تقریباً هیچ دانشجوی حقوقی نیست که با قلم استاد بلامنازع حقوق ایران، استاد کاتوزیان بزرگ، آشنا نباشد. هرچند این استاد گرانقدر دیگر در میان ما
نیست، اما میراث او تا ابد بر قله علم حقوق ایران خواهد درخشید. من این کتاب ارزشمند و استثنایی را که بخشی از تاریخ حقوق کشورمان است،
برای شما و علاقهمندان علم حقوق خلاصه کردهام. پیشنهاد میکنم فیلم «فن حرفهای برای وکلا» را نیز مشاهده فرمایید.
سخنانی از دکتر امیرمنصور کاتوزیان
زیباترین متن دنیا
“سر تا پایم را خلاصه کنند، میشوم مشتی خاک
که ممکن بود خشتی باشد در دیوار یک خانه،
یا سنگی در دامان یک کوه،
یا قدری سنگریزه در انتهای یک اقیانوس،
شاید خاکی از گلدان،
یا حتی غباری بر پنجره.
اما مرا از این میان برگزیدند،
برای نهایت، برای شرافت، برای انسانیت.
و پروردگارم بزرگوارانه اجازهام داد برای نفس کشیدن، دیدن، شنیدن، فهمیدن.
و ارزندهام کرد بابت نفسی که در من دمید.
من منتخب گشتهام برای قرب، برای رجعت، برای سعادت.
من مشتی از خاکم که خدایم اجازهام داده
به انتخاب، به تغییر، به شوریدن، به محبت.
وای بر من اگر قدر ندانم.”
غلبه بر فقر تنها، شعار خیرخواهانه نیست بلکه اقدامی برای گسترش عدالت است. این کار محافظت از حق اساسی بشر
یعنی حق برخورداری از حیثیت و زندگی مناسب است. با ادامه فقر آزادی واقعی وجود ندارد، اقداماتی که از سوی کشورهای
توسعه یافته لازم است روشن و مشخص است.
نلسون ماندلا
“ای عدالت، مرا در زمره عاشقان خود بپذیر و فیضی بخش
تا سیمای تو را در پرده هر پندار و ریا از ستم بازشناسم.
من نیز سراسر منطق را به پای تو میریزم و همه قوانین را
به سوی تو میکشم؛ باشد که این معامله به هدایت
اندیشه من و چیرگی تو بر لشکر ظلم انجامد.”
خلاصه کتاب مقدمه علم حقوق اثر دکتر امیرناصر کاتوزیان
بخش اول: قواعد حقوق – مبنای حقوق
کتاب «مقدمه علم حقوق» از استاد برجسته دکتر امیرناصر کاتوزیان، یکی از مهمترین کتابهایی است که هر حقوقدانی در ایران باید مطالعه کند. با توجه به اهمیت این اثر برای علاقهمندان، خلاصهای از آن را برای شما آماده کردهام که به زودی در همین سایت میتوانید مطالعه کنید.
خلاصه کتاب مقدمه علم حقوق
یکی از بدیهیترین مفاهیم حقوق و قانون، الزامآور بودن قواعد آن است؛ به این معنی که این قواعد بر افراد تحمیل شده و ایجاد الزام میکنند. اما این سوال مطرح میشود که چه نیرویی ما را وادار به اطاعت از حقوق میکند؟ پاسخ به این سوال همان چیزی است که به «مبنای حقوق» معروف است.
از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است، برای حفظ اجتماع و همزیستی خود نیاز به قواعدی دارد؛ به همین دلیل حقوق رابطهای نزدیک با تشکیل دولت دارد و هدف اصلی آن، «ایجاد نظم برای همزیستی» است. خلاصه کتاب مجمع الجزایر گولاگ نوشته الکساندر سولژنستین
سوال:
آیا نقش حقوق تنها حفظ جامعه و حکومت است یا باید متکی بر عدالت و انصاف باشد؟ برخی معتقدند که مبنای اصلی حقوق «عدالت» است؛ به این معنا که قاعدهای به عنوان حقوق، زمانی قابل احترام خواهد بود که علاوه بر تأمین آسایش و نظم عمومی، حافظ عدالت نیز باشد. چراکه اگر اینگونه نباشد، ممکن است انسانها ظاهراً از آن تبعیت کنند، اما در عمق وجدان خود، احساس وظیفهای نسبت به رعایت آن نداشته باشند؛ زیرا انسان، به حکم فطرت و وجدان، خواهان دادگستری و انصاف است.
از سوی دیگر، گروهی بر این باورند که مبنای حقوق «قدرت حکومت» است. این گروه معتقدند که طبقه حاکم، سایرین را به اجرای قواعد حقوقی وادار میکند و اصول حقوقی چون به ارادهی دولتها متکی هستند، باید مورد احترام قرار گیرند. مکتبی که گروه نخست به آن باور دارند، «مکتب حقوق فطری یا طبیعی» نامیده میشود و روش گروه دوم به «مکتب تحققی» معروف است.
بخش دوم:
مکتب حقوق طبیعی یا فطری
حقوق فطری، قواعدی ثابت است که فراتر از ارادهی حکومت قرار دارد و هدف نهایی انسان محسوب میشود؛ بنابراین، قانونگذار باید این قواعد را شناسایی کرده و سرمشق خود قرار دهد. در مذهب مسیحیت، منبع حقوق فطری، ارادهی خداوند تلقی شده و هدف آن اقامهی عدل و مهربانی است، چراکه عقل بشر این اصول را میپذیرد و تغییر زمان و مکان نیز در اعتبار آنها تأثیری ندارد.
در مذهب امامیه، از حقوق فطری به «مستقلات عقلی» تعبیر میشود، یعنی اموری که عقل انسان، مستقل و جدا از احکام شرعی، بر آن حکم میکند، مانند لزوم پرداخت دین، ادای امانت و حرمت ظلم. از آنجا که خداوند منبع فیض است، امکان ندارد شرع عملی را که عقل قبیح میداند مجاز شمارد، یا به کاری که عقل نیکو میداند فرمان ندهد. نتیجه آن است که «هر چه را عقل حکم کند، شرع نیز حکم میکند و هرچه شرع فرمان دهد، عقل نیز آن را تأیید میکند». به این ترتیب، در اسلام نیز قواعد فطری از منابع حقوق بهشمار میروند، اما امتیاز این قواعد و دلیل اطاعت از آنها به دلیل فطری یا بدیهی بودنشان نیست؛ بلکه به دلیل وجود احکام شرعی است. حکم عقل کاشف از این است که شرع نیز همان حکم را دارد و داوریهای عقل تنها در تکمیل و تفسیر احکام شرع بهکار میرود.
در سدههای ۱۷ و ۱۸ میلادی، حقوق تا حد زیادی ریشههای مذهبی و الهی خود را از دست داد و انسان بهعنوان منبع حقوق فطری معرفی شد، نه خداوند. حقوق فطری در این دوران برای حمایت از حقوق فردی و آزادی انسان تعریف شد. گفته شد که هر جا ضرورت ایجاب کند، بشر میتواند از آزادی خود به نفع جامعه صرفنظر کند، اما اصل، آزادی فرد است. به این ترتیب، «حقوق فطری مجموع قواعدی است که از حقوق فردی حمایت کرده و حداکثر آزادی را برای فرد به ارمغان میآورد».
