زبان بدن و سفسطه
قبل از انکه به مغلطه و یا سفسطه در زبان بدن بپردازم بهتر است پیرامون مفاهیم زبان بدن توضیحاتی بدهم
مازیارمیر در کتاب زبان بدن ایرانی ،زبان بدن را این گونه تعریف نموده است که : به کلیه حالتها و رفتارها و ژستها
و حرکات و رفتار انسانی و اشارات بدنی و حتی مدل و ژست و یا حالت سخن گفتن و یا حالت ایجاد اصوات بدون
صدا را که بنا به سن جنس و قد و وزن و یا موقعیت جغرافیایی بروز می کند را زبان بدن یا تن گفت ویا تن گفتار و یا
ارتباطات غیر کلامی اطلاق می کنند.
در این مقاله کوتاه می خواهم به سفسطه های زبان بدن بپردازم که این روزها بسیار بسیار رایج هم شده است.
فرهنگ فارسی معین اساسا سفسطه را اینگونه وصف می کند.
(سَ سَ طِ) (اِ.) مغالطه کردن برای وارونه نشان دادن حقایق .
مُغالِطِه یا مَغلَطِه (به پارسی سره: دُژفرنود) دلیل آوردن اشتباه یا غیرمجاز برای استدلال است که از نظر
علم منطق به یکی از دلایل زیر نادرست باشد:
- اول وقتی کسی و یا چیزی را دستکم در یکی از مقدمات گزاره نادرست بگیریم
- دوم زمانی مقدمات گزاره، متضمن نتیجهٔ واقعی آن گزاره اساسا نباشد.
باید بدانیم که مغالطه جزئی از یک برهان است که بهطور قابل اثباتی در منطق آن ایراد اساسای وجود دارد و
بنابراین کلِ برهان را و رشته برهان ها را نامعتبر می کند به نظر می رسد در مغالطه های زبان بدن دو مطلب
کلیدی به چشم می خورد که اولا ممکن است برای وارونه کردنِ حقیقت(ها) به کار رود.
و دوم بخاطر نقص دانش مدرس باشد
و سوم بخاطر آگاهی و نقص در فهم و درک زبان بدن یا ارتباطات غیر کلامی متبلور شود.
باید اذعان نمود که توانایی تشخیص دادن یک استدلال منطقی از سفسطه مهارت بسیار باارزش و گرانبهایی
است.که متاسفانه افراد کمی به آن استیلا دارند .
به نظر می رسد که افراد بسیاری هستند که دلشان میخواهد بدون داشتن دلیلی قانع کننده، شما را وادار کنند
چیزی را که میگویند بپذیرید. از طرفی در طول تاریخ بشر پیوسته نسل بشر می خواسته مردم را کاملا تحت تاثیر
دانش ناچیز و گاها مبهم و غیر اصولی خود قرار دهد برخی هم که نیتشان کمتر شبهه برانگیز است در گیر
سفسطه و سفسطه بازی آن هم بصورت ناخواسته شده اند
شاید برخی افراد هم با این حال که استدلالی غیرمنطقی ارائه نمیکنند،اما به شدت از استدلال های چوبین
برخوردارند و مسلما پای چوبین هم اولا لنگ می زند و دوم پای چوبین شکستنی بود….لطفا رجوع کنید به کتب
مولانا شناسی و تفاسیر دکترغلامحسین ابراهیمی دینانی که همه آثار او در کتاب مثنوی خلاصه می شود و
خلاصه مثنوی نیز هیجده بیت اول … شعر معروفش گفته است: \”پای استدلالیان چوبین بود\” و به نظر می رسد که
منظور کسانی است که چرا دلالت اطلاعاتی را که در دست دارند را حتی دقیقا حتی درک هم نمیکنند.
شاید هم اکنون که با ابعاد این مسئله بسیار مهم آشنا شدید بهتر بتوانیم به این مبحث بپر دازیم آریدر هر صورت،
اگر دقیقا بدانید در یک استدلال باید به دنبال چه نشانههای بسیار مهم و حتی مهمی باشید تا از درستی آن
مطمئن شوید، راه و مسیر بهتر و در عین حال کوتاهتر و بدور از انحراف از مسیر باشید بسیار بسیار بهتر باشد.
