مدیریت ترس خشم و استرس ، اضطراب به زبان مازیارمیر
مدیریت ترس خشم و استرس ، اضطراب به زبان مازیارمیر
مدیریت ترس خشم و استرس ، اضطراب به زبان مازیارمیر
سالها است در دانشگاه ومراکز علمی وتحقیقاتی ویا تولیدی وصنعتی از من در مورد شیوه های مدیریت ترس خشمواسترس واضطراب سوال
می پرسند جواب من هم همیشه این است که: مگر اضطراب و استرس ویا حتی خشم وترس به حل مشکل کمکی می کند آیا با ترس وخشمواسترس جز کاهش توانایی های مغزی وروحیوجسمی به توفیق دیگری دست میابیم. روزی پادشاهی به درباریانش گفت:
حلقه ای گران قیمت دارم و یکی از زیباترین الماس های جهان را خریداری کردم و می خواهم یک پیام را در حلقه پنهان کنم. پیام باید در مواقع ناامیدی به من و جانشینانم خدمت کند.
یک جمله کوتاه که بشود در زیر الماس حکاکی شود. همه کسانی که گوش می دادند بسیار باهوش بودند ، همه می توانستند متن هایی رابنویسند اما جمله ای کوتاه نیست که بیشتر از ۲-۳ کلمه نباشد که می تواند در مواقع ناامیدی به کسی کمک کند. همه آنها فکر کردند اما
نتوانستند پیدا کنند. پادشاه توسط یک خادم قدیمی بزرگ شده بود. مادر پادشاه در سنین کودکی درگذشت و خادم از او مراقبت کرد و به همین
دلیل به عنوان یکی از خانواده قلمداد میشد. شاه احترام فوق العاده ای به او داشت و به همین دلیل با او نیز مشورت کرد. پیرمرد گفت: \”من
عاقل و دانشمند نیستم، تحصیل کرده ام اما پیامی ندارم. در طول زندگی ، در کاخ با انواع مختلفی از مردم ملاقات کردم و یک بار با جادوگری
آشنا شدم که توسط پدر شما دعوت شده بود. او این پیام را به من داد.
——————————————————————————————————–
در اینجا میخوانید:مهارتهای کلیدی کنترل خشم و استرس
خدمتکار قدیمی چیزی را روی یک تکه کاغذ نوشت و آن را به پادشاه تحویل داد. و گفت : اما آن را نخوانید آن را در حلقه پنهان نگه دارید و آن را باز کنید فقط هنگامی که انتخاب دیگری ندارید . خیلی زود پس از آن ، پادشاه مورد حمله قرار گرفت و شروع به شکست در نبرد کرد. او سوار بر اسبش می گریخت و دشمنانش به دنبال او ، او تنها و دشمنانش بسیار بودند. در حال فرار رسید به جایی که صخره ای جلوی او بود و راهی هم برای بازگشت نداشت ، او حلقه را به یاد آورد ، آن را باز کرد و این کاغذ را بیرون آورد و پیام کوتاه راخواند: \”این نیز بگذرد\”.
به محض خواندن پیام ، سکوت بزرگی او را در بر گرفت. دشمنان او در جنگل گم شدند و صدای اسبهای آنها دیگر به گوش نمی رسید. پادشاه از
خدمتکار قدیمی خود و جادوگر سپاسگزار بود. این سخنان باورنکردنی بود. او تکه کاغذ را دوباره زیر الماس در حلقه قرار داد. روزی که دوباره به
پادشاهی بازگشت ، و احساس پیروزی میکرد ، با یک جشن بزرگ مورد استقبال قرار گرفت و احساس عالی ای داشت! خادم پیر در کنار او
ایستاد و گفت: \”این لحظه نیز مناسب است برای اینکه نگاه دیگری به پیام پنهان بیندازی \” . پادشاه پاسخ داد: \”حالا که من در پیروزی
هستم ، مردم جشن می گیرند ، من نه ناامید هستم و نه در شرایطی بدون گزینه ، چرا باید به پیام نگاه کنم؟\” بنده گفت: \”به من گوش
کن ، این پیام هم در زمان ناامیدی و هم در زمانهای خوب مرتبط است\” . پادشاه دوباره پیام را باز کرد. \”این نیز بگذرد\” پادشاه دوباره سکوت
داخلی بزرگی را که قبلاً احساس می کرد حس کرد. گرچه او جشن می گرفت ، اما غرور و نفس او از بین می رفت. پادشاه پیام را فهمید ، که
روشنگری بود. خدمتکار قدیمی گفت: \”آیا شما همه اتفاقاتی را که برایتان افتاد به یاد می آورید؟هیچ احساساتی پایدار و همیشگی نیست،
مثل روز و شب ، همانطور که لحظه های خوب و بد .. هر آنچه که به سمتتان می آید را به عنوان چیزهای طبیعی دریافت کنید زیرا که اینها
قسمتهای طبیعی زندگی هستند آری فقط ناپایداری ،دائمی است. و دوم روایت این داستان زیبا است که در هر حالی یاری رسانمان است.
راهکارهایی برای کاهش و کنترل استرس و اضطراب در محل کار
- عوامل استرسزا را شناسایی کنید
- رفتارهای سالم را جایگزین رفتارهای پرخطر کنید
- مرزهای شفاف و صادقانهای را برای خود مشخص کنید
- زمانی را برای استراحت در نظر بگیرید
- با سرپرست یا مدیرتان صحبت کنید
- از دیگران کمک بخواهید
یک پاسخ
بسیار عالی و موثر بود.سپاس استاد