مفاهیم کنونی حقوق فطری در قرون ۱۹ و ۲۰ تغییرات بسیاری داشت. انسان برای کشف حقیقت به تجربه روی آورد و به قوانین علی و معلولی توجه کرد، و این امر توان عقل انسان در استنباط قواعد حقوقی را زیر سوال برد. نتیجهی این تغییر، اطاعت بیچونوچرا از حکومتها بود. در واکنش، نویسندگان و فیلسوفان تعابیر تازهای از مفهوم حقوق طبیعی یا فطری مطرح کردند. گروهی حقوق فطری را به چند قاعده بدیهی و مشخص مانند وفای به عهد محدود کردند؛ گروهی دیگر ثبات حقوق فطری را بهکلی رها کرده و معتقد شدند که حقوق فطری نیز تابع شرایط زمان و مکان است و تغییر میکند؛ و گروه سوم فطرت را تنها راه رسیدن به عدالت دانستند.
بخش سوم: مکتبهای تحققی
مکتبهای تحققی بر واقعیتهای خارجی تکیه دارند و به دو گروه «اجتماعی» و «حقوقی» تقسیم میشوند. در مکتب تحققی اجتماعی، مبنای قواعد حقوقی ارادهی عمومی و رویدادهای اجتماعی است. طرفداران این مکتب معتقدند که نیروی الزامکنندهی حقوق از «قدرت دولت» ناشی نمیشود، بلکه از احترامی است که قواعد در جامعه کسب کردهاند. به همین دلیل، به «عرف» اهمیت زیادی میدهند و آن را در شمار قواعد حقوقی میدانند.
اشکالی که به مکتب تحققی اجتماعی وارد میشود، این است که وجدان عمومی یا عرفهای اجتماعی بهتنهایی نمیتوانند پیشرفت کامل جامعه را تضمین کنند؛ بنابراین، برای حفظ نظم و استقرار عدالت، باید از نیروی حکومت استفاده کرد تا قواعد حقوقی جنبهی اجباری و الزامآور پیدا کنند.
اما در مکتب تحققی حقوقی، منشأ حقوق ارادهی مقامات صالح دولتی و زمامداران است. به عبارتی، وضعکنندگان حقوق، دولتها هستند. به همین دلیل است که در جوامع مختلف، تمامی قواعدی که دولتها وضع میکنند، چه خوب و چه بد، قدرت الزامآوری دارند. بنابراین، هرچند وجدان عمومی اهمیت دارد، اما تا زمانی که دولت از قاعدهای حمایت نکند، نمیتوان آن را در زمرهی قواعد حقوقی محسوب کرد.
نتیجهگیری: مبنای مستقیم و واقعی حقوق «ارادهی دولت» است؛ به این معنا که قوای مقننه در سراسر جهان اقدام به وضع قواعد حقوقی کرده و همگان موظف به اطاعت از آنها هستند. روشن است که آنچه قانونگذاران وضع میکنند، لزوماً با قواعدی که وجدان عمومی به دلیل نفوذ مذهب یا اخلاق میپذیرد، همخوانی ندارد. لازم است بین اخلاق و حقوق تفاوت قائل شویم. هدف اخلاق «عدالت» است، اما حقوق برای داشتن قدرت اجرایی نیازمند «پشتوانهی دولت» است.
دولتها گاه بهطور مستقیم قواعدی را وضع میکنند که «قانون» نامیده میشود و گاه قواعدی را که وجدان عمومی ساخته و پرداخته است، معتبر میشمارند که به آن «عرف» میگویند. با وجود تلاش برای تحقق عدالت، این سعی باید در چارچوب قانون و ارادهی دولتها باشد.
نکته بسیار مهم
لزوم پشتیبانی دولت از قواعد حقوقی به این معنا نیست که قانونگذار در وضع این قواعد کاملاً آزاد است. در ظاهر، دولتها حقوق را ایجاد و از آن حمایت میکنند، اما حتی دولتها نیز در تعیین قواعد حقوقی از برخی عوامل الهام میگیرند. برای مثال، عادات و رسوم اجتماعی، شرایط جغرافیایی و اقتصادی، و تعالیم مذهبی، همه از عوامل تأثیرگذار بر خلق و خوی جامعه و قانونگذاران هستند. به این عوامل «نیروهای سازندهی حقوق» گفته میشود. ملاحظات سیاسی نیز یکی از این نیروها است، و گاه طبقهی حاکم قواعدی وضع میکند که ممکن است مورد تأیید اخلاق نباشد، اما دولتها به دلیل مسئولیتهایی که دارند، ناچار به اجرای آنها هستند.
بخش چهارم: هدف قواعد حقوق
دانستن هدف قواعد حقوقی برای قانونگذار بسیار مهم است، زیرا این هدف در ایجاد و تعیین مفاد قواعد حقوقی تأثیر زیادی دارد. هرچند هدف کلی حقوق برقراری عدالت و تأمین آسایش و نظم عمومی است، اما پرسشی مطرح میشود: آیا منظور از آسایش، آسایش فرد است یا آسایش جامعه؟ دانشمندان در این زمینه به دو دسته تقسیم شدهاند: طرفداران حقوق فردی یا «اصالت فرد» و طرفداران حقوق اجتماعی یا «اصالت اجتماعی».
الف: نظریهی حقوق فردی یا «اصالت فرد»
براساس این نظریه، هدف قواعد حقوقی، تأمین آزادی فرد و احترام به شخصیت و حقوق طبیعی اوست؛ زیرا اجتماع را مجموعهای از افراد میدانند. طرفداران این نظریه معتقدند که انسان آزاد به دنیا آمده و حق دارد آزادانه فعالیت کند، و قواعد حقوقی به این منظور ایجاد میشوند که هر فرد، حقوق دیگران را رعایت کند. از این دیدگاه، افراد تنها تا جایی از آزادی و حقوق خود میگذرند که برای تشکیل دولت ضرورت داشته باشد.
مفهوم عدالت در نظریهی اصالت فرد
در این نظریه، عدالت به معنای تناسب سود و زیان ناشی از معاملات است؛ به عبارتی، عدالت به شکل «عدالت معاوضی» تعریف میشود، یعنی دولت، بدون توجه به لیاقت و شایستگی افراد، میکوشد تا در مبادلات تعادل برقرار کند. به عقیدهی طرفداران این نظریه، هرکس سود و زیان خود را بهتر میشناسد، و بنابراین احتمال انعقاد قراردادهای ناعادلانه وجود ندارد.
نتیجهگیری
وظیفهی سیاسی دولت، تأمین آزادی افراد است. وظیفهی اقتصادی دولت آن است که در امور اقتصادی دخالت نکند، چرا که هر کس منافع خود را بهتر میشناسد و قیمتها باید توسط قانون عرضه و تقاضا تعیین شوند. وظیفهی حقوقی دولت نیز احترام به اصل حاکمیت اراده در تمامی زمینههاست، و آثار قراردادها باید تابع ارادهی واقعی دو طرف باشند. حق مالکیت فردی نیز محترم است و هر فرد میتواند به هر نوع تصرفی در ملک خود دست بزند.
انتقاد
این مکتب از لحاظ حمایت از آزادی فردی بسیار مفید است؛ با این حال، اصل حاکمیت اراده تنها در صورتی میتواند عدالت را تأمین کند که دو طرف قرارداد از نظر اقتصادی در وضعیت نسبتاً برابر باشند. آزادی فعالیت اقتصادی ممکن است به انحصار تولید و فروش توسط سرمایهداران بزرگ منجر شود، و این امر نگرانیهایی در جامعه ایجاد میکند.
