا در آنجا تمام کارها بر عهده محصلین تازه وارد است. جوانی که برای تحصیل وارد دارالحیات میشود از پستترین مستخدمین جزء، پستتر میباشد و بدترین و کثیفترین کارها را باو رجوع مینمایند. فقط فرزندان اشراف و کاهنین بزرگ به مناسبت این که ثروت دارند، مستثنی میباشند ولی آنها هم کارهای خود را محول به محصلین کم بضاعت مینمایند. در نتیجه یک محصل کم بضاعت، هم خدمتگذار دارالحیات میشود و هم خدمتگذار توانگر. قبل از اینکه تحقیقات طبی در دارالحیات شروع شود، باید شاگرد از فن نظافت مستحضر گردد و این حقیقت در مغز او فرو برود که هرگز، در هیچ مورد، نباید یک کاردسنگی یا فلزی را بکار برد مگر این که قبلا در آتش نهاده باشند. و هرگز نباید پارچهای مورد استفاده قرار بگیرد مگر این که بدواً آنرا در آبی که در آن شوره ریختهاند بجوشاند. تمام ابزارهای چوبی که نمیتوان آنها را در آتش قرار داد، برای هردفعه که مورد استعمال قرار میگیرد باید جوشانیده شود. موضوع نهادن کاردهای سنگی و فلزی در آتش، و جوشانیدن پارچهها در آب مخلوط با شوره، طوری حواس مرا پریشان کرده بود که نیمهشب ، از وحشت از خواب میجستم و تصور میکردم که کاردی را بدون قراردادن در آتش مورد استفاده قرار دادهام. من در خصوص این مسائل که در تمام کتابهای طبی نوشته شده، زیاد صحبت نمیکنم برای اینکه هر کس یک کتاب طبی بخواند میتواند باین نکات پی ببرد. بلکه راجع به چیزهائی صحبت خواهم کرد که هنوز در هیچ کتاب طبی نوشته نشده و ممکن است که در آینده هم نوشته نشود. دارالحیات دارای لباس مخصوص بود که ما وقتی وارد آن شدیم لباس مزبور را پوشیدیم این لباس هم مثل تمام چیزهائی که در دارالحیات بکار میرفت در آب مخلوط با شوه جوشانیده میشد. تمام محصلین در آنجا، یک شکل لباس میپوشیدند ولی گردنبند آنها فرق داشت، و هر قدر محصل در تحصیلات خود جلو میرفت گردنبندی دیگر از گردن میآویخت. من بجائی رسیده بودم که میتوانستم دندانهای مردان نیرومند را بیرون بیاورم و دملها را بشکافم و جراحات آنرا خارج کنم. و استخوانهای اعضای شکسته را طوری کنار هم قرار بدهم که جوش بخورد و فرقی با استخوان سالم نداشته باشد. بطریق اولی میتوانستم اجساد را مومیائی کنم زیرا مومیائی کردن اجساد، نزد ما یک عمل طبی نیست بلکه افراد عادی هم که سواد ندارند، میتوانند بدستور یک پزشک جسدی را مومیائی کنند. من از هیچ زحمت سخت رو گردان نبودم برای این که طب را دوست میداشتم و لذا داوطلبانه هنگام اعمال جراحی، در مورد بیماران غیر قابل علاج، کثیفترین کارها را تقبل مینمودم تا ببینم که پزشکان سلطنتی چگونه بیماران غیر قابل علاج را که از هر ده نفر آنها، ۹ نفر میمردند، مورد معالجه قرار میدهند. پزشکان سلطنتی برای درمان بیماران غیرقابل علاج طوری معالجه میکردند که تمساح را هم نمیتوان، آنطور بدون ملاحظه مورد مداوا قرار داد و من خوب میفهمیدم که مردم بیجهت از مرگ میترسند، زیرا خود مرگ ترس ندارد بلکه برای بسیاری از اشخاص موهبتی بزرگ شبیه به موهبت دیدار خدای (آمون) است. این بیماران غیر قابل علاج، تا روزی که زنده بودند دائم از درد بر خود میپیچیدند ولی وقتی که میمردند در قیافه آنها حال آرامش و آسایش پدیدار میشد بطوری که هر کس آنها را میدید میفهمید که آسوده شده اند. در حالی که من جهت فرا گرفتن فنون طب، زیر دست اطبای سلطنتی، بیماران غیرقابل علاج را معالجه میکردم ناگهان اعجازی شبیه به آن اعجاز که در مدرسه ظهور کرده بود بر من ظاهر شد، و در روح من، این فکر بوجود آمد: (برای چه؟) من تا آن موقع بفکر (برای چه) نیفتاده بودم و در آن وقت متوجه گردیدم که (برای چه) کلید حقیقی تمام اسرار است و اگر کسی بتواند بخود بگوید (برای چه) و جواب این سئوال را از روی صمیمیت پیدا کند می تواند به تمام اسرار پی ببرد علت اینکه من توانستم متوجه شوم که (برای چه) وجود دارد از این قرار است:
