عکس نویسنده کتاب دنیای سوفی :یوسین گردر
به شدت معتقدم هر مدیری باید فلسفه بداند و برخی از سرفصلهای این کتاب عبارت است از (این سرفصلها به ترتیب پست سر هم نیستند و کافهبوک برای آشنایی شما با فصلهای کتاب برخی از آنها را در اینجا نقل میکند. سرفصلهای کتاب بیشتر از این موارد است.) :
- سقراط – هرکس که بداند که نداند از همه داناتر است
- افلاطون – آرزوی بازگشت به قلمرو روح
- ارسطو – سازماندهندهای موشکاف که میخواست مفاهیم ما را روشن کند
- قرون وسطا – فرق است میان راه را تا نیمه رفتن با راه را خطا رفتن
- اسپینوزا – خدا خیمهشبباز نیست
- هگل – آنچه عقلی است ماندنی است
- مارکس – شبحی بر اروپا سایه افکنده
- داروین – کشتی حامل ژن بر پهنه زندگی
- فروید – تمایلات زشت و خودخواهانهای در او پدید آمده بود
- انفجار بزرگ – ما نیز ذراتی از ستارگانیم
دنیای سوفی:
داستان درباره سوفی آموندسن دختری ۱۵ ساله است که نامه هایی از یک فیلسوف ناشناس دریافت میکند.در دو
نامه اول با دو سوال تو کیستی؟ و جهان چگونه بوجود آمده است؟ مواجه شده و نیز کارت پستالی با تمبر نیروهای
سازمان ملل از نروژ، که دختری بنام هیلده مولرکناگ توسط پدرش خطاب قرار داده شده و گفته که هدیه تولدش
توسط سوفی به دستش میرسد.هدیه ای که به رشد او کمک خواهد کرد.اما سوفی چنین شخصی را نمی
شناخت.
موضوع نامه بعدی این بود: فلسفه چیست؟
فلسفه در نتیجه شگفتی و کنجکاوی انسان بوجود می آید.سوالاتی مانند جهان چگونه بوجود آمد، آیا در پس آنچه
روی میدهد اراده یا مقصودی نهان است؟ آیا پس از مرگ حیاتی هست؟ و از همه مهمتر چگونه باید زیست؟
حیات چنان برای بشر شگفت انگیز بود که پرسش های فلسفی به خودی خود مطرح شد.
درست مانند هنگامی که شعبده باز از درون کلاهی خرگوش بیرون بیاورد.میتوان کل جهان و کائنات را به آن خرگوش
سفید تشبیه کرد.ما شپشکهای ریزی هستیم در لابه لای موهای خرگوش.اما فیلسوفها در نوک نازک و شکننده
موهای خرگوش هستند و انسانهای در عمق این موها فرورفته اند. فیلسوف هیچگاه بطور کامل به این جهان عادت
نمیکند.
حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد هومر و هسیودوس بسیاری از اساطیر یونانی را روی کاغذ آوردند.وقتی اساطیر شکل
مکتوب پیدا کردند میشد آنها را مورد بحث قرار داد.تا قبل از آن مردم پاسخ همه پرسشهای خود را در مذهبهای
گوناگون و اساطیر پیدا میکردند.
فیلسوفان اولیه بر اسطوره شناسی هومر خرده گرفتند و گفتند خدایان او زیادی همسان آدمیزادند.کسنوفانس
انسان خدایان را در تصور خود و شبیه خود آفریده است همانطور که مردم حبشه فکر میکنند خدایان سیاهند و بینی
پهن دارند، اگر گاو و اسب و شیر هم میتوانستند نقاشی کنند خدایان خود را به شکل گاو و اسب و شیر میکشیدند.
در این دوران یونانی ها دولتشهرهای زیادی در یونان و مستعمراتشان بوجود آوردند که کارهای شاق این دولتشهرها
بدست بردگان و فکر کردن به سیاست و فرهنگ و سازمان یافتن جامعه بدست شهروندان انجام میشد.
در نتیجه شیوه فکر اساطیری به تجربی و عقلی تحول یافت.
فلاسفه اولیه یونان فیلسوفان طبیعی خوانده میشوند زیرا بیش از هرچیز در فکر جهان طبیعی و رویدادهای طبیعی
بودند.
فلاسفه اولیه همه عقیده داشتند که اصل کلیه تغییرها باید نوعی جوهر اولیه باشد.پرسشهای این فلاسفه درباره
دگرگونیهایی بود که در جهان مادی پدید می آمد.در جستجوی قوانین ناپیدای طبیعت بودند و نخستین گام را در راه
استدلال علمی برداشتند.
سه فیلسوف میلتوسی:
طالس: او آب را منشا همه چیز میدانست.و نیز اعتقاد داشت زمین پر از هسته های حیات است.همه چیز پر از
خداست.
آناکسی ماندروس:
او هم به جوهر اولیه اعتقاد داشت اما این جوهر نمیتوانست آب باشد.به نظر او جهان ما یکی از هزاران جهانی
است که در لایتناهی بوجود آمده و جوهر اولیه نیز باید نامتناهی باشد.