ب: نظریهی حقوق اجتماعی و دولتی
مبنا
براساس این نظریه، قواعد حقوقی به این دلیل ضروری هستند که نظم و عدالت در اجتماع حفظ شود، و در بسیاری از موارد، حفظ منافع جمع با محدود کردن آزادی فردی همراه است. در این رویکرد، وضعیت اشخاص توسط قوانین، عرف و عادات تعیین شده و جنبهی اجباری دارد.
بخش پنجم: مفهوم عدالت
فرد بهتنهایی و خارج از اجتماع قابل تصور نیست و قاعدهی حقوقی باید تکالیف فرد را در برابر گروهها و برعکس، تکالیف گروهها را نسبت به افراد معین سازد. عدالت در این مکتب «عدالت توزیعی» نامیده میشود؛ به این معنا که برخلاف «عدالت معاوضی»، دولت بهعنوان ذینفع در تقسیم ثروت بهطور آمرانه دخالت میکند. اما در عدالت معاوضی، وظیفهی دولت تضمین حقوق افراد است تا عدالت بهصورت خودبهخود برقرار شود و روابط معاملاتی مردم طبق قوانین داد و ستد محقق گردد.
مرحوم پروفسور امیر ناصر کاتوزیان:
“شرافت حقوق در این است که ما از مجموعه قواعدی که در دست داریم راهی برای رسیدن به عدالت بسازیم. یادمان باشد که ما برای رسیدن به عدالت نیازمند نظم و عقل هستیم و باید کاری انجام دهیم تا اعتبار قوانینمان متزلزل نشود.”
انتقاد
قدرت بیانتهای دولت و کماهمیت جلوه دادن حقوق فردی میتواند خطرناک و زیانآور باشد، زیرا ممکن است حقوق اشخاص بازیچهی دست طبقهی حاکم قرار گیرد. هنگامی که قانونگذاری کاملاً در اختیار دولت قرار میگیرد، تضمینی برای آسایش ملت وجود ندارد. در این نظریه، حق، موهبت الهی محسوب نمیشود، بلکه امتیازی است که بهمنظور حفظ منافع عمومی به انسان داده شده است. مادهی ۱۳۲ قانون مدنی نیز موید این مطلب است و مقرر میدارد:
«کسی نمیتواند در ملک خود تصرفی کند که مستلزم تضرر همسایه شود، مگر تصرفی که به قدر متعارف و برای رفع حاجت وی یا رفع ضرر باشد.»
بنابراین، هیچکس نمیتواند از حق خود به ضرر دیگران استفاده کند.
نتیجه
باید اذعان کرد که وجود فرد و اجتماع هر دو واقعیت دارند و هدف حقوق باید حفظ شخصیت انسان و در عین حال تأمین منافع عمومی باشد. از اینرو، میتوان پذیرفت که حق با کسانی است که عدالت را در ایجاد تعادل و توازن بین منافع فردی و اجتماعی میدانند.
بخش ششم:
حقوق و دولت
معنای خاص و عام دولت
دولت در معنای خاص به مدیران کشور اطلاق میشود و شامل سازمانهای اداری و اجرایی است که توسط هیئت وزیران اداره میگردد و ریاست آن بر عهدهی رئیسجمهور است. در معنای عام، مترادف با «حکومت» است و شامل کلیهی قوای سهگانه (قوهی مقننه، قوهی مجریه و قوهی قضائیه) میشود که دارای ویژگی بارزی به نام «حاکمیت» و سلطه در روابط داخلی و بینالمللی هستند.
شخصیت حقوقی دولت
دولت، چه در معنای خاص و چه در معنای عام، دارای شخصیت حقوقی است؛ به این معنا که دولت وجودی اعتباری و صلاحیتهای ویژهای دارد که از اعضا و مدیران آن مستقل است. شخصیت حقوقی در برابر شخصیت طبیعی (انسانی) قرار دارد. شخصیت به معنای اراده و توان تصمیمگیری و اجرا است، و هر موجودی که دارای شخصیت باشد، صاحب حق و تکلیف خواهد بود، تابعیت و اقامتگاه خواهد داشت و مخاطب قوانین قرار میگیرد. با این حال، حقوق و تکالیف اشخاص حقیقی با اشخاص حقوقی متفاوت است.
بهعنوان مثال، قانون اساسی که بهمثابه اساسنامهی دولت است، حقوق، تکالیف و صلاحیتهای دولت را تعیین میکند. همچنین، مواد ۵۸۸ تا ۵۹۱ قانون تجارت مؤید شخصیت حقوقی دولت هستند.
- مادهی ۵۸۸: «شخص حقوقی میتواند دارای کلیهی حقوق و تکالیفی شود که قانون برای افراد قائل است، مگر حقوق و وظایفی که بالطبیعه فقط انسان ممکن است دارای آن باشد، مانند حقوق و وظایف ابوت، بنوت و امثال آن».
- مادهی ۵۸۹: «تصمیمات شخص حقوقی بهوسیلهی مقاماتی که به موجب قانون یا اساسنامه صلاحیت اتخاذ تصمیم دارند گرفته میشود».
- مادهی ۵۹۰: «اقامتگاه شخص حقوقی محلی است که ادارهی شخص حقوقی در آنجا است».
- مادهی ۵۹۱: «اشخاص حقوقی تابعیت کشوری را دارند که اقامتگاه آنها در آن کشور است».
بخش هفتم: حاکمیت دولت
در هر کشور، حرف آخر را دولت میزند. همین سلطهی نهایی که با صلاحیت در تمام زمینهها همراه است، «حاکمیت» نامیده میشود. نهادی که چنین سلطهای نداشته باشد، دولت محسوب نمیشود. پرسشی که در اینجا مطرح میشود، این است که آیا داشتن حاکمیت کافی است یا باید مشروعیت نیز داشته باشد؟
پاسخ این است که حاکمیت باید محدود و مقید باشد تا بتوان در برابر آن مقاومت کرد. آزادیخواهان معتقدند که حاکمیت از آن ملت است و دولت نماینده و کارگزار ملت بهشمار میرود. دولتهای مذهبی نیز حاکمیت را از آن خداوند میدانند که به ملت واگذار شده است. اصل ۵۶ قانون اساسی در این زمینه مقرر میدارد: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچ کس نمیتواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول قانون اساسی میآید اعمال میکند». بنابراین، در هر دو نظریه، حاکمیت به ملت بازمیگردد، اما در حکومتهای مذهبی چون ملت نیز حاکمیت را از خداوند میگیرد، در اجرا و اعمال آن، محدود به فرامین پروردگار است و نمیتواند از آن فراتر رود.
برخی، حاکمیت ملی را خطرناک میدانند؛ زیرا از قدرت نامحدود دولتها نگران هستند و معتقدند که مفهوم «دولت خدمتگزار» باید جایگزین «دولت حاکم» شود. دلیل این دیدگاه آن است که دولت خدمتگزار خود را مسئول میبیند، اما از دولت حاکم و برتریطلب، انتظاری جز فرماندهی نمیرود. در حقیقت، اصول عالی و محترمی مانند اصول مذهبی، اخلاقی، فطری و بشری باید حاکمیت دولتها را محدود کند. دنیا نیز به سمتی پیش میرود که اخلاق جهانی به هیچ دولتی اجازه نمیدهد در پناه «حاکمیت» به انسان ستم کند.