یک روز زنی چهل ساله که تا آن موقع فرزند نزائیده بود به دارالحیات آمد و وحشتزده گفت که نظم ماهیانه او قطع شده و چون بچهل سالگی رسیده دیگر بچه نخواهد زائید و سئوال کرد که آیا قطع قاعده زنانگی او ناشی از سالخوردگی میباشد یا اینکه یک روح موذی در بدنش جا گرفته است. من بزن گفتم که طبق کتاب عمل خواهم کرد تا بدانم قطع قاعده زنانگی تو ناشی از آبستن شدن هست یا نه؟ ولی تو بعد از این باید هر روز باینجا بیائی و هر دفعه هنگامی وارد دارالحیات شوی که بتوانی ادرار خود را بما بدهی. زن پرسید شما ادرار مرا چه خواهید کرد؟ من گفتم با ادرار تو، گندم خواهیم رویانید. بعد همانطور که در کتاب نوشتهاند، من دو پیمانه کوچک گندم را مقابل آفتاب در زمین کاشتم و روی یکی از آنها آب معمولی ریختم و روی زمین دیگر ادرار آن زن را پاشیدم و نشانیهای دقیق گذاشتم که دو مزرعه را با هم اشتباه نکنم. از آن پس هر روز، آن دو مزرعه کوچک را یکی با آب معمولی و دیگری با ادرار آن زن آبیاری میکردم. پس از چند روز مزرعهای که با ادرار آن زن آبیاری میشد، قوت گرفت و ساقههای گندم قوی گردید، در صورتی که گندمهای مزرعه دیگر ضعیف بود و من بزن گفتم خوشوقت باش زیرا قطع قاعده زنانه تو ناشی از سالخوردگی نیست بلکه (آمون) نسبت بتو بذل توجه کرده و تو را باردار نموده است. زن از این بشارت بگریه در آمد و یک حلقه نقره بوزن دو دنیه بمن داد. (دنیه – یا – دین – قدری کمتر از یک گرم یعنی نهصد میلیگرم است و گویا همین کلمه میباشد که در اعصار بعد دینار گردید – مترجم) زیرا زن بدبخت امیدوار شدن فرزند را از دست داده بود و فکر مینمود که هرگز باردار نخواهد گردید. بعد از من سئوال کرد که آیا فرزند من پسر خواهد بود یا دختر؟
من چون میدانستم که مادران بیشتر آرزو دارند که دارای پسر شوند گفتم فرزند تو پسر خواهد گردید. ولی این قسمت را از روی خیال گفتم زیرا در کتاب راجع باین موضوع چیزی نوشته نشده بود ولی فکر میکردم که وقتی زنی باردار است شانس این که نوزاد او پسر یا دختر باشد متساوی است. بعد از این که زن مزبور با شادمانی از دارالحیات بیرون رفت، من به خود گفتم برای چه، یکدانه گندم از چیزی اطلاع دارد که یک طبیب نمی تواند بدان پی ببرد. زیرا هیچ طبیب نمیتواند در ماه اول و دوم بارداری قبل از اینکه شکم زائو بالا بیاید بگوید که زنی باردار هست یا نه؟ فقط خود زن بمناسبت قطع نظم زنانگی میتواند بدین موضوع پی ببرد ولی بعضی زنها، مثل آن زن قادر نیستند که اینموضوع را دریابند. در آنروز برای اولین مرتبه مفهوم (برای چه؟) بذهن من رسید و نزد یکی از استادان رفتم و باو گفتم برای چه دانهگندم میتواند بفهمد که زنی باردار هست یا نه، ولی ما نمیتوانیم بفهمیم. استاد نظری از روی حیرت بمن انداخت و گفت برای اینکه این موضوع در کتاب نوشته شده است. ولی این جواب مرا قانع نکردو نزد استاد دیگر که وی فرزندان سلطنتی را میزایانید رفتم و از او پرسیدم برای چه یک مشت گندم که در زمین کاشته شده بما میفهماند که زنی باردار هست یا نه؟ زاینده فرزندان سلطنتی گفت برای اینکه (آمون) که خدای تمام خدایان است اینطور مقرر کرده که وقتی گندم را بوسیله ادرار زن باردار آب میدهند بهتر رشد میکند. وقتی این جواب را بمن میداد، من متوجه شدم که مرا بنظر یک روستائی بیسواد مینگرد و من با این سئوال نزد او خیلی کوچک شدهام. ولی جواب او مرا قانع نکرد و فهمیدم که او و سایر اطبای سلطنتی، فقط متن کتابها را می دانند و از علت بکار بردن دواها بدون اطلاع هستند و هیچ یک در صدد برنیامدهاند که از خود بپرسند برای چه باید هر کارد سنگی و فلزی را قبل از بکار بردن در آتش قرار داد. یکروز از یکی از اطبای سلطنتی پرسیدم برای چه وقتی تار عنکبوت و کفک را روی زخم میگذاریم معالجه میشود و در جواب من گفت برای اینکه در کتاب چنین نوشتهاند و رسم اینطور بوده است. در کتاب اجازه داده شده بود شخصی که کارد سنگی یا فلزی را بکار میبرد در بدن انسان مبادرت بیکصد و هشتاد و دو عمل جراحی نماید. طرز هر یک از ۱۸۲ عمل در کتاب ذکر شده بود و وقتی من پرسیدم که برای چه نمیتوان ۱۸۳ عمل کرد بمن جواب میدادند که کتاب اینطور نوشته و رسم چنین است و باید از رسوم و آنچه در کتاب نوشته شده پیروی کرد. اشخاصی بودند که لاغر میشدند و صورتشان سفید میگردید ولی اطباء نمیتوانستند که مرض آنها را کشف نمایند. ولی در کتاب نوشته شده بود که این گونه اشخاص که بدون هیچ بیماری، لاغر میشوند و رنگشان سفید میشود باید کبد جانوران را بدون اینکه طبخ نمایند بخورند. وقتی از اطبای سلطنتی سئوال میکردم که برای چه اینها که کبد خام جانوران را میخورند فربه میشوند و سفیدی صورت آنها از بین میرود میگفت برای اینکه در کتاب چنین نوشته شده یا اینکه رسم همیشگی اینطور بوده است. من متوجه شدم که سئوالات من سبب گردیده که شاگردها و استادان طوری دیگر بمن نظر میاندازند و مثل اینکه در صحت عقل من تردید دارند یا اینکه فکر می کنند که من احمق هستم و راجع بمسائل بدیهی توضیح میخواهم. ما هرگز از دارالحیات بیرون نمیرفتم زیرا بقدری کار داشتیم که