اینک شما میتوانید از اینکه قربانی بحثهای بیاعتبار شوید کاملا در امان بمانید. در ادامه به توضیح فرازهای از
این ضعف بزرگ خواهیم پرداخت.
رویا پردازی یا واقعیت
شاید در این مقاله نگاه ما باید به افراد زیادی باشد مانند آلن پیز که بیشتر مانند یک شوخی و یا
داستان پرداز است و بسیاری دیگر و در این میان آلبرت محرابیان متولد سال ۱۹۳۹ در ایران و در یک خانواده
ارمنی که بعدها به آمریکا مهاجرت نمود و در حال حاضر استاد بازنشسته روانشناسی، دانشگاه کالیفرنیا است او
که بیشتر بخاطر اهمیت تحقیقات و نوشته هایش پیرامون زبان بدن شناخته شده و مشهور است در اهمیت
نسبی پیامهای کلامی و غیر کلامی در جهان شناخته شدهاست.
یافتههای البرت محرابیان دربارهٔ پیامهای متناقض احساسات و حالت در سمینار ارتباطات انسانی در سراسر جهان
نقل شده، و همچنین به عنوان یک تئوری علمی و نه قانون اثبات شده تحت عنوان ۷٪ -۳۸٪ -۵۵٪ در جهان
شناخته شده است.
البته پروفسور آلبرت محرابیان بجزحوزه ارتباطات غیرکلامی و زبان بدن در سایر رشته ها و حوزه ها مطالعات
گسترده ای داشته است او پیرامون اثر نامگذاری کودک بر روی آینده و زندگی هم مطالعات گسترده ای داشته
است .
باید اذعان کنم که این تئوری اگر نه کاملا مردود اما بسیار دور از واقعیت است بقول یکی از اساتید دانشگاه
میشگان در اخرین نشست این دانشگاه تئوری محرابیان بسیار مغالطهگر ایانه است و با واقعیت فاصله فاحشی
دارد. اما شاید سفسطه انجا شکل می گیرد که در تمام کشور ما در هر تدریس هر استادی این قانون بعنوان قانون
مهم و خدشه ناپذیر ارائه می شود و اوج تاسف و ناراحتی بنده نیز از همین جا نشات می گیرد که این افراد ایا به
راستی این تئوری را درک کرده و فهمیده اند و چرا به این قهقرا رفته اند؟
مغالطه گر به نظر می رسد کسی است که از روی استدلال یا استدلا لهای نادرست به یک نتیجهٔ درست یا
نادرست رسیدهاست و ممکن است آن نتیجه را برای نتیجهگیریهای دیگری هم به کار گیرد. خلاصهٔ تعریف
مغالطه که از واژه عربی غلط مشتق شدهاست – استدلالی است که در آن فساد معنوی وجود داشته باشد، و
تفاوت سَفسَطهگر با مَغلَطهگر در آن است که اولی نادانسته مرتکب اظهار برهان مبتلا به انحراف میشود و دومی
دانسته و برپایهٔ اصول تغلیط به سوی استنتاج منطبق با مقصود خود میگراید.
سفسطه
دانشمندان علم منطق در تعریف «سفسطه» میگویند: سفسطه، قیاسی است که در آن از قضایای وهمی
(وهمیات) استفاده شود؛ و غرض از آن به غلط انداختن طرف مقابل و یا اسکات او باشد.
قضیه وهمیه در نظر آنان عبارت است از: قضیهای که در واقع کاذب و نادرست است؛ ولی «وهم انسان» به آن
حکم میکند و بر آن صحه میگذارد.
البته باید توجه داشت؛ حکم «وهم» در محسوسات کاذب نیست، همانطور که انسان وقتی حکم به زیبایی شیء
زیبا و زشتی شیء زشت مینماید، این تصور و وهم او خطا نیست. علت آن هم این است که «وهم» قوهای
جسمانی برای انسان است که با آن جزئیات منتزع از محسوسات را ادراک مینماید. به همین جهت، تابع حسّ
بوده و هنگامی که حکم بر محسوسات میکند، حکمش صحیح خواهد بود. اما اگر بر غیر محسوسات، همان حکم
را بنماید، در این صورت کاذب میباشد؛ مانند حکم به اینکه «هر چیزی قابل اشاره است» و «در ورای عالم،
فضائی لا یتناهی وجود دارد».