دولت و اخلاق و مذهب
از منظر اخلاق و مذهب، دولتها به سه گروه تقسیم میشوند:
- دولتهای مقید به اخلاق و مذهب: این دولتها مانند حکومتهای اسلامی یا مسیحی، به اصول اخلاقی و مذهبی پایبند هستند. اصل ۴ قانون اساسی در این خصوص مقرر میدارد: «کلیهی قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همهی اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهدهی فقهای شورای نگهبان است».
- دولتهای کنار اخلاق یا مذهب: این دسته از دولتها به ادارهی کشور با رعایت قواعد خاصی میپردازند، اما از جریانهای اعتقادی مردم جدا هستند.
- دولتهای حاکم بر اخلاق: در این نوع دولتها، هر چه حکومت اراده کند، اخلاقی محسوب میشود و آنچه را حکومت اراده نکند، غیراخلاقی بهشمار میرود.
دولت و حقوق
دولت، مفهومی حقوقی است. از یک سو، دولت بر حقوق تکیه دارد و حقوق وظایف آن را تعیین میکند؛ از سوی دیگر، مبنای مستقیم حقوق نیز دولت است و منبع آفرینش قواعد حقوقی محسوب میشود. بهطور کلی، حقوق حاکم بر دولت است و شیوهی استفاده از حق را بیان میکند. دولتها حق تجاوز از قوانین اساسی را ندارند و باید به قواعدی که خود وضع میکنند، پایبند باشند.
اوصاف قواعد حقوقی
۱. الزامی بودن قواعد حقوقی
برای اینکه حقوق به هدف خود، یعنی استقرار نظم و عدالت، برسد، باید قواعد آن اجباری باشد. قانونی که همراه با تکلیف و اجبار نباشد، جنبهی حقوقی ندارد. البته شدت و نحوهی اجبار در قواعد حقوقی متفاوت است. برخی قواعد حقوقی امری هستند؛ یعنی بهطور مطلق الزامیاند و در اختیار و ارادهی افراد نیستند. اما گروهی از قواعد، در صورتی اعمال میشوند که اشخاص در قراردادهای خصوصی خود راهحل دیگری انتخاب نکرده باشند؛ به این دسته قواعد تکمیلی یا تفسیری گفته میشود. با این حال، نمیتوان «الزامآور بودن» را معیار تشخیص و داوری میان قواعد اخلاقی، مذهبی و حقوقی قرار داد، زیرا الزامآور بودن منحصر به قواعد حقوقی نیست و سایر قواعد نیز ممکن است دارای الزام باشند.
۲. قواعد حقوقی که دارای ضمانت اجرا هستند
قاعدهای که اجرای آن از سوی دولت تضمین نشده باشد، قاعدهی حقوقی نیست؛ زیرا در غیر این صورت، هر کسی میتواند تعهدات و تکالیف خود را نقض کند و نظم جامعه به هم میریزد. البته، چون در برخی موارد ضمانت اجراها ناقص هستند، برخی ادعا کردهاند که ضمانت اجرا از اوصاف قواعد حقوقی نیست. بهعنوان مثال، تکالیفی که قانون اساسی برای قوهی مجریه مقرر کرده، دارای ضمانت اجرای مستقیم و مؤثر نیست؛ هرچند برخی معتقدند که مسئولیت سیاسی مأموران دولت بهعنوان ضمانت اجرا محسوب میشود.
وسایل اجبار قواعد حقوقی متفاوتاند. رایجترین و سادهترین روش «مجازات» است که ممکن است به شکل بدنی (مانند اعدام و حبس) یا مالی (مانند غرامت و مصادره) باشد. گاهی نیز قاعدهی حقوقی توسط قوای عمومی اجرا میشود، مانند خلع ید از غاصبی که ملکی را بهصورت غیرقانونی تصرف کرده است. در برخی موارد، اجبار از طریق باطل کردن عمل حقوقی صورت میگیرد، مانند عدم اعتبار طلاقی که در حضور دو شاهد عادل محقق نشده باشد. گاهی نیز اجبار به جبران خسارت بهعنوان ضمانت اجرا تعیین میشود، مانند کسی که به دیگری ضرر وارد کرده و مسئولیت جبران خسارت وارده را دارد.
۳. کلی بودن قواعد حقوقی
قواعد حقوقی باید به گونهای وضع شوند که تنها به افراد خاصی اعمال نشوند، بلکه هر فردی که در موقعیت مزبور قرار گیرد، مشمول آنها شود. بنابراین، قانونگذار باید قواعد را بهصورت نوعی وضع کند نه شخصی، زیرا قانون جنبهی عمومی دارد. از مادهی ۱ قانون مدنی که اجرای قانون را منوط به انتشار در روزنامهی رسمی کرده است، و اصل ۲۰ قانون اساسی که همهی مردم را در برابر قانون برابر میداند، این مطلب استنباط میشود.
۴. حقوق نظامی اجتماعی است
هدف حقوق، تنظیم روابط اجتماعی است. حقوق به خصوصیات فردی افراد نمیپردازد و تنها در مواردی به اخلاق انسان توجه دارد که آن اخلاق در رفتار اجتماعی مؤثر باشد؛ مانند حسن نیت افراد.
تعریف قاعدهی حقوقی
با توجه به اوصاف فوق، قاعدهی حقوقی «قاعدهای کلی و الزامآور است که به منظور ایجاد نظم و استقرار عدالت بر زندگی اجتماعی انسان حکومت میکند و اجرای آن از سوی دولت تضمین شده است».
رابطهی حقوق با سایر قواعد اجتماعی
حقوق و اخلاق
اخلاق مجموعهای از قواعد است که رعایت آنها برای رسیدن به کمال لازم است. قواعد اخلاقی معیار تشخیص نیکی و بدی هستند و نیازی به دخالت دولت ندارند؛ بلکه صرفاً به حکم وجدان محترم شمرده میشوند و دارای نوعی الزام درونی هستند. معیار اخلاق نباید تنها وجدان جمعی باشد، بلکه باید بر وجدان افراد شایسته و خردمند متکی باشد و از صرف تقلید از تودهی مردم اجتناب کند.
مقدمه علم حقوق
حق: اختیار و امتیازی است که قانون به شخص میدهد تا بتواند کاری را انجام دهد یا از انجام آن خودداری کند.
مثال: حق نفقه، حق مطالبهی مهریه، حق طلاق، حق مالکیت، حق حیات، حق حضانت (مخصوص پدر و مادر)، حق نگهداری فرزند، حق ولایت (ولایت قهری) = جد پدری. اگر کسی حق شخص دیگری را ضایع کند یا مانع استفادهی او شود، قانون با وی برخورد میکند.
حقوق: مجموعهای از قوانین و مقررات (بایدها و نبایدها) است که بر افراد یک جامعه در زمان و مکان معین حاکم میشود و روابط افراد با یکدیگر و با دولت را نظم میبخشد.
زمان معین: حقوق (قانون) ممکن است از زمانی به زمان دیگر تغییر کند؛ به عنوان مثال، خرید و فروش مشروبات الکلی در ایران قبل از انقلاب آزاد بود، اما پس از انقلاب جرم تلقی شده و ممنوع است.
مکان معین: حقوق (قانون) ممکن است از مکانی به مکان دیگر متفاوت باشد؛ به عنوان مثال، در ایران خرید و فروش مشروبات الکلی ممنوع است، اما در انگلستان آزاد است.