نمیتوانستیم بیرون برویم و بعلاوه، در سال اول و دوم، خروج از دارالحیات ممنوع بود و نگهبانان بهیچ محصل اجازه بیرون رفتن نمیدادند. ولی از سال سوم محصلین اجازه داشتند که از دارالحیات خارج شوند مشروط بر اینکه لطمهای به تحصیل آنها نزند. سال اول و دوم بر من گذشت سال سوم فرا رسید و در همین سال بود که آن زن یک حلقه نقره بمن داد و برای اولین مرتبه فکر (برای چه) در خاطرم پدیدار گردید. در سال سوم بین تمام محصلین دارالحیات من از حیث بضاعت از همه پستتر بودم و بهمین جهت حمل اجساد بمن واگذار شد. وقتی سری را میشکافتند و شکمی را میدریدند و آن شخص میمرد من باید لاشه او را از دارالحیات خارج کنم. ولی هیچکس غیر از آنهائی که خود کارکنان دارالحیات بودند نمیفهمیدند که من لاشهای را خارج می کنم. زیرا لاشهها را از درب عقب دارالحیات خارج میکردم و بعد از خروج هر لاشه، من در حوض خارجی دارالحیات که پیوسته آب نیل از روی آن میگذشت خود را میشستم. یکروز بعد از خارج کردن یک لاشه و شست و شو در حوض لباس خود را پوشیدم و خواستم برگردم که یک مرتبه صدای زنی گفت ای پسر جوان و زیبا اسم تو چیست؟ من دیدم زنی که اسم مرا میپرسید جامه کتان در بر دارد و جامه او بقدری ظریف است که سینه او دیده میشود. معلوم بود که زن مزبور ثروتمند است زیرا بیش از ده حلقه طلا و نقره در دست او دیده میشد و لبهای سرخ و چشمهای سیاه داشت و از موهای سرش که روغن بآن زده بود بوئی خوش بمشام من میرسید و نمیدانم چرا من، که در دارالحیات زنهای زیاد را دیده بودم که همه بیمار بودند وقتی آن زن را دیدم خجالت کشیدم در صورتیکه زنهای دیگر، که من کارد سنگی خود را روی بدن آنها بحرکت در میآوردم، سبب خجالت من نمیشدند. زن بمن تبسم کرد و گفت چرا جواب نمیدهی؟ و پرسید اسم تو چیست؟ جواب دادم اسمم (سینوهه) است. زن گفت چه نام قشنگ داری، و تو که با سر تراشیده این قدر زیبا هستی اگر موی سر داشته باشی چقدر زیبا خواهی شد. من خیال میکنم بعد از شنیدن این حرف سرخ شدم زیرا اولین مرتبه بود که زنی آن طور با من حرف میزد و برای اینکه خجالت خود را پنهان کنم و حرفی بزنم گفتم آیا تو بیمار هستی و آمدهای خود را معالجه کنی؟ زن خندهکنان گفت بلی من بیمار هستم ولی نه بیمار معمولی و چون کسی را ندارم که با او تفریح کنم امروز اینجا آمدم که ببینم کدام یک از جوانان این جا مورد پسند من قرار میگیرد. وقتی آن زن این حرف را زد من طوری شرمنده شدم که ترسیدم و خواستم بروم و او پرسید (سینوهه) کجا میروی؟ گفتم کار دارم و باید برگردم. زن پرسید (سینوهه) تو اهل کجا هستی؟ گفتم من اهل همین جا هستم زن گفت دروغ میگوئی زیرا رنگ بدن و صورت تو سفید است و گوشها و بینی و دستهای کوچک و قشنگ داری و وقتی من از دور تو را دیدم تصور کردم که دختری لباس محصلین دارالحیات را پوشیده است. وقتی این حرفها را شنیدم نمیدانم چرا قلبم بطپش در آمد و یک حال غیر عادی و حیرتآور در خود احساس کردم و زن گفت (سینوهه) آیا تو هرگز لبهای خود را روی لبهای یک زن جوان نهادهای و میدانی چقدر لذت دارد. گفتم نه… من هرگز لبهای خود را روی لب یکزن جوان نگذاشتهام. …. زن گفت اسم من (نفر) است و چون همه میگویند که من زیبا هستم مرا باسم (نفر نفر نفر) میخوانند ( کلمه نفر در زبان مصری قدیم یعنی زیبا و نفر نفر نفر که تکرار سه کلمه زیبا میباشد مبالغه صفت زیبائی بود و این نوع مبالغه در زبان محاوره فارسی نیز هست مثل این که میگویند (خیلی خیلی باهوش) اما در نوشتن این نوع مبالغه دور از فصاحت است – مترجم) و من بعد از ورود باینجا، زیبائی تو را پسندیدم و از تو دعوت میکنم که بخانه من بیائی تا باتفاق بنوشیم و من بتو یاد بدهم که چگونه باید با یک زن جوان بازی کرد. یادم آمد که پدرم گفته بود اگر زنی بتو گفت که تو زیبا هستی باید از او بپرهیزی زیرا در سینه این نوع زنها آتشی شعلهور است که تو را میسوزاند و گفتم: نفر نفر نفر (و از تکرار این اسم لذت میبردم) در سینه تو آتشی وجود دارد که مرا میسوزاند. زن خندید و گفت که بتو گفت که در سینه من آتشی وجود دارد که تو را میسوزاند؟ جواب دادم که پدرم این حرف را زد. دست مرا گرفت و روی سینه خود یعنی روی پیراهن نهاد و گفت آیا تو در این جا احساس وجود آتش میکنی و دست تو میسوزد؟ گفتم نه…. زن پیراهن کتان خود را عقب زد و دستم را روی سینه خود نهاد و گفت شاید پیراهن من جلوی شعلههای آتش را میگیرد…. و دست خود را این جا بگذار و ببین که آیا آتش در سینه من وجود دارد یا نه؟ من نه فقط احساس آتش نکردم بلکه حس نمودم که وقتی دست من روی سینه او قرار گرفت یک لذت بدون سابقه بمن دست داد و زن که متوجه شد مقاومت من را در هم شکسته گفت (سینوهه) بیا برویم تا بنوشیم و من مثل کنیزی که خود را در دسترس صاحب خود قرار میدهد خویش را در دسترس تو قرار بدهم. من که از پیشنهاد زن جوان ترسیده بودم گفتم: (نفر نفر نفر)، از من صرفنظر کن زیرا من میترسم. زن گفت از چه میترسی؟ گفتم از تو میترسم و بیم دارم که بخانه تو بیایم. زن خندهکنان گفت پسر فرعون آرزوی مرا دارد و جوانان ثروتمند به من حلقه طلا میدهند که روزی یا شبی را با من بگذرانند و من درخواست آنها را نمیپذیرم و از این جهت خواهان تو شدم که تو زیباترین جوان مصری هستی، و من هرگز مردی را به زیبائی تو ندیدهام. گفتم (نفر نفر نفر) بمن رحم کن و راضی مشو که من مثل مردهای دیگر بشوم و طهارت خود را از دست بدهم زیرا مردی که با زنی که خدای (آمون) برای او در نظر نگرفته بخوابد، طهارت خود را از دست میدهد زن خندهکنان گفت (سینوهه) تو بسیار ساده هستی و من حیرت میکنم که زنهای طبس چگونه تا امروز تو را بحال خود گذاشتهاند زیرا محال است یک پسر زیبا مثل تو، در کوچههای این شهر حرکت کند و چند دختر او را تعقیب ننمایند مگر این که پیوسته با پدر و مادر خود باشند. آنگاه گفت (سینوهه) اکنون که نمیخواهی بخانه من بیائی و بگذاری که من با تو تفریح کنم یک هدیه بمن بده. میخواستم حلقه نقره را که زن باردار بمن داده بود بآن زن بدهم و او گفت این حلقه شایستگی مرا ندارد و تو باید هدیهای بمن بدهی که شایسته من باشد. گفتم من یک جوان فقیر هستم و پدر و مادرم نیز فقیر میباشند و نمیتوانم بتو یک هدیه گرانبها بدهم. زن گفت در اینصورت هدیهای از من بپذیر. و یک انگشتر از انگشت خود بیرون آورد و من دیدم که روی انگشتر یک نگین سبز رنگ وجود دارد و آنرا بمن تقدیم کرد. من خواستم از پذیرفتن انگشتر او خودداری کنم ولی گفت من یک زن ثروتمند هستم و دادن این انگشتر بتو برای من تاثیری ندارد، ولی سبب خواهد شد که تو مرا فراموش نکنی و شاید روزی بیاید که تو این خجلت را کنار بگذاری و نزد من بیائی و در آن روز خواهی توانست در ازای این انگشتر هدایائی گرانبها بمن بدهی. انگشتر را از او پذیرفتم و زن جوان با تبسم مرا ترک کرد و من حس مینمودم که بعد از خروج از معبد سوار تخت روان خواهد شد و بخانه خود خواهد رفت.
(پاتور) طبیب سلطنتی که عنوان رسمی او سرشکاف بود روزی که بخانه ما آمد وغذا خورد در حضور پدرم بمن گفته بود که در دارالحیات باید مطیع و منقاد باشم و هرگز ایراد نگیرم و هر چه میگویند بیذیرم ولی من که نمیتوانستم حس حقیقتجوئی خود را تسکین بدهم میگفتم (برای چه). اطبای سلطنتی که معلمین دارالحیات بودند و شاگردان آنجا از این کنجکاوی بشدت متنفر شدند و من در سال سوم تحصیل خود در دارالحیات فهمیدم که (پاتور) برای چه گفته بود که نباید ایراد بگیرم و هر چه بمن میگویند بیچون و چرا بپذیرم. ولی گفتم که دانائی مثل تیزاب است و قلب انسان را میخورد و مرد دانا نمیتواند مثل دیگران، نادان شود و خود را به حماقت بزند. کسی که بذاقه احمق است از نادانی خود رنج نمیبرد ولی آنکس که حقیقتی را دریافته نمیتواند خود را همرنگ احمقها نماید. وقتی من میدیدم اطبائی که شهرت آنها در جهان پیچیده و بیماران آنها از بابل و نینوا برای معالجه نزد آنها میآیند، آنقدر شعور ندارند که بفهمند برای چه یک دوا را تجویز میکنند و فقط میگویند در کتاب چنین نوشته نمیتوانستم خودداری و سکوت کنم. نتیجه کنجکاوی و ایرادگیری من این شد که در دارالحیات مانع از ترقی من گردیدند و نگذاشتند که من وارد مراحل بعدی تحصیلات خود بشوم. محصلینی که با من همشاگرد بودند از من جلو افتادند و جند مرحله پیش رفتند ولی من در سال سوم دارالحیات بجا ماندم در صورتیکه می توانم بگویم که در بین محصلین مزبور که با من درس میخواندند هیچکدام استعداد مرا برای تحصیل نداشتند و هیچیک مانند من عاشق طبابت نبودند. خوشبختانه در تمام مدتی که من بحکم اطبای سلطنتی عقب افتاده بودم اسمی از (آمون) نبردم و فقط از سایرین میپرسیدم برای چه؟ چون اگر نامی از (آمون) میبردم و میگفتم که (آمون) نفهمیده و چون خود بیاطلاع بوده، دیگران را دچار اشتباه کرده مرا از دارالحیات بیرون مینمودند و من که دیگر نمیتوانستم در طبس تحصیل کنم، مجبور بودم که بسوریه یا بابل بروم و زیر دست یکی از اطباء بکار مشغول شوم تا بمیرم.