آناکسیمنس: او فکر میکرد منشا همه چیزها هواست.آب هوای متراکم و آتش هوای رقیق و خاک آب فشرده و
متراکم است.
یک جوهر چگونه میتواند ناگهان به چیز دیگری مبدل شود؟ این را میتوان مسئله تغییر نامید که مورد توجه الئائیها بود.
پارمنیدس:او عقیده داشت هرچه وجود دارد پیوسته وجود داشته.هیچ چیز نمی تواند از هیچ بوجود آید و چیزی که
هست نمی تواند نابود گردد.تغییر به مفهوم واقعی امکان پذیر نیست.هیچ چیز نمی تواند چیزی جز آنچه هست
بشود.البته او تغییر طبیعت را میدید و با حواس خود درک میکرد اما اینها را خطاهای حسی میخواند.او یک خردگرا
بود.
هراکلیتوس:
همه چیز مدام در حال تغییر است. اضداد( نیکی و بدی، جنگ و صلح و…) ویژگی جهان است.او در میان اضداد و
تغییر مداوم طبیعت نوعی هستی یا وحدت میدید این چیز را که مبنا همه چیز است خدا یا لوگوس یا عقل کل نامید
که آنچه را در طبیعت روی میدهد هدایت میکند.
امپدوکلس دریافت دلیل اصلی ضدیت این دو فیلسوف این بود که هردو فقط وجود یک عنصر را در نظر میگرفتند.او
نتیجه گرفت که اندیشه تنها یک جوهراولیه را باید از سر بیرون کرد.منشا طبیعت نمی تواند عنصری واحد باشد بلکه
از ۴ عنصر تشکیل شده: آب، هوا، خاک و آتش.
اساسا هیچ چیز تغییر نمیکند بلکه عناصر ۴گانه درهم می آمیزند و مجزا میشوند تا دوباره درهم آمیزند.دو نیروی
جداگانه در طبیعت درکار است: مهر و کین.مهر چیزها را بهم جوش میدهد و کین آنها را از هم جدا میکند.
آناکساگوراس:
او نپذیرفت که یک جوهر اولیه بتواند به همه چیزهایی که در جهان مادی میبینیم دگرگون
شود.همچنین قبول نمی کرد که خاک، هوا، آب و آتش بتواند به خون و استخوان تبدیل شود.او معتقد بود طبیعت از
ذرات ریز بیشماری که به چشم نمی آید درست شده.هرچیز را میتوان به ذرات ریز و ریزتر تقسیم کرد.حتی در
ریزترین ذره ها پاره هایی از تمام چیزهای دیگر است.
کل در هر جز کوچک وجود دارد.مانند یک سلول از بدن ما که اطلاعات مربوط به ساختار تمامی سلولهای دیگر بدن ما
محفوظ است.این ذرات را بذر یا هسته مینامید و نظم را نیروی بوجود آورنده حیوانات انسانها گلها و…میشمرد.او این
نیرو را ذهن یا شعور خواند.
به او تهمت خداناشناسی زدند زیرا میگفت خورشید خدا نیست بلکه سنگی گداخته است.
دموکریتوس:
او اعتقاد داشت طبیعت از شمار نامحدودی اتم های مختلف تشکیل شده، این اتم ها قرص و محکم اند اما هم
شکل نیستند.اتم ها تجزیه ناپذیرند.وقتی درختی یا حیوانی بمیرد اتم ها از هم می پراکنند و در جسمهای تازه بکار
می روند درست مثل اسباب بازی لگو.
او به نیرو یا روح اعتقاد نداشت و همه چیز را مکانیکی میدانست. او اعتقاد داشت اتم های روح اتم هایی گرد و
صاف و خاص هستند و وقتی آدم میمیرد به هرسو پرواز میکنند و جزئی از تکوین یک روح تازه میشوند.او یک ماده گرا
یا متریالیست بود.
وقتی فلاسفه طبیعی یونان میکوشیدند توضیح های طبیعی برای رویدادهای طبیعت پیدا کنند مورخانی چون
هرودوت درصدد یافتن توضیح های طبیعی برای رویدادهای تاریخی برآمدند.اینکه شکست یا پیروزی در جنگی به پای
خدایان نوشته شود برای مورخان قابل قبول نبود.
در این زمان علم پزشکی نیز پیشرفت کرد و دیگر بیماری را نتیجه عوامل فوق طبیعی نمی دانستند.
(آنفولانزا: نفوذ شوم ستارگان)
طبق طب سنتی بقراط بیماری یعنی طبیعت در نتیجه عدم توازن جسمانی یا روانی از مسیر خود خارج شده.بقراط
از شاگردانش میخواست سوگند یاد کنند که از مسیر اخلاق خارج نشده، به کسی حتی اگر خود بخواهد داروی
مهلک یا وسایل سقط جنین ندهند و از اغوای زنان و مردان و آزادگان و بندگان پرهیز کنند.