حقوق الزامآور است و دارای ضمانت اجرا است؛ در صورتی که فردی آن را رعایت نکند، با او برخورد قانونی خواهد شد (مانند زندان، شلاق، جریمه نقدی، قصاص نفس، اعدام).
علم حقوق: دانشی است که قوانین و مقررات حقوقی را بررسی کرده و برای بهبود آنها راهحلهایی ارائه میدهد.
عدالت: برداشت افراد از عدالت متفاوت است و ممکن است از زمانی به زمان دیگر یا از مکانی به مکان دیگر تغییر کند.
مبنای حقوق
- چرا قانون الزامآور است؟
- چرا باید به قانون احترام گذاشت؟
- دلیل رعایت قانون چیست؟
۱. مکتب حقوق فطری (طبیعی): مبنای حقوق در این مکتب، عدالت است. انسانها ذاتاً به دنبال عدالت هستند و قوانین عادلانه را رعایت میکنند. اگر قانونی عادلانه نباشد، افراد از نظر وجدانی الزامی به رعایت آن احساس نمیکنند. در این مکتب، دولتها باید قواعد عادلانه را کشف کرده و براساس آن قوانین وضع کنند.
۲. مکتب تحققی: در این مکتب، مبنای حقوق قدرت حکومت است. قانون به دلیل حمایت حکومت قابل احترام است و هیچکس نمیتواند به بهانهی بیعدالتی از رعایت قوانین سر باز زند. دولتها برای حفظ نظم عمومی قوانین را وضع میکنند، حتی اگر این قوانین ناعادلانه باشند؛ با تغییر حکومت، قوانین نیز ممکن است تغییر کنند. این مکتب ممکن است به استبداد منجر شود.
راهحل یا نتیجهگیری: هر دو مکتب راه افراط و تفریط را رفتهاند. بنابراین، دولتی که بر اساس قواعد عادلانه برای حفظ نظم عمومی قوانین وضع میکند، مطلوب است. (هرچند برخی قوانین ممکن است کاملاً عادلانه نباشند.)
هدف حقوق
- عدالت
- حفظ نظم عمومی جامعه
در برخورد حقوق و منافع افراد با دولت و جامعه، کدامیک بر دیگری برتری دارد؟
۱. نظریه اصالت فردی: طبق این نظریه، جامعه چیزی جز تجمع افراد نیست و افراد با یک قرارداد اجتماعی جامعه را بهوجود آوردهاند. افراد در انجام امور خود آزادند و دولت تنها برای حفظ نظم و امنیت اقدام میکند. شرایط اعمال این حق توسط قانون مشخص میشود. اصل ۴۰ قانون اساسی در این باره مقرر میدارد که «هیچکس نمیتواند اِعمال حق خویش را موجب ضرر به غیر یا منافع جامعه قرار دهد».
نظریه دوم: اصالت جمعی: براساس این نظریه، حقوق حافظ منافع جامعه و دولت است و حقوق دولت بر حقوق افراد برتری دارد و این برتری برای حفظ نظم عمومی ضروری است. مشکل این نظریه آن است که ممکن است به استبداد و حکومتی ظالمانه منجر شود.
نتیجهگیری: هر دو نظریه به افراط و تفریط کشیده شدهاند و باید از ترکیبی از دو نظریه استفاده کرد. بهعبارتی، افراد تا جایی آزادند که به حقوق دیگران و جامعه آسیبی وارد نکنند.
نظریات دربارهی آزادی و حقوق اجتماعی
نظریه اول: آزادی فردی
براساس این نظریه، افراد آزاد هستند؛ اما این آزادی بهطور استثنایی برای حفظ حقوق دیگران محدود میشود، به این معنا که افراد تا جایی آزادند که به حقوق دیگران آسیب نرسانند. این نظریه پیامدهایی دارد، از جمله اینکه ثروتمندان به تجارت و دولتها به روابط بینالمللی مشغول میشوند. ایراد اساسی این نظریه این است که موجب برتری افراد قدرتمند (سیاسی، اجتماعی، اقتصادی) بر افراد ضعیف میشود و حقوق قشر ضعیف جامعه پایمال میگردد؛ نمونههایی از این مشکل در روابط کارگران و کارفرمایان مشاهده میشود.
نظریه دوم: اصالت جمعی
براساس این نظریه، حقوق حافظ منافع جامعه و دولت است و حقوق دولت بر حقوق افراد برتری دارد و این برتری برای حفظ نظم عمومی ضروری است. مشکل این نظریه آن است که ممکن است به استبداد و حکومتی ظالمانه منجر شود.
نتیجهگیری: هر دو نظریه به افراط و تفریط کشیده شدهاند و باید از ترکیبی از دو نظریه استفاده کرد. بهعبارتی، افراد تا جایی آزادند که به حقوق دیگران و جامعه آسیبی وارد نکنند.
قاعده حقوقی و ویژگیهای آن
قاعدهی حقوقی قاعدهای الزامآور است که برای برقراری نظم عمومی و عدالت در جامعه بر انسانها حاکم است و اجرای آن از سوی دولت تضمین میشود.
مثال: پرداخت نفقه از سوی شوهر به زن یک قاعدهی حقوقی است. از ویژگیهای آن میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. الزامآور بودن قواعد حقوقی
الزامآور بودن قواعد حقوقی یعنی اجرای آنها اجباری است. اگر قاعدهای اجباری نباشد، بهعنوان قاعدهی حقوقی مطرح نمیشود، زیرا افراد آن را رعایت نمیکنند. قوانین حقوقی برای حفظ نظم عمومی الزامآور هستند و قوانین از این نظر به دو دسته تقسیم میشوند:
الف. قوانین امری (آمرانه): این قوانین برای حفظ نظم و امنیت عمومی مطلقاً الزامآور هستند و توافق بر عدم اجرای آنها بیاثر و باطل است. همه موظف به رعایت آنها هستند. مثال: قوانین مربوط به نکاح، ارث، وصیت، و اهلیت.
ب. قوانین تکمیلی (تخییری یا اختیاری): این قوانین مستقیماً مربوط به نظم عمومی نیستند و توافق افراد برخلاف آنها معتبر است. اگر توافقی بر خلاف این قوانین صورت نگیرد، قانون تکمیلی بهصورت الزامی اجرا میشود. قوانین تکمیلی عمدتاً در قراردادها استفاده میشوند.
مثال: طبق قانون مدنی، هزینههای تعمیرات اساسی و کلی (مانند شوفاژ، آسانسور، خرابی سقف و دیوار) بر عهدهی موجر و هزینههای تعمیرات جزئی (مانند کلید، پریز، لامپها، قفل درب) بر عهدهی مستأجر است. با این حال، چون این قانون تکمیلی است، طرفین میتوانند بر خلاف آن توافق کنند.
۲. ضمانت اجرای قواعد حقوقی
اجرای قواعد حقوقی از سوی دولت تضمین میشود و در صورت عدم رعایت، شخص با برخورد قانونی مواجه خواهد شد.
- الف. مجازات: مجازات شامل عقوبتهای جسمانی، مالی و روحی است که از سوی دولت بر افرادی که قواعد حقوقی را نقض کردهاند، اعمال میشود؛ مانند شلاق، زندان، جریمه نقدی، تبعید و … .
- ب. الزام به انجام تعهدات: در برخی موارد، قانون افراد را ملزم به انجام تعهدات میکند. مثال: اگر شخصی بدهی خود را نپردازد، دادگاه میتواند او را ملزم به پرداخت بدهی کند.