لیکن اطبای سلطنتی برای اخراج من از مدرسه طب دستاویز نداشتند و بهمین اکتفاء میکردند که مانع از ترقی من در مراحل تحصیل شوند. بعد از اینکه سالها از سکونت من در دارالحیات گذشت، روزی لباس مدرسه را از تن بیرون آوردم و خود را تطهیر نمودم و با لباس عادی از مدرسه خارج شدم تا اینکه نزد پدر و مادر بروم. هنگامی که از خیابانهای طبس عبور میکردم دیدم که وضع شهر عوض شده و عدهای زیاد از سکنه سوریه و سیاهپوستان با لباسهای فاخر در شهر حرکت میکنند در صورتیکه در گذشته شماره این اشخاص زیاد نبود. دیگر این که از هر طرف صدای موسیقی سریانی (موسیقی کشور سوریه – مترجم) بگوش میرسید و این صدا از خانههای مخصوص عیاشی بیرون میآمد. با این که در شهر علائم ثروت و عشرت زیاد شده بود مردم را نگران می دیدم و مثل این بود که همه، جون انتظار یک بدبختی را میکشند، نمیتوانند که از زمان حال استفاده نمایند و خوش باشند. من هم مثل مردم نگران و اندوهگین بودم زیرا میفهمیدم که عمر من در دارالحیات تلف میشود و نمیگذارند که من ترقی کنم. وقتی به منزل رسیدم از مشاهده پدر و مادرم بسیار متاسف شدم که هر دو پیر شدهاند. پدرم طوری کهنسال شده بود که برای دیدن خطوط میباید کاغذ را طوری بصورت نزدیک کند که به بینی او بچسبد و مادرم فقط راجع به مردن خود صحبت میکرد و دانستم که او و پدر من، موفق شدهاند که با صرف تمام صرفهجوئی خویش، قبری را در طرف مغرب رود نیل، کنار قبرستانی که کاهنین، اراضی آنرا ببهای گزاف میفروختند خریداری نمایند و پدر و مادرم مرا با خود بردند تا اینکه قبر مادرم را که پدرم نیز باید در آن مدفون شود بمن نشان بدهند و میدیدم که قبر مزبور با آجر ساخته شده و یک عمارت کوچک است که دیوارهای آن دارای اشکال و کلمات معمولی میباشد. پدر و مادرم از آغاز زندگی زناشوئی آرزو داشتند که مقبرهای از سنگ داشته باشند تا اینکه در آینده، باران و آفتاب و طغیانهای غیر عادی رود نیل قبر آنها را ویران نکند. ولی به آرزوی خود نرسیدند و مجبور شدند که یک مقبره آجری بسازند. در آنجا که قبر والدین مرا ساخته بودند قبر فراعنه مصر، بشکل هرم از دور دیده میشد و هر دفعه که والدین من اهرام را میدیدند آه میکشیدند زیرا میدانستند که اهرام هرگز ویران نمیشود، و باران و آفتاب و طغیانهای غیر عادی رود نیل، خللی در ارکان آنها بوجود نمیآورد. من برای والدین خود یک کتاب اموات بدون غلط نوشته بودم تا بعد از اینکه مردند، کتاب مزبور را در قبر آنها بگذارند، و والدین من در دنیای دیگر بر اثر غلط بودن کتاب اموات، گم نشوند. بعد از اینکه از تماشای قبر فارغ شدیم بخانه مراجعت کردیم و مادرم بمن غذا داد و پدرم از تحصیلات من پرسید و گفت فرزند، برای مرگ خود چه فکر کردهای. (خوانندگان باید متوجه باشند هر نکتهای که در این کتاب میخوانند یک حقیقت تاریخی است و ارزش این کتاب در دنیا و اینکه تاکنون بتمام زبانها ترجمه شده بمناسبت همین نکات تاریخی میباشد و مثلاً در اینجا یک پدر پیر که در شرف مرگ است از پسر جوان خود سئوال میکند: (برای مرگ خود چه فکر کردهای) چون در مصر باستانی، از آنموقع که یکنفر بسن بلوغ میرسید تا آخرین روز زندگی در فکر تهیه وساثل زندگی بعد از مرگ بود و اهرامی که در مصر ساخته شده نیز برای همین منظور بوده است – مترجم). گفتم پدر، من هنوز درآمدی ندارم که بتوانم در فکر مرگ باشم و بمحض اینکه دارای درآمد شدم فکر زندگی دنیای دیگر را خواهم کرد.
در غروب خورشید از پدر و مادرم جدا گردیدم و به آنها گفتم که بدارالحیات میروم ولی بعد از خروج از منزل راه مدرسه هنرهای زیبا را که در یک معبد بود پیش گرفتم زیرا میدانستم که یکی از دوستان قدیم من در آنجاست. این شخص جوانی بود موسوم به (توتمس) که استعدادی زیاد برای هنرهای زیبا داشت و مدتی بود که یکدیگر را ندیده بودیم. وقتی وارد مدرسه هنرهای زیبا شدم دیدم شاگردان براهنمائی معلم خود مشغول کار هستند و تا اسم (توتمس) را شنیدند از نفرت آب دهان بر زمین انداختند و یکی گفت او را از این مدرسه بیرون کردهاند. دیگری گفت اگر میخواهی او را پیدا کنی بجائی برو که در آنجا بخدایان ناسزا میگویند زیرا (توتمس) بخدایان ناسزا میگوید سومی گفت هرجا که نزاغ میکنند (توتمس) در آنجا است و بعد از هر منازعه مجروح میشود. ولی بعد از اینکه معلم بیرون رفت و شاگردها دانستند که وی حضور ندارد بمن گفتند که تو او را در دکه موسوم به (سبوی سوریه) خواهی یافت و این دکه در انتهای محله فقراء و ابتدای محله اغنیاء قرار گرفته و هنرمندان بیبضاعت و کسانی که از مدرسه هنرهای زیبا رانده شدهاند شبها در آن دکه جمع میشوند و پاطوقشان آنجا است. من بدون زحمت دکه مزبور را پیدا کردم و دیدم که (توتمس) با لباسی کهنه، در گوشه آن نشسته و مثل این که بتازگی نزاع نموده زیرا یک ورم روی پیشانی او دیده میشد.
