کارگاه تخصصی کلان نگری یا کل نگری
کل نگری، کلگرایی، یا اصالت کل (Holism) به نگرش و طریقهٔ تفکری گفته میشود که بر اساس آن تعیین و تبیین تمامی صفات و ویژگیهای سامانهها و تنها با
مطالعهٔ مؤلفهها و اجزاء متشکلهٔ آنها هرگز عملی نمی شود.
نگاهی به فلسفه کلنگری در علوم
کلنگری در علوم
بیشتر در نیمه دوم قرن بیستم فراگیر شد، کلنگری و کلانبینی به تفکرات سیستمی و مشتقات آن نظیر علوم بینظمی و پیچیدگی آن ختم شد.
به نظر می رسد که در اغلب موارد، سیستمهای مربوط به زیستشناسی، روانشناسی و جامعه شناسی چنان پیچیدهاند که رفتارهای آنها را بهیچ وجه نمیتوانیم
تنها از روی خواص مربوط به اجزاء و آرمانهای جزئی استنتاج نمود.
به نظر می رسد که یک متفکر حرفه ای و کل نگر فردی است که سیستمها را نه تنها شامل مجموعهای از اعضا که شامل ارتباطات میان قسمتها هم میبیند و فکر
میکند که مشخصات یک سیستم به عنوان یک کل، تنها مجموع مشخصات اعضای سازنده آن نیست .
در بیشتر موارد این نوع تفکر به ما پیوسته کمک میکند که کل تصویر را با هم ببینیم و هرگز با جزئیات گیج نشده و یا فریب نخوریم.
نویسنده به شدت معتقد است بر این اساس متفکرانی مانند ژان پل سارتر با این الگوی فکری و بزرگ به موفقیت های بزرگ نائل آمده اند .
ودر طول مدت عمر بشر هرجا نسل بشر به ورطه انحراف و اشتباه سوق یافته است بخاطر عدم اشراف به تفکر گل گرا بوده است.
اما اساسا چرا تفکر کل نگر بسیار مهم و حتی در جهان سایه گستر است؟
شاید در گام اول باید گفت که تفکر کل نگر دقیقا روی این راهبردی تمرکز نموده که برخی مواقع یک سیستم ساده (سیستمی که تعداد عناصر آن ناچیز و کم است)
ممکن است به دلیل برخی ارتباطات میان عناصر سازنده آن رفتار های بسیار پیچیده تری از خود نشان دهد که به نظر می رسد.
بگذارید در این زمینه توضیح دهم که بیماری امری ساده و پیش پا افتاده است اما سرماخوردگی یکم ساده تر اما آنفولانزا کمی سخت تر در این دسته سرماخوردگی
ویروسی سخت تر اما آیا کرونا یا کروید۱۹ هم همان طور است.
چین فلج شده و کلا این کشور به سمت تعطیلی کلی کشیده شده است گویی تعطیلات سال نو قرار است چند ماه به طول انجامد و……
به نظر می رسد کرونا مصداق بسیار ساده و خوبی برای کل نگری باشد .باید اذعان کنم که در بیشتر مواقع از سیستم های ساده یک رفتار بسیار پیچیده میبینیم که
حتی غیر قابل تصور است. آری به نظر می رسد که یا برخی عناصر پنهان که در میان عناصر شناخته شده نیستند مسوولاین رفتارند، یا اینکه این رفتار به دلیل یک فشار
متفاوت و متمایز و خارجی و مسئول همه این موارد است که البته همیشه هم اینطور نیست.
به نظر می رسد که تفکر کل نگر دقیقا میداند که سیستمی عملکرد بهتری دارد که نه تنها بهتر عمل کند بلکه اعضای ان سیستم هم به خودی خود و بصورت تکی و
جمعی خوب و درست و مطابق نقشه و برنامه و هدف کلی مجموعه حرکت کنند و تنها تفکر و یا اراده و یا یک یا بخشی از سیستم لازم یا کافی نبوده و نیست تا به
موفقیت دست پیدا کنیم.برای توضیح به سراغ شرکت میر برویم:
حتمادیده اید در یک شرکت و در برخی مواقع زمانی که دو مدیر در انجام دادن کاری با یکدیگر هم گروه میشوند، به نسبت زمانی که قرار باشد هر کدام از آنها آن کار را
به صورت فردی و یا فقط توسط گروه خودش انجام دهد ، عملکرد نسبتا ضعیفتری از خود نشان میدهند. برای این موضوع ممکن است دلایل بسیار بسیار متمایز و
متفاوتی وجود داشته باشد. در اینجا منظور ما با رویکردی است که با تفکر کلنگر ارتباط بیشتر و معنی دارتری دارد را بیان میکنیم.