- ج. جبران خسارت (مسئولیت مدنی): اگر کسی به اموال دیگری خسارت وارد کند، باید خسارت آن را جبران کند.
- د. بطلان اعمال انجامشده: عدم رعایت برخی قوانین موجب بطلان اعمال میشود. مثال: در قانون آمده است که مرد نمیتواند بهطور همزمان با دو خواهر ازدواج کند. اگر چنین ازدواجی صورت گیرد، باطل است.
۳. کلی بودن قواعد حقوقی
قواعد حقوقی باید بهگونهای وضع شوند که نسبت به همه افراد جامعه قابل اجرا باشند و تنها به افراد خاصی اختصاص نداشته باشند.
۴. قواعد حقوقی مربوط به نظم اجتماعی
قواعد حقوقی با هدف تنظیم روابط اجتماعی وضع شدهاند و برای ایجاد نظم در جامعه ضروری هستند.
رابطهی حقوق با سایر علوم و مفاهیم
- رابطهی حقوق با علم اخلاق: اخلاق، راهی برای دستیابی به کمال و معیاری برای تشخیص خوبی و بدی است. بسیاری از قوانین بر پایه اخلاق شکل گرفتهاند، اما اخلاق دارای ضمانت اجرایی درونی (وجدانی) و اخروی است، در حالی که حقوق دارای ضمانت اجرای بیرونی است.
- رابطهی حقوق با مذهب: در کشورهای مذهبی، مذهب نقش مهمی در قانونگذاری ایفا میکند؛ مانند ایران، که بسیاری از احکام فقهی مانند طلاق، ازدواج و قصاص در قانون لحاظ شدهاند.
- رابطهی حقوق با عدالت: یکی از اهداف حقوق برقراری عدالت است. دولتها برای تداوم حکومت خود نیاز به وضع قوانین عادلانه دارند؛ اما گاهی ممکن است برای حفظ نظم عمومی، قوانینی وضع شود که چندان عادلانه نباشد.
دولت و انواع آن
دولت به دو معنا بهکار میرود:
- دولت به معنای خاص: شامل وزارتخانههاست که توسط وزیران اداره میشود و هیئت دولت را تشکیل میدهند. ریاست آن بر عهدهی رئیسجمهور (قوه مجریه) است و مسئولیت اجرای قوانین و پیشنهاد تصویب قوانین به مجلس را دارد.
- دولت به معنای عام: به «حاکمیت» نیز گفته میشود و شامل سه قوهی مقننه، مجریه و قضائیه است. در روابط بینالمللی، وقتی از دولت صحبت میشود، این معنا مدنظر است.
انواع اشخاص در حقوق
- شخص حقیقی: شامل انسانهایی که با تولد حقوق میگیرند و با فوت، شخصیت آنها پایان مییابد.
- شخص حقوقی: گروهی از انسانها یا اموال و منافعی که برای هدفی خاص دور هم جمع شدهاند و دارای شخصیت مستقل از افراد تشکیلدهندهی خود هستند.
شاخههای علم حقوق
- حقوق خصوصی: مجموعهای از قوانین و مقرراتی است که حاکم بر روابط افراد در جامعه است و شامل حقوق مدنی و تجارت میشود. هدف آن حفظ منافع افراد است.
- حقوق عمومی: مجموعهای از قوانین و مقرراتی است که حاکم بر روابط دولت و مأمورین دولتی با مردم و روابط سازمانهای دولتی با یکدیگر است. این قوانین بیشتر جنبهی آمرانه دارند و هدف آنها حفظ نظم و منافع عمومی جامعه است.
حقوق اساسی: شامل قوانین مربوط به تشکیل حکومت، قوای حاکم بر جامعه و حقوق و آزادیهای فردی.
حقوق اداری: شامل قوانین حاکم بر روابط میان دستگاههای اداری و مردم.
حقوق جزا: شامل قواعدی است که بر چگونگی مجازات اشخاصی که مرتکب جرم شدهاند، حاکم است.
حقوق بینالملل
- حقوق بینالملل خصوصی: مجموعهای از قواعد که حاکم بر روابط اتباع کشورهای مختلف است و مشخص میکند که دادگاه صالح و قانون حاکم در اختلافات بینالمللی چیست.
- حقوق بینالملل عمومی: مجموعهای از قواعد که بر روابط کشورهای مختلف و سازمانهای بینالمللی حاکم است و معمولاً بر اساس توافقات و معاهدات بینالمللی است.
الف: قوانین عام و خاص
- قانون عام: کلیهی قواعد و مقرراتی است که از سوی حکومت (قوای سهگانه) وضع میشود، از جمله قوانین مجلس، آییننامهها، بخشنامهها و مصوبات.
- قانون خاص: قانونی است که توسط مجلس شورای اسلامی و بر اساس تشریفات مشخص در قانون اساسی وضع میشود.
سلسله مراتب قوانین
- قانون اساسی: قانون اساسی چارچوب اهداف، چشمانداز آینده حکومت و وظایف قوای سهگانه را مشخص میکند و تمامی قوانین کشور باید با آن سازگار باشند.
- قانون عادی: مجموعهی قواعدی است که توسط مجلس شورای اسلامی، با رعایت تشریفات قانونی در قانون اساسی، وضع میشود.
- آییننامهها، تصویبنامهها و بخشنامههای اداری: مقرراتی که برای اجرا و تفسیر قوانین توسط دولت و سازمانهای اداری صادر میشود.
توضیح قانون اساسی
قانون اساسی، مجموعه اصول و چارچوبهایی است که در آن اهداف و چشماندازهای حکومت و وظایف قوای سهگانه مشخص شده است. تمامی قوانین در کشور باید با قانون اساسی مطابقت داشته باشند و هیچ قانونی نمیتواند با آن در تعارض باشد.
توضیح قانون عادی و مراحل وضع آن
قانون عادی مجموعهای از قواعد و مقررات است که توسط مجلس شورای اسلامی و با رعایت تشریفات قانونی در قانون اساسی وضع میشود.
مراحل وضع قانون
- تصویب قانون: نمایندگان مجلس قانون را بهصورت طرح یا لایحه ارائه میدهند.
- طرح: پیشنهادهایی است که حداقل توسط ۱۵ نماینده مجلس مطرح میشود.
- لایحه: پیشنهاداتی است که از سوی دولت به مجلس ارائه میشود. پس از رأیگیری و تأیید اکثریت نمایندگان، مصوبه برای بررسی عدم مخالفت با قانون اساسی و اسلام به شورای نگهبان ارسال میشود. شورای نگهبان ظرف ۱۵ روز نظر خود را اعلام میکند و در صورت ایراد، مصوبه برای اصلاح به مجلس بازمیگردد. اگر مجلس بر نظر خود پافشاری کند، مجمع تشخیص مصلحت نظام تصمیم نهایی را اتخاذ میکند.
- امضای رئیسجمهور: قانون برای اجرا نیاز به امضای رئیسجمهور دارد. اگر رئیسجمهور در مدت ۵ روز امضا نکند، با دستور رئیس مجلس ظرف ۷۲ ساعت قانون در روزنامهی رسمی منتشر میشود.
- انتشار در روزنامهی رسمی: قانون باید ظرف ۷۲ ساعت پس از امضای رئیسجمهور در روزنامهی رسمی منتشر شود. ۱۵ روز پس از انتشار، قانون لازمالاجرا میشود و فرض بر این است که همه از قوانین مطلع هستند.