(توتمس) همینکه مرا دید دست را بلند کرد و گفت (سینوهه) تو کجا و اینجا کجا، چطور شد که باینجا آمدی؟ من فکر میکردم که تو یک پزشک بزرگ شدهای. گفتم قلب من پر از اندوه است و احتیاج بدوستی داشتم که بتوانم با او چیزی بنوشم زیرا پدرم گفته قدری نوشیدن برای رفع غم و شادمان کردن خوب است و از این جهت اندوهگین هستم که کسی نمیتواند جواب (برای چه) را بدهد ولی کسانی که از عهده این جواب بر نمیآیند مرا بچشم دیوانه مینگرند. (توتمس) دستهای خود را بمن نشان داد که بفهماند برای خریداری آشامیدنی فلز ندارد. ولی من دو حلقه نقره را که در دست داشتم باو نشان دادم و یکی از آنها همان حلقه بود که زن آبستن بمن داد و دکهدار را طلبیدم و او نزدیک آمد و دو دستش را روی زانو قرار داد و خم شد و من از او پرسیدم چه نوع آشامیدنی دارید؟ وی گفت در اینجا هر نوع آشامیدنی که بخواهید یافت میشود و من آشامیدنی خود را در ساغرهای رنگارنگ بشما خواهم نوشانید تا اینکه از مشاهده ساغر قلب شما زودتر شادمان شود. (توتمس) دستور داد برای ما آشامیدنی مخلوط به عطر نرگس بیاورند و یک غلام آمد و روی دست ما آب ریخت و بعد یک ظرف تخمه برشته هندوانه روی میز نهاد و سپس آشامیدنی آورد و من دیدم پیمانههائی که آشامیدنی در آن ریخته میشود، شفاف و رنگین است. (توتمس) آشامیدنی را بیاد اینکه مدرسه هنرهای زیبا و معلمین آن گرفتار خدای بلعنده شوند نوشید و من هم بیاد اینکه تمام کاهنین (آمون) گرفتار همان خدا شوند نوشیدم ولی آهسته صحبت کردم و (توتمس) گفت نترس، تمام مشتریهای این دکه، مثل ما دارای فکر آزاد هستند. بعد از دو پیمانه، نور آشامیدنی، قلب ما را روشن کرد و من گفتم در دارالحیات من از غلامان سیاهپوست پستتر هستم و با من طوری رفتار میکنند که گوئی تبهکار میباشم. (توتمس) پرسید چرا با تو اینطور رفتار میکنند؟ گفتم برای اینکه من میگویم (برای چه). (توتمس) گفت تو مستوجب بزرگترین مجازاتها هستی زیرا وقتی میگوئی (برای چه) به آئین و معتقدات و ثروت واقتدار کسانی که در مصر حکومت مینمایند حملهور میشوی… و آنها که میدانند سئوال تو پایه قدرت و ثروت و سعادت آنانرا متزلزل مینماید مجبورند که تو را از در برانند و من حیرت مینمایم چگونه تو را هنوز از دارالحیات نرانده و به سرنوشت من که از مدرسه هنرهای زیبا رانده شدهام مبتلا نکردهاند. اینها که تو میبینی گرچه از حیث شکل و قامت و رنگ پوست بدن و حتی معتقدات مذهبی با هم فرق دارند ولی از یک حیث با هم متفقالعقیده میباشند و آن اینکه این موهومات و عقاید سخیف و این تشکیلات را نگاه دارند زیرا این تشکیلات بنفع آنها و فرزندان آنان ادامه دارد و آنها از قبل این سازمانها حکومت میکنند و قدرت دارند و ثروتشان از حساب افزون است. ولی تو میگوئی (برای چه) میخواهی اساس این تشکیلات را ویران کنی و نادانی آنها را بثبوت برسانی و لاجرم آنها اگر هم اختلافی با هم داشته باشند، باری علیه تو با یکدیگر متحد می شوند که تو را از بین بردارند زیرا خطر تو، برای آنها، خیلی بیش از اختلافاتی است که با خود دارند و تا مصر هست و اهرام در این کشور وجود دارد آنها، ولو صدها هزار نفر مثل تو را فدا کنند، این تشکیلات را چون ضامن قدرت و ثروت آنهاست با تمام عقاید سخیف آن حفظ خواهند کرد و هر کس مخالفت کند او را بنام (آمون) یا بنام فرعون، نابود خواهند نمود. بعد (توتمس) گفت وقتی که من وارد مدرسه هنرهای زیبا شدم طوری مسرور بودم که گوئی بعد از مرگ مرا در اهرام دفن خواهند کرد. من شروع بکار کردم و با قلم روی لوح تصاویری نقش نمودم و آنگاه خاک رست را برای ساختن مجسمه بکار بردم، و اول قالب هر مجسمه را با موم ریختم که سپس از روی آن مجسمه سنگی را بسازم مثل تشنهای بودم که بآب رسیده باشد و هر کار را با شوق فراوان بانجام میرسانیدم تا این که روزی در صدد بر آمدم که طبق ذوق و تمایل خود مجسمه بسازم و شکل تصویر کنم.
ولی در آنروز یکمرتبه آموزگاران مدرسه هنرهای زیبا زبان باعتراض گشودند و گفتند این مجسمه که تو میخواهی بسازی مطابق با قانون نیست زیرا همانطور که هر یک از حروف خط، دارای شکل مخصوص است و غیر از آن نمیتوان نوشت هر یک از اشکال و مجسمهها در هنرهای زیبا نیز دارای شکلی مخصوص میباشد و نمیتوان از آن منحرف شد و شکلی دیگر ساخت و رنگی جدید بکار برد. در آغاز بوجود آمدن هنرهای زیبا، طرز نشستن مردی که روی زمین جلوس کرده یا ایستاده معلوم شده و ما هم باید همانطور که پدران ما کشیدهاند آنرا بکشیم و از آغاز خلقت، هنرمندان، طرز بلند کردن دست و پای الاغ را هنگامی که راه میرود در اشکال نقاشی معلوم کردهاند و اگر ما برخلاف آن بکشیم مرتکب کفر شدهایم، و نمیتوان ما را یک هنرمند داشت و هر کس طبق قانون و رسوم، نقاشی کند و مجسمه بسازد ما او را در مدرسه میپذیریم و برای کار، بوی (پاپیروس) و خاک رست و سنگ و رنگ و قلم و وسائل حجاری میدهیم و هر کس نخواهد که طبق قوانین قدماء رفتار کند او را از مدرسه هنرهای زیبا بیرون میکنیم. ای (سینوهه) منهم مثل تو هستم و در مدرسه، به آموزگاران خود گفتم برای چه باید اینطور باشد و برای چه آنطور نباشد؟ برای چه سینه یک مجسمه همه وقت با رنگ آبی ملون میشود و چرا چشمهای او را قرمز میکنند؟ آیا بهتر این نیست که ما چشمهای یک مجسمه را سیاه کنیم و لباس او را برنگ پارچههائی که در بردارد در بیاوریم؟ ولی کاهنین که در همه جا آموزگار و استاد هستند مرا از مدرسه بیرون کردند و بهمین جهت تو اکنون مرا در این دکه با این ورم بزرگ، روی پیشانی مشاهده میکنی؟ولی ای سینوهه، با این که کاهنین در معبد و مدارسی که در این معابد بوجود آوردهاند دو دستی برسوم و آداب و شرایع و شعائر خود چسبیدهاند ومیکوشند که هر فکری جدید را در مشیمه خفه کنند و نگذارند که هیچکس قدمی برای تحول و تغییر بردارد من خوب حس میکنم که دنیا طوری عوض شدهکه حیرتآور است. این مردم که امروز در خیابانهای طبس حرکت میکنند گرچه هنوز به (آمون) و سایر خدایان مصر عقیده دارند ولی از آنها نمیترسند و درلباس پوشیدن بسیار لاابالی شدهاند، و این لاابالیگری بدرجه بیشرمی رسیده زیرا مردم با وقاحت هر چه تمامتر سینه و شکم خود را زیر پارچههای رنگارنگمیپوشانند در صورتیکه خدایان انسان را عریان آفریدهاند تا اینکه پیوسته عریان باشد و هرگز بدن خود را نپوشاند حتی زنها هم مانند مردها وقیح شده،لباسهائی در بر مینمایند که سینه و شکم آنها را پنهان میکند. (خواننده باید توجه کند که آنچه در این کتاب نوشته شده واقعیتهای تاریخی است و در مصرقدیم لباس مردم طوری بود که سینه و شکم را نمیپوشانید – مترجم). من هر وقت راجع باین اوضاع فکر میکنم حدس میزنم که ما در دوره آخرالزمانزندگی میکنیم و عنقریب دنیا بنهایت خواهد رسید. اگر پنجاه سال قبل از این یکزن، یا یک مرد لباسی در بر میکرد که سینه او را میپوشانید، بجرم اهانتبخدایان او را سنگسار مینمودند و اینک همین زنها و مردها آزاد در خیابانهای طبس حرکت میکنند. اوه! که دنیا چقدر کهنه شده است و خوشا بحالکسانی که دوهزار سال قبل از این هرم بزرگ، و هزار سال پیش اهرام کوچک را ساختند و رفتند و زنده نماندند که این اوضاع را ببینند. پیمانههای آشامیدنیعلاوه بر این که قلب ما را شادمان کرده بود، روح ما را طوری سبک نمود که گوئی ما چلچلههائی هستیم که فصل پائیز به پرواز در آمدهایم. ( در مصر چونشط نیل در فصل پائیز طغیان میکرد چلچلهها در پائیز نمایان میشدند. – مترجم). (توتمس) گفت خوب است که برخیزیم و به یک منزل عیش برویم و رقص راتماشا کنیم تا این که امشب در خصوص (برای چه) فکر ننمائیم. من دکهدار را صدا زدم و او نزدیک آمد و دو دست را روی زانوها گذاشت و خم شد و من یکیاز دو حلقه نقره را بوی دادم که بهای آشامیدنی و تخمه بو داده را بردارد و دکهدار بعد از کسر کردن بهای آشامیدنی و تخمه، چند حلقه مس بما داد، و منیکی از حلقههای مس را به غلامی که برای ما شراب میآورد و روی دست ما آب میریخت بخشیدم. وقتی میخواستیم از دکه خارج شویم میفروش بمننزدیک شد و کمرخم کرد و گفت اگر شما میل داشته باشید با دخترهای سریانی تفریح کنید من عدهای از آنها را میشناسم و حاضرم که شما را راهنمائیکنم و خانههای این دختران را بشما نشان بدهم و شرط ورود بخانههای آنها این است که شما یک کوزه آشامیدنی از من خریداری کنید و بمنازل آنها بروید وآنها همین که آشامیدنی را دیدند شما را راه خواهند داد. (توتمس) گفت من از دختران سریانی که اکثر آنها مانند مادر من سالخورده هستند نفرت دارم و فکرمیکنم آنها کسانی میباشند که وقتی پدرم جوان بود، با آنها عیش میکرد. دکهدار گفت من بشما خانه دخترانی را نشان میدهم که وقتی چشم شمابرخسار آنها افتاد قلبتان آکنده از شادی شود و آنها با شعف حاضر هستند که خواهر شما بشوند. ولی (توتمس) نپذیرفت و مرا از دکه خارج کرد و ما درخیابانهای شهر بحرکت در آمدیم. شهر طبس، روز و شب ندارد و شب هم مثل روز در خیابانها و کوچههای شهر مردم مشغول رفت و آمد هستند. ثروتمندانعیاش سوار بر تختروان، از خیابانها میگذاشتند و مقابل منازل عیاشی و در سر چهارراهها مشعل میسوخت. از بعضی از خانههای آن محله صدایموسیقی سریانی (موسیقی سوریه) بگوش میرسید و از بعضی از خانهها صدای طبل سیاهپوستان مسموع میشد و ما میفهمیدیم که زنهای در آنخانهها سیاهپوست هستند و (توتمس) عقیده داشت که بعضی از زنهای سیاهپوست زیبا میباشند و اگر انسان آنها را به عنوان خواهر خود انتخاب بکندخوشبخت خواهد شد. ( در چهار هزار سال قبل از این در کشور مصر، ازدواج برادر و خواهر مجاز بود و بهمین جهت، مردها زوجه خود را به عنوان خواهر هممیخواندند – ذبیح الله منصوری).من بدفعات، هنگام شب، باتفاق پدرم، برای رفتن بخانه بیماران از خیابانهای طبس گذشته بودم.ولی تا آنشب نمیدانستم وضع داخلی خانههای عیاشی چگونه است. (توتمس) مرا وارد خانهای کوچک کرد که بنام خانه (گربه انگور) خوانده میشد و درآنجا فرشهای نرم بر زمین گسترده و روی چراغها مردنگیهای زرد نهاده بودند. ( مردنگی بر وزن همشهری همان بود که امروز آباژور میخوانند – مترجم).