تصور کنید که مدیر توانا مندی که توانایی انجام دادن کاری را به بهترین صورت ممکن دارد.اگرچه او و تیمش به شدت معتقد باشند انها تنها و تنها در صورتی از این توانایی
استفاده میکنند که باور داشته باشند که این کار در هیچ حالت دیگری و بوسیله افراد دیگری به خوبی انجام نمیشود.
اگراین مدیر با یک بخش و با مدیر و تیم ضعیفی در انجام دادن این کار هم گروه شوند، دراین صورت این کار به خوبی بازهم انجام میشود.
حالا اگر همین مدیر و تیمش با سایر مدیران و تیمهای عملیاتی دیگری که مشخصاتی مانند خودش دارد هم گروه باشد، دراین صورت به نظر می رسد که شاید نباید
انتظار داشته باشیم که خروجی کار کاملا قانعکننده باشد.
در مثال دیگر می توانیم از انگیزه و مهارت برای یک سازمان مثال بزنیم در این مثال این دو مسئله می تواند بسیار خطرناک باشد اما چرا؟
به نظر می رسد که. فردی که کل نگر نیست، احتمالا فرض میکند که مجموعه هیچ کدام از این تواناییها را نداشته و ندارد.هرچند دارد و یا یکی را دارد و یادآور هر کدام
اندکی دارد و این فاصله ما را از واقعیت به شدت زیاد خواهد نمود .
شاید تفکر کل نگر عقیده داشته باشد که مجموعه ای که فقط فاقد مهارت است، بیشتر از مجموعه ای که فاقد مهارت و انگیزه است در خطر نابودی و ورشکستگی
است، چرا که بدون دانش و مهارت لازم مجموعه ها ممکن است جهت درست را هرگز پیدا نکند و به این ترتیب از اهداف سازمانی خود کاملا دور بمانند و به ورطه
سقوط برسند.
آری نویسنده معتقد است در چنین وضعیتهای سختی، مجموعه ها هر چقدر هم که با انگیزه مضاعف و دوچندان باشند، از اهداف واقعی مجموعه دور شده و راه به
جایی نخواهند برد .
به نظر می رسد که چنین سو تفاهم هایی در مورد چیزی که مجموعه ها به آن نیاز دارند در میان بسیاری از رهبران و استراتژیستها رایج است.
پس می توان چنین استدلال نمود که، تفکر کل نگر پیوسته میتواند در اکثر حوادث و مسائل قامض و پیچیده ودر مسائل مهم در دنیای واقعی به کمک بشر بشتابند.
باید اذعان نمود که متفکر کل نگر با دیدن رفتارهای متفاوت و یل حتی پیچیده از سیستم با عناصر ساده هرگز به نتیجه نمیرسد که یک عامل خارجی دراین میان نقش
پر رنگی داشته است. حتی در مواقعی که دقیقا نمیداند که سیستم به تنهایی چگونه میتواند چنین رفتاری را ایجاد کند، وجود چنین پیچیدگی های را غیر ممکن
ارزیابی نخواهد نمود.
شاید بد نباشد که مثال معروف تفکر کل نگر را در اینجا شرح دهیم که زمانی که قطعات خودرویی را از هم باز کنیم، خودرو دیگر حرکت نمیکند. بنابراین چیزی بیشتر از
تنها مجموعه قطعات است که خودرو را به حرکت میاندازد. این دقیقا چیز اضافه، ارتباط معنی دار میان این اجزا است.
البته بسیاری از متخصصان تفکر کل نگر ازاین مثال برای نشان دادن تفکر کل نگر استفاده میکنند؛ اما این نکته نباید هرگز فراموش شود که آموزنده این نوع تفکر فرض
می کند که درک کردن این مثال و مثالهایی ازاین قبیل معادل مهارت پیدا کردن در تفکر کل نگر است. آری همه و همه این مثالها را درک می کنند و میفهمند.