در تمایز «وهم» از «عقل» عالمان منطقی بر این باورند که «وهم»، قوّه مدرِک معانی جزئی است؛ اما «عقل»
نیرویی است که معانی کلّی را درک میکند.نیز تمایز عقل و وهم را در این میدانند که وهم با عقل در مقدمات
همراهی مینماید؛ اما در هنگام گرفتن نتیجه و حکم نمودن، بر خلاف نظر عقل حکم مینماید، مانند: مسئله ترس
از میّت.
مغالطه
«مغالطه»، قیاسی است که یکی از ویژگیهای زیر را دارد:
1. به لحاظ «صوری» درست نباشد؛ بدینبیان که شکل قیاس به دلیل اختلال در شرایط معتبر در آن، نتیجهبخش
نباشد. این اختلال؛ گاهی به لحاظ کمّی، گاهی کیفی و گاهی نیز به لحاظ جهت قضایای به کار رفته در قیاس
میباشد.
2. به لحاظ «مادّی» درست نباشد؛ به این معنا که؛ یا نتیجه عین مقدمات باشد، یا اینکه کاذب ولی شبیه نتیجه
صادق باشد؛ (مثل اینکه کسی به نقش روی دیوار اشاره نماید و بگوید: «این اسب است و اسب شیهه میکشد
پس این شیهه میکشد»)، و یا اینکه به لحاظ معنوی باطل باشد (مثلاً در قضیه موجبه، موضوع محقق نباشد، یا
اینکه بین وجود ذهنی و خارجی خلط نماید و…).
البته در مواردی نیز ممکن است قیاس هم به لحاظ صورت و هم به لحاظ ماده باطل باشد. پس «مغالطه»، قیاسی
است که به سبب وجود خطا در صورت یا ماده یا هر دو، منتج نیست و به لحاظ هر یک از این موارد، دارای اقسام
گوناگونی خواهد بود.
علاوه بر آنچه بیان شد، تقریرهای دیگری از تعریف مغالطه و سفسطه نیز ارائه شده است. به عنوان نمونه؛ برخی
دانشمندان بیان داشتهاند که اگر قیاسی نتیجهاش نقض یکی از اوضاعباشد، «تبکیت» نامیده میشود. حال اگر
مقدمات آن برهانی باشند به آن «تبکیت برهانی» گفته میشود و اگر جدلی باشند، به آن «تبکیت جدلی» اطلاق
میگردد. اما اگر مواد یک قیاس نه از یقینیات بود و نه از مشهورات یا مسلّمات، و یا اینکه مواد آن یکی از این موارد
بود؛ لیکن صورت قیاس به لحاظ قوانین و ضوابط دارای خللی بود، در این صورت قیاس به لحاظ هیئت شبیه به یقین
یا شبیه به مشهور میگردد. در چنین مواردی حقیقت مطلب بر مخاطب اشتباه شده و آنرا اشتباهاً حق
میپندارد. چنین قیاسی اگر شبیه برهان باشد به آن «قیاس سفسطی» میگویند و اگر شبیه جدل باشد، آنرا
«قیاس مشاغبی» مینامند. در این موارد است که نام شخص را «مغالِط» و به قیاس او «مغالطه» گفته میشود.
از طرفی چون در این موارد نقض یکی از اوضاع تحقق مییابد، به آن «تبکیت مغالطی» نیز اطلاق میگردد؛ هرچند
در حقیقت تضلیل و گمراه نمودن است نه تبکیت و شکست دادن. مواد این صناعت طبق این دیدگاه اعم از
مشبهات و وهمیات خواهد بود.
البته باید توجه داشت این دو واژه در تعابیر عرفی و محاورهای به یک معنا است و به معنای در هم آمیختن و خلط
کردن مطالب و نتیجهگیری نادرست از آن است و معمولاً برای باطل جلوه دادن حق یا حق جلوه دادن باطل بهکار
میرود؛ که تقریباً نزدیک با معنای اصطلاحی و منطقی است.
مازیارمیر مشاور و تحلیلگر