زنهای جوان آن خانه، در پرتو زرد چراغها زیباتر بنظر میرسیدند و من دیدم که بعضی از آنها مشغول نواختن نی و بعضی سرگرم زدن بربط هستند. یکی ازدخترها بعد از اینکه مرا دید نی را بر زمین نهاد و برخاست و نزد من آمد و دستش را روی دست من گذاشت و دختری دیگر به (توتمس) نزدیک شد و دستخود را روی دست او نهاد.دختری که دستش را روی دست من گذاشته بود، دست مرا بلند کرد و نگریست و بعد سر تراشیدهام را از نظر گذرانید و پرسید آیا تو در مدرسه طب تحصیلمیکنی یا در مدرسه حقوق یا در مدارس بازرگانی و ستاره شناسی. و چون دست (توتمس) خشنتر از دست من بود همان دختر به وی گفت او محصلمدرسه هنرهای زیبا میباشد زیرا دست حجاران و مجسمهسازان خشنتر از دست اطباء و محصلین دیگر است. بعد بر اثر افراط در نوشیدن درست بخاطرندارم چه شد و بطور مبهم حس میکنم که در آن خانه بین من و یک سیاهپوست نزاع در گرفت و یک وقت بخود آمدم و خویش را در خارج خانه، درون جوی آبیافتم و مشاهده کردم که حلقه نقره و حلقههای مس من از بین رفته وگفته پدرم را بیاد آوردم که میگفت وقتی انسان زیاد بنوشد نتیجهاش این است کهوقتی چشم میگشاید خود را در جوی آب میبیند و (توتمس) مرا به کنار نیل برد و در آنجا دست و سر و صورت گلآلود خود را بشویم. وقتی به دارالحیاتمراجعت کردم صبح دمیده بود و من با اینکه بر اثر افراط در نوشیدن، حالی خوب نداشتم خود را به قسمت امراض گوش رسانیدم زیرا در آن روز میباید در آنقسمت انجام وظیفه کنیم.در راهرو، معلم من که طبیب سلطنتی و متخصص امراض گوش بود مرا دید و نظری به لباس پاره و برآمدگی سرم انداخت و گفت (سینوهه) آیا تو دیشب درخانههای عیاشی بودی؟ من سرم را پائین انداختم معلم گفت چشمهای تو را ببینم من چشمهای خود را باو نشان دادم و بعد او زبانم را دید و نبضم را گرفتو گفت تو دیشب زیاد نوشیدهای و برای یک محصل دارالحیات افراط در نوشیدن بسیار بد است زیرا وی را از کار باز میدارد. و تو اگر خود را معالجه کنی تا فرداصبح کسل خواهی بود و نخواهی توانست از روی دل کار کنی و بیا تا من بتو مسهل بدهم تا این اندرون تو را تمیز کند و آثار آشامیدنی را از بین ببرد ولیمشروط بر اینکه دیگر نگوئی (برای چه) زیرا در دارالحیات رفتن به منازل عیاشی و نوشیدن عیب نیست ولی سئوال (برای چه) عیبی بزرگ میباشد.من تا آن شب معاشرت با یک زن را حس نکرده بودم و تصور نمینمودم که وجود زن، برای مرد، آن اندازه مایه رضایت است. بعد از آن از هر فرصت استفادهمی کردم و در صورت دارا بودن نقره و مس به منازل عیاشی میرفتم و چون بعضی از بیماران در دارالحیات بما مس و بطور استثناء نقره میدادند. بدست آوردنفلز برای ما اشکال نداشت. از آن ببعد من متوجه شدم که معلمین مدرسه که در گذشته نسبت بمن بدبین بودند با این که میدانستند من به منازل عیاشیمیروم، نیکبین گردیدند چون دریافتند که من طوری مایل به خوشگذرانی شدهام که دیگر بفکر ایراد گرفتن نمیافتم. در خلال این احوال فرعون بنام(آمنهوتپ) سخت بیمار بود و اطبای سلطنتی از عهده درمان او بر نمیآمدند و با این که در معبد (آمون) روزی یکمرتبه برای خدای معبد از طرف فرعونقربانی میکردند اثر بهبود در مزاج او پدیدار نمیگردید. گفته میشد که سلطان با این که پسر خدا میباشد نسبت به خدای (آمون) که او را معالجه نمینمایدبسیار خشمگین شده و هیاتی را به نینوا واقع در بینالنهرین فرستاده تا این که از خدای نینوا باسم (ایشتار) برای معالجه خود کمک بگیرد و آنقدر این موضوعاز لحاظ ملی ننگآور بود که کسی جرئت نمیکرد بصدای بلند بگوید که فرعون برای معالجه خود از خدای نینوا کمک گرفته و پیوسته، آهسته، این موضوع را برزبان میآوردند. یک روز مجسمه خدای نینوا وارد طبس شد و من دیدم یک عده روحانی که ریشهای بلند و مجعد دارند مجسمه مذکور را احاطه کردهاند. بااین که من تصور میکردم که یک محصل منورالفکر هستم از این که خدای بیگانه آمده تا فرعون ما را معالجه کند، رنج میبردم و متوجه بودم که تمام محصلینو معلمین دارالحیات ناراحت هستند. خدای بیگانه تا یک هفته قبل از طغیان نیل در طبس بود ولی نتوانست کاری مفید انجام بدهد و فرعون را معالجه کند و ماهمه از عدم موفقیت خدای بیگانه خوشوقت شدیم. (پاتور) سر شکاف سلطنتی مانند سایر اطبای سلطنتی به دارالحیات میآمد ولی او هم مثل دیگران تامدتی نسبت بمن توجه نمیکرد.وقتی دانست که من دیگر چون و چرا نمیکنم و نمیگویم (برای چه)، نسبت به من بر سر لطف آمد و یک روز بمن گفت (سینوهه) پدر تو مردی بزرگ و شریفولی مانند تمام بزرگان حقیقی فقیر است و من بپاس دوستی با پدر تو و احترامی که برای شرافت و برزگی او قائل هستم میخواهم نسبت به تومساعدتی بکنم.من نمیدانستم که (پاتور) چه مساعدت با من خواهد کرد تا این که یک روز خبر دادند که (پاتور) برای شکافتن سر فرعون بکاخ سلطنتی می رود…..