توضیح آییننامهها، تصویبنامهها و بخشنامههای اداری
قوانین بهصورت کلی توسط مجلس شورای اسلامی تصویب میشوند و اجرای آنها بر عهده دولت است. برای اجرای بهتر قوانین، به دولت اختیار داده شده است تا از طریق آییننامهها و بخشنامهها روشهای اجرایی قوانین را برای وزارتخانهها و ادارات مشخص کند. این مقررات نباید با قانون اساسی، قوانین مجلس یا اصول اسلامی مغایرت داشته باشند. اگر مغایرتی وجود داشته باشد، رئیس مجلس میتواند آنها را برای اصلاح به هیأت وزیران بازگرداند.
نکته: اگر دعوایی در دادگاه مطرح شود، قاضی موظف است در رأی خود ماده قانونی یا اصول حقوقی مورد استناد را ذکر کند.
عرف و نقش آن در حقوق
عرف، قاعدهای است که در اثر استفادهی طولانیمدت بهصورت الزامآور در میان مردم پذیرفته شده است. برای اینکه موضوعی بهعنوان عرف شناخته شود، باید بهطور مداوم و بهوسیله اکثریت مردم رعایت شود. قانونگذار به دو شیوه از عرف استفاده میکند:
- استفاده مستقیم از عرف: قانونگذار صریحاً به عرف اشاره میکند. مثال: در ماده ۱۳۲ قانون مدنی آمده است که هیچکس نمیتواند در ملک خود تصرفی کند که موجب ضرر به همسایگان شود، مگر در حد متعارف و برای رفع نیاز.
- استفاده غیرمستقیم از عرف: قانونگذار گاهی از قاعدهای عرفی بدون اشاره مستقیم بهره میگیرد. مثال: در ماده ۳۵ قانون مدنی آمده است که مگر خلاف آن ثابت شود.
منابع حقوق
- قانون
- عرف
- رویه قضایی (اندیشههای حقوقی)
احوال شخصیه
پرسشها
- منابع حقوق را نام ببرید و یکی را توضیح دهید.
- مراحل وضع قانون را نام ببرید و یک مرحله را توضیح دهید.
- سلسله مراتب قانون را توضیح داده و یک مورد را به دلخواه شرح دهید.
انواع حق
- حقوق مالی: شامل حقوق عینی و دینی میشود.
- حقوق عینی: به دو دسته اصلی و تبعی تقسیم میشود.
- حقوق غیرمالی: شامل امتیازاتی است که قابل قیمتگذاری و خرید و فروش نبوده و قابل توقیف نیستند؛ مانند حق ازدواج، حق طلاق و حقوق عاطفی و خانوادگی.
قاعده عطفبهماسبق نشدن قوانین
قاعده عطفبهماسبق نشدن قوانین به این معناست که قوانین جدید تنها بر موارد آینده اثر میگذارند و به گذشته بازنمیگردند. این قاعده در حقوق، به معنای این است که اثر قانون محدود به آینده است و شامل وقایع و تعهدات گذشته نمیشود.
مثال: اگر در سال ۱۳۹۱ سهمالارث دختر نصف پسر باشد و در سال ۱۳۹۲ قانون تغییر کرده و سهمالارث دختر و پسر مساوی شود، دختری که ارث خود را بر اساس قانون قبلی دریافت کرده است، نمیتواند از برادرش مطالبهی سهم جدید کند.
استثنائات قاعده عطفبهماسبق نشدن قوانین
- قوانین خفیفتر و مناسب حال متهم: اگر عملی دیگر جرم نباشد یا مجازات آن کاهش یافته باشد، قانون جدید به گذشته سرایت میکند.
- مثال: اگر شخصی در حال محاکمه باشد و قانون جدید مجازات را به دو سال کاهش دهد، براساس قانون جدید حکم صادر میشود.
- قوانین تفسیری: قوانین تفسیری برای روشن شدن و رفع ابهامات قوانین موجود ارائه میشوند و به گذشته نیز سرایت میکنند، زیرا این قوانین جدید نبوده و فقط به توضیح و تفسیر قانون موجود میپردازند.
انواع حق از نظر مالی
- حق غیرمالی: امتیازاتی است که مربوط به روابط عاطفی و خانوادگی افراد بوده و برای تنظیم روابط در حوزه خانواده است. این حقوق قابل قیمتگذاری یا خرید و فروش نیستند و قابل توقیف نیز نمیباشند؛ مانند حق ازدواج و حق پدر و فرزندی.
- حق مالی عینی: این حقوق شامل اشیای قابل لمس و مشاهده میشوند؛ مانند اتومبیل، کتاب، و کفش. حق عینی سلطهای است که افراد نسبت به یک عین دارند و میتوانند از آن بهرهبرداری کنند.
- الف. حق عینی اصلی: این حق اختیار استفاده مستقیم از عین را به صورت کامل یا ناقص به دارنده حق میدهد. مثال: حق مالکیت یک خانه که به صاحب آن اجازه میدهد از آن بهرهبرداری کند، آن را بفروشد یا اجاره دهد.
- ب. حق انتفاع: حقی که به فرد اجازه میدهد از مالی که مالکیت آن به شخص دیگری تعلق دارد، استفاده کند. مثال: مالک خانهای به شخصی اجازه میدهد برای مدت مشخصی از خانهاش سکونت کند.
حق ارتفاق: حقی است که به دارندهی ملکی اجازه میدهد از ملک شخص دیگری استفاده کند، مانند حق عبور برای رسیدن به زمین کشاورزی.
اصل لزوم قراردادها
- عقود لازم: قراردادهایی که هیچ یک از طرفین نمیتوانند آن را بر هم بزنند مگر در مواردی که قانون اجازه دهد.
- عقود جایز: قراردادهایی که هر یک از طرفین میتوانند هر زمان که بخواهند آن را فسخ کنند، مانند عقد وکالت و عقد مضاربه.
موارد انحلال قراردادها
- اقاله: توافق طرفین بر برهم زدن قرارداد (تفاسخ).
- خیارات فسخ: اختیاری که قانون در موارد خاص به یکی یا هر دو طرف قرارداد میدهد تا قرارداد را برهم بزنند.
مثال خیار شرط: در خیار شرط، یکی از طرفین یا هر دو طرف میتوانند در قرارداد شرط کنند که تا مدت معینی حق فسخ دارند.
رویه قضایی
رویه قضایی زمانی شکل میگیرد که تمامی دادگاهها یا تعداد زیادی از آنها در مورد یک موضوع حقوقی روش مشابهی را در صدور رأی انتخاب کنند. رویه قضایی بهنوعی عرف خاصی است که بین دادگاهها بهوجود آمده و در آن قضات از تفسیر مشابهی از قانون بهره میگیرند.
اندیشههای حقوقی
مجموعهای از عقاید و نظراتی است که از سوی حقوقدانان و اساتید حقوق ارائه میشود و میتواند بر نظرات قضات و برداشت آنها از قانون تأثیر بگذارد. قوانین اصولاً بهصورت کلی وضع میشوند و اندیشمندان حقوقی با تعریف واژگان قانونی، بر نظرات قضات و حتی اصلاح قوانین تأثیر میگذارند.
احوال شخصیه
احوال شخصیه شامل ویژگیها و اوصافی است که جایگاه فرد را در خانواده و جامعه مشخص میکند و قابل خرید و فروش یا توقیف نیستند. این ویژگیها شامل مواردی مانند نکاح، طلاق، ارث، وصیت، ولایت و حجر است. در حقوق بینالملل، دعاوی مربوط به احوال شخصیه هر فرد تابع قانون کشور متبوع وی است.