اما فقط و فقط اشخاصی در تفکر کل نگر مهارت پیدا می کنند که میتواند در هر جایی و مخصوصا مسائل بسیار پیچیده از این تفکر استفاده نموده و بهره ببرند.
که دیگران هرگز نمیتوانند. البته متاسفانه این مثال برای کسیکه این مهم را درست درک نکرده باشد بسیار خطرناک است و بسیاری از آموزندههای این تفکر که هنوز
در تفکر کل نگر مهارتی پیدا نکردهاند ولی پیوسته راجع به مثال خودرو صحبت میکنند و آنرا الگوی کلی و قطعی قلمداد می کنند و صد البته به قهقرا می روند هم
بسیار قابل تامل و برسی است. شاید باید اشاره ای داشته باشم به سخنان فارستر:
این یکی از مواردی است که دقیقا و به درستی فارستر از آن به عنوان تفکر سیستمی نام می برد .
تفکر کل نگر هرگز به معنای توجه نکردن به اجزای یک سیستم نبوده و نیست، بلکه به معنای این است که علاوه بر قطعات به روابط و پیچیدگی های روابط هم باید به
دقت توجه شود،البته نه اینکه به جای قطعات فقط هم تمرکز روی روابط و پیچیدگی های آن باشد.
سرفصل های این کارگاه آموزشی:
مفاهیم پایه در کل نگری
تفکر مدیریتی
جهانبینی سیستمی
دیدی کلنگرانه برای عصر ما پیشرفتهای مربوط نظریه سیستمها
پیچیدگی و علوم انسانی
نظریّهٔ عمومی سامانهها، اسکلت علوم
نظریه سیستمهای عام
تفکر کل نگر
اما خصوصیات اشخاصی که تفکر کل نگر دارند چبیت؟
در نشریه فوربس forbs متفکران کل نگر را رهبرانی شایسته نام گذاری نموده اند که دائما در حال آموزش و مطالعه هستند. انان عطش سیری ناپذیری برای یادگیری دارند.
به نظر می رسد که متفکران آینده عمدتا از جنس کل نگر باشند . آنان پیوسته در مورد میزان ک دانش خود به تردید رسیده و بیشتر به سمت یادگیری کشیده می شوند
تا اضلاع پنهانی و تاریک شناخت رابطه ها و موقعیتها و جزئیات و کلیات را یاد بگیرند.
این تیپ آدمها با بالابردن دانش و مهارتهای خود و مخصوصا به روز نمودن خود پیوسته بین نکات ریز و درشت که هیچ ارتباطی با یکدیگر هم ندارند ارتباط عمیق و معنی
داری را کشف می کنند آری این نسل بشر پیوسته خود را دانشجو می دانند و تا پایان عمر هم دانشجو باقی مس مانند شاید اخرین سخن دانشمند و فیلسوف بزرگ
ایرانی یعنی ابوریحان بیرونی برای شما زیاد بیگانه نباشد که در واپسین لحظه های عمر به دوست خود فرمود بدانن و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم آری این است
تفکر واقعی کل نگر به نظر می رسد که انسانهایی که تفکرکل نگری دارند به ریز جزئیات بینهایت توجه می کنند و از آن بیشتر آگاهانه گوش فرا می دهند و شاید در این
رابطه باید از استیو پل جابز نام برد که گفت موفقیت یعنی توجه به جزئیات و مازیارمیر امروز می گوید موفقیت یعنی توحه به ریز حزئیات و دیگر هیچ
آری در هزاره سوم راه موفقیت گرایش به سمت تفکر کل نگر است چرا که اگر قرار است یادبگیریم و مهارتهای مدیریت و رهبری را در خود توسعه و بهبوددببخشیم باید
دقیقا بدانیم چه سوالاتی راواز چه کسی بپرسیم و پیوسته به دنبال چرای مقدس باشیم.
در این خصوص کتاب با چرا شروع کنیم اثر سایمون سینک و طرح دایره های طلایی بسیار بسیار راهگشا است.
به نظر می رسد که خوب شنیدن می تواند بینهایت از سخن گفتن برای هر فردی از نسل بشر معلم بهتری باشد و این را طول عمر بشر به درستی و به سختی تایید نموده است.
شاید متفکران آینده متفکرانی هستند از جنس کل نگری چرا که بسیار هوشمندانه به وسعت عمیق نادانی خود آگاهند.
و مخصوصا آگاهند که همه چیز را همه گان دانند پس سوالات چالشی و و سوالات بسیار راهبردی را پیوسته در دستور کار خود قرار می دهند .
آری به نظر می رسد عمق ژرفنگری انیشتین و همین سوالات خوب اورا به سمت سوالات اساسی سوق داد و سرانجام موفق به کشف فرمول
E=mc2 رهنمون نمود.
مدیران ورهبران و اساسا نسلی از بشر که درک و فهم خود را بهبود و توسعه دهد می تواند در راه کل نگری واقعی قدم نهد.
پس به نظر نویسنده و براساس آموزش های استاد بزرگوار و پیشکسوت جناب پروفسور محمد علی شفیعا اگر می خواهیم تفکر کل نگر داشته باشیم نه یک روز و در
یک زمان و مکان خاص بلکه باید پیوسته، شنونده حرفه ای و دید گسترده و چند بعدی داشته باشیم.
با توجه به اینکه نویسندده بعنوان خلبان و دبیر ورزشهای هوایی شاهد و ناظر آسیب و کشته شدن خلبانانی بوده به شدت معتقدم که در بیشتر موارد سوانح هوایی و
حتی جاده ای دلیلی جز این ندارد که چیزی را که در شعاع محدود دیدمان بوده را درست ندیده یا اصلا ندیده ایم .
تاریخ ثابت نموده است که نسل بشر پیوسته فقط عادت دارد نخست دنیای خود را ببینند چراکه بشر از بدو خلقت بیشتر روی مواضع تمرکز دارد نه روی منافع و پیوسته
دارای تفکر خشک و قالبی و خطی است.
به نظر می رسد که آنچه که هستیم دقیقا تعیین می کند چه چیزی دیده و شنیده و یا اساسا به چه می اندیشیم.
در دنیای تفکر کل نگر ما پیوسته معتقدیم دنیایی جز دنیای ما و تفکری جز تفکر ما و حقیقتی جز حقیقت ملموس ما حتما وجود دارد.
در کتاب زبان بدن ایرانی نویسنده تئوری خود راداینگونه بیان می کند هیچ جیز هیچکس هیچ رفتار گفتار و کردار حتی پنداری آنگونه که به نظر می رسد نیست و نخواهد
بود. شاید برای دست یافتن به تفکر فوق و در گام نخست باید از اولویت های شخصی و منافع شخصی و نگاه منفعت طلبانه و سنتی شخصی خارج شد.
عبور از قید مسایل سطحی و ساده تفکر دایره ای را به تفکر عمیق خطی بسط دادن و خارج شدن از نگاه سنتی و دایره ای به زمان بجای تفکر خطی در مبحث زمان
یکسان از همان مسائل است.
به نظر می رسد در این راه ما باید سعی کنیم بجای نگاه خود نگاه به کل کشور و منافع کشور داشته باشیم سطح بالاتر نگاه در جهت جهان هستی و نسل بشر است
و مسایل را از نگاه کل هستی بازنگری نمود چرا که فقط این متفکران کل نگر هستند که شاید کامل تر زندگی می کنند
میشل ایکوئم دو مونتان ادیب فرانسوی “ارزش عمر به بلندی روزهایش نیست، در استفاده ایست که از آن روزها می بریم.
نویسنده پس از ابتلای به بیناری صعب العلاج به این مسئله رسید که حال که روزهای عمر کوتاه و محدود است پس بیاییم عرض عمر گرانقدر را افزایش دهیم.
آری چه بسیارند انسلنهایی که عمر بسیار درازی دارند اما بسیار کم زندگی می کنند واساسا زندگی یک انسان را حتی تجربه می کنند.
به نظر می رسد که هرکه تصویر کلان درست و عمیق ببیند دامنه تجربه های خود را هر روز و روز به روز گسترش و توسعه می دهد
چراکه باعلم به کوتاهی عمر می خواهد جهان و جهان بینی خود را گسترش و بهبود و توسعه ببخشد.
چنین تفکر و چنین فردی با رویدادهای محدود تر و ناخواسته کمتری روبرو خواهد شد .
متفکران کل نگر به شدت به اجزا و عوامل موجود در هر موقعیت و حتی جزئیات و چرایی های ان توجه عمیقی دارند و دیگران و فکر آن ها را تحمل خواهند نمود.
مازیارمیر مشاور و تحلیلگر