مثال: اگر دو انگلیسی بخواهند در ایران طلاق بگیرند، دادگاه ایران براساس قانون انگلستان حکم خواهد داد. در حقوق ایران، احوال شخصیهی ایرانیان غیرشیعه تابع دین خود آنها است.
انواع انحلال قراردادها
- اقاله: توافق طرفین قرارداد برای برهم زدن آن. این نوع انحلال با رضایت و توافق دو طرف انجام میشود.
- فسخ (برهم زدن معامله): فسخ یک عمل حقوقی ارادی است که در برخی موارد، با فراهم شدن شرایطی، قانونگذار به یکی از طرفین یا هر دو طرف قرارداد اجازه میدهد که معامله را برهم بزنند.
- مثال: طرفین میتوانند در قرارداد توافق کنند که تا ۲ ماه حق برهم زدن معامله را داشته باشند.
- انفساخ: انفساخ یک انحلال غیرارادی و خودبهخودی است که براساس حکم قانون رخ میدهد.
- مثال: در عقد وکالت، اگر وکیل دچار جنون شود، این عقد خودبهخود منفسخ میشود. یا در عقد مضاربه، فوت هر یک از طرفین موجب انفساخ عقد میشود.
مفهوم مسئولیت مدنی
مسئولیت مدنی به معنای تعهد قانونی شخص به جبران خساراتی است که بدون رضایت صاحب مال یا اجازهی قانون به اموال دیگران وارد کرده است. به این مسئولیت، ضمان قهری نیز میگویند. مسئولیت مدنی معمولاً خارج از چارچوب قراردادها ایجاد میشود.
انواع مسئولیت مدنی براساس قانون مدنی
- غصب: به معنای تسلط و تصرف بر اموال دیگران به شکل عدوانی و بدون رضایت صاحب آن یا بدون اجازه قانون. غاصب مسئول جبران خسارات است، حتی اگر خسارت در اثر حوادثی مانند سیل یا زلزله یا توسط فردی دیگر وارد شده باشد.
- اتلاف: اتلاف به معنای نابود کردن یا خسارت وارد کردن مستقیم به اموال دیگران است.
- مثال: اگر آقای حسینی با شوت کردن توپ شیشهی منزل آقای مفیدی را بشکند، مسئول جبران خسارت است، چه عمد داشته باشد و چه غیرعمد.
- تسبیب: تسبیب به معنای وارد کردن خسارت به اموال دیگران بهصورت غیرمستقیم است.
- مثال: اگر آقای حسینی در خیابان چاهی حفر کند و آقای مفیدی در آن بیفتد، آقای حسینی مسئول خسارت است. در مواردی مانند گودبرداری در ساختمانسازی که ممکن است موجب خسارت به اموال همسایگان شود نیز تسبیب محسوب میشود.
- تقصیر در تسبیب: تقصیر میتواند شامل بیاحتیاطی، بیمبالاتی، عدم مهارت یا عدم رعایت مقررات باشد. اگر شخصی در این موارد کوتاهی کند، مسئول جبران خسارت خواهد بود و اثبات تقصیر برعهده زیاندیده است.
- استیفاء: اگر شخصی به درخواست دیگری کاری انجام دهد که از نظر عرف مستحق دستمزد باشد، باید مزد آن را دریافت کند، مشروط بر اینکه قصد رایگان نداشته باشد. همچنین، اگر کسی از اموال دیگران استفاده کند، باید اجرتالمثل آن مدت را بپردازد، مگر اینکه استفاده رایگان باشد.
- اجرتالمثل: در صورتی که توافقی دربارهی مبلغ استفاده از اموال یا انجام کاری وجود نداشته باشد، قیمت آن بر اساس اموال یا خدمات مشابه تعیین میشود.
ادله اثبات دعوا
- اقرار
- اسناد:
- الف. سند رسمی: اسنادی که در دفاتر اسناد رسمی ثبت میشوند و اعتبار بالاتری دارند.
- ب. سند عادی: اسناد معمولی که ثبت رسمی ندارند.
- شهادت
- سوگند (قسم)
- امارات:
- الف. قانونی: شواهدی که قانون مشخص کرده است.
- ب. قضائی: شواهدی که برای قاضی جهت رسیدن به حقیقت کافی است.
قانون آیین دادرسی مدنی: شامل معاینه محلی، تحقیقات محلی و کارشناسی است که موجب ایجاد علم کافی برای قاضی میشود.
تعاریف دیگر مرتبط با حقوق
- وقایع حقوقی: وقایعی که آثار حقوقی دارند و ممکن است مورد نظر یا خواسته شخص نباشند؛ اما قانون آنها را ایجاد میکند. این وقایع میتوانند ارادی یا غیرارادی باشند.
- مثالهای ارادی: جبران خسارت وارده به دیگران یا غصب.
- مثالهای غیرارادی: تولد و مرگ.
- مضاربه: به معنای «ضرب کردن» است و نوعی قرارداد مشارکت در سود و زیان است.
- احوال شخصیه: مجموعه ویژگیهایی است که جایگاه فرد را در خانواده و جامعه مشخص میکند. این موارد قابل خرید و فروش و قیمتگذاری نیستند و قابل انتقال به دیگران نمیباشند، مانند نکاح، طلاق، ارث، وصیت و ولایت. در دعاوی احوال شخصیه، افراد تابع قانون کشور متبوع خود هستند.
دکتر کاتوزیان چه زیبا میفرماید:
به زندگی فکر کن!
ولی برای زندگی غصه نخور.
زندگی دیدن حقیقت است، ولی درست دیدن، فضیلت است.
ادب خرجی ندارد، ولی همه چیز را هم میخرد.
با شروع هر صبح، فکر کن که تازه به دنیا آمدهای. مهربان باش، دوست بدار و پیوسته عاشق باش.
شاید فردایی نباشد. شاید فردایی باشد، اما عزیزی نباشد…
یادمان باشد:
با شکستن پای دیگران، ما بهتر راه نخواهیم رفت!
یادمان باشد:
با شکستن دل دیگران، ما خوشبختتر نمیشویم!
کاش بدانیم:
اگر دلیل اشک کسی شویم، دیگر با او طرف نیستیم؛ با خدای او طرف هستیم.
13 پاسخ
خلاصه کتاب مقدمه علم حقوق بسیار ساده و روان و قابل فهم بود لطفا ادامه مطالب هم در سایت قرار دهید با تشکر از شما
لطفا با توجه به نزدیک شدن امتحانات پایان ترم ادامه مطلب را قرار دهید تا اینجا که خیلی خوب بود
سلام اگه ممکنه بقیه مطالب رو در سایت بزارید ممنون.
میشه ادامشو بزارید لطفاااا
انشالله به زودی
سلام جناب دکتر میر
بسیار بسیار عالی بود
میشه بقیشو بزارید
باسلام
عالی بود
اگه پادکست کامل از کتاب وجود داره لطفاً به اشتراک بذارید.
سلام عرض ادب و احترام چشم
اگر برای شما ارسال شده است لطفا برای من هم بفرستید
سلام
انشاالله به زودی
لطفا ادامه ی مطلب رابگذارید باتشکر از زحمات فراوان شما
سلام
عرض ادب
انشاالله به زودی
درود و هزاران بدرود